۲۶۳۷۱۰
۱ نظر
۵۰۷۰
۱ نظر
۵۰۷۰
پ

پاراگراف کتاب (۴۵)

ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتاب های مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتاب ها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم.

برترین ها: وقتي خواستم به دنبال معنی کلمه کتاب باشم فکر کردم که کار ساده ­اي را به عهده گرفته ام! اما وقتي دو روز تمام در گوگل کلمه کتاب و کتاب خواني را جستجو کردم آنهم به اميد يافتن چند تعريف مناسب نه تنها هيچ نيافتم، تازه فهمیدم که چقدر مطلب در مورد کتاب و کتابداری کم است. البته من عقيده ندارم که جستجوگر گوگل بدون نقص عمل مي کند، اما به هر حال يک جستجو­گر قوي و مهم است و مي بايست مرا در يافتن 2 يا 3 تعريف در مورد كتاب کمک مي کرد؛ اما اين که بعد از مدتي جستجو راه به جايي نبردم، به اين معني است که تا چه اندازه کتاب مهجور و تنها مانده است.

راستي چرا؟ چرا در لابه لاي حوادث ، رخدادها و مناسبت هاي ايام مختلف سال، «کتاب و کتاب خواني» به اندازه يک ستون از کل روزنامه هاي يک سال ارزش ندارد؟ شايد يکي از دلايلي که آمار کتاب خواني مردم ما در مقايسه با ميانگين جهاني بسيار پايين است، کوتاهي و کم کاري رسانه­ هاي ماست. رسانه هايي که در امر آموزش همگاني نقش مهم و مسئوليت بزرگي را بر عهده دارند. کتاب، همان که از کودکي برايمان هديه اي دوست داشتني بود و يادمان داده اند که بهترين دوست است! اما اين کلام تنها در حد يک شعار در ذهن هايمان باقي مانده تا اگر روزي کسي از ما درباره کتاب پرسيد جمله اي هرچند کوتاه براي گفتن داشته باشيم. و واقعيت اين است که همه ما در حق اين «دوست» کوتاهي کرده ايم، و هرچه مي گذرد به جاي آنکه کوتاهي هاي گذشته ي خود را جبران کنيم، بيشتر و بيشتر او را مي رنجانيم.

ما در اینجا سعی کرده ایم با انتخاب گزیده هایی متفاوت و زیبا از کتاب های مختلف آثار نویسندگان بزرگ، شما را با این کتاب ها آشنا کرده باشیم، شاید گام کوچکی در جهت آشتی با یار مهربان کودکی مان برداشته باشیم. مثل همیشه ما را با نظراتتان یاری کنید.

*****
اولین کسی که به پیشنهاد عقل توجه کرد و دنیای ما را ترک کرد خوشبختی بود. به خاطر همین هر خوشبختی که در این دنیا می بینیم خود خوشبختی نیست، بلکه عطر اوست که وقتی داشت دنیای ما را می گشت از خود بجا گذاشته است...!

وقتی چراغ‌های زندگی روشن می شوند| سِردار اُزکان | مترجم: بهروز ديجوريان

پاراگراف کتاب (45)

چگونه ممکن است که آدم‌ها هنگام بحث فقط در پی پیروزی باشند و به حقیقت اعتنا نکنند؟
شوپنهاور: «به سادگی»؛ این «دنائت فطری بشری است.» این امر نتیجه‌ی «نخوت ذاتی» و این واقعیت است که مردم پیش از سخن گفتن، فکر نمی‌کنند بلکه پرحرف و فریبکارند - آنها به سرعت موضعی اختیار می‌کنند، و از آن پس، فارغ از درستی یا نادرستی آن موضع، صرفا به خاطر غرور و خودرأیی به آن می‌چسبند. نخوت همیشه بر حقیقت غلبه می‌کند...!

هنر همیشه بر حق بودن | آرتور شوپنهاور | مترجم: عرفان ثابتی

پاراگراف کتاب (45)

هميشه فرصتی برای شروع كردن می توان يافت، در حالی که ما اکثر اوقات به تمام کردن فکر می کنیم...!

درون يك ايينه، درون يك معما | ياستين گوردر | مترجم: مهرداد بازياری

پاراگراف کتاب (45)

اگر نتوانیم تنهاییمان را در آغوش کشیم، از دیگری به عنوان سپری در برابر انزوا سود خواهیم جست...!

وقتی نیچه گریست | اروین یالوم | مترجم: سپیده حبیب

پاراگراف کتاب (45)

روزگار همیشه بر یک قرار نمی‌ماند. روز و شب دارد. روشنی دارد، تاریکی دارد. کم دارد، بیش دارد. دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده تمام می‌شود بهار می‌آید...!
جای خالی سلوچ | محمود دولت آبادی

پاراگراف کتاب (45)

ژاکوب گفت: بچه دار شدن یعنی همرنگ جماعت شدن. اگر من بچه ای داشته باشم مثل این است که می گویم: من به دنیا آمدم، مزه زندگی را چشیدم و این قدر خوب است که ارزش تکثیر دارد....!

والس خداحافظی | میلان کوندرا | عباس پژمان

پاراگراف کتاب (45)

اولین فضیلت ناچیزی که به فکرمان می‌رسد یاد دادن پس انداز به فرزندانمان است. یک قلک به آن‌ها هدیه می‌¬کنیم و توضیح می‌دهیم که جمع کردن پول چقدر زیبا‌تر از خرج کردن است بنابراین قلک اولین اشتباه ماست، در برنامه ی تربیتیمان یک فضیلت ناچیز برقرار کرده ایم. وقتی که قلک سرانجام شکسته شد و پول خرج شد، بچه ها احساس تنهایی و غم می‌کنند. دیگر پولی نیست ...!
فضيلت هاي ناچيز | ناتاليا گينزبورگ | مترجم: محسن ابراهيم

پاراگراف کتاب (45)

زن بعد از رفتن مرد عاشقش شده بود. هر وقت فرصتی به دست می آورد به جاهایی که پاتوق مرد بود می رفت تا شاید دوباره و را ببیند. اما مرد آن جاها نبود. یادش رفته بود وقتی می خواست با مرد ازدواج کند خیلی چیزها را از او گرفته بود. همین طور چای خانه ها و کلوپهای شطرنج را...!
پس او کجاست؟ | لعنتی گوشی رو بردار | رسول یونان

پاراگراف کتاب (45)

همه ی ما آرزوی چیزی را داریم که از دست داده ایم. اما گاهی اون چیزی رو که داریم فراموش می کنیم...!
ارباب زمان | میچ البوم | مترجم: الهام شریف همدانی

پاراگراف کتاب (45)

اگر آدم بخواهد به تمام خطراتی که متوجه ما هستند فکر کند ، نباید اصلا پای خود را از خانه بیرون گذارد . وقتی هم در خانه ماند باید از جایش تکان نخورد . چون در آنجا هم ممکن است بلایی بر سرش بیاید . چه بسا کسانی که در حمام برق می گیردشان . یا اینکه پایشان روی پله ها لیز می خورد و می شکند یا موقع بریدن کالباس انگشتشان را می برند . اگر بخواهیم به این چیزها فکر کنیم باید از جایمان تکان نخوریم . همان جا روی اولین پله بنشینیم . مثل کرم های حشره ای وحشت زده که فقط به یک چیز فکر می کنند: انواع مرگ.

اگر خورشید بمیرد | اوریانا فالاچی | مترجم: بهمن فرزانه

پاراگراف کتاب (45)

پسرم ، پدرت از کار افتاده ی تنهای عشق است. به تو یاد خواهم داد چطور با چشمان بسته، معنای تمام چهره های سردرگم را درک کنی و اینکه هرگاه کسی گفت: " نسل تو"، چطور چهره در هم کنی ، به تو یاد خواهم داد از دشمنانت شیطان نسازی و وقتی گله آدمها به قصد بلعیدنت آمدند، خودت را بدمزه ترین خوردنی روی زمین نشان بدهی. به تو یاد می دهم با دهان بسته فریاد بزنی و شادی بدزدی و تنها شادی حقیقی، آواز خواندن برای خود با صدای گرفته است.

جزء از كُل | استيو تولتز | مترجم: پیمان خاکسار

پاراگراف کتاب (45)

مسعود وقت خواب متكای اضافه بغل می كرد. عزيز هميشه پايش را بغل می كرد. بغل ها توی خانه ما تنگ بود و به آغوش تبديل نمی شد...!
رازی در كوچه ها | فريبا وفی

پاراگراف کتاب (45)

چشم های گریان یک مرد چرا این قدر ما را مضطرب می کند؟ بله، چشم های گریان یک زن هم هیچ خوشحال کننده نیست و اگر یک کم صمیمی و اهل دل هم باشیم که از دیدنش حسابی دچار ترحم و دلسوزی می شویم اما اگر موضوع چشم های گریان یک مرد باشد قضیه کاملا فرق می کند برای این که اهل دل باشیم یا نه، از دیدنش دچار بیچارگی می شویم و درماندگی، انگار دنیا به آخر می رسد و علاجی هم ندارد، مثل عزیزی که به مرض لاعلاجی گرفتار باشد و دم مرگ...!
کتاب سیاه | ارهان پاموک | مترجم: عین له غریب

پاراگراف کتاب (45)

واقعیت دردناک آنست که در طول تاریخ مسبب بیشترین آسیب هایی که بشریت متحمل شده است آدم های بیشعور بوده اند و نه آدم های نادان . جنایتکاران بزرگ تاریخ همگی آدم هایی باهوش و سخت کوش بوده اند که حاصلضرب استعدادهای شخصی متعدد مثبت آنها با خودخواهی ، تعرض به حقوق دیگران و رذالت های منفی شان ، از آنها بیشعورهای عظیم و مخوفی ساخته که دنیایی را به آتش کشیده اند.

هرچقدر که یک بیماری خطرناک تر و شایع تر باشد ، شناخت و مقابله با آن ضروری تر است ، اما بیشعوری مهلک ترین عارضه کل تاریخ بشریت است که تا کنون راهکاری علمی برای مقابله با آن ارائه نشده است . بیشعوری حماقت نیست و بیشتر بیشعورها نه تنها احمق نیستند که نسبت به مردم عادی از هوش و استعداد بالاتری برخوردارند خودخواهی ، وقاحت و تعرض آگاهانه به حقوق دیگران که بن مایه های بیشعوری هستند بیشتر از سوی کسانی اعمال می شوند که از نظر هوش،معلومات ،موقعیت اجتماعی و سیاسی و وضع مالی اگر بهتر از عموم مردم نباشند بدتر نیستند.

بیشعوری | خاویرکلمنت | مترجم: محمود فرجامی

پاراگراف کتاب (45)

آدم درختهايی را می بيند كه بلنداند، راستند، انبوه‌اند، شاخه‌های كشيده و بلند دارند و برگهای فراوان! ‌درختهايی را می بيند كه كم رشداند، ‌گره‌دار و كج و كوله‌اند، ‌ظاهرشان توی ذوق می زند! مگر جنگل برای خاطر اين جور درختها زندگی را به خودش حرام می كند...!
پابرهنه ها | زاهاريا استانكو | مترجم: احمد شاملو

پاراگراف کتاب (45)
پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • بدون نام

    روی ماه خداوند را ببوس

    من خوندمش فوق العاده بود
    کوتاه و زیبا

    اگه معرفی نکردین زحمتش با شما

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج