زمان در گذر کیمیا
کیمیا با حفظ شئونات چه کارها که نمیکند!
کارگردان سریال کیمیا اعلام کرد قصد دارد یک سریال جدید بسازد. احتمالا با توجه به همه فن حریف بودن کیمیا و تاثیرنداشتن گذر زمان روی او، احتمالا این کاراکتر در سریال بعد که یک سریال تاریخی- علمی فرهنگی- سیاسی- ماورایی است، هم محوریت دارد.
فصل اول: کیمیا که در کنار دایناسورها زندگی خوب و خوشی می گذراند، با ورود به عصر یخبندان فشار زیادی را متحمل می شود. البته سرما روی خودش که تاثیر ندارد، ولی پرپر شدن دایناسورهای طفلکی جلوی چشمش باعث می شود خون به جگر شده و کلی غصه بخورد و همان جا ترانه «به فکر تیرانیزوروس های در به در باش» را بسراید. کیمیا بعدها در همین مورد گفت: «اگر می دانستم خوانند های لس آنجلسی قرار است آن را بخوانند، هرگز نمی سرودمش.»
فصل دوم: کیمیا کنار جوی آبی نشسته و گذر عمر می بیند که ناگهان جوی آب ترک بر می دارد و این ترک مدام عمیق تر می شود. تا جاییکه قاره آمریکا از افریقا جدا شده و کیمیا مجبور می شود نقشه جدید جهان را نقاشی کند. در همین حین، یک شامپانزه که تازه با جهش ژنتیکی پا به عرصه زندگی گذاشته می پرد و مداد رنگی های کیمیا را بر می دارد و فرار می کند. کیمیا نقشه را روی زمین جا می گذارد و به دنبال شامپانزه می دود. سال ها بعد دریانوردان پرتغالی نقشه را پیدا کرده و آن را به اسم خودشان ثبت می کنند.
فصل سوم: این سریال روایتگر رایزنی کیمیا با تمدن های مختلف است تا با هم مهربان باشند و به یکدیگر حمله نکنند. اما متاسفانه تلاش های کیمیا جواب نمی دهد و او مجبور می شود مجروحان جنگی هفت امپراتوری مختلف را به طور همزمان مداوا کند. چالش هایی در این راه برای کیمیا اتفاق می افتد و در این بین، با داریوش هخامنشی آشنا می شود. ولی داریوش تحت القائات منفی درباریان به علاقه کیمیا شک می کند و آهنگ «به من نگو دوستت دارم» را می خواند. در نتیجه کیمیا، آواره و سرگردان به کلئوپاترا پناه می برد و دوتایی به غیبت کردن درباره هخامنشیان می پردازند.
فصل چهارم: زمان حال (به شکلی که واقعا اتفاق افتاده) روایت می شود. محوریت داستان،خرافه ای درباره پیشگویی نوستراداموس است که پایان جهان را در سال ۲۰۱۲ پیش بینی کرده بود. اما کیمیا با مهارتی خارق العاده از این اتفاق جلوگیری می کند. پس از پایان این پروژه، همین که می خواهد کمی استراحت کند، نزاع بین کشورهای عضو اوپک بالا می گیرد و کیمیا مجبور است برای میانجیگری عازم حوزه دریای کارائیب شود.
همزمان با این درگیری ها، مسئله هسته ای ایران پیش می آید و کیمیا که از روند مذاکرات راضی نیست وارد گود شده و با مشاوره هایی که به تیم مذاکره کننده می دهد، روند توافق را متحول می کند. در پایان این فصل، جان کری، وزیر خارجه آمریکا با تضرع و زاری خطاب به کیمیا می گوید: «وات د هِل. کیمیا! یو دیفیتد آس! پلیز لِرن آس سام دیپلماسی جون مادرت!» ولی کیمیا بی توجه به او به دنبال حل سایر مسائل جهان می رود و به پاس خدماتش، ترانه «چرا رفتی» اجرا می شود.
فصل های بعدی این سریال هم مشخصا روایتگر زحمات و خدمات کیمیا به جهان هستی است که در آن از جنگ ها و بیماری های زیادی جلوگیری می کند و حتی در فصل هفتم که در سال ۳۴۱۵ رخ می دهد، با حفظ شئونات با یک ویروس غول پیکر دست به یقه می شود و جهان را از نابودی نجات می دهد.
از آنجا که این سریال هم مثل هر سریال دیگری، پس از یک مدت کشدار شده و گند قضیه را در می آورد، کارگردان مجبور می شود فصل آخرش را بسازد. در این فصل، دانشمندان از شتاب گرفتن حرکت زمین به سمت خورشید ابراز نگرانی می کنند. اما به کیمیا چیزی نمی گویند تا تمرکزش بر روی مذاکره با سیاره RF- ۵۱۴ از کهکشان NGC۲۷۷۰ برای مبادله کالا به کالای دوغ با رادئون به هم نخورد. متاسفانه دانشمندان همین یک کار ساده را هم نمی توانند بدون کمک کیمیا انجام دهند و تمام سیارات منظومه شمسی به داخل خورشید کشیده می شوند و باز هم بینگ بنگ دیگری اتفاق می افتد.
در صحنه آخر سریال، کیمیا را می بینیم که روی نیمکت نشسته و با آرامش به منظومه شمسی جدید که در حال شکل گیری است نگاه می کند.
ارسال نظر