شادترین قبرستان جهان
بله این واقعیت دارد، تو رومانی یه قبرستان هست با سنگ قبرهای آبی، همین رنگ باعث شده تا به آن قبرستان آبی هم بگویند، اما نکته جالبی که وجود دارد اینکه که افراد با خنده ای بزرگ روی صورتشان از اینجا بیرون می آیند.
پایان زندگی در اینجا !
اگر فردی تو روستا، Săpânța در رومانی زندگی کنه و بمیره، سهمش میشه یه سنگ قبر آبی و رنگی رنگی که روی اون، نامش نوشته شده، نقاشی که یا شغل اون رو بیان میکنه و یا نحوه مرگش رو، اگر هم شانس بیاره، شعری که کسی رو نخندونه! البته بعضی شعرها درنهایت شایستگی داستان زنده فرد متوفی رو بیان کردن و یا با درون مایه ای طنز داستان تلخ مرگ بچه ای رو، اما با خوندن بعضی هم واقعا نمیتونین جلوی خندتون رو بگیرین! درواقع این برخورد اهالی با مرگ، به باور اونها برمی گرده، باوری که زندگی بعد از مرگ رو حیاتی جاویدان و پر از شادی می دونه، بنابراین این واقعیت رو می پذیرن و خیلی سختش نمیگیرن. البته این به معنی سوگواری نکردن نیست، سوگواری می کنن، اما به روش خودشون. ریشه این ماجرا اما به سال ۱۹۳۵ بر میگرده، زمانی که استن لون پاتراس نجار روستا، وظیفه ساختن صلیب از چوب بلوط و نقاشی کردن اون رو داشته.
شعری برای مادرزن ...
در زیر این صلیب سنگین
مادرزن من آرمیده است
اگر او سه سال بیشتر عمر میکرد
من در این گور بودم و او این شعر را میخواند
ای کسانی که از اینجا عبور میکنید
سعی نکنید او را بیدار کنید
چرا که او به خانه باز میگردد
و سر مرا از تنم جدا میکند
اما من طوری برخورد میکنم
که گویی او هرگز بازنگشته و او را نادیده میگیرم
همینجا بمان
ای مادرزن عزیزم
شعری برای قصاب روستا
زمانی که در این دنیا زندگی میکردم
گوسفندان زیادی را کشتم
گوشت زیادی برای مردم مهیا کردم
تا بتوانند به راحتی گوشت بخورند
من به همه گوشت خوب و باکیفیت ارزانی داشتم
تا با لذت تمام از آن بخورند
شعری برای دختربچه سه ساله
در آتش جهنم بسوز ای تاکسی لعنتی
که از شهر سیبیو آمدی
از بین تمامی نقاط این کشور
چرا باید اینجا توقف میکردی؟
در کنار خانهام، با من برخورد کردی
و مرا به کام مرگ فرستادی
و خانوادهی مرا غرق در غم و اندوه نمودی
اهالی درباره این رسم جدی اند ...
بله، کاملا هم جدی اند ! بعد از استن لون پاتراس که در زمان فعالیت کاری خودش، بیش از ۸۰۰ شعر روی قبرهای مختلف حکاکی کرد، حالا نوبت به شاگردش دومیترو پاپ رسیده تا این رسم رو ادامه بده. نکته جالبی که وجود داره اینه که تا به امروز هیچکس از اشعار و یا نقاشی های کشیده شده رو قبر شکایتی نکرده، دومیترو میگه : اگر متوفی در زندگیش به تفریح پرداخته، همون رو نوشتم؛ اگر کار خاصی میکرده، همون رو نوشتم. هیچچیز در شهر و روستایی کوچیک پنهان و مخفی نمی مونه. خانوادهها خودشون میخوان تا زندگی واقعی عزیز از دست رفتهشان بر روی سنگ قبرش حک بشه و منم همین کار رو میکنم!
درنهایت اما نمیشه به اونها خورده گرفت و حتی نمیشه روش اونها رو درست دونست! همه چیز به فرهنگ و رسومی که در جامعه ها ریشه گرفته برمی گرده. تنها کاری که میشه انجام داد، احترام گذاشتن به نوع زندگی و باور افرادی هست که با ما تفاوت دارن.
ارسال نظر