۴۴۴۰۸
۳۰ نظر
۵۰۸۷
۳۰ نظر
۵۰۸۷
پ

ماجرای موش در غذای دانشگاه +عکس

ابتدا شیء موجود به سان سبزی تَره‌ای می‌ماند که خوب در دستگاه سبزی خُرد کن، خرد نشده و بسیار ناشیانه تَفت داده شده باشد. اما کمی که بیشتر توجه نمودیم از ظلمات جهل خارج گشتیم و نور حقیقت بر مغزمان تابیدن گرفت...

تابناک: «ماجرا از آنجایی آغاز گشت که بنده برای انجام پاره‌ای از امور در شهر بودم و متاسفانه کار و امورات به درازا کشید و رِجعت ما به دانشگاه را به تاخیر انداخت. از آنجا که شام دانشگاه تا ساعت ۸ شب بیشتر سِرو نمی‌شد، بنده نیز تمام تلاش خود را مبذول داشتم تا قبل از ساعت فوق الذکر به دانشگاه رسیده و از غذای لذیذ آن تناول کنم. کوته سخن اینکه با هزار بدبختی و مشقت وصف ناپذیر، خود را راس ساعت ۸ به دانشگاه رسانیدم و از مسئول سلف که در حال ‌بستن در ورودی بود تمنا کردم که مرا رخصت دهد تا غذایم را بگیرم. از قضا غذای آن شب چلو کنسرو با آشبود. و چه آشی! من که از بوی آش دامن از کف داده بودم، یک ظرف یکبار مصرف در راستای گرفتن آش تقدیم سرآشپز بزرگ «میتی کومان» نمودم، و او نیز بدون تعلل آن را پر نموده، مستردد فرمود.

ماجرای موش در غذای دانشگاه +عکس

من که با شوقی وصف ناپذیر و چون آهو خرامان، از حس خوب داشتن ظرفی پر آش، در پوست خود نمی‌گنجیدم، با بالهایم مسیر سلف تا خوابگاه را معراج نمودم. زمانی که اتاق رسیده و در را گشودم با گرسنگانی شیرین بیان و خون گرم از خطه‌ی سومالی مواجه گردیدم که بی‌صبرانه منتظر من و مشتاق غذای در دستم بودند. آنان که مشخص بود سالهاست چیزی نخورده‌اند و برای این لحظه، از سال‌ها قبل برنامه‌ریزی‌های بلند مدت و میان مدت انجام داده‌اند، و گویا در پایان برنامه اول و دوم و سوم و چهارم توسعه به اهدافشان نرسیده‌اند و حالا گویا در برنامه‌ی پنجم توسعه قرار است به این غذا برسند، چون بختک بر روی غذا افتادند. من که اوضاع را بس پیچیده و ناجوانمردانه یافتم، از تفرقه و جدایی امتناء کردم و صلاح را در سازش یافتم. از آنجا که داستان‌های یتیم‌نوازی امیرمؤمنان مرا سخت تحت تاثیر قرار داده بود؛ من نیز این گرسنگان فلک‌زده را فراموش نکردم و به تأسی از مولایم و به رسم مروّت و جوانمردی این گرسنگان آفریقایی‌تبار مقیم دانشگاه را بر سر خوان کرم خود مهمان نمودم و آنان را از غذای خود متنعم فرمودم. بعد از کلی کشمکش و چانه‌زنی که اعتدال و میانه‌روی در خوردن رعایت شود، با ذکر نام ایزد بزرگ به آش زبان بسته حمله کردیم. چند قاشق اول لذتی فراموش نشدنی را برایم محقق می‌نمود.اما در ادامه کار سخت‌تر و شرایط بُغرنج‌تر می‌گردید. در گیر و دار تنازع برای بقا ما که همانند شیرهای درنده‌خو که بر روی شکار سوار می‌شوند، هر کدام آش را به سمتی می‌کشیدیم تا شاید در این وانفسا لقمه‌ای بیشتر نصیبمان شود. هر چه به عمق کار نزدیکتر می‌شدیم احساس نه چندان خوشایندی ذهن مرا درگیر خویش می‌ساخت. آری؛ این حس واقعیت داشت. در میانه کار که قاشق را چون کلنگ بر سر آش می‌کوفتیم، ناگاه یکی از همرزمان احساس کرد که کلنگش به جایی گیر کرده است. درآوردن قاشق از آش همان و کشف شیء عجاب همان!

ابتدا شیء موجود به سان سبزی تَره‌ای می‌ماند که خوب در دستگاه سبزی خُرد کن، خرد نشده و بسیار ناشیانه تَفت داده شده باشد. اما کمی که بیشتر توجه نمودیم از ظلمات جهل خارج گشتیم و نور حقیقت بر مغزمان تابیدن گرفت. ما درست می‌دیدیم. مووووووووش!!!! شیء موجود موش بود! البته شایان ذکر است، موشی که در غذا بود به طرز فجیعی، مورد عذاب دنیوی قرار گرفته بود. جنازه‌ی این موش طوری در غذا حرارت دیده و ترکیده بود که در واقع آنچه به ما رسیده بود صرفاً تکه‌ای از پوست چروکیده، قسمت پایانی شکم و نهایتاً دم مقتول بود. بقیه اجزای موش، شامل دل و روده و سیرابی و کله پاچه موش در دیگ متلاشی شده بود و به عنوان عصاره‌ی کازیلابلانکا به غذا طعم و مزه‌ای خواص بخشیده بود.

با توجه به سیستم‌های ارتباطی قوی مِن جمله موبایل، اینترنت و ماهواره و ... این رویداد نه چندان مهم کمتر از چشمی بر هم زدن بسان طاعون، در تمام ناقط دانشگاه پیچید.اصلی‌ترین علت اعتراضات به این واقعه ناشی از آن بود که چگونه موشی این جسارت را به خود داده است که در غذای دانشگاه غسل تعمید کند؟

در آن برهه که ما در آن دانشگاه می‌زیستیم، تیراژ دانشجویان ده‌هزار نفر بود.

ما که به یاد نداریم اما گویااز سالها قبل (یعنی خیلی قبل‌تر از انقراض دایناسورها) دانشجویان دانشگاه به کیفیت نامطلوب غذا و شرایط نابسامان موجوداعتراض داشته‌اند.(البته الان دیگر ندارند!)

نکته جالب توجه برای من این بود که قدرت یک موش بسیار بیشتر از کل دانشجویان دانشگاه بود. ده هزار دانشجو یک‌صدا به کیفیت غذا و شرایط نابسامان اعتراض می‌کنند و اتفاقی نمی‌افتد ولی یک موش به تنهایی با عملیات انتحاری خود آنچنان یک شبه اوضاع را تغییر می‌دهد که منوی غذا ناگهانی دو نوع می‌شود، سلف تمیزتر می‌شود، مدیران دانشگاه حرف گوش کن‌تر و دانشجو دوست‌تر می‌شوند، کارکنان سلف مرتبتر و نظیفتر می‌شوند، ناگهان جلسه پرسش و پاسخ با حضور رئیس دانشگاه برگزار می‌شود و دانشجویان تبدیل به موجوداتی مقدس و دوست داشتنی می‌شوند و ....

همه‌ اینها تنها در یک شب و به دست یک موش زبان بسته صورت می‌گیرد. اینجاست که انسان به قدرت خدا پی‌می‌برد! (یه موشو این همه قدرت).از داستان فوق الذکر نتایج بسیار استنباط و نکات اخلاقی ژرف و مهمی استخراج می‌شود. گزیده‌ای از این نتایج به شرح ذیل است:

۱- قدرت یک موش از ۱۰هزار دانشجو بیشتر است.

۲- تنها این زنان نیستند که از موجوداتی مانند سوسک، موش و ... چندششان می‌شود، در تحقیقات جدید میدانی در دانشگاه «ایکس» مشخص گردیده که مدیران آنجا از موش خیلی می‌ترسند.

۳- بخار دانشجویان دانشگاه ایکس به اندازه یک موش هم نیست.

