طنز؛ تغيير فاز به «كجا نرويم»
شهرام شهيدي در روزنامه اعتماد نوشت:
موسيو شيطان با لبخند به صفحه تلويزيون نگاه ميكرد.
موسيو شيطان با لبخند به صفحه تلويزيون نگاه ميكرد.
خانم باجي دو بامبي كوبيد روي سر او و گفت: خاك عالم بر سرت كه دنيا تحت تاثير عمليات تروريستي است و تو نشستهاي لبخند ميزني. نكند تو هم از اين دسته آدمهايي كه بين بمبگذاري در بغداد، پاريس، مونيخ، بيروت و داكا فرق ميگذاري؟
موسيو شيطان هاج و واج خانم باجي را نگاه كرد و گفت: من غلط بكنم. من و اين حرفها؟ ميخواهيد براي آدم پاپوش بدوزيد، مثل برخي دوستان آن جناح بدوزيد كه مو لاي درزش نرود. حالا رفت هم به قاعده همان مو باشد نه چهل گيس!
خانم باجي گفت: پاپوش كدام است؟ خود نسناست با اين شكل و شمايل بِر و بِر به صحنههاي حمله تروريستي مونيخ نگاه ميكردي و لبخند ميزدي.
موسيو شيطان گفت: تكذيب ميكنم. خانم باجي فورا آرام گرفت. (ميدانيد كه در اين مملكت به ندرت پيش ميآيد موضوعي تكذيب شود و وقتي يك نفر چيزي را تكذيب ميكند آدم دلش قرص ميشود.)
موسيو شيطان ادامه داد: من داشتم فكر ميكردم قبلا همهاش مينشستيم با رفقايمان تورها را بررسي ميكرديم ببينيم كجا برويم. بعد هي پولمان نميرسيد و خجل و شرمنده دممان را ميگذاشتيم روي كولمان و بيخيال سفر ميشديم. اما مدتي است با اين اتفاقات در ارمنستان، تركيه، آلمان، فرانسه و... دور هم مينشينيم و بحث ميكنيم كجا نرويم و آخرش هم با سربلندي به اين نتيجه ميرسيم كه هيچ جا امن نيست و سرافرازانه ميرويم دنبال كار خودمان. براي همين ناخودآگاه لبخند ميزدم كه دور مونيخ هم يك خط قرمز كشيديم رفت پي كارش. حالا منتظريم ببينيم فردا شب كجا بايد نرويم!
پ
ارسال نظر