ماجراهای ترسناک خانه نفرین شده +عکس
خانواده دفو از سال ۱۹۶۵ در آن خانه زندگی می کردند. اتفاق عجیب و خوفناک در لانگ ایلند نیویورک در سال ۱۹۷۴ به وقوع پیوست.
رونالد دفو جی ار اتفاقات آن شب را اینطور باز گو کرد: وقتی یکبار شروع کردم دیگر نتوانستم متوقفش کنم آنقدر سریع اتفاق افتاد!
رونالد دفو جی ار به حبس ابد محکوم شد.
یکسال از جنایت خانواده دفو گذشت. و خانواده دیگری بنام لوتز خانه را خریداری کرد. آنها قبل از خرید خانه از جنایاتی که در آن اتفاق افتاده بود مطلع شدند اما برایشان مهم نبود. خانواده لوتز سال ۱۹۷۵ تصمیم به اسباب کشی به خانه جدید گرفتند. اما برای آنکه در آینده مشکلی پیش نیاید جهت محکم کاری از کشیش خواستند قبل از سکونت خانواده در خانه جدید آنرا تقدیس کند. کشیش وقتی در حال تقدیس خانه بود صدایی شنید. یک صدا به او میگفت: برو بیرون! کشیش در وهله اول از این صدا به خانواده لوتر چیزی نگفت. به خانه اش بازگشت فقط حس بسیار بدی که نسبت به صدا و خانه پیدا کرده بود او را به تلفن کردن به خانواده لوتز وا داشت. اما تماس تلفنی با این خانواده غیر ممکن بود. خط مرتب قطع میشد.
خانواده لوتز تنها توانستند یک ماه و نیم در این خانه لعنت شده زندگی کنند. آنها بعد از ترک خانه اتفاقات عجیبی را که در آن شاهد بودند نوشته و منتشر کردند.
اتفاقات عجیبی که لوتز ها شاهدش بودند.
۱. جورج لوتز هر شب راس ساعت ۳.۱۵ دقیقه از خواب برمیخواست از خانه خارج و برای کنترل قایق ها به اتاقک نگهداری قایق میرفت. او بعد ها فهمید این ساعتی بود که جنایات اتفاق افتاد.
۲. با آنکه فصل تابستان نبود گله های مگس دست از سر خانواده برنمیداشت!
۳. کتی در ارتباط با جنایات و نحوه انجامش و اینکه در کدام اتاق ها اتفاق افتادند رویاهای بسیار زنده ای می دید. کمی بعد نحوه خوابیدن فرزندان زوج لوتز دقیقا شبیه بچه های به قتل رسیده دفو ها در زمان مرگ شد.
۴. کتی کمی بعد اتاق مخفی به رنگ سرخ در خانه یافت اما سگ خانواده از رفتن به این اتاق بشدت واهمه داشت.
۵. دختر کوچک لوتزها میسی ادعا می کرد با دختری به نام جودی در اتاقش دوست شده است. چشمان دوست جدید میسی سرخ بود. در خانه مرتب صدا پا شنیده میشد. در و پنجره ها خود به خود باز بسته می شدند.
۶. وقتی در اتاق خواب مشغول استراحت بودند رادیو در طبقه پایین روشن میشد. اما وقتی به سرعت پایین می رفتند رادیو خاموش بود.
۷. جورج در یکی از سرکشی های سه صبحش به اتاقک نگهداری قایق، چشمان قرمزی را پشت پنجره اتاق خوابش دید که به بیرون خیره شده است. وقتی خودش را به خانه و اتاق خواب رساند اثری از صاحب چشمان سرخ نیافت.
۸. کتی وقتی در تخت خواب قصد خوابیدن داشت ملحفه ها بوسیله نیروهای مجهولی رویش کشیده و سپس به هوا بلند میشد.
۹. درها، و پنجره های قفل شده توسط نیرویی مجهول خرد شدند.
۱۰. مایع سبز رنگ عجیبی از دیوارها ی خانه شروع به بیرون زدن کرد.
۱۱. جورج وقتی به کتی نگاه میکرد ناگهان زنی نود ساله را دید با موهای آشفته، بدنی کاملا سفید صورتی بشدت زشت و دهانی بی دندان که بزاق از دهانش سرازیر بود!
نظر کاربران
ووویییی
کار پنی وایزه... بادکنک قرمز تو عکسسسس وایییی
منم میخوام برم
فکر نکنم واقعی باشه
پاسخ ها
واقعیه
مرض داشتن میدونستن جن زدس رفتن توش
من هم کتابش خوندم هم فیلمشو دیدم.این داستان واقعیه.و خیلی هم جالب و هیجانیه
به نظر من خانه ها و ویلاهای نفرین شده واقعیت داره ولی هیچکی باورش نمی شه
خیلی باهال بود منکه خوشم اومد اما فیلمش کجاست ؟؟