۳۹۸۸۰۲
۲ نظر
۵۱۳۶
۲ نظر
۵۱۳۶
پ

پاراگراف کتاب (۸۹)

ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتاب های مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتاب ها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم.

برترین ها: وقتي خواستم به دنبال معنی کلمه کتاب باشم فکر کردم که کار ساده ­اي را به عهده گرفته ام! اما وقتي دو روز تمام در گوگل کلمه کتاب و کتاب خواني را جستجو کردم آنهم به اميد يافتن چند تعريف مناسب نه تنها هيچ نيافتم، تازه فهمیدم که چقدر مطلب در مورد کتاب و کتابداری کم است. البته من عقيده ندارم که جستجوگر گوگل بدون نقص عمل مي کند، اما به هر حال يک جستجو­گر قوي و مهم است و مي بايست مرا در يافتن ۲ يا ۳ تعريف در مورد كتاب کمک مي کرد؛ اما اين که بعد از مدتي جستجو راه به جايي نبردم، به اين معني است که تا چه اندازه کتاب مهجور و تنها مانده است.

راستي چرا؟ چرا در لابه لاي حوادث ، رخدادها و مناسبت هاي ايام مختلف سال، «کتاب و کتاب خواني» به اندازه يک ستون از کل روزنامه هاي يک سال ارزش ندارد؟ شايد يکي از دلايلي که آمار کتاب خواني مردم ما در مقايسه با ميانگين جهاني بسيار پايين است، کوتاهي و کم کاري رسانه­ هاي ماست. رسانه هايي که در امر آموزش همگاني نقش مهم و مسئوليت بزرگي را بر عهده دارند. کتاب، همان که از کودکي برايمان هديه اي دوست داشتني بود و يادمان داده اند که بهترين دوست است! اما اين کلام تنها در حد يک شعار در ذهن هايمان باقي مانده تا اگر روزي کسي از ما درباره کتاب پرسيد جمله اي هرچند کوتاه براي گفتن داشته باشيم. و واقعيت اين است که همه ما در حق اين «دوست» کوتاهي کرده ايم، و هرچه مي گذرد به جاي آنکه کوتاهي هاي گذشته ي خود را جبران کنيم، بيشتر و بيشتر او را مي رنجانيم.

ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتاب های مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتاب ها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم. مثل همیشه ما را با نظراتتان یاری کنید.
*****
ما پرچم حق طلبی مولایمان علی را به دوش می کشیم، بی آنکه او را دیده باشیم. شرط پیوستن به یک نهضت، ملاقات با سران آن نهضت نیست، بل برداشتن محصول مبارزه ی افراد آن نهضت است. آقای ما حسین برای این حسین نشده است که ما او را دیده ایم، دستش را بوسیده ایم، در آغوشش گرفته ایم، خاک پایش را سرمه ی چشمانمان کرده ایم؛ یا او از نقشه هایی که برای رهایی فرزندانش دارد چیزهایی به ما گفته است.
نه! ما حسین را دوست داریم به خاطر آنکه با نام او عظر نجابت در فضا پراکنده می شود. عطر ایمان، عطر مقاومت در برابر ظلم از این سو تا آن سوی جهان از زمین تا ستارگان. حسین، حسین نشد برای آنکه آفتاب حضورش سرمازدگان بی پناه را گرم کند، داغ کند و بسوزد. بل حسین شد بخاطر حضور ازلی اش در ذهن هرکس که می خواهد در راه عدالت شمشیر بزند.

بر جاده های آبی سرخ | نادر ابراهیمی
پاراگراف کتاب (89)
خطیرترین رفتار ما، تعادل داشتن بین مرگ و زندگی ست. باور بیش از حد به هرکدام، ما را دچار عوارض خاص خود می کند. امکانات، زمان، قدرت، ثروت و عقلی را که بشر تاکنون صرف از بین بردن همنوعان خود کرده، اگر در جهت کم کردن فرصت های مرگ می نمود، تاکنون بشر توانسته بود مرگ را به دور دست ترین نقطه ی ممکن پس بزند.

روبوسی با عزرائیل | کاظم عابدینی مطلق
پاراگراف کتاب (89)
باید اعتراف کنم که یک آرزو را با خود به گور می برم: خیلی دلم می خواهد وقتی که از دنیا رفتم، هر ده سال یکبار، از میان مرده ها بیرون بیایم، خودم را به یک کیوسک برسانم و با وجود تنفری که از رسانه های جمعی دارم، چند روزنامه بخرم.

این آخرین آروزی من است: روزنامه ها را زیر بغل می زنم، بعد کورمال کورمال به قبرستان برمیگردم و از فجایع این جهان باخبر می شوم؛ و سپس با خاطری آسوده، در بستر امن گور خود دوباره به خواب می روم.

با آخرین نفس هایم | لوئیس بونوئل
پاراگراف کتاب (89)
دو نوع سکوت وجود دارد؛ سکوت با خود و سکوت با دیگران. هردو شکل بطور مساوی رنجمان می دهد. سکوت با خودمان تحت حاکمیت انزجار شدیدی است که از بی ارزشی برای روحمان، گریبان خودمان را گرفته است؛ آنچنان زبون که شایستگی ندارد چیزی درباره اش گفته شود. بدیهی است که باید سکوت با خودمان را بشکنیم؛ اگر می خواهیم شکستن سکوت با دیگران را بیازماییم. بدیهی است که اصلا حق نداریم که از خودمان نفرت داشته باشیم. هیچ حقی برای سکوت افکارمان د مقابل روحمان نداریم.

فضیلت های ناچیز | ناتالیا گینزبورگ
پاراگراف کتاب (89)
صبح یکی از روزهای آوریل که هیچ تفاوتی با روزهای دیگر نداشت ناگهان به چیزی پی بردم، من با ریسک هدر دادن زندگی ام روبرو بودم. متوجه شدم که روزها یکی پس از دیگری می گذرد. از خودم پرسیدم: اما من از زندگی چه می خواهم؟ خب، می خواهم شاد باشم. اما هرگز به این که چه چیز مرا خوشحال می کرد یا این که چطور می توانستم خوشحال باشم، فکر نکرده بودم. من افسرده و دچار یکی از بحران های میانسالی نبودم، اما از دل مردگی رنج می بردم. حس تکراری نارضایتی و تا حدی بی اعتقادی!

پروژه شادی | گرچین رابین
پاراگراف کتاب (89)
اگر فرض کنیم که کار یک ظرفشور، کم یا زیاد، بیهوده باشد؛ بنابراین چرا تمام رستوران ها و هتل ها او را می خواهند! اگر از دلایل اقتصادی بگذریم، باید ببینیم که کار ظرف شستن و سابیدن دیگ، آن هم برای تمام عمر برای آدم دارای چه لذتی است؟ چون تردیدی وجود ندارد که مردم - آدم های ثروتمند- از آنکه صحنه کار یک ظزفشور را در ذهن خود تصور می کنند، لذت می برند.
مارکوس کاتو در این باره گفته است: یک برنده نباید وقتی که بیدار است، بیکار بماند. کارش مفید باشد یا نه، اهمیتی ندارد، او فقط باید کار کند؛ زیرا همین کار کردن حداقل برای خود برده مفید است. این شیوه تفکر هنوز هم پایدار مانده و دلیل همه کارهای پرمشقت و طاقت فرسای بیهوده دنیای امروز است.

آس و پاس های پاریس ولندن | جرج اورول
پاراگراف کتاب (89)
بعضی آدم ها جلد زرکوب دارند. بعضی جلد سخت و ضخیم و بعضی جلد نازک، بعضی جلد سیمی و فنری هستند. بعضی اصلا جلد ندارند. بعضی از آدم ها با کاغذ کاهی چاپ می شوند و بعضی با کاغذ خارجی. بعضی از آدم ها ترجمه شده اند. بعضی از آدم ها تجدید چاپ می شوند و بعضی از آدم ها فتوکپی یا رونوشت آدم های دیگرند. بعضی از آدم ها با حروف سیاه چاپ می شوند و بعضی از آدم ها صفحات رنگی دارند. بعضی از آدم ها عنوان و تیتر دارند، فهرست دارند و روی پیشانی بعضی از آدم ها نوشته اند: حق هرگونه استفاده ممنوع و محفوظ است.

