معلمی که مُردنش هم درس بود... +عکس
به گلوله بستن دانش آموزان بی گناه، پر از زشتی بود، زشتی عمل یک انسان؛ اما در همین حادثه اتفاقات زیبایی هم افتاد!
ویکتوریا سوتو، ۲۷ ساله، کاری کرد که باعث شگفتی است؛ اما آموزنده و قابل باور!
بنا بر این گزارش،سوتو خود را روی پسرک قاتل انداخت تا از ادامه کشتار او جلوگیری کند؛ اما در این راه جان خود را گذاشت. او شاگردان را به گوشه کلاس هدایت کرد و هنگام ورود پسرک خود به استقبالش رفت و اجازه نداد آسیبی به بچه ها برسد.
یکی از همکارانش می گوید: او با شاگردانش خیلی صمیمی بود؛ اما به خاطر جویدن آدامس در کلاس، که کاری نامعمول است، همیشه سر-به-سرش می گذاشتیم.
لازم به ذکر است در حادثه تیراندازی که شب گذشته در مدرسهای ابتدایی در ایالت کانتیکت، ۲۷ نفر در مدرسه «سندیهوک» در شهر «نیوتاون» کشته شدند.
نظر کاربران
چی بگم چی میشه گفت روحش شاد
تحت تاثیر قرار گرفتم...
اگه ایران بود معلمه فرار میکرد
پاسخ ها
بابا بسه دیگه چقدر ما خودکم بینیم یکم خودت رو باور کن اون همه شهید رفتند روی مین و دیوار انسانی درست کردند جلوی گلوله و آهم داغ تا ما راحت باشیم شاید من و تو فرار میکردی ولی خیلی ها استقامت میکنن
اینجوری نگید آقا مهدی...همین چند سال پیش ک یکی از مدارس ایران (طبق معمول)آتش گرفته بود،معلمشون برای نجات بچه ها از هیچ تلاشی دریغ نکردو جونشو تواین راه گذاشت و تمام بدنش سوخت
اینایی که منفی میدن یعنی اینی که مهدی میگه نیست دیگه ؟ هان ؟.... خدا کنه اینطور باشه .ما که ندیدیم ...
خودم که 20 سال پیش دبستان بودم معلمهای بسیار بی رحمی داشتم ...
احسان جان من از طرف اون معلم ازت معذرت خواهی میکنم پسرم متاسف شدم که دوران بدی داشتی ولی عزیزدلم همه ی معلمای ابتدایی اینجوری نیستند خیلیاشون از جونشون هم مایه میذارنداکثر معلمای ابتدایی بچه هارو مثل بچه های خودشون میدونندومادرانه برخورد میکنند توهم اون معلمت رو ببخش .
واقعا که !!!در کشور ما و میان مردم قدر ناشناسی داره به سرعت اپیدمی میشه!!!!
اگه گوش داشتی و می شنیدی و اگه چشم داشتی و میدیدی معلمای ایران هزار تا شاهکار بزرگتر از این ها رو نشون دادن
شاید شما فرار می کردی!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
قابل توجه دوستان مخالف
همین چندروز پیش یک بچه به قول مامان لیلا ابتدایی در یکی از مدارس به علت نرفتن به دستشویی از دنیا رفت
لطفا اینارو هم ببینید آقایان و خام های عقل کل
اصلا من ...
معلمی یعنی همین یعنی با عشق وعلاقه برای بچه ها جونت رو فدا کنی روحش شاد باد .
کم پیدا میشه..
من اگه بودم زودتراز همه فرار کرده بودم.!
پاسخ ها
دوستان کامنت من رو دوباره بخونید...
کامنت اول رو میگم
اگه تو کشور ما بود بچه ها را مینداخت جلو تا خودش زنده بمونه
آفرین به این معلم
قابل توجه معلمان کشورما که ضربه مشت به سردانش اموز وی رادچارضربه مغزی کرد....
پاسخ ها
خوب شد گفتی
یادم رفت بگم
این معلم خودشو فدا میکنه شاگردش سالم بمونه یه معلم نمیزاره شاگردش بره دستشویی تا بمیره
خنده داره مگه نه؟
کاسه داغ تر از آش
چقد ادما متفاوتن اینجا معلمه در میره تا چیزیش نشه اونجا معلمه جونشم فدا میکنه .
پاسخ ها
خب آدما متفاوتن ديگه!!!!!!!!!!!!!!!
خدا ادم های خوبو زود میبره پیشه خودش
خدا رحمتش کنه
خداوکیلی آخه چطور دلت اومد بکشیش آدم دلش نمیاد بهش تو بگه اونوقت میزنی میکشیش!!!!؟؟؟؟
سخت آشفته و غمگین بودم …
به خودم می گفتم:
بچه ها تنبل و بد اخلاقند
دست کم میگیرند
درس ومشق خود را …
باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم
و نخندم اصلا
تا بترسند از من
و حسابی ببرند …
خط کشی آوردم،
در هوا چرخاندم!
چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید
مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید!
اولی کامل بود،
دومی بدخط بود
بر سرش داد زدم ...
سومی می لرزید ...
خوب، گیر آوردم !!!
صید در دام افتاد
و به چنگ آمد زود ...
دفتر مشق حسن گم شده بود
این طرف، آنطرف، نیمکتش را می گشت
تو کجایی بچه؟؟؟
بله آقا، اینجا
همچنان می لرزید ...
"پاک تنبل شده ای بچه بد"
"به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند"
"ما نوشتیم آقا"
بازکن دستت را ...
خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم
او تقلا می کرد
چون نگاهش کردم
ناله ی سختی کرد ...
گوشه ی صورت او قرمز شد
هق هقی کرد و سپس ساکت شد ...
همچنان می گریید ...
مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله
ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد
زیر یک میز، کنار دیوار،
دفتری پیدا کرد ...
گفت : آقا ایناهاش،
دفتر مشق حسن !
چون نگاهش کردم، عالی و خوش خط بود
غرق در شرم و خجالت گشتم
جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود
سرخی گونه او، به کبودی گروید ...
صبح فردا دیدم
که حسن با پدرش و یکی مرد دگر
سوی من می آیند ...
خجل و دل نگران،
منتظر ماندم من
تا که حرفی بزنند
شکوه ای یا گله ای، یا که دعوا شاید
سخت در اندیشه ی آنان بودم
پدرش بعدِ سلام،
گفت : لطفی بکنید،
و حسن را بسپارید به ما
گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟
گفت : این خنگ خدا
وقتی از مدرسه برمی گشته
به زمین افتاده
بچه ی سر به هوا،
یا که دعوا کرده
قصه ای ساخته است
زیر ابرو و کنار چشمش،
متورم شده است
درد سختی دارد،
می بریمش دکتر
با اجازه آقا ...
چشمم افتاد به چشم کودک ...
غرق اندوه و تاثر گشتم
منِ شرمنده معلم بودم
لیک آن کودک خرد وکوچک
این چنین درس بزرگی می داد
بی کتاب ودفتر …
من چه کوچک بودم
او چه اندازه بزرگ
به پدر نیز نگفت
آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم
عیب کار از خود من بود و نمیدانستم
من از آن روز معلم شده ام …
او به من یاد بداد درس زیبایی را ...
که به هنگامه ی خشم
نه به دل تصمیمی
نه به لب دستوری
نه کنم تنبیهی
یا چرا اصلا من عصبانی باشم
با محبت شاید، گرهی بگشایم
با خشونت هــرگــز ...
هــرگــز.
پاسخ ها
هتی عزیزم خیلی زیبا بودو غمگین .
دستت درد نکنه دختر عزیزم.
ممنونم هتي جان خيلي قشنگ بود.
عالي بود هتي جان
كاش منبع شعرت را ميگفتي
هتی جان باورت میشه گریه مو درآوردی.خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم.عالــــــــــــــــــی بود.خیلی ممنــــــــــــون...
معلم جماعت هر جا باشه عاشقه، ايراني و خارجي هم نداره. درود به همه معلما!
مرسی مامان لیلا جونم و استار عزیز خیلی دنبال موقعیتی بودم تا اینو بزارم همه بخونن که موقعیتش جور شد
پاسخ ها
http://www.bartarinha.ir/fa/news/32762
هتی جونم بیا توی این قسمت مجله هرچی دوست داشتی بنویس یک دنیا هم دوست پیدا میکنی قربونت بشم استارجونم تو هم بیا عزیزدلم.
سلام.توایران بهتر و فداکارتر از این معلم امریکایی داریم. نمونه اش اتش گرفتن کلاس و جانفشانی معلم. معلم ورزشی که وقتی دید دیرک دروازه مفته رو سر دانش اموز خودشش انداخت و دانش اموز نجات داد ولی خودش جونشو از دست داد.بازم بگم غرب زده و ترسو