اعتراف صمیمانه سوتی ها! (۱۰)
مجله یکشنبه:
* اعتراف می کنم بچه که بودم و تازه مسواک زدن رو یاد گرفته بودم، موقع مسواک زدن به جای اینکه مسواک رو تکون بدم، سرم رو با شدت در جهات مختلف تکون می دادم و مسواک رو همینطور ثابت نگه می داشتم. اعتراف می کنم تا یه ربع بعد مسواک زدن سرم گیج می رفت!
* اعتراف می کنم پسر همسایمون دوتا سی دی از ویدیوکلوپ برداشته بود. گفتم که بده من هم ببینم. اون هم گفت به شرط اینکه یه سی دی جدید بدی. من هم که هیچی نداشتم رو یه سی دی الکی نوشتم کشتی رانی در کوهستان و بهش گفتم این فیلم رو هیچ جا ندارن. خیلی خوبه! خلاصه خیلی تعریف کردم اون دوتا سی دی رو ازش گرفتم ...
* چند شب قبل خواب دیدم از کنار فلکه شهرداری با موتور یه تیکه خلاف رفتم تا به اون طرف رسیدم از شانس بد ما دیدم پلیس ها وایسادن میگن ایست ایست! ما هم همون وسط خیابون وایسادیم. حالا مونده بودیم یه دنده بزنیم فرار کنیم یا موتور رو بدیم تحویل شون! خواستم فرار کنم دیدم به سربازه گفت شلیک کن!!! خلاصه آخرش موتور رو گرفتن. حالا حتما میگین این چه ربطی به اعتراف کردن داره؟ آخه بعد از این خواب بدون اینکه حواسم باشه همه این ها یه خواب بوده، نیم ساعتی رو تخت داشتم فکر می کردم که حالا جریمه و دردسر آزاد کردن موتور به کنار، فردا با چی برم دانشگاه؟!
* اعتراف می کنم یه بار توی ویندوز 98 دستم خورد چند تا شورت کات پاک شد. بلد نبودم چیکار کنم. دل چرکی شدم ویندوزو پاک کردم دوباره نصب کردم!
* اعتراف می کنم یکی از سوالات دوران کودکی من این بود که تو جاده چرا ما هر چی از ماشین ها سبقت می گیریم، اول نمی شیم...
* اعتراف می کنم تو بچگی هام یه بار بابا و مامان من دعوا کردن، من هم رفتم یه عالمه حشره کش زدم به خودم که بمیرم ... وصیت نامه هم نوشتم تازه، توش حلالشون کردم که عذاب وجدان بگیرن!
* اعتراف می کنم که بچه بودم یه کارتون نشون می داد که مورچه زیره فیله یه سوزن می زاره و فیله میره هوا. منم زیر یه بنده خدایی سوزن گذاشتم که بره هوا، جیغ زد ولی متاسفانه نرفت هوا!
* اعتراف می کنم دو هفته قبل داشتم می رفتم جلسه، خیلی عجله داشتم، بهترین کت و شلوارم رو پوشیده بودم. باورتون نمی شه، وقتی از جلسه برگشتم خونه و درست دم در بود که فهمیدم همه این مدت با دمپایی بودم!
* اعتراف می کنم یه بار داشتم پشت سر یه بنده خدایی حرف می زدم توی یه جمعی، خیلی از دستش عصبانی بودم. یه کم هم غیرمنصفانه و البته بی ادبانه حرف زدم. وقتی حرفم تموم شد یکی از بچه ها گفت: دیگه چیزی نمیخوای بهش بگی! گفتم: چرا، هر چی به او عوضی بگم حقشه اما همین بسشه، چطور مگه؟ گفت: چون هفته قبل اومده خواستگاری خواهرم و عقد کردن. الان تقریبا هر شب می بینمش، گفتم پیغامی داری بهش برسونم...
* اعتراف می کنم بچه که بودم و تازه مسواک زدن رو یاد گرفته بودم، موقع مسواک زدن به جای اینکه مسواک رو تکون بدم، سرم رو با شدت در جهات مختلف تکون می دادم و مسواک رو همینطور ثابت نگه می داشتم. اعتراف می کنم تا یه ربع بعد مسواک زدن سرم گیج می رفت!
* اعتراف می کنم پسر همسایمون دوتا سی دی از ویدیوکلوپ برداشته بود. گفتم که بده من هم ببینم. اون هم گفت به شرط اینکه یه سی دی جدید بدی. من هم که هیچی نداشتم رو یه سی دی الکی نوشتم کشتی رانی در کوهستان و بهش گفتم این فیلم رو هیچ جا ندارن. خیلی خوبه! خلاصه خیلی تعریف کردم اون دوتا سی دی رو ازش گرفتم ...
* چند شب قبل خواب دیدم از کنار فلکه شهرداری با موتور یه تیکه خلاف رفتم تا به اون طرف رسیدم از شانس بد ما دیدم پلیس ها وایسادن میگن ایست ایست! ما هم همون وسط خیابون وایسادیم. حالا مونده بودیم یه دنده بزنیم فرار کنیم یا موتور رو بدیم تحویل شون! خواستم فرار کنم دیدم به سربازه گفت شلیک کن!!! خلاصه آخرش موتور رو گرفتن. حالا حتما میگین این چه ربطی به اعتراف کردن داره؟ آخه بعد از این خواب بدون اینکه حواسم باشه همه این ها یه خواب بوده، نیم ساعتی رو تخت داشتم فکر می کردم که حالا جریمه و دردسر آزاد کردن موتور به کنار، فردا با چی برم دانشگاه؟!
* اعتراف می کنم یه بار توی ویندوز 98 دستم خورد چند تا شورت کات پاک شد. بلد نبودم چیکار کنم. دل چرکی شدم ویندوزو پاک کردم دوباره نصب کردم!
* اعتراف می کنم یکی از سوالات دوران کودکی من این بود که تو جاده چرا ما هر چی از ماشین ها سبقت می گیریم، اول نمی شیم...
* اعتراف می کنم تو بچگی هام یه بار بابا و مامان من دعوا کردن، من هم رفتم یه عالمه حشره کش زدم به خودم که بمیرم ... وصیت نامه هم نوشتم تازه، توش حلالشون کردم که عذاب وجدان بگیرن!
* اعتراف می کنم که بچه بودم یه کارتون نشون می داد که مورچه زیره فیله یه سوزن می زاره و فیله میره هوا. منم زیر یه بنده خدایی سوزن گذاشتم که بره هوا، جیغ زد ولی متاسفانه نرفت هوا!
* اعتراف می کنم دو هفته قبل داشتم می رفتم جلسه، خیلی عجله داشتم، بهترین کت و شلوارم رو پوشیده بودم. باورتون نمی شه، وقتی از جلسه برگشتم خونه و درست دم در بود که فهمیدم همه این مدت با دمپایی بودم!
* اعتراف می کنم یه بار داشتم پشت سر یه بنده خدایی حرف می زدم توی یه جمعی، خیلی از دستش عصبانی بودم. یه کم هم غیرمنصفانه و البته بی ادبانه حرف زدم. وقتی حرفم تموم شد یکی از بچه ها گفت: دیگه چیزی نمیخوای بهش بگی! گفتم: چرا، هر چی به او عوضی بگم حقشه اما همین بسشه، چطور مگه؟ گفت: چون هفته قبل اومده خواستگاری خواهرم و عقد کردن. الان تقریبا هر شب می بینمش، گفتم پیغامی داری بهش برسونم...
پ
نظر کاربران
اصلا جالب نبود
پاسخ ها
آره
اتفاقا خيلي هم قشنگ بودن
مردونه ان دفه زياد جالب نبود
ولي باز هم خسته نباشيد
اینجوری مارو میخندونین مریض میشیما
رعایت مارو بکنین خب
فوق العاده بود
كلي خنديدم
مخصوصا كت شلوارو دمپايي
پاسخ ها
به نظر من اصلا خنده دار نبود!واقعا که!
اعتراف مي كنم ، يك بار مهمون داشتيم و مادرم بهم گفت نصف پيمانه توي قوري چاي بريز.
اولين بارم بود منم با خودم گفتم نصف پيمانه كه به كسي چيزي نميرسه ، حتما اشتباه شنيدم گفته نصف قوري! و نصف قوري رو پر كردم از چاي!!!
ديگه چاي نبود كلا قير بود!!!
براي اولين بار هم كه مادرم گفت برنج رو بذار رو گاز باخودم فكر كردم اين برنجي كه مي خوريم توش آب نيست.
واسه ي همين همه ي آب برنج رو خالي كردم گذاشتم رو گاز تا آخرين دونه هاي برنج روش جزغاله شد!!!
پاسخ ها
هنرمند...!!!
یعنی واقعا تا این حد؟
ادم هرچقدرم کار بلد نباشه بلاخره که تو آشپزخونه رفته دیده مامانا چجوری غذا درست میکنن که
خيييييلي ممنون!
خب نرفته بودم اصلا ازاين كارا سر در نمي آوردم!
خيلي ضايع بودم؟!
اون موقع ها فقط بچه درس خون بودم.
اما ديگه الآن آشپزيم توووووپ شده. شاهنامه آخرش خوشه.
این که اینقدر اعتماد به نفس داشتی که نرفتی دوباره به مامان رو بندازی و بافکرخودت کار رو حل کردی،جای تقدیر داره.
واقعا از اونا بهتر بود
مگه با فكر خودش كارو حل كرده؟!
به نظرم ارزش 5دقیقه وقت گذاشتن و داشته باشه
fire flower جان
(شاهنامه آخرش خوش است)ضرب المثلی که من خیلی وقته ازش استفاده نمیکنم چون
این کنایه است آخر شاهنامه سقوط ایران بدست عربا و کشته شدن رستم فرخزاد و گریز یزدگرد سوم و نهایتا کشته شدن او و همچنین قطع امید مردم از بیرون راندن اعرابه . پس چطور می تونه خوش باشه؟ زمانی این ضرب المثل رو به کار می برند که بخوان شخص را به نوعی تهدید کنند و به او بفهمونند آخر و عاقبت خوبی برایش نداره.