۴- از تمامی سگان و گربه‌سانان و سایر جانوران مقیم دانشگاه عاجزانه و ملتمسانه تقاضامندیم اعتراض دانشجویان را نسبت به وضعیت اسفناک دانشجویان، امکانات ضعیف خوابگاهها، بوفه دانشگاه و خوابگاه‌، امکانات ضعیف دانشکده‌ها و ... به گوش مسئولان برسانند.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • مهدی پ

    دم نویسندش گرم، من که روده بُررررررررررر شدم از خنده D:

  • بدون نام

    قدرت یک موش از 10هزار دانشجو بیشتر است... فوق العاده بود این متن البته متن خبر دردناک بود ولی نویسنده عالی نوشته بود دمش به شدت گرم

  • amir13

    خدا کنه یک موشم صدای مردمو به گوشه بعضی مدیران واسه گرونی و بیکاری برسونه.
    آمین

    پاسخ ها

    • مامان لیلا

      خداکنه مدیران ومسئولین هم گوش شنواداشته باشند.

  • بدون نام

    میخوام خودمو بکشم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! فایده ای نداره لطفا منصرفم نکنید!!!!!!!!

    پاسخ ها

    • zahra seven

      کجا میری؟؟؟منم میام؟؟؟

  • nazanin

    نويسنده متنت فوق العاده بووووووود D:
    اين اتفاق فاجعه انگيز رو خيلی عالی در قالب طنز بيان کردی D:

  • استاد

    شما دانشجویان خیلی گستاخ هستید. دانشگاه محل تحصیل است و بس نه پانسیون بخور و بخواب و اعتراض. موش بود که بود. 360 روز سال آشپزخونه کدوم رستوران می تونه صبح و ظهر و شب برای ده هزار نفر غذای مجانی بپزه و با این همه محدودیت مالی و اداری و پرسنلی و .... مشکلی نداشته باشه!!
    دانشجویان باید درسشون رو بخونن و دانشجو باشند و بس!

    پاسخ ها

    • zahra seven

      استاد جان کمی ارامتر لطفا...استاد احترام هم خیلی خوب چیزیه ها...ببخشیدا همه کشورای خارجی مثلا یکی از اقوام ما در نیوجرسی تحصیل میکنه...هزینه دانشگا که نمیدن که هیچ بعلاوه ماهی 14دلار هم بهشون میدن،بعد اینجا چی...دانشگاه دولتی و غیر دولتی هم همونه اون همه پول میگیرن غذاهاش ات و اشغال...شما که استادی اینو بگی بقیه چی بگن!!!

    • ناشناس

      استااااد!شما ساکت لطفا!

    • بدون نام

      شما به دکتر حتما مراجعه کن...اون غذا رو هم میدیم شما بخوری

    • یک دانشجوی قدیمی

      سلام استاد ببخشید استاد شما استاد چی هستید استاد؟

  • رهام

    بچه ها اینو بخونید حال کنید:
    وصیت نامه زیبای حسین پناهی

    قبر مرا نیم متر کمتر عمیق کنید تا پنجاه سانت به خدا نزدیکتر باشم.

    بعد از مرگم، انگشتهای مرا به رایگان در اختیار اداره انگشتنگاری قرار دهید.

    به پزشک قانونی بگویید روح مرا کالبدشکافی کند، من به آن مشکوکم!

    ورثه حق دارند با طلبکاران من کتک کاری کنند.

    عبور هرگونه کابل برق، تلفن، لوله آب یا گاز از داخل گور اینجانب اکیدا ممنوع است.

    بر قبر من پنجره بگذارید تا هنگام دلتنگی، گورستان را تماشا کنم.

    کارت شناسایی مرا لای کفنم بگذارید، شاید آنجا هم نیاز باشد!

    مواظب باشید به تابوت من آگهی تبلیغاتی نچسبانند!

    روی تابوت و کفن من بنویسید: این عاقبت کسی است که زگهواره تا گور دانش بجست.

    دوست ندارم مردم قبرم را لگدمال کنند. در چمنزار خاکم کنید!

    کسانی که زیر تابوت مرا میگیرند، باید هم قد باشند.

    شماره تلفن گورستان و شماره قبر مرا به طلبکاران ندهید.

    گواهینامه رانندگیم را به یک آدم مستحق بدهید، ثواب دارد!

    در مجلس ختم من گاز اشکآور پخش کنید تا همه به گریه بیفتند.

    از اینکه نمیتوانم در مجلس ختم خودم حضوریابم قبلا پوزش می‌طلبم.

    پاسخ ها

    • zahra seven

      +++++++

    • خردادي

      خيلي متن قشنگي بود . دستت درد نكنه .
      اونجاش باحال بود كه مي گه : ورثه حق دارند با طلبكاران من كتك كاري كنند . lol

  • بدون نام

    من دانشجوی مهاجرم .
    توو غذای من کرم بود . ...

  • سارا

    اون زمانها كه ما دانشجو بوديم سوسك و تخم سوسك و كرم تو غذاهامون مي ديديم ولي حالا با جهشهاي متوالي و سريع كروموزومها،تبديل به موش شدن،خدا به خير بكنه،احتمالا تا سالهاي بعد، رت تو غذاهاي دانشجويان اين مرزو بوم ديده مي شود!!!! دم نويسنده اين مقالها گرم 

  • zahra seven

    متن خیلی باحال و خنده دارو تاسف برانگیز و تلخ و دردناک،این همه هم دانشجویان عزیز مینالند،اصن مسؤولین ب اصطلاح خدمت گزار ی تکونی هم ب خودشون نمیدم،حرف از موش شد،تقریبا دو ماه پیش بادوستان تو سلف بودیم،سیب زمینی با پنیر سفارش دادیم،چشتون روز بد نبینه،قشنگ لای این پنیر پیتزاش انگار با موی مردونه همش زده بودن،خیلی حس بدیه،امیدوارم دانشجویان قشر دوست داشتنی با این مسئله بسیار شیرین مواجه نشن!!!!!!!!!:-(

  • بتول

    خدايي با اين طرز نوشتن اصلا كسي به موش توجهي نمي كنه، خيلي جالب نوشته شده بود واقعاً دست نويسندش درد نكنه ولي خودمونيم موشه فكرش رو باز كرده و ايشون هم واسه خودش نويسنده اي شده، به قول نويسنده يه موشو اين همه قدرت

  • کاربر

    نویسنده عالی نوشته و در جواب این دانشجویان عزیز تنها میتوانم بگویم : گل بود به سبزه نیز آراسته شد!!!!!!!

  • parmin

    وای وای حالم بهم خورد :(
    بیچاره ها اون لحظه چه حالی شدن

  • مهران

    من 3 سال پیش کاردانی که بودم توی غذای یکی از بچه ها کرم بود

  • ali

    فکر کنم سربازی نرفتید

  • حمید

    دمت گرم

    حال کردم یا این حالت طنز نوشتنت

    خدا رو شکر من که تو دانشگاه انگشت شمار بیشتر غذا نخوردم .

    ایشالله که چیز بدی نخوردم !!!!!

  • بدون نام

    توی دانشگاه ما یکی از کارکنان لطف کرده بود و ریش خودشو به عنوان مزه ریخته بود تو غذا!!!!!!!!!!!!!!!!!!:(

  • قاصدک

    واقعا" ای ول به نویسنده این متن ... چقد قشنگ و زیبا نوشته ... هر چی این تصویر چندش آوره .... متنش زیبا و با حاله ... ای ول!

  • saeed

    این اتفاق برا دانشگاه ماست. دانشگاه زنجان.
    یادمه همه جا اعلامیه زده بودن برا اعتراض جمع شدیم جلو سلف.بعدشم رئیس دانشگاه جلسه پرسش پاسخ گذاشت و کادر سلف عوض شد و کیفیت غذاها بهتر.
    البته قبل از این اتفاق هم دو نوع غذا ارائه میشد که اینجا نوشته بعد این اتفاق دو نوع شد که اشتباهه.

  • خودم

    ای کاش یه موش هم توی غذای دانشگاه اراک پیدا شه ما رو هم آدم حساب کنن یکی پیدا شه به حرفمون گوش کنه...

  • مصطفی برجعلی

    الان توی کنسرو هم سوسک و تمساح و مگش پیدا میشه

    شکر گذار باشید!!
    اگه اعتراض کنیم میگن ماهی اون کثافات رو خورده و ما بی تقصیریم پس از اکنون موقع خرید گوشیت قرمز مواظب موادی که حیوان خورده باشید:کفش+جوراب+چنتا ناخن+انگشت و پا+استخون+راکتور اتمی بوشهر و از این قبیل چیزها

    در ضمن کسی هنوز تو این فکره که چرا رنگارنگ گرون نشده؟من موندم توش هنوز

  • نسترن

    واقعا متاسفم‌برای ملت ایران

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج