پاراگراف کتاب (۹۸)
ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتاب های مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتاب ها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم.
راستي چرا؟ چرا در لابه لاي حوادث ، رخدادها و مناسبت هاي ايام مختلف سال، «کتاب و کتاب خواني» به اندازه يک ستون از کل روزنامه هاي يک سال ارزش ندارد؟ شايد يکي از دلايلي که آمار کتاب خواني مردم ما در مقايسه با ميانگين جهاني بسيار پايين است، کوتاهي و کم کاري رسانه هاي ماست. رسانه هايي که در امر آموزش همگاني نقش مهم و مسئوليت بزرگي را بر عهده دارند. کتاب، همان که از کودکي برايمان هديه اي دوست داشتني بود و يادمان داده اند که بهترين دوست است! اما اين کلام تنها در حد يک شعار در ذهن هايمان باقي مانده تا اگر روزي کسي از ما درباره کتاب پرسيد جمله اي هرچند کوتاه براي گفتن داشته باشيم. و واقعيت اين است که همه ما در حق اين «دوست» کوتاهي کرده ايم، و هرچه مي گذرد به جاي آنکه کوتاهي هاي گذشته ي خود را جبران کنيم، بيشتر و بيشتر او را مي رنجانيم.
آنگاه سقراط جوان را به کنار حوضی آورد و گفت: سرت را داخل آن کن. جوان سرش را داخل حوض کرد، لحظاتی بعد سقراط گردن جوان را گرفت و داخل آب نگه داشت، دقایقی چند که آن جوان داشت خفه می شد و دست های خود را به نشانه تقلا حرکت میداد و سقراط گردن او را رها کرد! جوان نفس نفس زنان سر خود را بیرون آورد و علت این کار را از سقراط پرسید.
لطفا گوسفند نباشید | محمود نامنی
روان درمانی اگزیستانسیال | دکتر اروین د. یالوم
یازده دقیقه | پائولو کوئلیو
ما درباره ی دوره هایی از زندگی مان با عنوان افسوس صحبت می کنیم؛ وقتی که تقریبا مطمین هستیم تصمیمی که گرفته بودیم، اشتباه بوده. اما می شود در نوعی سرخوشی عجیب و شیرین فرو رفت، نوعی نوستالژی برای چیزهایی که می توانسته وجود داشته باشد. ما می توانیم درست از کنار چیزهای خیلی مهم عبور کنیم؛ عشق، کار، رفتن به شهر یا کشوری دیگر. یا زندگی دیگر.
درست مثل پیداکردن فرکانس یک رادیو در محلی دور. پیام مبهم است، با این حال اگر آدم با دقت گوش کند، هنوز می تواند آن بخشی از موسیقی زندگی را که تاکنون هرگز نشنیده بود، بشنود. جمله هایی را بشنود که هیچ وقت گفته نشده، طنین انداختن صدای پای خود را در مکان هایی بشنود که هرگز آنجا نبوده؛ می تواند در ساحلی موج سواری کند که هیچ وقت ماسه ای آن را لمس نکرده.
صدای خنده و کلمات عاشقانه ی زنی را بشنود که هیچ چیز بینشان اتفاق نیفتاده است...
دفترچه یادداشت قرمز | آنتوان لورِن
قورباغه شما بزرگ ترین و مهم ترین کار شماست و هدفی است که اگر اکنون کاری روی آن انجام ندهید بیشتر مایل هستید از انجام آن طفره بروید و تنبلی کنید.
همچنین این هدف می تواند بیشترین تاثیر مثبت را بر زندگی و نتایج تان در آن لحظه داشته باشد.
همچنین می گویند: اگر مجبورید دو تا قورباغه بخورید، اول زشت ترین آن ها را بخورید.
قورباغه را بخور! | برایان تریسی
در مورد خودت، آخرین حرف من این است: از گذشته نترس. چنانچه مردم بگویند جبران ناپذیر است باور نکن. باید خودم را وادارم تا به چشم دیگری به آن نگاه کنم، کاری کنم مردم با نگاهی دیگر به آن بنگرند، کاری کنم که خداوند با نگاهی دیگر در آن نظر کند.
این کار فقط با پذیرش کامل گذشته ام به عنوان بخشی ناگزیر از تکامل زندگی و شخصیتم امکان پذیر است. با سر فرود آوردن در برابر تک تک رنج هایی که کشیده ام. شاید من انتخاب شده ام تا چیزی بس شگفت انگیزتر به تو بیاموزم. معنای اندوه و زیبایی آن را...!
دوستِ مهربانت اسکار وایلد
از اعماق | اسکار وایلد
دست های خود را در آب رودخانه ای بگیرید. آبی را که به این مانع پیش بینی نشده برخورد می کند و شیوه ی خندانش را در دور زدن مانع نگاه کنید. بگذارید طراوت از دستان شما به روحتان منتقل شود. مانند یک کودک جلوی حشره ای خم شوید و ذهن خود را از هر فکری خالی کنید و به صدای آبی که رد می شود و به بی پروایی روشن زمانی که می گریزد گوش دهید. در همان لحظه یکی از سونات های موتزارت را حس کرده اید، دیده اید و شنیده اید.
فراتر از بودن | کریستین بوبن
بعضی ها هیچوقت نمی فهمند | کورت توخولسکی
آفریده ی عشق و مرگ | گابریله الیوت
من هماهنگی نمی خواهم. از روی محبت به انسانیت آن را نمی خواهم. ترجیح می دهم با رنج قصاص نشده و خشم اقناع نشده ام بمانم. حتی اگر بر خطا بوده باشم. بعلاوه، برای هماهنگی تاوانی بسیار سنگین خواسته می شود؛ از وسع ما خارج است که برای وارد شدن به آن این همه تاوان بپردازیم.
برادران کارامازوف | فئودور دایستایفسکی
هر روز که می ایستد برابر آینه تا خطی بکشد به چشم یا سرخی بدهد به لب، تصویر روبرو خیره اش می کند به ردپای زمان که ذره ذره چین می دهد به پوست اما مرد...!
پایش لب گور هم که باشد، چشمش که بیفتد به دختری زیبا، جوانی او را میبیند اما زانوان خمیده و عصای خود را نه. مگر وقتی که واقعیت با بی رحمی تمام آوار شود روی سرش.
چاه بابل | رضا قاسمی
اربابان، من و تو را استخدام کرده اند که به آنها خدمت کنیم اما هرکس که زورش برسه حق داره ما را کتک بزنه آخه اگر پاره پاره هم بشی نمیتونی در آن واحد همه را راضی کن، هرکی را هم راضی نکردی از او کتک میخوری فراری ها، بیخانمنها و گرسنه ها را استخدام میکنند. اونا به لقمه ای نان محتاجند، اینجا لااقل می تونن بخورن، برای رفع گرسنگی به همه چیز تن در میدن.
چگونه فولاد آبدیده شد | نیکلای آستروفسکی
کویر | دکتر علی شریعتی
پریشانی است. بیابان است که جز علفهای تلخ ترس و یاس چیزی به بار نمی آورد و این، کاملا طبیعی است. چون فقط عطیه ی درون است که ارزشی ابدی و راستین دارد. جهت رشد انسان، نه از پایین به بالا، بلکه از درون به بیرون است. و این، در زندگی شرط اساسی هر نوع آزادی است.
آزادی، محیطی اجتماعی نیست که تصنعا بتوان بوجودش آورد، بلکه وضعی است که در برابر خود و جهان به خود میگیریم و باید هر آن در بدست آوردنش بکوشیم. این محدودیتی است که انسان را آزاد میکند.
گفتگو با کافکا | گوستاو یانوش
دنیا، لیلی زنده می خواهد.
لیلی آه نیست، لیلی اشک نیست، لیلی معشوقی مرده در تاریخ نیست، لیلی زندگی ست...
اگر لیلی بمیرد، دیگر چه کسی لیلی به دنیا بیاورد؟ چه کسی گیسوان دختران عاشق را ببافد؟
چه کسی طعام نور را در سفره های خوشبختی بچیند؟ چه کسی غبار اندوه را از طاقچه های زندگی بروید؟
چه کسی پیراهن عشق را بدوزد؟
لیلی! قصه ات را دوباره بنویس.
لیلی به قصه اش برگشت. این بار نه به قصد مردن
که به قصد زندگی.
و آن وقت به یاد آورد که تاریخ پر بوده از لیلی های ساده گمنام.
لیلی نام تمام دختران زمین است | عرفان نظرآهاری
نظر کاربران
بسیار عالی
ببخشید کتاب کویر دکتر شریعتی کدوم انتشار هست؟؟؟