۳۰۴۱۲۲
۲ نظر
۵۰۰۹
۲ نظر
۵۰۰۹
پ

طنز؛ بلاکم نکن، بلاکم نکن!

حمید برزگر در وبسایت چیزنا نوشت:

نمی‌خوام از مترو و شلوغی‌هاش بگم، اتفاقا ساعت خلوت مترو بود. همه نشسته بودند و حتی چند صندلی هم خالی بود. دستفروشی رد نمی‌شد، بوی عرق تن به مشام نمی‌رسید، حتی چند نفر در حال مطالعه کتاب و روزنامه بودند. همه چیز مهیا بود که احساس کنم فرهنگ چند هزارساله، بالاخره اونجا، زیر زمین، داره خودش رو بهم نشون می‌ده. داشتم احساس می‌کردم و این احساس لذت‌بخش داشت در وجودم ته‌نشین می‌شد که قطار توی ایستگاه ایستاد.

در باز شد و دو جوان رعنای آریایی وارد شدند و روی صندلی‌های خالی، روبروی من نشستند. بی‌درنگ با گوشی‌هاشون مشغول شدند.

- تلگرامتو باز کن، امیر تو یه گروه ادمون کرده!
+ کیا توشن؟
- خودت ببین. امیر ما رو جای بد نمی‌بره!
+ اوه اوه… چه گروهی! به به!
- اینو ببین.
+ بذار عکسش لود بشه. چقدر هم عکس داره خانم!
- این مال من.
+ مال تو…
- بذار یه pm بهش بدم.
+ خوشگله‌ها.
- فرستادم. اوه! آنلاینه، سین شد.
+ ایزتایپینگه؟
- نه!… اِ… ک… بلاکم کرد.
+ هاها‌ها… اینکاره نیست.
- نه بابا، نگاش کن. از قیافه‌اش معلومه اینکاره است.
+ پس ادا زرنگا رو در می‌آره.
- بذار واسه این یکی من pm بدم… چرا نمی‌شه؟ این ندیده نشناخته، چرا من رو بلاک کرده؟
+ ببینم… این همونه که تو گروه «بخند و در رو» بهش گیر دادی دیگه، از اونجا بلاکت کرده.
- به بند کفشم. کیفم تو جیبش.
+ نگاه کن ۳۹۷ تا عضو داره. حداقل نصفشون ماده‌اند.
- آره بابا، این نشد اون یکی…

صدای جوان‌ها در سرم محو می‌شود و فکر می‌کنم به اینکه پلیس فتا چرا حواسش به مترو‌ها نیست.

اول دو جوان را در دادگاه ذهنم محکوم می‌کنم اما خیلی زود وجدانم به این نتیجه می‌رسد که نمی‌شه کاسه کوزه همه این بی‌اخلاقی‌ها در فضای مجازی را سر این دو جوان شکست.
جوانانی که بعد از انبوه محدودیت‌ها در دنیای واقعی، ناگهان در دنیای مجازی چشم باز کردند و با انبوهی از شماره تلفن و عکس بانوان محترم روبرو شدند، شاید تاب تحمل اینهمه خوشبختی را یکجا نداشته باشند و…

هنوز نتیجه‌گیری وجدانم تمام نشده که بخشی از مغزم که خیلی شاکی است خود را وسط می‌اندازد و تحلیلش را مطرح می‌کند.

- «اینا تو عصر تکنولوژی و شبکه‌های اجتماعی برگشتند به دوره غارنشینی» آخه ماده؟… ماده؟
و اضافه می‌کند.

- «خب شاید هم حق داشته باشند، شاید کسی نبوده به این نر‌ها کمی احترام، اخلاق و روابط اجتماعی بیاموزد. به همین خاطر نر مانده‌اند.»

به خود که می‌آیم همه چیز رنگ باخته، دو جوان پیاده شده‌اند. همهٔ صندلی‌ها پر است. دستفروش‌ها در میان جماعتی که ایستاده‌اند، می‌لولند. هیچ کس کتابی در دست ندارد و بوی عرق تن بیداد می‌کند.
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • بدون نام

    نمیدونم چی بگم ، میخام بگم افرین ولی انقدر تلخ بود که ...

    پاسخ ها

    • بدون نام

      آره. طنز تلخی بود. +

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج