ساختمانهای متروکهی بلوک شرق
عکس: همه چیز از بین خواهد رفت!
کریستیان ریچر دوران نوجوانیاش را صرف کاوش ساختمانهای متروکه کرده است. او به آلمان شرقی کمونیستی رفته بود و عکسهای جالبی را انداخته بود. کریستیان در حال حاضر نیز به این فعالیت ادامه میدهد.
به گزارش بی بی سی انگلیسی، کریستیان ریچر دوربینش را به دست گرفته و از نمای داخلی در حال فرسایش این ساختمانها عکس میاندازد.
ساختمانهای صنعتی و قدیمیِ جمهوری دموکراتیک آلمان اطراف محل زندگی دوران کودکیام را اشغال کرده بود؛ چندین ساختمان و نیروگاه متزلزل. در زمان سقوط دیوار برلین، من ۱۴ سالم بود. این اتفاق، تغییر بزرگی برای ما محسوب میشود.
مردم آن روزها هیچ تصوری از تاثیر سقوط دیوار برلین بر آینده نداشتند. همه چیز هیجان انگیز بود و شروع دورانی تازه. اوایل ما به سمت غرب رفتیم تا ببینیم آنجا چه شکلی است. برخی از آنجا رفتند، اما من ماندنی شدم.
اینکه خیلیها از آنجا رفتند، امید را کمتر کرده بود. همان موقع بود که من تصمیم گرفتم به ساختمانهای متروکه بروم. بیشتر وقتها تنهایی به این ماجراجویی میرفتم، اما گاهی اوقات هم دوستانم اضافه میشدند. مدتی به همین منوال گذشت تا اینکه یکی از دوستانم یک دوربین دیجیتال به من داد. به همین خاطر بود که وقتی به آن ساختمانها سر میزدم، میتوانستم زیباییشان را به تصویر کشم.
آن ساختمانها کاملا خلوت و ساکت بود، چرا که هیچ کس پایش را داخل آنها نمیگذاشت. چگونگی نابودی این ساختمانها و نحوه ورود طبیعت به داخل آنها مرا یاد زودگذر بودن دنیا میاندازد. انگار که اینجا پایان همه چیز است و جوی شبیه به آن را در هیچ جای دیگر نخواهید دید.
در طول ۱۰ ساله گذشته، من به بیش از ۱۰۰۰ ساختمان در کشورهای آلمان، فرانسه، بلژیک، ایتالیا و لهستان سر زدهام. برای گرفتن یک عکس خوب یا یک ساختمان خوب، مجبور بودم به چندین ساختمان سر بزنم. برخی از آن ساختمانها کاملا خالی شده بودند و هیچ زیبایی خاصی نداشتند.
ورود به داخل این ساختمانها کار دشواری است. من برای ورود مجبور شدم از پنجره بالا بروم و یا مسیر ورودی تونل را پیدا کنم. حتی پیش آمده که مسافت زیادی را برای دیدن یک ساختمان پیمودهام، اما آخرش فهمیدهام که آن ساختمان کاملا با خاک یکسان شده است، یا هیچ راه ورودی نداشته است.
گاهی اوقات با خودم فکر میکنم که داخل آن ساختمان باید چیز خاصی باشد. اما این کار واقعا شانسی بود: ممکن بود چیز خاصی نصیب من میشد و شاید هم دست خالی برمیگشتم. در چند مورد شانس به من رو میکرد، اما کار سنگین بود. به راحتی نمیتوان چنین زیبایی را در جایی پیدا کرد.
به من در مورد مطب و اتاق عمل یک جراح اطلاعاتی داده شد؛ فکر کنم در ۱۰ یا ۱۵ سال گذشته، اولین نفری بودم که وارد آنجا میشدم. تارهای عنکبوت همه جا وجود داشت؛ حس عجیبی به من دست داد. انگار در زمان به عقب سفر کرده بودم. شکل ورود نور به داخل باعث شده بود که جو عجیبی در ساختمان حاکم شود.
تاسیسات صنعتی قدیمی هم رو به زوال میروند و بیمارستانهای روانی هم تعطیل شدهاند. کسی به آنها اهمیتی نمیدهد. آب از سقف میچکد و خزه و گلسنگ بر روی آن میروید. اگر هوا گرم شود، گیاه تمام ساختمان را میپوشاند. انگار طبیعت ساختمان را در آغوش کشیده باشد. بوی نم ساختمان شبیه بوی کپک است.
در آلمان شرقی تعداد زیادی مسافرخانه وجود داشت؛ میتوان گفت که تقریبا هر روستا یک مهمانخانه، یک کافه، یک سالن رقص و یک تئاتر داشت. اما مردم دیگر روستاها را به مقصد شهرها ترک کرده و آن ساختمانها بیاستفاده باقی ماندهاند.
وقتی یک ساختمان قدیمی را در این منطقه میبینم، دوست دارم شکوه آن را تصور کنم. اما اینکه آن ساختمانها دیگر بلا استفاده ماندهاند، مرا ناراحت میکند.
جای این ساختمانها را به کسی نگفتهام تا از دست افراد شرور در امان بمانند. برخی از مردم ارزش آن ساختمانها را نمیدانند. اگر پای برخی به اینجا باز شود، دیگر نگران تخریب ساختمان توسط طبیعت نباید باشیم، چرا که آنها خودشان ساختمان را خراب میکنند. تخریب ساختمان و طراحی گرافیتی بر روی دیوارهای آن موجب از بین رفتن شکوه و جلال این ساختمانها میشود.
البته این بدان معنا نیست که اگر کسی خواست آن ساختمانها را بازسازی کند، به او آدرس ندهم. آنها باید به من ایمیل بزنند و اگر من صلاحیتشان را تایید کردم، آدرس را به آنها میفرستم. این کار از نظر تئوری قابل انجام است، اما تاکنون اتفاقی نیفتاده است.
من هرگز با زور وارد ساختمان نمیشوم و به چیزی آسیب نمیرسانم. شاید از جایی بالا بروم و یا از سوراخی رد شوم، اما به هر قیمتی وارد جایی نمیشوم. این را هم بگوییم که ورود به این ساختمانها غیرقانونی است و پلیس چندین بار جلوی من را گرفته است. حتی دو سه مرتبه من را از داخل ساختمان دستگیر کرده و به بیرون هدایت کردهاند. پلیس چندین بار هم به صورت کتبی به من هشدار داده است، اما تاکنون جریمه نشدهام. آنها میدانند که من جز عکاسی کار دیگری نمیکنم.
جو برخی از این ساختمانها بینهایت عجیب هستند. مثلا من یک بار برای عکاسی به یک ساختمان ویژهی سوزاندن اجساد انسان رفتم. آن ساختمان مرا به شدت تحت تاثیر قرار داد.
من از این ساختمانها عکس گرفتم تا به دیگران بفهمانم این ساختمانها چه حسی دارند. فکر کنم مردم از آنها خوششان بیاید و همان حسی که به من دست داده، به آن نیز دست دهد. نوعی زیبایی و جنون خاصی در این عکسها ترکیب شده است. همه چیز از بین خواهد رفت و حتی از خانه و ویلاهای بزرگ شما هم اثری به جای نخواهد ماند.
ارسال نظر