طنز؛ اِشکلات بر وزن اختلاس
پوریا عالمی در روزنامه شرق نوشت:
بابای ما حالت عجیبی داشت و معتقد بود باید جمعش کرد. هر چیزی را. یعنی اصولا هر چیزی پیش میآمد میگفت زود جمعش کنید. اگر هم چیزی پیش نیامده بود باز میگفت زود جمعش کنید که چیزی پیش نیاید. یعنی چی؟
مثلا ما به عنوان ذخیره ارزی در بچگی ذخیره شکلات خارجی داشتیم. شکلات خارجی در زمان جنگ طوری بود که شما میتوانستی با همهچیز دیگر تاختش بزنی. آقا، روز بد نبینید، یک روز که ما از خواب بیدار شدیم، دیدیم که جا تره و بچه نیست. رفتیم به بابامان شکایت کردیم بابامان در اولین حرکت پلیسی یکدانه خواباند زیر گوش ما. ما زدیم زیر گریه که ما مالباختهایم، چرا ما را میزنی؟ که بابای ما گفت من تاکتیک پلیسی به کار بردم، خواستم مطمئن شوم خودت شکلاتهات را نخوردی.
ما گفتیم حالا مطمئن شدی؟ بابای ما گفت نه. باید ها کنی ببینم دهانت بوی کاکائو میدهد یا نه؟ گفتم دهانم را میبویی مبادا ...؟ گفت همین حرفت یعنی تشکیک در عملکرد بابات. باید آزمایش ادرار هم بدهی ببینم شکلات توی خونت هست یا نه. خلاصه ما دو ماهی درگیر بودیم که به بابامان ثابت کنیم شکلاتخواری کار ما نبوده و ما اهل اشکلات (بر وزن اختلاس) نیستیم. توی این دو ماه که کلا ممنوعالپریز بودیم، مشاهده میکردیم که داداشمان روزبهروز فربهتر و آقازادهتر میشود. ما به بابامان گوشزد کردیم که آیا احیانا به داداش ما مشکوک نیست؟ بابای ما گفت داداش شما یعنی پسر بزرگ من؟ ما گفتیم بله. بابای ما یکی زد توی گوشمان که چرا داری تشویش ایجاد میکنی؟
آخر بابامان را به جان مامانمان قسم دادیم که محض ارضای افکار عمومی هم شده حداقل از داداش ما درباره شکلاتها - به عنوان مطلع نه متهم - پرسوجو کنید. بابای ما داداش ما را جلوی چشم خانواده احضار کرد و ازش پرسید شکلاتها را تو خوردی؟ داداش ما درحالیکه لب و لوچهاش شکلاتی بود گفت نه. ما گفتیم حتی اگر نخورده حتما برده توی بازار آزاد باهاش پورشه وارد کرده.
بابای ما با توجه به شواهد موجود که داداش ما شکلاتی بود و سه تا پورشه هم توی پارکینگ دپو کرده بود، نتیجه گرفت داداش ما دستش به شکلات آلوده نیست و بعد اعلام کرد چون داداش ما استطاعت مالی ندارد باید برود. کجا؟ خارج.
ما گفتیم پس شکلاتهای ما چی؟ بابای ما گفت همین که به پریز دسترسی پیدا میکنی برایت کافی نیست؟ پایان.
پ
ارسال نظر