طنز؛ ذکر شیخنا و مولانا سعید جلیلی (مرضیهالسجایا محموده الخصائل)
حسام حیدری در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:
آن منصور مسعود، آن رهرو راه محمود، آن مذاکرهکننده ارشد سابق، آن از دنیا فارغ، آن کارشناس علوم سیاسی، آن هنرمند عرصه دیپلماسی، آن طرفدار ژوله و حیایی، آن موهایش حنایی، آن اصولگرایان را پیشقراول، آن مذاکرهکننده از آلماتی تا استانبول، آن مشغول به کارهای ستادي، آن طراح بستههای پیشنهادی، آن هی دعوت شده به کمیسیون ویژه برجام بدون هیچ دلیلی، شیخنا و مولانا سعید جلیلی (هو یتنفر من البرجام و هرچی هست) دبیر بود و مدیر.
گویند در ایام طفولیت از املا متنفر بود و انشا دوستتر داشت. او را گفتند: «چون بزرگ شوی، خواهی چه کاره شوی؟» گفت: «انشا خوان» و حقا که شد.
در شجاعت او همین بس که ماشیناش پراید بود و مدام با آن به این سو و آن سو میرفت و هیچ ترس به دل راه نمیداد. آوردهاند شبی در مجلسی با بعضی از مریدان خاص میگفت: «ما باید تا خیابان پاستور بیوقفه برانیم». شب هنگام، پرایدش با اذن، به سخن در آمد. گفت: «آن مرد که با پراید تا پاستور میراند، رفت» و این از عجایب بود. نقل است که همه فنون مذاکره میدانست و بسیار در این کار توانا بود و چون بر اتاق مذاکره وارد میشد، دفتر خود باز میکرد و میگفت: «خب تا کجا درس دادیم؟» مولاتنا کاترین اشتون (لباسها سانسور، دماغها ناجور) در باب او (در برنامه ماه عسل) گوید: «من خیلی به دکتر مدیونم، درسهایی که ایشون تو اون شیش سال به من و نمایندههای شش تا کشور دادن هیچ وقت از خاطرم نمیره. الان هم دارم تو دانشگاه واتیکان رشته تاریخ ایران میخونم. فقط خواستم بگم دکتر تو بهترینی».
و او را کلمات عالی است. گفت: «ظرفیتها باید آزاد شود» و گفت: «خیلی از ظرفیتها هستند که از ظرفیتشان استفاده نمیکنند» و پرسید: «اینجا کسی ظرفیت اضافه نداره؟» و گفت: «بیظرفیتها! دیگه دوستون ندارم» و این آخری را بعد از انتخابات گفت.
درویشی او را پرسید: «هنر دیپلماسی چیست؟» گفت: «امروز بینی و فردا بینی و پس فردا» آن روز پیشنویس قطعنامه نوشتند و دیگر روز به تصویباش رساندند و سوم روزش تحریم کردند.
و او همان است که گفت: «اگر رئیس جمهور میشدم برجام را امضا نمیکردم». مریدان بعد از این سخن تاملی کردند و بدون اینکه نویسنده طنزی به این قسمت بیفزاید، نعرهها زدند و پیراهنها چاک دادند و قهقههها زدند و جمله خلق را حال خوش گشت.
او را در حال کلش الکلنز دیدند در حالی که هیچ کِلَن عضو نشدی و هیچ وار شرکت نکردی و هیچ لوت جمع نکردی و هیچ ویزارد دونیت نکردی و با هیچ کس هیچ کار نداشت. گفتند: «تو را چه میشود که در هیچ کِلنی جمع نیایی؟» گفت: «ما در جایی که کدخدا داشته باشد نیاییم و ما خودمان کولیدری بهتر دانیم و مرسی، اَه.»
مریدی گفت: «مرا وصیتی کن». گفت:«با هرکه کلکل میکنی با دکتر ولایتی مکن و به هرکه اعتماد میکنی به گوگلترنسلیت مکن. هرچیز از خارج وارد میکنی، آبگوشت بزباش وارد مکن و بدان و آگاه باش که برجام واویلا است. خیلی مواظب باش، خیلی» و همین طور ریتمیک میگفت الی غیرالنهایه. رحمها...علیه. بعد از وفات او را در خواب دیدند که بارها در رفت و آمد بود. پرسیدند: «چه میکنی و حساب و کتابت چگونه است؟» تاملی کرد و گفت: «پیشرفتهایی داشتهایم ولی اختلافات هنوز پابرجاست» و این بود تا چندین سال.
آن منصور مسعود، آن رهرو راه محمود، آن مذاکرهکننده ارشد سابق، آن از دنیا فارغ، آن کارشناس علوم سیاسی، آن هنرمند عرصه دیپلماسی، آن طرفدار ژوله و حیایی، آن موهایش حنایی، آن اصولگرایان را پیشقراول، آن مذاکرهکننده از آلماتی تا استانبول، آن مشغول به کارهای ستادي، آن طراح بستههای پیشنهادی، آن هی دعوت شده به کمیسیون ویژه برجام بدون هیچ دلیلی، شیخنا و مولانا سعید جلیلی (هو یتنفر من البرجام و هرچی هست) دبیر بود و مدیر.
گویند در ایام طفولیت از املا متنفر بود و انشا دوستتر داشت. او را گفتند: «چون بزرگ شوی، خواهی چه کاره شوی؟» گفت: «انشا خوان» و حقا که شد.
در شجاعت او همین بس که ماشیناش پراید بود و مدام با آن به این سو و آن سو میرفت و هیچ ترس به دل راه نمیداد. آوردهاند شبی در مجلسی با بعضی از مریدان خاص میگفت: «ما باید تا خیابان پاستور بیوقفه برانیم». شب هنگام، پرایدش با اذن، به سخن در آمد. گفت: «آن مرد که با پراید تا پاستور میراند، رفت» و این از عجایب بود. نقل است که همه فنون مذاکره میدانست و بسیار در این کار توانا بود و چون بر اتاق مذاکره وارد میشد، دفتر خود باز میکرد و میگفت: «خب تا کجا درس دادیم؟» مولاتنا کاترین اشتون (لباسها سانسور، دماغها ناجور) در باب او (در برنامه ماه عسل) گوید: «من خیلی به دکتر مدیونم، درسهایی که ایشون تو اون شیش سال به من و نمایندههای شش تا کشور دادن هیچ وقت از خاطرم نمیره. الان هم دارم تو دانشگاه واتیکان رشته تاریخ ایران میخونم. فقط خواستم بگم دکتر تو بهترینی».
و او را کلمات عالی است. گفت: «ظرفیتها باید آزاد شود» و گفت: «خیلی از ظرفیتها هستند که از ظرفیتشان استفاده نمیکنند» و پرسید: «اینجا کسی ظرفیت اضافه نداره؟» و گفت: «بیظرفیتها! دیگه دوستون ندارم» و این آخری را بعد از انتخابات گفت.
درویشی او را پرسید: «هنر دیپلماسی چیست؟» گفت: «امروز بینی و فردا بینی و پس فردا» آن روز پیشنویس قطعنامه نوشتند و دیگر روز به تصویباش رساندند و سوم روزش تحریم کردند.
و او همان است که گفت: «اگر رئیس جمهور میشدم برجام را امضا نمیکردم». مریدان بعد از این سخن تاملی کردند و بدون اینکه نویسنده طنزی به این قسمت بیفزاید، نعرهها زدند و پیراهنها چاک دادند و قهقههها زدند و جمله خلق را حال خوش گشت.
او را در حال کلش الکلنز دیدند در حالی که هیچ کِلَن عضو نشدی و هیچ وار شرکت نکردی و هیچ لوت جمع نکردی و هیچ ویزارد دونیت نکردی و با هیچ کس هیچ کار نداشت. گفتند: «تو را چه میشود که در هیچ کِلنی جمع نیایی؟» گفت: «ما در جایی که کدخدا داشته باشد نیاییم و ما خودمان کولیدری بهتر دانیم و مرسی، اَه.»
مریدی گفت: «مرا وصیتی کن». گفت:«با هرکه کلکل میکنی با دکتر ولایتی مکن و به هرکه اعتماد میکنی به گوگلترنسلیت مکن. هرچیز از خارج وارد میکنی، آبگوشت بزباش وارد مکن و بدان و آگاه باش که برجام واویلا است. خیلی مواظب باش، خیلی» و همین طور ریتمیک میگفت الی غیرالنهایه. رحمها...علیه. بعد از وفات او را در خواب دیدند که بارها در رفت و آمد بود. پرسیدند: «چه میکنی و حساب و کتابت چگونه است؟» تاملی کرد و گفت: «پیشرفتهایی داشتهایم ولی اختلافات هنوز پابرجاست» و این بود تا چندین سال.
پ
نظر کاربران
عالییییییییییییییی ((:
وای خدا مرسی از همتون.. پوکیدم از خنده.. تو بهترینی برترین ها
عالی عالی سپاس
تا کی میخواهید از طرفداری جناحی داشته باشین و یه مشت مهمل به هم به بافید
بسه دیگه به خدا مردم از این چرت و پرتا خسته شدن
خیلیییییییی بد بود