۴۱۰۴۳۸
۳ نظر
۵۰۶۱
۳ نظر
۵۰۶۱
پ

پاراگراف کتاب (۹۲)

ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتاب های مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتاب ها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم.

برترین ها: وقتي خواستم به دنبال معنی کلمه کتاب باشم فکر کردم که کار ساده ­اي را به عهده گرفته ام! اما وقتي دو روز تمام در گوگل کلمه کتاب و کتاب خواني را جستجو کردم آنهم به اميد يافتن چند تعريف مناسب نه تنها هيچ نيافتم، تازه فهمیدم که چقدر مطلب در مورد کتاب و کتابداری کم است. البته من عقيده ندارم که جستجوگر گوگل بدون نقص عمل مي کند، اما به هر حال يک جستجو­گر قوي و مهم است و مي بايست مرا در يافتن ۲ يا ۳ تعريف در مورد كتاب کمک مي کرد؛ اما اين که بعد از مدتي جستجو راه به جايي نبردم، به اين معني است که تا چه اندازه کتاب مهجور و تنها مانده است.

راستي چرا؟ چرا در لابه لاي حوادث ، رخدادها و مناسبت هاي ايام مختلف سال، «کتاب و کتاب خواني» به اندازه يک ستون از کل روزنامه هاي يک سال ارزش ندارد؟ شايد يکي از دلايلي که آمار کتاب خواني مردم ما در مقايسه با ميانگين جهاني بسيار پايين است، کوتاهي و کم کاري رسانه­ هاي ماست. رسانه هايي که در امر آموزش همگاني نقش مهم و مسئوليت بزرگي را بر عهده دارند. کتاب، همان که از کودکي برايمان هديه اي دوست داشتني بود و يادمان داده اند که بهترين دوست است! اما اين کلام تنها در حد يک شعار در ذهن هايمان باقي مانده تا اگر روزي کسي از ما درباره کتاب پرسيد جمله اي هرچند کوتاه براي گفتن داشته باشيم. و واقعيت اين است که همه ما در حق اين «دوست» کوتاهي کرده ايم، و هرچه مي گذرد به جاي آنکه کوتاهي هاي گذشته ي خود را جبران کنيم، بيشتر و بيشتر او را مي رنجانيم.

ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتاب های مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتاب ها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم. مثل همیشه ما را با نظراتتان یاری کنید.
*****
اگه یه بار تمام کارگاها بخوابه، قطارچی ها اعتصاب کنن یا اصلا روز تعطیل باشه، اون وقت آدما می شینن دور هم، نمی دونن چه جوری باید وقتشونو پر کنن. توشون خالیه، بیرونم که خبری نیست، چی کار می شه کرد؟
هیچی... مث بچه مدرسه ای هایی که اشتباها یه ساعت از درسشون افتاده، بلند می شن میرن برای خودشون پرسه می زنن. خونه که نمی تونن برن. حال و حوصله ی تفریح روهم ندارن... می گیرن یه گوشه می شینن چرت می زنن و منتظر روز بعد میشن.
انقلاب آلمان سر همینا شد که شکست خورد، مردم وقت نداشتن انقلاب کنن، آخه می رفتن سرکار...!

بعضی ها هیچوقت نمیفهمن | کورت توخولسکی
پاراگراف کتاب (92)

ای روزگار! هیچ کس نفهمید برایش چه خیالی در سر داری و چه چاهی پیش پایش کنده ای! صاحبان اصلی این باغ و سردخانه و این دم و دستگاه که هرکه را سرپرستش می کنند با یک لاقبا می آید و با بنز از آن در می رود، خوار و زار آن گوشه دنیا انداخته ای و دستشان را از همه چیز کوتاه کرده ای.
باور کن مهنس جان، هر آس و پاسی را رئیس اینجا کردند، سر دو ساله رفت و توی بالا شهرتهران برای خودش خانه خرید و چنان خودش را گم کرد که اسم پدرش را هم از یاد برد. حالا این چه حکمتی ست که خود صاحب باغ باید در به در باشد، نمی دانم!

کسی چه می داند، شاید عدالتی در کاراست. خدا رفتگان قدیمی را بیامرزد، گاهی خوب حرف هایی می زدند. مال دزدی و بادآورده به هیچ کس وفا نمی کند.
آنقدر می ماند که طرف را به خودش عادت بدهد و بعد چنان می رود که دودمان را به باد می دهد و مال از کف داده را دق مرگ می کند. بدهم نگفته اند. من تا وقتی باغبانم و توی این دو تا سوراخی صدقه ای زندگی می کنم، به زندگیم قانعم، ولی اگر چند صباحی صاحب ملک و زمین و خدم و حشم شدم و پیه آسایش زیر پوستم دوید، آن وقت است که اگر مالم را بگیرند، روزگارم سیاه می شود و تن نازپرورده ام گرسنگی و بدبختی را نمی تواند تحمل کند.

بر بال باد | فریده نجفی (مشیری)
پاراگراف کتاب (92)

بعد از جنگ، تا مدت ها می ترسیدم بچه دار شم. وقتی بعد از هفت سال بچه دار شدم، تازه آروم شدم. اما تا به امروز نمی تونم هیچی رو ببخشم و نمی بخشم...

من وقتی اُسرای آلمانی رو می دیدم، خوشحال می شدم. خوشحال می شدم از اینکه اونا رو تو این وضعیت می دیدم؛ هم سرشون توی کیسه بود و هم پاهاشون.. اونا رو از خیابونای روستا عبور می دادن، التماس می کردن؛ "مادر، نون بدید، نون..."

تعجب می کردم از این که روستاییها از خونه هاشون بیرون می اومدن، یکی بهشون نون می داد، یکی یه تیکه سیب زمینی. پسربچه ها پشت سر اُسرا می دویدن و به طرفشون سنگ پرتاب میکردن... زن ها گریه می کردن.

به نظرم من، دوتا زندگی داشتم؛ یکی مردانه، و دیگری هم زنانه...

جنگ چهره زنانه ندارد | سوتلانا الکساندرونا الکسیویچ
پاراگراف کتاب (92)

استعداد ویژه ی جودی سکوتش است و او چقدر این سکوتش را دوست دارد. جودی خوب بلد است سرش به کار خودش باشد و به کار مشاوره اش بپردازد، اما سکوت اسلحه اوست.
زنهایی که اعتراض نمی کنند، فریاد نمی کشند و داد و بیداد راه نمی اندازند،قوی تر هستند، قدرتمندتر هستند. بی اعتنایی میکنند، دست به سرزنش نمی زنند، دعوا و مرافعه راه نمی اندازند و جروبحث نمی کنند.
جودی هرگز به او فرصتش را نمی دهد، شرایط را فراهم نمی کند تا تاد تلافی اش را سرش دربیاورد. جودی می داند سکوتش تاد را راحت می گذارد تا انتخاب هایش را داشته باشد. با این همه، تاد می داند این ها جودی را رنج می دهند.

همسر خاموش | ای. اس. ای. هریسون
پاراگراف کتاب (92)

دوست داشتن که عیب نیست باباجان، دوست داشتن دل آدم را روشن می کند. اما کینه و نفرت دل آدم را سیاه می کند.
اگر از حالا دلت به محبت انس گرفت، بزرگ هم که شدی آماده دوست داشتن چیزهای خوب و زیبای دنیا هستی، دل آدم عین یک باغچه پر از غنچه است، اگر با محبت غنچه ها را آب دادی باز می شوند، اگر نفرت ورزیدی غنچه ها پلاسیده می شوند.

سووشون | سیمین دانشور
پاراگراف کتاب (92)

گورپدر همه.. تو اصلا حالت خوب نیست از نظرمن تو بیماری. نباید میومدی مهمونی فکر کردم اگه بیای روحیه ت عوض میشه...

روحیه... روحیه ام...

روحیه اش سالهاست عوض نمیشود. دوجور روحیه برای خودش دوخته است. یک روحیه صورتش را میپوشاند... دیگری دلش را.
این روحیه ها هیچ ربطی به هم ندارند. مثل پیراهن خانگی و پیراهن مهمانی، یکی را میپوشد، آن یکی را از تنش درمی آورد. الان با پیراهن خانگی اش آمده مهمانی مهندس، حالا هم باید زودتر خودش را برساند خانه... گاهی وقتها آنقدر خسته است که جای پیراهنها توی ذهنش عوض میشود.

علائم حیاتی یک زن | لادن نیکنام
پاراگراف کتاب (92)

...تا حدی ایرادهای شما را قبول دارم. حق دارید. هرچیز تا وقتی به تجربه ثابت نشود جز یک تئوری پادرهوا و تجریدی نیست. حال وقت آن رسیده است که آن را با عمل محک بزنیم.
اگر واقعا بخواهید، رنج نمی برید، تا وقتی رنج می کشید که از رنج کشیدن خوشتان می آید؛ همین که خواستید، خودتان می توانید آن را قطع کنید. بگذارید بقایای یک تربیت غلط از وجودشان پاک شود.
آه که افکار اکتسابی چه قدر سرسخت و لجوج اند! وقتی از پیشداوری های زشت خود خلاص شدید، تقریبا آزاد خواهید بود، یا بهتر بگویم برای آزادی آماده خواهید بود.

تشنگی و گشنگی | اوژن یونسکو
پاراگراف کتاب (92)

تمام بیماری های انسان، از افکار او سرچشمه میگیرند؛ یعنی افکار ما هستند که بیماری ها را در وجودمان تولید میکنند:

تیروئید: وجود بغضی در گلو، که ترکیده نمیشود!

سرطان: ناشی از نبخشیدن خود و دیگران است!

ام اس: به دلیل عصبانیت طولانی مدت و کینه ورزی است!

بیماری قند: بخاطر افسوس گذشته ها را خوردن است!

سر درد: به دلیل انتقاد از خود و دیگران است!

زکام: بخاطر وجود آشفتگی های ذهنی است!

درد مفاصل: به دلیل نیاز به محبت و آغوش گرم است!

فشارخون: به خاطر مشکل عاطفی درازمدتی است که حل نشده باقی مانده!

پس بیایید ذهن هایمان را پاک کرده و شستشو دهیم. دیگران را ببخشیم، خودمان را ببخشیم، بیشتر محبت کنیم، کمتر گله و شکایت کنیم، فراوان تر بخندیم و شاد باشیم و بدانیم افکار ما بسیار قدرتمند و اثرگذار هستند و تاثیرات بسیار شگفت انگیزی از خود باقی می گذارند.

شفای زندگی | لوئیز. ال. هی
پاراگراف کتاب (92)


مملکت ما مملکت کویرهای لوت و دیوارهای بلند است؛ دیوار گِلی در دهات و آجری در شهرها.

و این تنها در عالم خارج نیست؛ در درون هر آدمی نیز چنین دیوارها، سربه فلک کشیده است. هر آدمی، بَست نشسته در حصاری است از بدبینی و کج اندیشی و بی اعتمادی و تک رَوی.

غرب زدگی | جلال آل احمد
پاراگراف کتاب (92)

ازدواج سرنوشتی است که جامعه سنتی به زن عرضه می کند. زن مجرد خواه محروم مانده از پیوند، خواه طغیان کرده بر آن و یا حتی بی اعتنا به این نهاد، براساس ازدواج تعریف می شود.

...ازدواج به دو دلیل به زن تحمیل شده است:
1. زن باید کودکانی به جامعه بدهد. 2. زن وظیفه دارد نیازهای جنسی مرد را براورد و مراقبت از خانه او را به عهده گیرد.
برای هردو طرف ازدواج در آن واحد، هم لازم است و هم سودمند، اما در موقعیت های این دو طرف، موازنه وجود ندارد. برای دختران جوان، ازدواج یگانه وسیله ای است که بتوانند جزو اجتماع شوند و اگر «روی دست بمانند» از نظر اجتماع تحقیر شده اند.
دختر جوان مطلقا منفعل است؛ پسرها ازدواج می کنند، زن می گیرند. پسرها در ازدواج، انبساط و تاکید وجود خود را می جویند نه حق وجود داشتن را. ازدواج برای آنها نوعی شیوه زندگی است نه سرنوشت.
وقتی بالاخره شروع به تحقیق کردم تا ببینم زن بار آمدنم به واقع چه تاثیر متفاوتی در سرنوشت من داشته است، به یکباره همه چیز برایم روشن شد. این دنیا، دنیایی مردانه بود. کودکی من با اسطوره هایی گذشته بود که مردان ساخته بودند و واکنش من در برابر آنها اصلا شبیه آن نبود که اگر پسر می بودم می داشتم.
این انقلاب شخصی من در یک جمله خلاصه می شود: من که می خواستم درباره خودم حرف بزنم، به این نتیجه رسیدم که برای این کار نخست باید وضع زنان را به طور کلی توصیف کنم، جنس دوم خلق شد، من چهل ساله بودم. در مذهبی که جسم، نفرین شده است زن به عنوان هولناک ترین وسوسه اهریمن جلوه می کند.
اگر روزی فرا برسد که زن، نه از سر ضعف، که با قدرت عشق بورزد دوست داشتن برای او نیز همچون مرد، سرچشمه ی زندگی خواهد بود و نه خطری مرگ بار! شخصیت زن محصولی اجتماعی است و نه زیستی، ارزشهای خرد، اخلاق، ذوق و رفتار زن را باید برحسب موقعیت و تاریخ او توضیح داد چرا که این خصوصیات ذاتی و فطری نیستند.
درهای کارخانه ها، اداره ها و دانشکده ها را به روی زنان بازمی کنند، ولی همچنان براین عقیده اند که ازدواج برای زنان محترمانه ترین کسب و کار است.

