مورد شگفت انگیز تاراره؛
داستان عجیب مردی که هیچ وقت «سیر» نشد!
برخی افراد به دلایل عجیبی نام و یادشان در تاریخ ثبت شده است. برای مثال فردی به دلیل غذا خوردن و سیر نشدن به شهرت می رسد و نامش به سطرهایی از کتاب بی پایان تاریخ می پیوندد.
اما داستان تاراره فرق می کند. او هیچ وقت سیر نشد و معنای سیر شدن را درک نکرد. به همین دلیل نامش در تاریخ ثبت شده است. در این گزارش می خواهیم درباره تاراره بخوانیم؛ مردی که همیشه گرسنه بود و برای رفع گرسنگی اش همه چیز می خورد.
تاراره در سال ۱۷۷۲ در روستایی در نزدیکی لیون فرانسه در خانواده فقیری به دنیا آمد. او از همان کودکی اشتهای سیری ناپذیر داشت و به اندازه چند شخص بالغ غذا می خورد. این موضوع خانواده تاراره را ترساند.
از سوی دیگر ،آنها قادر به تأمین غذا و مایحتاج پسر خود نبودند. به همین دلیل تاراره را از خانه بیرون انداخته و او را به دست سرنوشت می سپارند.
تاراره پس از پرسه زدن در خیابان های فرانسه به عضویت گروه دزدان و راهزنان درمی آید؛ گروه بدنامی که با خرده دزدی از مغازه ها و خانه های مردم امرار معاش می کردند. آن ها از شهری به شهر دیگر می رفتند و در کوچه و بازارها به جیب بری و دزدی می پرداختند؛ اما این گروه دزدی کم کم توجه همه را به خود جلب کرد، زیرا یکی از اعضای آن به نام تاراره هر چه دم دستش بود، م یخورد؛ از سنگ و چوب پنبه گرفته تا سگ و گربه و مارمولک. او روزی در مقابل چشم همه شکم یک گربه را درید و محتویات آن را با ولع تمام خورد. این موضوع باعث اخراج تاراره از مجموعه دزدان شد.
در دوره ائتلاف جنگ های فرانسه تاراره وارد ارتش فرانسه می شود. باز هم تاراره دردسر درست کرده بود. او غذای همه سربازان را میخورد و باز هم سیر نمی شد. او تقریبا هر چه زیر دستش بود، می خورد و برای او یک تکه نان با یک تکه سنگ فرقی نمی کرد. تاراره برای رفع گرسنگی غیر معمولش از هر روشی استفاده می کرد. ژنرال کورفل تصمیم گرفت تا از آنچه استعدادهای نهفته تاراره می نامید، به نفع ارتش فرانسه استفاده کند. قرار بر این شد تا از او به عنوان پیک برای انتقال پیام های سرّی و ارسال اخبار استفاده شود. او بسته های محتوی اطلاعات را قورت می داد و از طریق مدفوع بازیابی می کرد. دیری نپایید که تاراره از این مرحله هم با سرشکستگی بیرون آمد. او برخلاف استعداد شگرفش در خوردن هیچ قابلیتی در حفظ اخبار نداشت و آنها را خیلی زود لو می داد. به همین دلیل از آنجا هم کنار گذاشته شد.
سرانجام به بیمارستان برده می شود تا پزشکان با بررسی فیزیولوژیکی او بتوانند به علم پزشکی خدمت کنند. به خصوص اینکه او با وجود پر خوری زیاد چاق نبود و تحقیق درباره همین موضوع میتوانست بسیار مفید باشد. اما دیری نپایید که تاراره در بیمارستان هم دست به آشوب زد. او غذای بیماران دیگر و حتی خون آن ها را که برای آزمایش های پزشکی گرفته شده بود، می خورد. به سطل های زباله حمله می کرد و با خشونت باقی مانده غذاهای داخل آن را در میان حیرت پرستاران و پزشکان به نیش می کشید. پزشکان برای آرام کردن او از داروهای مختلفی استفاده کردند که فایده ای نداشت.
او را از بیمارستان نیز طرد می کنند. چهار سال بعد جسد او در میان زباله ها پیدا می شود. پزشکان علت مرگ او را ابتلا به بیمار سل معرفی کردند و این پایان غم انگیز مردی بود که هرگز سیر نشد.
نظر کاربران
آخی بیچاره.
وای چه وحشتناک! هر چیزی علّتی داره و باید به علّت آن در پدر و مادر و رفتار و لقمۀ آنها هم توجّه میشد.
پاسخ ها
؟؟!!
بدجنس یه گربه رو خورد حقش بود