در آخر شاهنامه جز اندوه فردوسی از ویرانی ایران بدست تازیان و تباه شدن نژاد ایرانی چیزی پیدا نمی کنیم.
بابا خیلی باحالی!!!! جشمام از حدقه زدن بیرون وقتی خوندم چیکارا کردی!!!
آفرین به پیمان!!! دمت گرم پسر آریایی!!!
من خیلی کم از این ضرب المثل استفاده میکردم، وقتی قضیه ش رو فهمیدم دیگه یه بار هم به کار نبردمش.
کاش همه مانند تو باشن آریایی!!
با سلام و تشكر از دوست عزيزم آقا پيمان.
ممنون من واقعا نمي دونستم و خوشحالم كه كسي پيدا شد تا ازم انتقاد كنه و ايرادم رو بگه.
شما چيزي به من آموختين و ارزشش خيلي زياده ، طوري كه امام علي (ع) فرمودند هركس چيزي به من ياد بده من رو بنده ي خودش كرده.
متاسفانه من كم كاري كردم و شاهنامه رو كامل مطالعه نكردم.
يك دنيا سپاس.
ممنون آقا پیمان منم نمی دونستم.
استفاده کردم.
من میدونستم
خیلی عالی بود پیمان جان.ممنون که گفتی
کت و شلوار با دمپایی قشنگ بود خوشم اومد
این مطلب رو تو یه صفحه دیگه نوشتم اما شاید دوستان ندیده باشند:
یه بار رفته بودیم کنار رودخونه پیک نیک که پسرعمه ی 6 ساله ام یه کوچول افتاد تو آب
هیچی دیگه نمی دونم چه فکری کردم زود پریدم تو آب که به حساب خودم نجاتش بدم.حالا نجاتشم دادم
ولی نکته اینجاست که پسر عمه ام تا زانو خیس شده بود من تا زیر گلوم
نمی دونید چه آبرو ریزی شد چقدر ضایع شدم تا چند دقیقه همه داشتن بهم می خندیدن
اومدم ثواب کنم کباب شدم.
حالا همه افتاده بودن برا من دنبال لباس می گشتن
حالا بماند که چقدر سوژه شدم.
هنوزم که هنوزه وقتی با فامیلامون جمع میشیم میگن رها خوب امیرعلی رو نجات دادی ها...!!!
پاسخ ها
زیاد هم جالب نیست هی میگیش!!!!!!!!!
چرا ضايعش مي كني؟!
زهرا جان ممنون ولی من ضایع نشدم. مهتاب خانم نظرشو گفت که می تونست یه خرده مودبانه تر بگه
به هرحال طرز صحبت هرکس ... .
مهتاب جان شاید شما خوشت نیومده باشه ولی این خاطره چه شما خوشت بیاد و یا نیاد برای من خنده داره و دوستش دارم.
و اینکه جالبه یا نه همون بس که تعداد مثبت های من نسبت به بقیه بیشتره که نشون میده دوستان خوششون اومده.
و دلیل اینکه تکرارش کردم این بود که من این خاطره رو جایی نوشته بودم که احتمال خونده شدنش کم بود و به پیشنهاد دوستان این خاطره رو یه بار دیگه نوشتم تا شاید باعث لبخند بعضی ها بشه که همون لبخند برای من ارزشمنده.
موفق باشی
زیاد خودتو ناراحت نکن!! تا یه مدت هی بهت میگنريال تو اگه بی توجهی کنی و چیزی نگی و فقط لبخند بزنی، بعد از یه مدت میبینی که دیگه در موردش حرف نمیزنن.
من هم یه بار خونهی یکی از دوستان که رفتیم، سرِ دوتا پله ی آخر با کفش پاشنه دار زمین خوردم. از اون موقع هروقت میرقتیم پیششون و میخواستیم برگردیم خونه، میگفتن: مهساجون! مواطب باش از پله ها نیفتی!! من هم همیشه فقط لبخند میزدم تا اینکه دیگه نگفتن...
توی کامنتی که دادم، کلمه ی "ریال" اضافیه، میخواستم کاما بذارم به جای دکمه ی "ف" دکمه ی "ق" رو زدم!!!!:D:D
باشه مهسا جون
ممنون از راهنماییت
اعتراف میکنم یه روز که یه مهمون واسمون اومده بود و من داشتم تلویزیون تماشا میکردم از من پرسید بنیامین ما رو نمیبینی خوش میگذره؟من هم تمام حواسم به تلویزیون بود فکر کردم فقط میگه خوش میگذره؟من با لبخند جواب دادم :بله خیلی! و بعدا متوجه سوتی خودم شدم و کلی خندیدم!
پاسخ ها
جا داره یه "خسته نباشی" بهت بگم!! آفرین!!!
فاران جون دمپايي رو از روى توتقلب كرده بودند ها!
اعتراف ميكنم(البته نگين چقدر پست بودى!)تو دوره راهنمايي يكى از دوستام كه جلوى من مينشست و با هم رقيب بوديم تو درس،باهم امتحان شفاهى داشتيم(قران)قبل از اينكه نوبتش بشه به بهانه مدادم كه زير ميز افتاده رفتم بند كفشش رو محكم به هم بستم،نوبتش كه شد و خانوممون صدا كردش،اومد با سر برافراشته(از شدت خر زدن!!)بره كه با مغز اومد رونيمكت كنارى!
سرش شكست و خونى بود كه راه افتاده بود...حالا تو اين هاگير واگير من تند تند داشتم بند كفشش رو باز ميكردم ،تازه با صداى بلند(كه كسى شك نكنه!)ميگفتم :اى بابا،خرس گنده شدى،خب بند كفشت رو درست ببند!!
حالا بعد از سالها ما دوستان بسيار خوبى هستيم و هنوز ميخنده و ميگه تو هنوز ٤ تا بخيه به من بدهكارى!
پاسخ ها
in az hamash behtar bood
با عرض پوزش تبسم جان پست نبودي ، به مقدار فراوان خبييييييث بودي!!!
نترسیدی؟؟؟؟
+++++++++++++++
جالب بود تبسم جان
هرچند بنده خدا رو ناکار کردی !!!!!!!!!!
واقعا جالب بود!!!
این اعتراف از طرف یکی از استادامه:
یه روز سر یه کلاسی تو دانشگاه بحث راجع به مدیریت بود منم یه مثال انتقاد آمیز از عملکرد مدیران زدم و در آخر اومدم بگم من نمیدونم چه مخی تو کله ایناست یهو برگشتم گفتم من نمیدونم چه کله ای تو مخ ایناست!!!
آی این pacific ocean خندید، آی خندید...
پاسخ ها
بیچاره چقدر ضایع شده خودشم چه کله ای تو مخ داشته
حالا من ازین بدترشو دیدم که نمیشه نوشت چون برترینا عمرا بزاره
استادم آدمه ديگه!
عجب سوتی باحالی داد این استادت!!! من هم اگه همون لحظه توی کلاسش بودم، مثل شما آی میخندیدم، آی میخندیدم!!!
اعتراف مي كنم يه دوستي داشتم كه ميز جلويي من مي نشست...خيلي خوشتيپ و اقا بود من خيلي اذيتش ميكردم...چون لاله ي گوشش يكم بزرگ بود هميشه كاغذ تو گوشش مي كردم...وهي بهش گير ميداديم....
اما حالا ديگه اون رفيق زير خاكه....وقتي اعلاميش رو خيلي اتفاقي ديدم فرياد كشيدم وحسابي جا خوردم....
اخرين حرفش كه بهم گفت:باشه محسن يكي طلب من.
خدا بيامورزدش.
پاسخ ها
rohesh shad
وای خدای من
چقدر بده که آدم بدهکار کسی بشه و نتونه جبران کنه
یکم کم کن اون اذیت کردناتو
ناراحت نشی ولی بعضی وقتا تو این نظر دادنت یه کوچولو دل بعضیا رو میشکنی
ديگه سعي مي كنم اصلا نظر ندم.....
دلم گرفت...
اعتراف ميكنم:الان دارم گريه ميكنم.
منظورم این نبود که نظر ندی اتفاقا تو صفحه ی ( تا حالا دقت کردین )نظارای باحالی میدی
ولی بعضی وقتا تو صفحه هایی که راجب کل کل دختر پسراست یه ذره بی احترامی میکنی
الهی....
خدارحمتش کنه
دلم گرفته آسمون ، يكم منو حوصله كن.
دوستان واس شادي روح دوست آقا محسن صلوات بفرستيد.
آخی!!
خدا بیامرزتش
خب چرا اذيتش مي كردي؟!
آخی ....
چه بد...
خيلي موقع ها ميگم كاش ازم طلب نداشت يا
يه سيلي بهم مي زد و مي رفت.......
خدا رحمتش کنه...
براش همیشه فاتحه بخون، از اذیت کردنات در مورد اون توبه کن، براش خیرات بده.... شاید که ببخشدت. (البته در حد پیشنهاد بود.)
خدا بکشت
چرا اذیتش میکردی؟چون خوشتیپ بود؟
منم خوشتیپما
اعتراف ميكنم :يه بار تو خدمت داشتيم جلوي فرمانده رژه ميرفتيم...كه يهو كلاه من افتاد....
فوري كلاه بغل دستيمو ور داشتم تيز گذاشتم رو سرم....
بيچاره رو كشيدن بيرون تنبيهش كردن كه كلا نداشت....اضافه هم خورد.اما شانس اوردم نفهميدن.
پاسخ ها
بچه بد......
خجالت بکش مرد گنده
فكر كردم آخرش پشيمون شدي
روز اخر گفتم بهش....
اونم گفت كه يقلوي من رو اون دزديده بود.
عجب کارایی میکنین شما پسرا!!!
اعتراف میکنم یه بار داشتم با دوستم حرف میزدم گفت سلام مامانت رو برسون.مامانم داشت نماز میخوند گفتم مامان دوستم سلام میرسونه وسط نماز گفت بگو سلامت باشی!
پاسخ ها
جواب سلام واجبه. حتی اگه در وسط نماز هم باشه می تونی جواب سلام اون فرد رو بدی. اینو توی یکی از کتابای حدیث خوندم
یه روز تو اتوبوس بودم خیلی هم گرم بود یه خانمی کنار پنجره واستاده بود یکی دوبار بهش گفتم خانم اگه میشه اون پنجره رو باز کنید اصلا متوجه نشد برگشتم رو به کناریم با خنده گفتم انگار کره جواب نمیده دیدم خانومه گفت راحله مامان جان همون پنجره رو باز کن یعنی مارو میگــــــــــــــــــــــــــــــــــــی
پاسخ ها
خیلی باحال بود
ببین یعنی کشته مرده ی کل آدما هستما
از رو هم نمیریم انقدر اذیت و آزار داریم و آخرشم خودمون ضایع میشیم ولی باز کم نمیاریم
اعتراف میکنم تازه دوماهه فهمیدم کامنت و لایک یعنی چی!!
پاسخ ها
اشکال نداره من هنوز نفهمیدم :))))))))))))))))
كامنت يعني نظر
لايك هم اعلام توافق با نظر بقيه
خب بلاخره از یجایی شرو میشه دیگه.
خوشبختانه الان دیگه میدونم چیه.
اعتراف میکنم اوایل که چت میکردم نمیدونستم وب چیه که هی میگن وب بده.فکر میکردم منظورشون وبلاگه!منم اومدم یه وبلاگ ساختم بعد به هرکی میرسیدم میگفتم وب میخوای اونم میگفت اره بده منم ادرسشو واسش میفرستادم.میگفتم دیدی میگفت نه تو که ندادی!(اون موقع کسی نبود بهم بخنده)
پاسخ ها
D: ay delam vay delam kolli khandidam man!!!!l
خیلی باحال بود
اعتراف میکنم من کلی چت کردم ولی نمیدونم این وب که میگی چیه!!!..... حالا میشه یه نفر بهم بگه وب چیه؟؟؟
وای خیلی باحالی
حالا اونام فکر میکردن داری ضد حال میزنی.نه؟
مهسا جان وب منظورشون همون وبکمه.به قول خودمون دوربین
ممنون که بهم گفتی امیتریس.
vaaaaaaaaay kheili bahali.daram mimira az khande, toro khoda bishtar az karaee k mikoni begoo.
اعتراف ميكنم چند روز پيش رفته بودم ميدان تجريش كار داشتم ماشينم رو گزاشتم تو پاركينگ بعد كه كارم تموم شد اومدم بيرون رفتم قبض پاركينگو دادم باقي پولم هم گرفتم بعد سوار تاكسي شدم رفتم پل رومي تازه يادم اومد ماشين داشتم ديدني بود قيافم
پاسخ ها
خیلی باحالی
راستی عروسیت چی شد؟منظورم اینه که هزینه هاش که زیاد اذیتت نکرد
ببین نامزد منم اسمش محمده متولد 62 همش فکر میکردم تو اونی هی دقت میکردم ببینم تو کجاها نظر میدی بخونم ببینم دیدگاهاش چجوریه حرف بد هم میزنه یا نه
به خانوما توهین میکنه یا نه
حسابی گیر اسم تو بودما
heh bahal bud(+)
هااااااااااااا ها ها ها.....
یعنی آفرین به این هوش و حوااااااااااس!!!!
مرسي مرضيه جان عروسيمون هم برگزار شد هزينه هاش هم كمر شكن ولي خدارو صد هزار مرتبه شكر خانومم خيلي خوب و مهربونه خيلي دركم ميكنه كلا از زندگي راضيم اميدوارم تو هم خوش بخت بشي البته محمد ها كلا پسرهاي خوبين
اعتراف می کنم .عینک افتابی زده بودم .وارد یک محیط سرپوشیده شدم ،بلند گفتم نگاه کن دلشون نیومده یک چراغ روشن کنن.دوستم گفت :عزیزم عینک تو بردار.اون جا بود که من.....
راهنمایی که بودم یه روز بیشترمون تکلیفمونو ننوشته بودیم من نماینده کلاس بودم معلممونم سختگیر بود به من گفت
برو دفتر کلاسو بیاربه همه صفر بدم منم از ترسم موقع رفتن
بیرون از کلاس در زدم وای کلاس از خنده ترکید
با این کارم معلممون همه رو بخشید
inam sotiye man
پاسخ ها
منم یه بار همچین کاری کردم.
che jaleb raha jonam
عالی بود کلی خندیدم
امروز تولدم بود هیچکی بهم تبریک نگفته به جزء پنج نفر خیلی غمگینم
پاسخ ها
خودم يه تنه هزااااار بار سالروز شكفتنت رو تبريك ميگم.
بخند تا دنيا بهت بخنده.
شاد و عاقبت به خير باشي ننه.:))
ای روح لطیف کودکی تا اکنون، امروز تولد تو بادا میمون
امیره جون، تولدت مبارک گلم. :)
آخی
عزیزم تولدت مبارک
تولدت مبارک.الهی 100سال زنده باشی همراه با روزهای خوش
تبریک . من از تو بدترم. کلا فقط همراااه اول به من تبریک میگه!
5.............نفر بهت تبریک گفتن! کلاهتو بنداز بالا
تولد گذشتت مبارک
تولدت پساپس مبارک عزیزم!!!
تولدت مبارک عزیزم
انشاالله به آرزوهات برسی
aziZam tavalodet mobarak
منم 24 تیر تولدمه.
مطمعنم هیچکس یادش نیست
24تیر تولد 7 سالگی پسر من هم هست
تولدت مبارک باشه. ایشالا 100 ساله بشی!!!
سلام امیره جان تولدت هزاران بار مبارک البته تاخیره منو قبول کن
امیر من 5تیرم
tavalo0o0det moobarak amiiiire
اعتراف می کنم تو بچگی هام یه بار بابا و مامان من دعوا کردن، من هم رفتم یه عالمه حشره کش زدم به خودم که بمیرم ... وصیت نامه هم نوشتم تازه، توش حلالشون کردم که عذاب وجدان بگیرن!
in khyyliiii jaleb bod manam azin kara mikardam
اعتراف می کنم ی بار تو مهمونی بس ک گرم صحبت کردن بودم سوپمو با چنگال خوردم
يه اعتراف كه سوتي نيست:
اعتراف ميكنم وقتي اين اعضاي قديمي مجله هي ميگن ما قديمي هستيم شما نبودي ما فلان طور بوديم ناراحت ميشدم احساس ميكردم مثلا ما كه جديد هستيم خودمونو انداختيم!!!!:(((
حالا يه اعتراف كه سوتي هست:
يك بار يه اس با مضمون : «تك گلي بي خار مي خواهم تورا گرچه كم مي بينمت بسيار مي خواهم تورا . سلام عزيزم خيلي دلم واست تنگ شده . عيدت مبارك »رو اشتباها به هم كلاسي پسرم فرستادم.
منم خيلي هول شدم فورا اس دادم واي آقاي فلاني ببخشيد اشتباه فرستادم.
بيچاره هيچي نگفت اما من از خجالت آب شدم.
پاسخ ها
خیلی بد میشه.........
من با اعتراف اولت خیلی موافقم.
بابت اعتراف دومتم باید بگم منم از این سوتی ها به طور خیلی بدتر داشتم که یه پیامکو برای یکی دیگه دادم
امیره جان تولدت مبارک عزیزم
اعتراف می کنم یه بار که سر کلاس تست دبیرستان بودیم حواسم نبود کلاس تموم نشده یهویی رفتم بیرون انگار نه انگار!بیرون فهمیده چه کاری کردم.
وقتی برگشتم کل کلاس ترکیدن از خنده!!
یه بار دیگه هم سر کاس همین استاد بودیم میخواستم برم بیرون از کلاس حواسم نبود در زدم رفتم بیرون منو میگی مردم از خجالت!!دیگه سر کلاس این استاد سوژه ای بودم.
پاسخ ها
چه سوتی های باحالی دادی!!!!!!!
غیر اون" جلسه با دمپایی" بقیه خنک بود.
بچه ها ماجراهای شما خیلی جالب بود . ممنون.
پاسخ ها
khahesh mishe
قابل شما را نداشت
جميعا متشكريييييييم.
امیره جان عزیزم تولدت مبارک. امیدوارم هیچوقت غمگین نباشی.
aslan jaleb nabud
اعتراف میکنم یه بار تو سرویس دانشگامون که مختلط بود من روی پایین ترین پله چسبیده به در وایستاده بودم واسه اینکه نیفتم اومدم میله رو بگیرم تو اون شلوغی پای یکی از پسرا رو جای میله اتوبوس گرفتم آی خجالت کشیدم...
پاسخ ها
هی وای من!!!!!!!
ای داد بی داد
اعتراف بچه ها باحال تر بود
chera zede hal mizanin khob age be nazareton ghashang nis nazar nadin!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! khob bud
اعتراف مي كنم:تو مدرسه هميشه قرص مي انداختم تو بخاري.
اعتراف مي كنم:به تخته سياه صابون مي ماليدم...
اعتراف مي كنم:رو ميزها اسمم رو مي نوشتم...
اعتراف مي كنم:در رو سوراخ ميكردم....
اعتراف مي كنم:استارت همهي مهتابي هارو باز ميكردم...
اعتراف مي كنم:تو دفتر نمره واسه خودم20مي گذاشتم...
اعتراف مي كنم:شلنگ ناظم رو هميشه من مي دزديدم.
اعتراف مي كنم:از دفتر مدير خودكاراش رو بر ميداشتم...
اعتراف مي كنم:بربري و پنير از ابدار خونه كش مي رفتم...
اعتراف مي كنم:رو صندلي معلممون هم ادامس مي چسبوندم...
اعتراف مي كنم:پاييه ميز معلم رو دقيقا مجاور لبه ي سكو مي گذاشتم كه با كوچكترين حركتش از رو سكو مي افتاد.
اعتراف مي كنم:هرچقد مينويسم بازم يادم مي افته...
خلاصه شلوغ كار ترين دانش اموز مدرسه من بودم....ولي خداييش درسم عالي بود.
پاسخ ها
خسته نباشی داداش.
آقا محسن یه چیزی میگم جوگیر نشو داداشی. خدای از طرز صحبتت خیلی خوشم میاد کپی هاشم داداش خودمی. خیلی باحال و شوخ. فقط همون که تبسم جون گفت تو اذیت کردن دخترا دست داری بد می شی هرچند داداش خودمم عادتشه توخونه نه تنها ما بلکه زنش رو هم اذیت میکنه.
ولی خودمونیم داداش شما دوتا چرا ایقدر شلوغ وشرید؟؟؟
اعتراف مي كنم:كه چند بارم ماژيك وايت برد رو عوض كردم جاش اسيدي گذاشتم...
ومعلممون هم يكم{لا به لاي در س دادن} اشكال مسخره كشيده
بود... وقتي ديد پاك نميشه قيافش ديدني بود....
بیش فعالی شما
واقعا نمیدونم چی بگم!!!!!
نیستی آقا محسن؟؟؟
باریکلا خسته نباشی
دوران مدرسه خدمت ... خلاصه ترکوندی دیگه
خـــــــــــــــــــــــــــــیلی با حالی آقا محسن
اعتراف بچه ها باحال تر بود کلی خندیدم واقعا مرسی از همتون.
نازی جان به نظر من سوتیت تک بود خیلی خندیدم مرسی من موندم تو چه جوری دوباره اون پسره رو میخواسی ببینی؟!!!!!!
پاسخ ها
ما كشاورزي بوديم اون فني شكر خدا با هم زياد برخورد نداشتيم ولي تا مدتها يادش مي افتادم تموم بدنم خيس عرق ميشد كه نكنه يارو پيش خودش فكر بد كرده باشه
یکی اون "جلسه با دمپایی" و یکی هم اون "سوزن و فیل و رفتن به هوا" خیلی باحال بودند.
اعترافات بچه ها خیلی باحال بودند.
بچه ها! با اجازه من علاوه بر کپی کردن اعترافاتی که برترین ها گذاشته، اعترافات شما رو هم کپی کردم که برای خونواده م بخونم. (این هم اعتراف من!!)
پاسخ ها
مجله اعتراف کن
ما وقتی کامنت میزاریم همون موقع ثبت نمیشه
زمان و تاریخ کامنت همونیه که خودمون گذاشتیم یا زمانیه که خودت ثبت میکنی؟
قرمز،
زمان و تاریخی که بالای کامنتت زده میشه، همون زمانیه که دکمه ی ارسال رو میزنی.
اعتراف میکنم همیشه یکی یه لایک قرمز تقدیم میکنم
اینقدر حال میده
پاسخ ها
to asemona donbalet migashtam ro zamin giret avordam pas to bodi are
واسه چی دنبالم میگشتی ملودی جان؟
آخه من قرمزم دیگه چطوری میتونم آبی تقدیم کنم؟
kolan baram soal shode bod ke kiye be hame yeki ye manfi mide baraye hamin ghermez jun
اعتراف میکنم همیشه یکی یه لایک قرمز تقدیم میکنم
اینقدر حال میده
پاسخ ها
اعتراف می کنم مجله هنگ کرد
چرا کامنت من 60 بار اومد؟
اعتراف میکنم همیشه یکی یه لایک قرمز تقدیم میکنم
اینقدر حال میده
اعتراف میکنم بچگی فکر میکردم پستونک توش شیر داره
برایfire flowerورها (thanks)
منم وقتی فهمیدم..........گفتم به شما هم بگم
ممنون البته این مجله ی محترم بیش از نصف کامنتم و سانسور فرمودن که ابیات شاه نامه بودویادشون رفته که حداقل خط اولشم بردارن
خواهش مهسا خانوم
خواهش مهسا خانوم
یه بارسریکی از کلاسام یکی از دانشجو ها مزدوج شده یود واسه کل کلاس شیرینی تر گرفته بود.همون وقتم منم منتظر یه زنگ مهم از طرف یکی از دوستام بودم.آقا این به همه شیرینی تعارف کرد به منم تعارف کردو نشست.منم بایه دستم دارم با گوشی ور میرم تواون یکی دستم هم شیرینی تره.گوشی که زنگ خورد اونقد هول شدم عوض گوشی شیرینی ترو چسبوندم به گوشم.واااااااااااای کل کلاس از دست رفت.تا حالا اینجوری خجالت نکشیده بودم.
پاسخ ها
kheyli bahal bod mahyar jan
کاش اونجا بودم اون صحنه رو میدیدم........
ممنون.Melodyجان وجناب صورتی.
خدا قمست شماهم بکنه.
بابا میگم از خجالت آب شدم.
در هر حال مرسی از نظر لطفتون
khahesh mikonam
خیلی جالب بود آقا مهیار
صحنه ی وحشتناکی بوده
درکتون می کنم.
مهیار جان سوتیت قشنگ بود تووبت هم گذاشته بودی خوندم. خیلی باحالی بخدا.تو دانشگاه تعریف سوتیتونو شنیده بودم.موفق باشی
وااای آقا جون دارم از خنده میترکم.خیلی باحالی مهیار جون.بازم اگه از این کارا داری بفرست
اونی که نوشته بودی:
* اعتراف می کنم دو هفته قبل داشتم می رفتم جلسه، خیلی عجله داشتم، بهترین کت و شلوارم رو پوشیده بودم. باورتون نمی شه، وقتی از جلسه برگشتم خونه و درست دم در بود که فهمیدم همه این مدت با دمپایی بودم!
احساس نکردی دیگران یه جوری نیگات می کنن؟؟
سلام من دیروز یه سوتی دادم هوا خیلی گرم بود و داشتم ت از یک جای شلوغ رد میشدم که اومدم از وسط دو تا مرد رد شم ولی چسبیده بودن به هم و از طرف های دیگه هم نمیشد رفت اخر سر با عصبانیت بهشون گفتم خجالت نمیکشید راه مردم سد میکنید که یکی از مرد ها دستش اورد بالا گفت خانم شما اول ببینید بعد بگید اخه بیچاره دستش دستبند بود اون یکی هم پلیس
البته به من چه خب لباس شخصی بودن حالا منو میگی سرخ شدم و و اومدم رد شم سریع برم کلی مجبور شدم به مردم تنه بزنم اخر سر هم پام لیز خورد افتادم تو جوب حالا اون دو تا داشتن هر هر بهم میخندیدن
البته باعث شدم بنده خدا قبل رفتن به کلانتری یه دل سر بخنده
اعتراف میکنم وقتی بچه بودم خواهرم با دخترخالم همـــــــش پچ پچ داشتن!
میدونستم راجع به چی حرف میزنن.
یه روز خالم و مامانم رفته بودن خرید.خواهرم با تلفن با دخترخالم صحبت میکرد.بعد از ظهر بود و خواب بودم.موهام ژولیده پولیده شده خفن!
آروم رفتم پشت خواهرم ایستادم نفهمیدم!حرصم درومد که انقد گرم صحبت شد!رفتم تو آشپزخونه!آروم ناخنامو کشیدم به اُپن!
نشسته بودم که منو نبینه!
به دخترخالم گف ح یه صداهایی میاد!ساکت شدم...یه ذره مکث کرد بعد گفت فک کنم صدای باده!درُ تکون میده!حرصم درومده بود که این بشر چقد گیجه!ناخنامو محکم تر وتندتر کشیدم!ترسید!
به دختر خالم گف ح فک کنم یکی اینجاس!!!!
تند تر کشیدم!
یه نیم نگا انداتم دیدم آروم داره برمیگرده دوباره نشستم!
چن ثانیه بعد آروم بلند شدم!موهام کامل تو صورتم بود!
نمیدونم خواهرم چطوری چشاش گرد شد!دستاشو گرفته بود دوطرف صورتش میگف:هههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههههه!
دخترخالمم خونشون تنها بود ترسیده بود صدای جیغاش میومد از پشت تلفن!
ترسیدم گفتم مرد بنده خدا!
رفته بودم پیشش التماسش میکردم!
م به خدا شوخی کردم!منم م نترس!چی شد؟؟؟
بابا شوخی کردم؟
بیچاره تا چن دیقه فقط میلرزید!!!!:)))))
خیلی حرف زدم؟؟؟:D
رفتم حموم دوش بگیرم لباسامو که در آوردم دیدم ی سوسک رو دیوار حمومه دمپایی برداشتم بزنم رفت لای در. درو باز کردم دیدم داره میره تو اتاق. خلاصه پریدم بیرون و زدمش(موقع زدن هم ی فحش بد بهش دادم). یهو سرمو بلند کردم دیدم من لخت و بابام وایستاده داره با تعجب نگام میکنه
اعتراف مي كنم يه بار كه مهمون بازي مي كردم قرار شد هر كسي غذايي بپزه چون تعداد اعضاي خونواده ما زياد بود و مادرم براي پختن كته به ازاي هر پيمانه برنج، يه پيمانه آب مي ريخت ولي براي پختن كته براي من يه پيمانه آب ريخت، فكر كردم حسادت مي كنه و براي همين قابلمه رو پر از آب كردم و برنجم خمير شد... همسايه هم فكر كرد مامانم بلد نبوده