جنس دوم | سیمون دوبووار
پاراگراف کتاب (92)
شک نیست که نیل به هدفهای مشترک و کارآمدی اجتماعی تا حدی مستلزم انتزاع شخصیت و ساده کردن روابط است. پیچیدگی زندگی روزمره چنان است که به مردم مجال تامل در صفات و خصایص کسانی که فقط برای مدت کوتاه و به منظوری خاص با آنان مربوط می شوند نمی دهد.
ولی کار این انتزاع چنان به افراط رسیده که روابط انسانها در اجتماعات بزرگ بیشتر به ارتباط قطعات مختلف یک ماشین شبیه شده و علی رغم همه ی پیشرفتهای اقتصادی و مادی، سلامت روان افراد جامعه را به مخاطره انداخته است و به تدریج اساس ایمنی و نیکبختی و عقل و محبت را تهدید می کند.

گریز از آزادی | اریک فروم
پاراگراف کتاب (92)

شاید وقتی کنار اشیای گران بها و زیبای تکنولوژیک می ایستیم وسوسه شویم هیبت شان را انکار کنیم تا مبادا با تحسین کردنشان، احمق به نظر بیاییم.
ممکن است ازاینکه بیش از حد تحت تاثیر معماری ومهندسی قرار بگیریم احساس خطرکنیم و ازحرکت بدون راننده ی قطارهای بمب افکن بین ماهواره ها بهت زده شویم، یا در برابر موتورهای جی ای ۹۰ جنرال الکتریک که از بال های مرکب بوئینگ ۷۷۷ به مقصد سئول آویزان اند.
اما اجتناب کردن از هرگونه بهتی هم ممکن است درنهایت نوع دیگری از حماقت باشد. درجهانی پر از هرج و مرج و بی نظمی، این ترمینال پناهگاهی ارزشمند و جذاب از منطق و زیبایی به نظر می رسد.
مرکز خیالین فرهنگ معاصر بود. اگر از کسی می خواستند یکی از اهالی مریخ را برای بازدید از تنها یک مکان ببرد که سرجمع کلیه مضامین جاری در فرهنگ ما را دربر داشته باشد- ازایمان ما به تکنولوژی گرفته تا ویران کردن طبیعت، از درهم تنیدگی مان تا خیالبافی کردن مان در باب سفر- این مکان قطعا تالار ورود و خروج می بود.

یک هفته در فرودگاه | آلن دوباتن
پاراگراف کتاب (92)

آدم هرقدر بیشتر بفهمد، تنهاتر می شود. یک عمر با ترس هایمان زندگی کردیم. با ترس هایی که توی مغزمان فرو کرده اند. این تنها چیزی است که یاد گرفته ایم. اگر از بچگی می گذاشتند وقتی دلمان می خواهد فریاد بزنیم و آن را توی گلویمان خفه نکنیم، وضعمان بهتر از این بود.

روزی که هزار بار عاشق شدم | روح انگیز شریفیان
پاراگراف کتاب (92)

بسیاری از افراد وطن پرستند بی آنکه وطن پرستی آنان اصلا هزینه ای داشته باشد. من وطن پرست نیستم و نخواهم بود ولو آن که برایم گران تمام شود. بسیاری از افراد به بهشت عقیده دارند و میخ طویله الاغشان را در آنجا بر زمین کوبیده اند.
من خری ندارم، لاجرم آزاد هستم. نه از جهنمی می ترسم که احتمالا خرم در آنجا از بین برود؛ نه چشم امیدی به بهشت دارم که خرم بتواند در آنجا، با خوردن شبدر، شکمی از عزا در بیاورد. من مردی بیسواد و کله خرم، می توانم مطالب را، آن طور که دلم می خواهد ادا کنم.

زوربای یونانی | نیکوس کازانتزاکیس
پاراگراف کتاب (92)

آدمی که نمی خواند، یا کم می خواند، یا فقط پرت و پلا می خواند، بی گمان اختلالی در بیان خواهد داشت. این آدم بسیار حرف می زند، اما اندک میگوید؛ زیرا واژگانش برای بیان آنچه در دل دارد بسنده نیست.
اما مسئله تنها محدودیت کلامی نیست؛ محدودیت فکر و تخیّل نیز در میان است. مسئله، مسئله ی فقر تفکّر نیز هست؛ چرا که افکار و مفاهیم که ما به واسطه ی آن ها به رمز و راز وضعیت خود پی می بریم جدا از کلمات وجود ندارند.
ما سخن گفتن درست، پرمغز، سنجیده و زیرکانه را از ادبیات و تنها از ادبیات خوب می آموزیم!

چرا ادبیات | ماریوس بارگاس یوسا
پاراگراف کتاب (92)
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • بدون نام

    عالیه

  • نوشا

    چقدر خوبه این بخشتون . مرسیییییییییییییی

  • شیم

    برای ادم هایی مثل من که دوست دارن کتاب بخونن ولی ادم های کتابخونی نیستن...ونمیدونن چی بخونن خوندن یه پاراگراف از خیلی از کتاب ها عالیه......لایک

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج