طنز؛ ایران تَرَک نخوره یهو!
ناصر صبحي در روزنامه قانون نوشت:
همونطورکه میدونین، سطح آب های ذخیره ایران به شدت افت کرده. طبق گفته کارشناسها بیشترین سهم آب مصرفی مربوط به کشاورزی با 90 درصد، صنعت با 4 درصد و شرب با 6 درصد هست.
در همین رابطه که یک رابطه کاملا بی ربطی هست، من یه تحقیقی کردم و متوجه شدم علاوه بر سطح آب، سطح آبرومون هم در خطره! مطابق نظر کارشناسها، 99 درصد از سطح ذخایر آبرو به بخش سیاست اختصاص یافته و یک درصد باقیمونده رو دادن به فرهنگ، اقتصاد، گردشگری، هنر، رسانه، حقوق شهروندی و... گفتن برید با این یه درصد هرچی دلتون خواست واسه خودتون بخرین!
هیچی دیگه، فقط خواستم با حمایت از اختصاص دادن 99 درصد از سهم آبرو به سیاست، به مسئولان عزیز هشدار بدم چهارچشمی مراقب اون یک درصد باقیمونده باشین که خدایی نکرده اسراف نشه!
شاهدان شمارش آرا!
وقتی فرموندار جون (آخه ما با هم خیلی ندار هستیم. من به اون میگم فرموندار، اون به من میگه ناصی!) بله، عرض می کردم که وقتی فرموندار جون شهر، قبل از انتخابات گفت قراره خبرنگارا شاهد شمارش آرا باشن، اینقد ذوق کرده بودم که یه طرح بردم شورای شهر تا با الهام از شهر «لس آنجلس» که مردمش به صورت مخفف بهش میگن «اِل اِی»، اسم شهر رو بذاریم «شهرستان خیلی خیلی جِلِس» یا به صورت مخفف «شی خی خی جی»!!
اما وقتی روز جمعه خبرنگارا رفتن که شاهد شمارش آرا باشن، ظاهرا چون خبرنگارا نامحرم بودن، خبرنگارا رو توی یه اتاق قرنطینه کردن!! خلاصه اوضاع در حدی بود که مردم خبر داشتن هر ساعت آرای هر کاندیدا چقدره اما خبرنگارا نمیدونستن! یعنی مثلا منِ خبرنگار زنگ میزدم به مثلا قلی میگفتم: «داداش قربون دستت! الان چند چندن؟ گزارشم ناقصه»!
همین جا، جا داره از فرموندار عزیزم تشکر کنم.
آه ای کوزت! ژان والژانت کجاست؟!
برخی از کاندیداهای پايدار به همراه حامیان خودشون چنان دست به مظلوم نمایی زدن که دل سنگ که بمونه، دلِ «دختر کبریت فروش» و «حنا دختری در مزرعه» و «پرین، دختری در بی خانمان به همراه الاغش پاریکال» هم آب میشه! ظاهرا جناب «ویکتور هوگو» ماجرای «بینوایان» و «کوزت» رو با الهام از مظلومیت همین عزیزان نوشته، به جان عموي دایی جان ناپلئون!
همونطورکه میدونین، سطح آب های ذخیره ایران به شدت افت کرده. طبق گفته کارشناسها بیشترین سهم آب مصرفی مربوط به کشاورزی با 90 درصد، صنعت با 4 درصد و شرب با 6 درصد هست.
در همین رابطه که یک رابطه کاملا بی ربطی هست، من یه تحقیقی کردم و متوجه شدم علاوه بر سطح آب، سطح آبرومون هم در خطره! مطابق نظر کارشناسها، 99 درصد از سطح ذخایر آبرو به بخش سیاست اختصاص یافته و یک درصد باقیمونده رو دادن به فرهنگ، اقتصاد، گردشگری، هنر، رسانه، حقوق شهروندی و... گفتن برید با این یه درصد هرچی دلتون خواست واسه خودتون بخرین!
هیچی دیگه، فقط خواستم با حمایت از اختصاص دادن 99 درصد از سهم آبرو به سیاست، به مسئولان عزیز هشدار بدم چهارچشمی مراقب اون یک درصد باقیمونده باشین که خدایی نکرده اسراف نشه!
شاهدان شمارش آرا!
وقتی فرموندار جون (آخه ما با هم خیلی ندار هستیم. من به اون میگم فرموندار، اون به من میگه ناصی!) بله، عرض می کردم که وقتی فرموندار جون شهر، قبل از انتخابات گفت قراره خبرنگارا شاهد شمارش آرا باشن، اینقد ذوق کرده بودم که یه طرح بردم شورای شهر تا با الهام از شهر «لس آنجلس» که مردمش به صورت مخفف بهش میگن «اِل اِی»، اسم شهر رو بذاریم «شهرستان خیلی خیلی جِلِس» یا به صورت مخفف «شی خی خی جی»!!
اما وقتی روز جمعه خبرنگارا رفتن که شاهد شمارش آرا باشن، ظاهرا چون خبرنگارا نامحرم بودن، خبرنگارا رو توی یه اتاق قرنطینه کردن!! خلاصه اوضاع در حدی بود که مردم خبر داشتن هر ساعت آرای هر کاندیدا چقدره اما خبرنگارا نمیدونستن! یعنی مثلا منِ خبرنگار زنگ میزدم به مثلا قلی میگفتم: «داداش قربون دستت! الان چند چندن؟ گزارشم ناقصه»!
همین جا، جا داره از فرموندار عزیزم تشکر کنم.
آه ای کوزت! ژان والژانت کجاست؟!
برخی از کاندیداهای پايدار به همراه حامیان خودشون چنان دست به مظلوم نمایی زدن که دل سنگ که بمونه، دلِ «دختر کبریت فروش» و «حنا دختری در مزرعه» و «پرین، دختری در بی خانمان به همراه الاغش پاریکال» هم آب میشه! ظاهرا جناب «ویکتور هوگو» ماجرای «بینوایان» و «کوزت» رو با الهام از مظلومیت همین عزیزان نوشته، به جان عموي دایی جان ناپلئون!
پ
ارسال نظر