طنز؛ مکافات داستایوفسکی بودن
سلام همسایه. سلام. اسمت چیه؟ من جنایت و مکافات هستم. اوووه، چه اسم خشنی داری! و شما کی باشین؟ من عشق اتوبوسی.
• سلام همسایه.
- سلام.
• اسمت چیه؟
- من جنایت و مکافات هستم.
• اوووه، چه اسم خشنی داری!
- و شما کی باشین؟
• من عشق اتوبوسی.
- این دیگه چه جور اسمیه؟ نویسنده تو کی هست؟
• نویسنده من، «ن. پشنگ».
- تا حالا اسمش رو نشنیدم. جدیده؟
• همیچین. بگی، نگی.
- نوبل گرفته؟ یا پولیتزر؟
• نوبل؟ پولیتزر؟ اینا دیگه چی ان؟
- بی خیال، ولش کن.
• نویسنده تو کیه؟
- فئودور داستایفسکی.
• اووو! چه خارجی.
- اسمش رو نشنیده بودی؟
• نه بابا. من خارجیا رو زیاد نمی شناسم. فقط دانیل استیل. خیلی باحاله.
- چی داری می گی؟ من یک رمان سنگین و سطح بالا هستم.
• بی خیال. این روزا دیگه کی از این جور چیزا می خونه؟
- من بیشتر از یک قرنه که خوانده می شم.
• چه اهمیتی داره؟ اگر راست می گی، بگو الان چاپ چندمی.
- من چاپ چهارم هستم.
• هاهاها.
- چرا می خندی؟
• این رو باش! من الان فقط دو ساله دارم چاپ می شم. من رو که الان می بینی، چاپ سی و هفتمم. تیراژت چند تاست؟
- هشتصد تا!
• شوخی می کنی؟
- نه! خیلی ام جدی هستم.
• می دونی تیراژ من چند تاست؟
- لابد هزارتا.
• بی خیال. تیراژ من ۱۰ هزار تاست. فقط توی همین چاپ سی و هفتم.
- ...
• چرا ساکت شدی؟ اصلا چند وقته توی این قفسه کتاب فروشی منتظری یکی پیدا بشه بیاد بخردت؟
- فکر کنم سه سالی باشه.
• اووووه... بیچاره! دلم برات سوخت. حوصله ات سر نرفته؟
- راستش رو بخوای، دیگه دلم داره می پکه.
• لابد آرزو داری یک بیاد بخردت و بخوندت.
- آخ گفتی.
• یکی داره من رو بر می داره. خوشحال شدم رفیق.
- نگاه کن! نیومده بردنش. آخ پیشونی، ببین من رو کجا می شونی. پوسیدم اینجا!!!
ارسال نظر