ماجرای جالب زندانی ای که عکاس شد!
دوناتو دی کامیلو، عکاس نیویورکی، میگوید: «در کودکی متحمل رنجهای بسیاری شدم. اولین دوستم درست مقابل پای راستم جان داد؛ وقتی تنها ۹ سال سن داشتم.
دوناتو که در کودکی در محله بروکلین نیویورک بزرگ شده میگوید: «باید بالاجبار یاد میگرفتم که سریع فکر کنم و از غریزه خیابانی استفاده کنم. چند دهه بعدتر، همان سطح درک و هوش خیابانی باعث شد تا دی کامیلو به عکاسی زیرک و نترس بدل شود؛ دی کامیلو یک نیویورکی کلاسیک است با هزار و یک داستان نگفته؛ شخصیتی گرم و خوش مشرب که ذهنش ناخودآگاه به سمت واژههایی کوچه و خیابانی میرود. احتمالا ذهن دی کامیلو مربوط به عصری دیگر است، زیرا او حتی از خیر یک خاطره از کودکیاش نیز نمیگذرد!
دی کامیلو میگوید: «گاهی اوقات با خودم فکر میکنم که در زمان اشتباهی در زندگی سمت دوربین رفتم.» او روزهایی را به یاد دارد که بچهها آزادانه میچرخیدند و بازی میکردند و یا منتظر دعواهای "زنگ آخر مدرسه" میماندند. او حتی اولین خلافش را هم به یاد دارد؛ وقتی که در سال ۲۰۰۶ دستگیر شد و به زندان افتاد.
دی کامیلو وارد جزئیات نشد که چه جرمهایی را مرتکب شده است و من هم اصراری نکردم زیرا بحث اصلی این داستان نیست. اگر بحث زندان مهم باشد، باید به ساعاتی از زندگی دی کامیلو اشاره کرد که او کتابها را ورق میزد تا "عکاسی" را بیاموزد. این هنرمند میگوید: «باعث میشد تا در مورد دنیای بیرون از ذهنم اطلاعات کسب کنم.» او روانشناسی و رفتار انسان را مطالعه میکرد.
دی کامیلو در سال ۲۰۱۲ به شرط آزادی مشروط و دستگیری خانگی از زندان آزاد شد و نمیتوانست از فاصله ۳۶ متری خانه دورتر برود. این هنرمند به مرور اطلاعاتش را افزود و "عکاسی خیابانی" به محور اصلی فعالیتهای روزمرهاش تبدیل گشت. سوژههای دی کامیلو اشخاصی هستند که عکاس شخصا با آنها احساس نزدیکی میکند.
عکاس سوژهها و خودش را "افراد در حاشیه جامعه" توصیف میکند که در تصاویر ثبت شده چیزی بیشتر از "افراد معمولی" نیستند. دی کامیلو در یک روز معمولی در خیابان مشغول عکاسی بود که "بروس گیلدن" را دید و فورا او را شناخت. او از گلیدن، عکاس کارکشته، مشورت خواست که بروس در جوابش گفت: «فقط از چیزی که حس میکنی خوب است عکاسی کن و خودت باش. از تمام عکاسهایی که دوستشان داری یک چیز یاد بگیر و آنها را مال خودت کن.» اتفاقا انگار دی کامیلو خوب به حرفهای بروس گوش کرده است.
وقتی دوربینم را دور گردنم انداخته بودم و داشتم قدم میزدم، این آقا جلویم را گرفت تا ازش عکاسی کنم. گفت که اسمش K۲ است. وقتی من به آنجا رسیدم، او داشت در مورد دندانهایش با دوستانش شوخی میکرد. قبل از رفتن از او پرسیدم که آیا نگران سلامت دندانهایش نیست؟ او جواب داد که «آیا به اندازه کافی زیبا نیستند؟!»
پیرزن ۹۱ سالهای که معلم زندگی است و هنوز از خیلیها بیشتر ورزش میکند
فرهنگهای زیرشاخه زیادی در جزیره کُنی ابداع شدهاند
هشتگ زیبایی
سرباز کارکشته ارتش آمریکا حتی از درآمد کافی برخوردار نیست تا سقفی بالای سرش دست و پا کند
در مورد یک زندگی
وقتی داشتم در خیابانهای بروکلین عکاسی میکردم، با زنی ملاقات کردم تا به خاطر مشکلات مالی برایش کمی غذاهای کنسرو شده بخرم. با هم صحبت کردیم. به من گفت که دو بچه دارای مشکلات ذهنی در خانه دارد و بعد گفت: «شوهرم ۶ بار با چاقو به من حمله کرد. میخواست مرا بکشد. دولت او را به ایتالیا برگرداند.» پسرش وقتی که داشت یک ماسک زیبایی را روی صورتش میگذاشت، از من پرسید که آیا من هم دوست دارم امتحان کنم؟ پسر دیگرش هم به زندان افتاده بود. این عکس خیلی برای خاص است. به من نشان میدهد که تا چه اندازه عاشق عکاسی هستم
ارسال نظر