برترین ها: وقتي خواستم به دنبال معنی کلمه کتاب باشم فکر کردم که کار ساده اي را به عهده گرفته ام! اما وقتي دو روز تمام در گوگل کلمه کتاب و کتاب خواني را جستجو کردم آنهم به اميد يافتن چند تعريف مناسب نه تنها هيچ نيافتم، تازه فهمیدم که چقدر مطلب در مورد کتاب و کتابداری کم است. البته من عقيده ندارم که جستجوگر گوگل بدون نقص عمل مي کند، اما به هر حال يک جستجوگر قوي و مهم است و مي بايست مرا در يافتن ۲ يا ۳ تعريف در مورد كتاب کمک مي کرد؛ اما اين که بعد از مدتي جستجو راه به جايي نبردم، به اين معني است که تا چه اندازه کتاب مهجور و تنها مانده است.
راستي چرا؟ چرا در لابه لاي حوادث ، رخدادها و مناسبت هاي ايام مختلف سال، «کتاب و کتاب خواني» به اندازه يک ستون از کل روزنامه هاي يک سال ارزش ندارد؟ شايد يکي از دلايلي که آمار کتاب خواني مردم ما در مقايسه با ميانگين جهاني بسيار پايين است، کوتاهي و کم کاري رسانه هاي ماست. رسانه هايي که در امر آموزش همگاني نقش مهم و مسئوليت بزرگي را بر عهده دارند. کتاب، همان که از کودکي برايمان هديه اي دوست داشتني بود و يادمان داده اند که بهترين دوست است! اما اين کلام تنها در حد يک شعار در ذهن هايمان باقي مانده تا اگر روزي کسي از ما درباره کتاب پرسيد جمله اي هرچند کوتاه براي گفتن داشته باشيم. و واقعيت اين است که همه ما در حق اين «دوست» کوتاهي کرده ايم، و هرچه مي گذرد به جاي آنکه کوتاهي هاي گذشته ي خود را جبران کنيم، بيشتر و بيشتر او را مي رنجانيم.
ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتاب های مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتاب ها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم. مثل همیشه ما را با نظراتتان یاری کنید.
راهی که امام حسین (ع) پیمودند نه انقلاب بود و نه کوششی برای به دست اوردن قدرت، راه امام حسین(ع) راه دگری بود و قیام ایشان قیامی دیگر، قیـام حضـرتش ناگهـانی بود، موعـد قیـام که رسـید، به پـا خـاست، لشـکري نـداشت. نیروي شکننـده اي نـداشت، از رشـد مردم آگاه بود، می دانست که افکار عمومی قـدرتی نـدارد، همه ي خردمندان و سـیاستمداران عصـر می دانستندکه قیام او باشهادت همراه خواهد بود، قدم جلو گذاشتند، کوشش ها کردندکه از این کار منصرفش گردانند، نپذیرفت.
خودش نه تنها یقین داشت که شام را فتـح نمیکند، می دانست که کوفه را نیز نمی تواند به تصـرف درآورد. ولی به پاخاست،چون هـدفی که در قیام داشت، هدف دیگري بود. قیام حسـین علیه السـلام براي شـهادت بود وحسـین«پیشواي شـهیدان». نهضت حسـین علیه السـلام «جهاد فی سبیل االله» بود، نه «نهضت فی سبیل النفس»، وحسـین سـرور مجاهـدان در راه خداست...
پیشوای شهیدان | آیت الله رضا صدر
در آن جامعه کاملا پدرسالار، چه میزان نبوغ و صداقت لازم بود تا به رغم آن همه انتقاد، محکم به نظر خود بچسبند و عقب نشینی نکنند؟ تنها جین آستین این کار را کرد و امیلی برونته. در خمیرمایه آنها چیز دیگری بود، شاید بهترین چیزها. آنها آن گونه نوشتند که زنان می نویسند، نه آن گونه که مردان می نویسند.
از آن هزار زنی که درآن عصر رمان می نوشتند، تنها این دو نفر هشدارهای پی در پی معلم سختگیر را به کلی نادیده گرفتند. این طور بنویس، آن طور فکر کن. تنها این دو نفر آن صدای سمج و مداوم را نمی شنیدند که گاهی غر می زد، گاهی تحکم می کرد، گاهی اندوهگین بود، گاهی شگفت زده، گاهی خشمگین، گاهی مهربان!
اتاقی از آن خود | ویرجینیا وولف
خانم هایی که از صبح تا شب در منزل هستند، هرچند که حوصله شان سرمی رود و نیاز به روابط اجتماعی شان ارضا نمی شود و در مقابل، آقایان نیاز به روابطشان ارضا شده است، اما در عوض خانم هایی که در منزل هستند با پیچیدگی روابط اجتماعی و موانع و اختلالات زیاد در ارضاء نیاز سروکار ندارند.
این آقایان هستند که در این بازار آشفته باید سروکله بزنند، انواع توهین ها، بی احترامی ها و ناکامی ها را دریافت می کنند و اعصابشان مشت و مال می شود (مخصوصا اگر درآمدشان کفاف نیازهایشان را ندهد) لذا شب پر از ناکامی به خانه می آیند و دق دل (پرخاشگری) خود را سر خانم و بچه ها خالی می کنند. تازه باید «ماشین آورد و باقالی بار کرد»؛ زیرا از آن طریق انواع مسائل خانوادگی پیش می آید و مرد به خود، خانواده و رفتار آینده بچه ها (رفتار استبدادی، افت تحصیلی..) صدمه می زند.
آناتومی جامعه | فرامرز رفیع پور
وقتی مردم از تمرکز کردن روی رویاهایشان دست می کشند، آنان در راه پرپیچ و خم ذهن هایشان گم می شوند، با کمال تعجب در یک چرخه تکراری سرگردان می شوند. بنابراین وقتی زندگی رنگ می بازد، هیجان نیز می میرد. تا جایی که شما در زندانی که خودتان ساخته اید به دام می افتید و به جای اینکه زندگی کنید، همواره به بیرون از آن چشم می دوزید.
مرد، پول و شکلات | منا ون پراگ
آب صاف و خنکی است، این آب هستی بخش و روح افزاست، این آب از کوهستان که سرازیر می شود غران و خروشان است. از تخته سنگ ها می جهد، بوته ها را از جا می کند، شن ریزه ها را با خود می غلطاند. وقتی به جلگه رسید آرام و مصفاست، چمن ها را می آراید و گل ها را طراوت می بخشد و برکت همراه دارد. همین آب وقتی به مرداب رسید و یا در حوض های متعفن باقی ماند، گنداب می شود.
اگر به شوره زار رفت به عمق زمین نشست می کند و روی زمین دیگر اثری از آن نیست. اما باز به قعر زمین که نشست صاف و زلال می شود. این است زندگی من. همان آب صاف و روح افزاست که به این شکل های ناجور در می آید.
چشمهایش | بزرگ علوی
در یک روز، در یک ساعت، همه چیز ممکن است درست شود! نکته اصلی این است که دیگران را مثل خودتان دوست بدارید. این نکته ی اصلی است، همه چیز است. به هیچ چیز دیگری احتیاج نیست. آن وقت بلافاصله خواهید فهمید که چطور می شود همه چیز را درست کرد. این حقیقتی است قدیمی. حقیقتی که بارها و بارها گفته شده، ولی باز هم بین انسان ها ریشه ندوانده!
من خواهم جنگید، اگر همه ی ما می خواستیم همه چیز را می شد بلافاصله درست کرد...!
رویای آدم مضحک | فیودور داستایفسکی
آیا تا به حال به اجبار به دستشویی عمومی رفته اید که بوی بد بدهد به طوری که حالت خفه شدن به شما دست بدهد؟ دقت کرده اید که بعد از ۵ دقیقه، دیگر به آن شدت بوی بد را احساس نمی کنید؟! و اگر تصادفا یک ساعت آنجا گیر بیفتید ممکن است بگویید: انگار اصلا بوی بدی نمی آید. قانونی در این جا داریم که صادق است ما به محیطمان عادت می کنیم.
اگر با آدم های بدبخت نشست و برخواست کنید، کم کم به بدبختی عادت می کنید و فکر می کنید که این طبیعی است! اگر با آدم های غرغرو همنشین باشید عیب جو و غرغرو می شوید و آن را طبیعی می دانید. اگر دوست شما دروغ بگوید، در ابتدا از دستش ناراحت می شوید ولی در نهایت شما هم عادت می کنید به دیگران دروغ بگویید؛ و اگر مدت طولانی با چنین دوستانی باشید، به خودتان هم دروغ خواهید گفت. اگر با آدم های خوشحال و پرانگیزه دمخور شوید شما هم خوشحال و پرانگیزه می شوید و این امر برایتان کاملا طبیعی است. تصمیم بگیرید به مجموعه افراد مثبت ملحق شوید وگرنه افراد منفی شما را پایین می کشند و اصلا متوجه چنین اتفاقی هم نمی شوید.
یکروز را 365 بار تکرار نکنیم | اندرو متیوس
کاترینا زندانی نمونه شده بود. در آشپزخانه کار می کرد و قرار بود اگر شروع دادگاه اصلی به تاخیر افتد، در بخش حسابداری نیز مشغول به کار شود. البته آن جا طبق اطلاعات به دست آمده از آمدن او کسی خوشحال نیست و از منضبط بودن او همه «هم کارمندان و هم زندانیان» بیمناکند. امکان آن هم می رفت که او تمام مدت محکومیتش را آن جا سپری کند. دادستان برای او تقاضای پانزده سال زندان کرده و شاید هفت الی ده سال تایید شود.
این ناراحت کننده ترین خبر در تمام زندان بود. مشاهده کنید از انضباط همراه با برنامه ریزی صحیح هیچ جا استقبال نمی شود؛ چه در خود زندان چه در اداره ی زندان.
آبروی از دست رفته کاترینا بلوم | هاینریش بل
هر زمان که پدر قصد مسافرت با کشتی را داشت من هم به او ملحق می شدم و اغلب روی عرشه با هم قدم می زدیم و در مورد موضوعات مختلفی که ذهن مان را مشغول ساخته صحبت می کردیم. او می گفت از همان موقع که در نیروی دریایی خدمت کرده همیشه اقیانوس او را یاد خدا می اندازد. همواره به من می گفت، ما همه آفریده او هستیم اما جنس مان از جنس او نیست.
او برایم توضیح داد که اگر یک فنجان برداری و از آب اقیانوس پُر کنی آنچه درون فنجان وجود دارد همان اقیانوس است. درست است که همه اقیانوس در آن فنجان نیست و همان حجم و قدرت را ندارد اما مطمئن هستی که هنوز آنچه در فنجان وجود دارد همان اقیانوس است.
ما نمی توانیم به همان عظمت و بزرگی و اقتدار باشیم ولی ما نیز از آن برخوردار هستیم به این دلیل که از جنس او ساخته شده ایم. اگر من آن فنجان پر از آب اقیانوس را روی عرشه کشتی قرار دهم در نهایت بخار می شود و دوباره به اقیانوس باز می گردد. همان طور که اگر آب اقیانوس در ظرف جداگانه ای باشد قدرت کل نیروی اقیانوس را از دست می دهد.
مسلما دیگر به اندازه اقیانوس قدرت و عظمت ندارد. این راز گرامی داشتن خدایی بودن ما است. درست مانند آن فنجان ما هم در نهایت قالب مان تغییر می کند و به منبع حیات مان باز می گردیم اما مجبور نیستیم بمیریم تا به خدا برسیم. تا زمانی که خود را همانند خدا ببینیم به قدرت او دسترسی داریم همان طور که پدر در یکی از کتاب هایش اشاره کرده است: قدرت خدا یعنی قدرتی بی پایان برای خلق و آفرینش، برای معجزات و برای حس کردن لذت زنده بودن.
تا آهنگ درونت هست وقت مردن نیست | سرنا دایر- وین دایر
من عقیده دارم که انسان تغییر نمیکند ولو یکصدهزارسال از او بگذرد. یک انسان را اگر در رودخانه فرو کنید به محض اینکه لباس های او خشک شد، همان است که بود.
یک انسان را اگر گرفتار اندوه نمایی از کرده های گذشته پشیمان میشود، ولی همین که اندوه از بین رفت، به وضع اول برمی گردد و همانطور خودخواه و بی رحم میشود.
سینوهه | میکا والتاری
سرتاسر این دوره بلوغ همه شگفتی است. هم سن عقل است و هم سن عواطف؛ گنجینه های دل و جان هر دم سیلی از اندیشه و طوفانی از عشق به هرسو می پراکند. هیچ وقت جهان این همه زیبا به نظر نمی رسد؛ هیچ گاه به این نحو دور از دسترس و با این همه قابل تصرف دیده نمی شود؛ سنهای بعدی به حسرت به آن نگاه می کنند. سن بلوغ، بهار قدرتها و فصل بذرافشان خرمنها است. همه عواطف و احساسات پاک، غذای خود را از این سن می گیرند؛ می توان آن را رنسانس زندگی نامید.
لذات فلسفه | ویل دورانت
کلاغ خودش را دوست نداشت و بودنش را. از کائنات گله داشت. فکر می کرد در دایره ی قسمت، نازیبایی سهم اوست. او غمگینانه گفت: کاش خداوند این لکه ی سیاه را از هستی می زدود!
خدا گفت: سیاه کوچکم، صدایت ترنمی است که هر گوشی زیبایی آن را درک نمی کند. بخوان! فرشته ها با صدای تو به وجد می آیند. اگر تو نباشی جهان من چیزی کم دارد. خودت را از آسمان دریغ نکن. کلاغ خواند. اما این بار عاشقانه ترین آوازش را. با آوازش جهان زیبا شد. آسمان لبخند زد و ابرهای سفید و سیاه از شوق گریستند.
هر قاصدکی یک پیامبر است | عرفان نظرآهاری
افراد ناسالم به جای پذیرش در کمبودها و ضعفهایشان خیال میکنند همه چیز کاملا مرتب است. آنها به جای اینکه در مقابل بازخوردهای شما با گشودگی رفتار کنند مدام حالت تدافعی میگیرند. یعنی کاملا حق به جانب هستند و اثری از فروتنی در آنها دیده نمیشود.
اگر هم اشتباه کنند به جای تغییر رفتارشان، فقط عذرخواهی کلامی میکنند و عملا رفتارشان تغییری نمیکند. به خاطر این ویژگی ها، این افراد از مواجه شدن با مشکلات دوری میکنند و همین مانع رشد شخصیتی و بلوغ فکری آنها میشود. در هنگام بروز مشکلات به جای پذیرش مسئولیت اشتباهشان دیگران را مقصر میشمارند و همه این مشکلات باعث میشود به جای رشد کردن درجا بزنند.
ارتباطات پررویی نیست | مرتضی رجب نیا
پیش از اینکه خوبی بکنم با خودم می گفتم که اول باید خوبی را شناختف و مدت ها فکر کردم. حالا به تو می گویم که من آن را می شناسم. خوبی همان عشق و حبت به همنوع است. خوب، ولی حقیقت این است که آدمها همدیگر را دوست نمی دارند. می دانی مانع دوستی چیست؟ اختلاف طبقاتی، فقر، مذلت. پس باید اینها را از میان برداشت. من سردار جنگی ام، من نبرد نیکی را شروع می کنم و می خواهم آناً و بی خونریزی پیروز شوم.
شیطان و خدا | ژان پل سارتر
...حسین به سوی مرگ میشتابد و میرود تا سینه را آماج پیکان دشمن سازد. آیا همراهیاش کنیم؟ آیا ما همچون او از همه چیز بگذریم و با پای خود به کام مرگ رویم؟ یا به زندگیمان بیندیشیم و جان خود را حفظ کنیم؟... این فکر و اندیشه در مغز همه به وجود آمد و به معارضه پرداخت: در آن دوردستها شرف هست و افتخار، عظمت است و پاکی، اما پایی راهوار و نیرویی شگرف و قلبی آهنین میخواهد و اینجا سکوت است و سکون، آسایش است و لذت، پول است و شهرت و تنها رسیدن به اینها فقط به چند کرنش و تعظیم و اظهار چاکری و عبودیت احتیاج دارد. کدامیک را باید انتخاب کرد؟
آیا نیرویی هست که به راه افتد؟ آنجا که خورشید بیدریغ به همه جا نور میپاشد. آنجا که حق حکومت میکند. آنجا که … و آنجا که انسانها آزاد زندگی میکنند و زنجیربافان از بیکاری در حال مرگند. راهی بس دشوار دارد. تنگههای مرگ باز و گشودهاند، کویرهای خشک دامن گستردهاند، گرگان گرسنه دهان باز کردهاند و سنگلاخها به انتظار نشستهاند تا پاهای برهنهی پیشروان را در هم شکافند و از راهشان بازدارند، اما در برابر عشقی بزرگ و مقدس، تاب مقاومت ندارند.
اگر آرزوی چنان دیاری در دل خانه کرده، باید از این راه پرخطر گذشت و نمیتوان گذشت مگر اینکه عشق خدا به دل و شمشیر آزادگی در دست گرفت...
آنجا که حق پیروز است | پرویز خرسند
نظر کاربران
خدا گفت: سیاه کوچکم، صدایت ترنمی است که هر گوشی زیبایی آن را درک نمی کند.
پاراگراف قشنگی بود
تشکر