بعضی از آدم ها قیمت روی جلد دارند. بعضی از آدم ها با چند درصد تخفیف به فروش می رسند و بعضی از آدم ها بعد از فروش پس گرفته نمی شوند. بعضی از آدم ها را باید جلد گرفت، بعضی از آدم ها جیبی هستند و می شود آن ها را توی جیب گذاشت، بعضی از آدم ها را میتوان در کیف مدرسه گذاشت.
بعضی از آدم ها نمایشنامه اند و در چند پرده نوشته می شوند. بعضی از آدم ها فقط جدول و سرگرمی و معمّا دارند و بعضی از آدم ها فقط معلومات عمومی هستند. بعضی از آدم ها خط خوردگی دارند و بعضی از آدم ها غلط چاپی دارند. بعضی از آدم ها زیادی غلط دارند و بعضی غلط های زیادی! از روی بعضی از آدم ها باید مشق نوشت و از روی بعضی از آدم ها باید جریمه نوشت.
و با بعضی از آدم ها هیچ وقت تکلیف ما روشن نیست. بعضی از آدم ها را باید چند بار بخوانیم تا معنی آن ها را بفهمیم و بعضی از آدم ها را باید نخوانده دور انداخت. بعضی از آدم ها قصه هایی هستند که مخصوص نوجوانان نوشته می شوند و بعضی مخصوص بزرگسالان. بعضی از آدم هایی که مخصوص نوجوانان نوشته می شوند خیلی کودکانه و سطحی هستند!

بی بال پریدن | قیصر امین پور
پاراگراف کتاب (89)
سرانجام این رویاها را در عالم حقیقت لمس کردم، بی آنکه با کسی به جز با خودم مسابقه دهم. اسب ها هرگز با هم مسابقه نمی دهند، ما انسان ها هستیم که آن ها را به مسابقه می کشیم. اسب ها هنگامی که آزاد و سرمست اند به سرعت بادها می دوند. زنبورهای عسل نیز از هم پیشی نمی گیرند، همگی از گل ها کام دل برمیگیرند و در پایان نیز کمتر از شهد گل نمی آفرینند.
بال های یک پرنده با هم رقابت نمی کنند که به پروازش درآورند، و پرندگان نیز در یک دسته و در زمان پرواز از هم جلو نمی زنند، ولی همه ی آن ها به اوج می رسند. ما انسان ها نیز گله وار آفریده نشده ایم که با هم مسابقه زندگی دهیم، ما تک تک به وجود آمده ایم تا زیست کنیم و به اوج لایتناهی برسیم.

تنها دویدن | نادر خلیلی
پاراگراف کتاب (89)
ویلی: تو اینجا چیکار می کنی؟

چارلی: خوابم نمی برد. قلبم داشت آتش می گرفت.

ویلی: خب، معلومه غذا خوردن بلد نیستی! باید یه چیزی راجع به ویتامین و این حرف ها یاد بگیری.

چارلی: اون ویتامین ها چه فایده ای داره؟

ویلی: اونا استخوناتو درست می کنن.

چارلی: آره، اما قلب آدم که استخون نیست.

مرگ فروشنده | آرتور میلر
پاراگراف کتاب (89)

محکوم به مرگ یک ساعت پیش از مرگ می گوید یا می اندیشد که اگر مجبور می شد در بلندی یا بر فراز صخره ای زندگی کند که آنقدر باریک باشد که فقط دو پایش به روی آن جا بگیرد و در اطرافش پرتگاه ها، اقیانوس و سیاهی ابدی، تنهایی ابدی و توفان ابدی باشد و به این وضع ناگزیر باشد در آن یک ذرع فضا تمام عمر، هزار سال، برای ابد بایستد؛ باز هم ترجیح می داد زنده بماند تا اینکه فورا بمیرد! زیستن، زیستن و زیستن هرطور که باشد، اما زنده ماندن و زیستن! عجب حقیقتی! خداوندا! چه حقیقتی! چه پست است انسان!

پس از لحظه ای افزود اما آن کسی هم که او را به این سبب پست می خواند، خودش هم پست است.

جنایت و مکافات | فئودور داستایفسکی
پاراگراف کتاب (89)
همیشه فکر میکردم میتوانم از انسانها سخن بگویم، و از اعمالشان، اندیشه شان و آنچه در وجودشان میگذرد، حرفی ببافم و برای خود و دیگران بیان کنم. به تازگی فهمیده ام که از حیوانات گفتن، بسیار سادهتر است، با آنکه زبانشان را نمیفهمم؛ زیرا آنها فقط یک نقش دارند.

