۴۴۸۶۷۴
۲ نظر
۵۰۸۷
۲ نظر
۵۰۸۷
پ

پاراگراف کتاب (۱۰۱)

ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتاب های مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتاب ها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم.

برترین ها: وقتي خواستم به دنبال معنی کلمه کتاب باشم فکر کردم که کار ساده ­اي را به عهده گرفته ام! اما وقتي دو روز تمام در گوگل کلمه کتاب و کتاب خواني را جستجو کردم آنهم به اميد يافتن چند تعريف مناسب نه تنها هيچ نيافتم، تازه فهمیدم که چقدر مطلب در مورد کتاب و کتابداری کم است. البته من عقيده ندارم که جستجوگر گوگل بدون نقص عمل مي کند، اما به هر حال يک جستجو­گر قوي و مهم است و مي بايست مرا در يافتن ۲ يا ۳ تعريف در مورد كتاب کمک مي کرد؛ اما اين که بعد از مدتي جستجو راه به جايي نبردم، به اين معني است که تا چه اندازه کتاب مهجور و تنها مانده است.

راستي چرا؟ چرا در لابه لاي حوادث ، رخدادها و مناسبت هاي ايام مختلف سال، «کتاب و کتاب خواني» به اندازه يک ستون از کل روزنامه هاي يک سال ارزش ندارد؟ شايد يکي از دلايلي که آمار کتاب خواني مردم ما در مقايسه با ميانگين جهاني بسيار پايين است، کوتاهي و کم کاري رسانه­ هاي ماست. رسانه هايي که در امر آموزش همگاني نقش مهم و مسئوليت بزرگي را بر عهده دارند. کتاب، همان که از کودکي برايمان هديه اي دوست داشتني بود و يادمان داده اند که بهترين دوست است! اما اين کلام تنها در حد يک شعار در ذهن هايمان باقي مانده تا اگر روزي کسي از ما درباره کتاب پرسيد جمله اي هرچند کوتاه براي گفتن داشته باشيم. و واقعيت اين است که همه ما در حق اين «دوست» کوتاهي کرده ايم، و هرچه مي گذرد به جاي آنکه کوتاهي هاي گذشته ي خود را جبران کنيم، بيشتر و بيشتر او را مي رنجانيم.

ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتاب های مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتاب ها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم. مثل همیشه ما را با نظراتتان یاری کنید.
*****
رفیق من نمی خواستم تو را بکشم...

حالا برای نخستین بار می بینم که تو هم آدمی هستی مثل خود من. من همه اش به فکر نارنجک هایت، به فکر سر نیزه ات، و به فکر تفنگت بودم؛ ولی حالا زنت جلو چشمم است و خودت و شباهت بین من و تو.
مرا ببخش رفیق. ما همیشه وقتی به حقایق پی می بریم که خیلی دیر شده. چرا هیچ وقت به ما نگفتند که شما هم بدبختهایی هستید مثل خود ما. مادرهای شما هم مثل مادرهای ما نگران و چشم به راهند و وحشت از مرگ برای همه یکسان است و مرگ و درد و جان کندن یکسان.
مرا ببخش رفیق. آخر چطور تو می توانی دشمن باشی؟ اگر این تفنگ و این لباس را به دور می انداختیم آن وقت تو هم مثل کات و آلبرت برادر من بودی. بیا بیست سال از زندگی من را بگیر و از جایت بلند شو...

در جبهه ی غرب خبری نیست | اریش ماریا رمارک
پاراگراف کتاب (101)

ما آدم ها به جای آنکه زندگی کنیم و باشیم فقط در حال جمع کردن و داشتن هستیم.

ما به پدیده ها به چشم مایملک نگاه می کنیم و به آنها چنگ می زنیم تا پیش خودمان نگه داریمشان.

ما به جای آنکه دنبال دانستن باشیم، دنبال جمع کردن اطلاعات هستیم. به جای آنکه از پول لذت ببریم، دنبال ذخیره کردن برای آینده هستیم، به جای آنکه به بچه هایمان فرصت حضور و زندگی کردن بدهیم، سعی می کنیم مثل یک دارایی آنها را داشته باشم، تا آنطور که ما می خواهیم زندگی کنند و به آنچه ما باور داریم، ایمان بیاورند.

به جای آنکه از لحظه ای که در آن هستیم لذت ببریم، سعی می کنیم با عکس گرفتن، آن لحظه و خاطره را تصاحب کنیم و... شاید یک نتیجه این تمایل ما به داشتن و نگه داشتن، این باشد که مرتب دنبال ثبات می گردیم. می خواهیم همه چیز را به بهترین حالت آن حفظ کنیم. دوست داریم همیشه جوان بمانیم و سالم.

دوست داریم وسایلی که به ما مربوط است نو و سالم باقی بمانند...

در همه اینها ما دنبال "ثبات" و "قرار" هستیم، و از این بابت متحمل اضطراب و رنج می شویم.

اگر جرات داشته باشیم این قانون را بپذیریم که دنیا بی ثبات است و هیچ چیز پایدار نیست، به آرامش بزرگی می رسیم.

همه چیز گذرا و فانی است، فقط اوست که می ماند؛ و چون مولانا این قانون را از شمس آموخته بود، به یک شادی و آرامش عمیق رسیده بود. ما برای آنکه قرار را حفظ کنیم، بی قرار می شویم.

یکی از نتایج ملاقات شمس با مولانا آن بود که فهمید تنها اصل ثابت جهان، بی ثباتی است. فقط بی ثباتی است که ثبات دارد و ما مدام در حال نقض این مهم ترین قانون جهان هستیم مدام می خواهیم قرار و ثبات را حفظ کنیم در حالی که اصل جهان بر بی ثباتی و تغییر است. از همین لحظه ها لذت ببر.
داشتن یا بودن؟ | اریک فروم

پاراگراف کتاب (101)
تمام دنیا مثل یک فاضلاب بزرگ است که هرچقدر دست و پا بزنی باز هم از روی تپه های کثیفش لیز میخوری و به جای اولت باز میگردی؛ اما در دنیا چیزی برجسته و مقدس وجود دارد، آن هم یکی شدن دو موجود ناقص و بسیار بد است.

ما همیشه با عشق فریب می خوریم، زخمی می شویم و گاهی غم بر وجودمان چیره می شود، اما باز هم عشق می ورزیم و زمانی که با مرگ دست و پنجه نرم می کنیم، به گذشته نگاه می کنیم و به خودمان می گوییم: من بارها زجر کشیدم؛ گاهی اشتباه کردم، اما همیشه عشق ورزیدم.

بیلی | آنا گاوالدا
پاراگراف کتاب (101)

سخن چین گرچه در لباس اندرز دهنده ظاهر می شود اما خیانتکار است.

بخیل را در مشورت کردن، دخالت نده که تو را از نیکوکاری باز می دارد و از تنگدستی می ترساند، ترسو را در مشورت کردن دخالت نده، که در انجام کارها روحیه تو را سست می کند.

حریص را در مشورت کردن دخالت نده که حرص را با ستمکاری در نظرت زینت می دهد.

نهج البلاغه | امیرالمومنین (ع)
پاراگراف کتاب (101)
باورها در ساختن روحیه انسان هم نقش اساسی دارند. باور خوب شما از خود، یک روحیه خوب در شما ایجاد می کند. قانون زندگی قانون باورهاست. انسان ها هر آنچه باور دارند خلق می کنند. دستاوردهای شما را در زندگی باورهای شما می سازند؛ زیرا باورها تعیین کننده کیفیت اندیشه هاست و اندیشه ها عامل اولیه اقدام ها و اقدام ها عامل اصلی دستاوردهاست.

تکنولوژی فکر | دکتر علیرضا آزمندیان
پاراگراف کتاب (101)
آیا می دانید که مطمئن ترین راه برای بدبخت کردن فرزندتان چیست؟

این است که او را عادت دهید هر چه می خواهد به زور بگیرد، زیرا هر قدر آرزوهایش آسانتر انجام گیرد خواسته هایش زیادتر خواهد شد، دیر یا زود به علت عدم قدرت مجبور خواهید شد برخلاف میل خود خواهشهای او را نادیده بگیرید.

صدمه حاصل از این امتناع که طفل به آن عادت نکرده است، در قیاس با محرومیت از آنچه میل به دست آوردنش را دارد، به مراتب بیشتر است بچه لوس و پرتوقع اول عصایی را که در دست دارید می خواهد، بعد ساعتتان را، سپس مرغی را که می پرد و ستاره هایی را که می درخشند. خلاصه هرچه را می بیند می خواهد. چگونه می توانید او را راضی نگه دارید؟ مگر اینکه خدا باشید.

امیل | ژان ژاک روسو
پاراگراف کتاب (101)
شخصی که خودش را به فعلیت رسانده و شکوفا کرده است صاحب چشم باطنی روح شده است، چنین شخصی در تماس با خداست. این شخص کسی است که به معنایی که عیسی اراده می کرد از نو زاده شده است، به قول بودا، روشن شده است یا به معنایی که کریشنه از این لفظ می خواست رهایی یافته است. در این مرتبه است که دعای حقیقی امکان پذیر می شود.
در این مرتبه است که معجزه امری متعارف است. زندگی اولیاء خدا سرشار از معجزات بود. در این مرتبه است که وحی و انکشاف الهی امکان می پذیرد. وحی و انکشاف الاهی، راست و پوست کنده بگویم، ارتباط میان خدا و انسان است و در مرتبه ای صورت می گیرد که در آن مرتبه شخص انسانی خدا را لمس کند، یعنی در مرتبه خود روحانی.

سیری در سپهر جان | مصطفی ملکیان
پاراگراف کتاب (101)
چیزی به عنوان زیبایی وجود نداره. خصوصا در صورت انسان، چیزی که اسمش را گذاشته ایم " ریخت شناسی" تمامش یک جور نظام بندی ریاضی وار و خیالی اجزای صورت است. مثلا دماغ زیادی بیرون نزده باشد. لاله های گوش بزرگ نباشد. موها بلند باشد، خط ریش ها مد روز باشند و از این جور چیزها.
این سراب عمومیت بخشیدن به همه چیز است. مردم به بعضی چهره ها می گویند زیبا، ولی در حقیقت آن ها زیبا نیستند. معادله ای ریاضی هستند که حاصلش صفر است. در واقع زیبایی حقیقی زیبایی سیرت است نه شکل ابروها.

سوختن در آب، غرق شدن در آتش | چارلز بوکفسکی
پاراگراف کتاب (101)
همیشه کسانی هستند که دفاع از خدا را وظیفه ی خود می دانند، انگار که واقعیت مطلق، چهارچوب نگهدارنده ی وجود، چیزی ضعیف و بی دفاع است. این آدم ها از کنار بیوه ای بر اثر جذام از شکل افتاده که چند سکه گدایی می کند رد می شوند، از کنار کودکان ژنده پوشی که در خیابان زندگی می کنند رد می شوند؛ اما اگر کمترین چیزی علیه خدا ببینند داستان فرق می کند.
چهره هایشان سرخ می شود، سینه هایشان را بیرون می دهند، کلمات خشم آلودی به زبان می آورند. میزان خشم شان حیرت انگیز است. نحوه ی برخوردشان هراس آور است. این آدم ها نمی فهمند که باید در درون از خدا دفاع کرد، نه در بیرون. آن ها باید خشم شان را متوجه خودشان کنند...!

زندگی پی | یان مارتل
پاراگراف کتاب (101)
و به راستی هیچ چیز هرگز جای رفیق گمشده را پر نخواهد کرد. نمی توان برای خود دوستان قدیمی درست کرد. هیچ چیز با این گنجینه ی خاطرات مشترک، این همه رنج ها و مصائب با هم چشیده، این همه قهرها و آشتی ها و هیجان های تند همسنگ نیست. این دوستی ها تکرار نمی شوند. کسی که نهال بلوطی به این امید می نشاند که به زودی در سایه اش بنشیند، خیالی خام می پرورد...

زمین انسان ها | آنتوان دو سنت اگزوپری
پاراگراف کتاب (101)
من یاد گرفته ام که باید همیشه، آن هایی که دوست شان دارم را با کلامی عاشقانه و نگاهی ملتمسانه ترک کنم، چون ممکن است دیگر هیچگاه نبینمشان...

این که هرگز عشق، محبت، رفاقت و هیچ چیز با ارزش دیگری را از کسی گدایی نکنم؛ چون معمولا چیز با ارزش را به گدا نمی دهند.

یاد گرفته ام که همیشه آن گونه سبکبار زندگی کنم که به هنگام رویارویی با ناگزیرهای سهمگین زندگی چون دوستی، عشق یا مرگ، چیز زیادی برای از دست دادن نداشته باشم.

فراتر از بودن | کریستین بوبن
پاراگراف کتاب (101)
اگر انسان موزون و شادمان باشد، سلامت نیز از آن او خواهد بود. هر مرضی ناشی از گناه یا تخطی از قانون معنویت سرچشمه می گیرد. عیسی مسیح برای شفای کسی که فلج بود به او گفت: فرزندم، مطمئن باش که گناهانت آمرزیده شده اند. خشم و نفرت، بدخواهی و تنفر و ترس سلول های بدن را تجزیه و خون را مسموم می کند.

تصادفات، کهولت و حتی خود مرگ ناشی از تصاویر غلط ذهنی است.

اگر انسان خود را چنان ببیند که خدا او را می بیند موجودی تابناک، بی تولد و بی مرگ وبدون محدودیت زمان می شود. زیرا خداوند انسان را به سیمای خود و شبیه خود آفریده است.
چهار اثر از فلورانس اسکاول شین

پاراگراف کتاب (101)
فکر کردن درباره ی جنسیت خود مخرب است. زن بودن یا مرد بودن به صورت خالص و مطلق مخرب است؛ باید زنانه- مردانه یا مردانه- زنانه بود. کوچکترین تاکید بر هر ظلم و جوری برای زن مخرب است؛ حتی نباید از روی انصاف و عدالت از آرمانی دفاع کند؛ یا به هر شکلی آگاهانه به عنوان زن سخن بگوید... هر آنچه با تعصب آگاهانه نوشته شود محکوم به مرگ است. نمی تواند بارور شود...!

اتاقی از آن خود | ویرجینیا وولف
پاراگراف کتاب (101)

از نظر رواقیان علاوه بر این که لازم است به انجام دادن کارهای خودخواسته سخت بپردازیم، گهگاه باید از موقعیت هایی که لذات و خوشی ها در بردارند هم چشم بپوشیم. این امر به این سبب است که لذات و خوشیها وجوه منفی هم دارند.
سنکا هشدار می دهد که تعقیب لذت همانند تعقیب چهارپایی است درنده، اگر اسیر او شویم به ما یورش می آورد و تکه تکه مان می کند. یا با تشبیهی متفاوت می گوید که لذات شدید آن هنگام که شکارمان می شوند، تبدیل می شوند به شکارچیان ما. یعنی هرچه لذات بیشتری برگیریم، سروران بیشتری برای خدمت کردن به آنها بر گزیده ایم.

فلسفه ای برای زندگی | ویلیام اروین
پاراگراف کتاب (101)
یارا! نمی شود عمری نشست و حسرت خورد که: ای کاش این واقعه زودتر اتفاق افتاده بود و آن حادثه قدری پیش از آن و آن یار که می طلبیدم زودتر به دیدارم می آمد و این مال، که حال به من تعلق گرفته است، پارسال می گرفت.

نمی شود یارا! اینها که حسرت خوردنی ست ابلهانه و باطل، حق آدمیان کم عقل است. باید دوید، رسید، حادثه ای دیر را در آغوش کشید و گفت: دیر آمدی ای نگار سرمست، زودت ندهیم دامن از دست.

بر جاده های آبی سرخ | نادر ابراهیمی
پاراگراف کتاب (101)
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • بدون نام

    این قسمت عالی بود.
    بسیار ممنون

  • هستی

    آقا این بخشتون محشره برای کسایی که مثل من عاشق کتاب هستن

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج