طنز؛ چرا فرار مغزها میشویم؟
احسان بهرام غفاری در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:
یکسری چیزها در کشور ما وجود دارد که در نوع خودشان خیلی جالباند. مثلا در ایام جشنواره به برج میلاد میگویند: کاخ جشنواره! یعنی شما خودترو بکشی اگر بفهمی چرا به یک بنای پانصد متری سیمانی دراز میگویند کاخ، عمرا عقلتان قد بدهد. یا مثلا دو تا صندلی همیشه در اتوبوس هست که برعکس بقیه است.
شما مینشینی اون رو، تمام ملت در کل مسیر توی حلقت هستند هیچ، تازه کل مسیر را هم برعکس میبینی! یا مثلا اصرار شدیدی هست که بگویند ورزش چیز خوبی است، روزی هزار بار از همه رسانهها هم میگویند: عقل سالم در بدن سالم است. بعد هی میشینی دودوتا چهار تا میکنی میبینی نود و هفت درصد دانشمندا و نخبههای عالم رسما کج و کوله بودند، نمونهاش همین استیون هاوکینگ و مسعود مرعشی. بعد هی میشینی قویترین مردان میبینی، از طرف اسمش را میپرسند، میگوید میشه راهنمایی کنید؟!
حالا بحث اسم شد، آخه آدم اسم بچهاش را میگذارد سردار آزمون؟! یعنی هر کی ندونه فکر میکنه این بنده خدا شاخ کنکوره به جدم تا فوتبالیست.
خب حالا از بحث اصلی دور نشیم. بچه که بودیم یکسری شعر به ما یاد میدادند که رسما اگر دسته کلنگ را جای گوش پاککن در گوشمان میکردند تاثیرش بیشتر از این شعرها بود.
«نه شیر داره، نه پستون، شیرش رو بردن هندستون!» یعنی شما بشیني با هر منطقی حساب کنی که چه شد و چهجوری شد اگر عقلت برسد. «دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده، سواد داری؟» باز شما بشین ببین چهجوری میشه اینا رو بههم ربط داد، اگر عقلت رسید، عقل بقیه هم میرسد.
حالا بماند اشعار پست مدرنیستی مانند «آنا مانا نوارا، دو دو اسکاچی، آنا مانا کلاچی» که حتی گوگل ترنسلیت هم هنگ میکند در ترجمه این شعر کودکانه. حالا نه فقط فکر کنید کودکی، بزرگ هم میشدی کتاب درسی پر بود از این شعرها که قرار بود ما بخوانیم و آدم شویم! شما خودت اینو ببین:
گِلی خوش بوی در حمام روزی، رسید از دست محبوبی به دستم، بدو گفتم که مشکی یا عبیری، که از بوی دلاویز تو مستم و الی آخر. مثلا شما فکر کنید چند قرن پیش، صبح علیالطلوع پا شدید برید حمام، کیسه و لیف بکشید و خود را از چرکهای تن بزدایید، یکباره دلاک وارد شده و یک کیسه گِل بهتان داده است.
بعد شما شعفزده میشوید و همانطور که لنگ به کمر بستید و داروی سلامت در دستتان است، شروع میکنید با یک مشت گِل راز سر به مهر گفتن. گِله هم نامردی نمیکنه و به شما آداب زیستن و معرفت یاد میده! بعد میگن جوانهای این مملکت چرا فرار مغزها میشن؟
یکسری چیزها در کشور ما وجود دارد که در نوع خودشان خیلی جالباند. مثلا در ایام جشنواره به برج میلاد میگویند: کاخ جشنواره! یعنی شما خودترو بکشی اگر بفهمی چرا به یک بنای پانصد متری سیمانی دراز میگویند کاخ، عمرا عقلتان قد بدهد. یا مثلا دو تا صندلی همیشه در اتوبوس هست که برعکس بقیه است.
شما مینشینی اون رو، تمام ملت در کل مسیر توی حلقت هستند هیچ، تازه کل مسیر را هم برعکس میبینی! یا مثلا اصرار شدیدی هست که بگویند ورزش چیز خوبی است، روزی هزار بار از همه رسانهها هم میگویند: عقل سالم در بدن سالم است. بعد هی میشینی دودوتا چهار تا میکنی میبینی نود و هفت درصد دانشمندا و نخبههای عالم رسما کج و کوله بودند، نمونهاش همین استیون هاوکینگ و مسعود مرعشی. بعد هی میشینی قویترین مردان میبینی، از طرف اسمش را میپرسند، میگوید میشه راهنمایی کنید؟!
حالا بحث اسم شد، آخه آدم اسم بچهاش را میگذارد سردار آزمون؟! یعنی هر کی ندونه فکر میکنه این بنده خدا شاخ کنکوره به جدم تا فوتبالیست.
خب حالا از بحث اصلی دور نشیم. بچه که بودیم یکسری شعر به ما یاد میدادند که رسما اگر دسته کلنگ را جای گوش پاککن در گوشمان میکردند تاثیرش بیشتر از این شعرها بود.
«نه شیر داره، نه پستون، شیرش رو بردن هندستون!» یعنی شما بشیني با هر منطقی حساب کنی که چه شد و چهجوری شد اگر عقلت برسد. «دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده، سواد داری؟» باز شما بشین ببین چهجوری میشه اینا رو بههم ربط داد، اگر عقلت رسید، عقل بقیه هم میرسد.
حالا بماند اشعار پست مدرنیستی مانند «آنا مانا نوارا، دو دو اسکاچی، آنا مانا کلاچی» که حتی گوگل ترنسلیت هم هنگ میکند در ترجمه این شعر کودکانه. حالا نه فقط فکر کنید کودکی، بزرگ هم میشدی کتاب درسی پر بود از این شعرها که قرار بود ما بخوانیم و آدم شویم! شما خودت اینو ببین:
گِلی خوش بوی در حمام روزی، رسید از دست محبوبی به دستم، بدو گفتم که مشکی یا عبیری، که از بوی دلاویز تو مستم و الی آخر. مثلا شما فکر کنید چند قرن پیش، صبح علیالطلوع پا شدید برید حمام، کیسه و لیف بکشید و خود را از چرکهای تن بزدایید، یکباره دلاک وارد شده و یک کیسه گِل بهتان داده است.
بعد شما شعفزده میشوید و همانطور که لنگ به کمر بستید و داروی سلامت در دستتان است، شروع میکنید با یک مشت گِل راز سر به مهر گفتن. گِله هم نامردی نمیکنه و به شما آداب زیستن و معرفت یاد میده! بعد میگن جوانهای این مملکت چرا فرار مغزها میشن؟
پ
ارسال نظر