راستی! این را نیز فهمیده ام که انسانها با تمام پیچیدگی هایشان، گاهی آنقدر حقیرند که با حیوانات سنجیده میشوند. بعضی ها مثل خوک کثیف، مثل شیر درنده، مثل روباه حیله گر، مثل شتر کینه جو و... هستند!

من دیوانه نیستم | جبران خلیل جبران
پاراگراف کتاب (89)
به نظر من در دنیا، نعمتی پر ارزش تر از این برای یک انسان وجود ندارد که مورد محبت فردی شریف قرار گیرد و برای یک مرد نیز نعمتی بالاتر از عشق به معشوق وجود ندارد. زیرا آن اصلی را که باید انسان را در راه رسیدن به یک زندگی باارزش و سعادتمند رهبری کند نه نزدیکان و خویشان می توانند به کسی ببخشیند و نه از ثروت و مال و مقام به دست می آید. بلکه فقط نیروی عشق است که آن را پدید می آورد.

ضیافت | افلاطون
پاراگراف کتاب (89)
انسان دارای طبیعتی است که در حین ناامیدی به چیزی امیدوار میشود. قانون اجتماع و قید و بندهای ساختگی به دست و پایش بند شده و آدمی را گیج و کلافه میکند اما در همان حال کوچکترین روزنه ی امید این انسان مایوس را به چیزی غیرواقعی که برای خودش هم مفهوم خارجی ندارد امیدوار و دلخوش میسازد. ای انسانها بیایید این قید و بندها را پاره کنید. قانون اجتماع غیر از قید وبند چیزی نیست. این قانون را طبیعت برای ما نساخته، ما خودمان آن را به دست و پای خویش بسته ایم.

فاجعه بزرگ | ژان پل سارتر
پاراگراف کتاب (89)
مردم آنچه وانمود میکنند نیستند. صرفا نقاب اند و علی القاعده پشت این نقاب ها به مشتی کاسبکار برمیخوریم. یکی نقاب قانون به چهره میزند، فردی نقاب میهن پرستی و سعادت عمومی را برگزیده و شخصی دیگر نقاب مذهب یا طهارت را انتخاب میکند. مردان به مقاصد مختلف نقاب فلسفه و انسان دوستی و چه و چه به چهره میزنند. زنان حق انتخاب کمتری دارند، آنها بیشتر نقاب اخلاق و فروتنی و اهلیت و عفت را انتخاب میکنند.
پس نقاب هایی عمومی وجود دارند که هیچ کدام ویژگی خاصی ندارند. این نقاب ها همه جا به چشم میخورد و صراحت گفتار و نزاکت و دلسوزی صمیمانه و لبخند دوستانه ای که مردم تحویل هم میدهند از این قسم اند.

در باب طبیعت انسان | آرتور شوپنهاور
پاراگراف کتاب (89)

امان از دست شما جماعت عاقل. احساس زدگی! مستی! جنون! شما آدم های منزه و پاک خونسردید و بی اعتنا و باهمین خونسردی و بی اعتنایی مست را سرزنش میکنید و دیوانه را تحقیر. و مثل زاهد دامن میکشید و رد میشوید و مثل واعظ شکر میکنید که خداوند شما را مثل آنها نیافریده است.
من بیشتر از یکبار مست بوده ام و شوریدگی ام با جنون خیلی فاصله نداشته است و از هیچ کدام از این حالات هم پشیمان نبوده ام و معیارهایی که دارم عمیقا فهمیده ام که مردم هر آدم فوق معمولی را که به کاری بزرگ و یا در ظاهر ناممکن دست زده از قدیم و ندیم با انگ مستی یا دیوانگی بدنام کرده اند. و اما در زندگی عادی هم تحمل میخواهد که در واکنش به هر آزادمنشانه و نجیبانه و نامنتظری بشنوی این بابا مست است! دیوانه است! ای شما هوشیاران شرم کنید! شرم کنید ای شما فرزانگان!

رنج های ولتر جوان | یوهان وافگانگ فون گوته
پاراگراف کتاب (89)
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • بدون نام

    ممنون

  • بدون نام

    من خیلی به این قسمت علاقمند هستم بینهایت متشکرم

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج