طنز؛ گشت «پوتین» باخبر
علي هديه لو در روزنامه قانون نوشت:
دید «اردوغ» یک سوخو در آسمان
کاو همی می رفت سمت داعشان
رفت و فوری یافت یک تیر و کمان
کرد یک بالاروی از نردبان
تا بن گوشش کشید و وِل نمود
تا دهد طیاره را بر خاک و دود
سنگ رفت و از کنار دنده اش
خورد توی پایه ی راننده اش
بعد هم بی هیچ «اسپشیال افکت»
کرد راننده ز طیاره «اجکت»
تا زند بهر نجات خود به چاک
بود بد اقبال و زد خود را به خاک
آن طرف تا گشت «پوتین» باخبر
رفت و پیدا کرد یک دسته تبر
خوب با دقت سرش را تیز کرد
تا کند با ایل عثمانی نبرد
شرح داد و با دلایل؛ موبه مو
گفت: این اعلام جنگ است ای عمو
می کشم لشکر به دریای سیاه
میفرستم سوی استانبول سپاه
تا که در یک ماه؛ در کل بلاد
نام آن گویند : «استانبولگراد»
بعد هم یک لایحه تقدیم کرد
اردوغان را کاملا تحریم کرد
اردوغان گفت: ای که داری نامِ «کفش»!
گر برافرازم به جنگ تو درفش
می کنم کاری که سنبل خان شوی
بنده ی شرمنده ی سلطان شوی
گر کشم لشکر ز عثمانی و روم
«سن پطرز بورگ» را کنم «سِنی سِو یوروم»
می گذشت از راه چوپانی پلشت
گله را می برد از صحرا به دشت
مجری اخبار دیدش؛ زود جست
دوربین آورد و راهش را ببست
گفت برگو نیک؛ تحلیل تو چیست؟
موضع قطعی و تأویل تو چیست؟
گفت چون فرقی ندارد پیش من
جنگ هم شد؛ خب فدای میش من
بعد مجری رفت و قدری قارچ خورد
میش هم از خنده فرخورد و بمرد
دید «اردوغ» یک سوخو در آسمان
کاو همی می رفت سمت داعشان
رفت و فوری یافت یک تیر و کمان
کرد یک بالاروی از نردبان
تا بن گوشش کشید و وِل نمود
تا دهد طیاره را بر خاک و دود
سنگ رفت و از کنار دنده اش
خورد توی پایه ی راننده اش
بعد هم بی هیچ «اسپشیال افکت»
کرد راننده ز طیاره «اجکت»
تا زند بهر نجات خود به چاک
بود بد اقبال و زد خود را به خاک
آن طرف تا گشت «پوتین» باخبر
رفت و پیدا کرد یک دسته تبر
خوب با دقت سرش را تیز کرد
تا کند با ایل عثمانی نبرد
شرح داد و با دلایل؛ موبه مو
گفت: این اعلام جنگ است ای عمو
می کشم لشکر به دریای سیاه
میفرستم سوی استانبول سپاه
تا که در یک ماه؛ در کل بلاد
نام آن گویند : «استانبولگراد»
بعد هم یک لایحه تقدیم کرد
اردوغان را کاملا تحریم کرد
اردوغان گفت: ای که داری نامِ «کفش»!
گر برافرازم به جنگ تو درفش
می کنم کاری که سنبل خان شوی
بنده ی شرمنده ی سلطان شوی
گر کشم لشکر ز عثمانی و روم
«سن پطرز بورگ» را کنم «سِنی سِو یوروم»
می گذشت از راه چوپانی پلشت
گله را می برد از صحرا به دشت
مجری اخبار دیدش؛ زود جست
دوربین آورد و راهش را ببست
گفت برگو نیک؛ تحلیل تو چیست؟
موضع قطعی و تأویل تو چیست؟
گفت چون فرقی ندارد پیش من
جنگ هم شد؛ خب فدای میش من
بعد مجری رفت و قدری قارچ خورد
میش هم از خنده فرخورد و بمرد
پ
ارسال نظر