طنز؛ جملاتی از بزرگان لایک خور!
سعید هوشیار در روزنامه قانون نوشت:
بزرگان تاریخ در چه شرایطی جملات لایک خور خود را گفتهاند؟ در ادامه به بررسی 5 جمله مهم تاریخ بشریت خواهیم پرداخت.
آندره ژید: هركس باید راه زندگی خودش را پیدا كند و از آن راه برود، نه از راه زندگی دیگری.
آندره روزی برای شرکت در کنسرتی راهی سالن برگزاری آن شد، منتها وقتی رسید فهمید که کنسرتش کنسل شده است! او هرچه تلاش کرد که عظمت و کنسرت در نگاهش باشد، نه در چیزی که به آن می نگرد، نتوانست از این فرمول جواب بگیرد، عصبانی شد و به زمین و زمان فحش داد و با قمه مسئولان برگزاری را تهدید کرد، سپس شروع به رقصیدن کرد! مردم بازمانده از کنسرت جمع شدند و آندره در میان شان شانههایش را چونان میلرزاند که بندریهای بوشهر هم نمیتوانستند، همانجا بود که یکی از مامورین او را دستگیر کرد و به زندان برد! او در زندان جمله تاریخیاش را گفت.
اسپینوزا: فقط تا حدی به لذت و تفریح بپرداز كه برای حفظ تندرستیات لازم باشد.
اسپینوزا در تابستان 1661 در خانه حوصلهاش سر رفته بود. تلویزیون را روشن کرد و از شبکه جم مشغول تماشای سریال کارادایی شد، به یکباره تصویرش قطع و متوجه شد که دیشهای ماهوارهاش را جمع کردهاند. در نتیجه از خانه بیرون آمد و با نامزدش برای کشیدن قلیان به رستوران رفت. در وسط راه ایست او را نگه داشت و چون مدارک همراه شان نبود، همان شب را در بازداشتگاه گذراند. فردای آن روز به آندره ژید زنگ زد که با هم به کنسرت بروند و متوجه ماجرای کنسلی کنسرت شد! او سپس با نامزدش برای خرید به پاساژ رفت که در ورودی پاساژ فردی مانع ورود آنان شد و به نامزد اسپینوزا گفت:
!my dear! My flower! Your face is Tableau
که معنی اش می شد: «عزیزم! گلم! قیافهات تابلوئه!»
او که همه درها را برای تفریح بسته دید، همین طور که شاکی با دوستانش جمع شده بود و به دنیا فحش ناجور می داد، تصمیم گرفت زین پس فقط تفریح ورزشی کند! او این جمله را همان موقع در تبلت خودش نوشت و استتوس کرد.
تولستوی: همه میخواهند بشریت را عوض كنند، ولی دریغا كه هیچكس در این اندیشه نیست كه خود را عوض كند.
لئو تولستوی یک روز صبح ناشتا تصمیم گرفت که جهان را تغییر دهد! بعد از اینکه اولین گام را برداشت، متوجه شد که اصلا راه ندارد. او سپس تصمیم گرفت که قاره اروپا را تغییر دهد! بعد از اقدامات اولیه و تنظیم پیشنویس با مقاومت اتحادیه اروپا مواجه شد! او سپس تصمیم گرفت که کشورش روسیه را تغییر دهد. هنوز چند ثانیهای از فکر کردنش نگذشته بود که نیروهای امنیتی به جرم اقدام علیه امنیت عمومی و تشویش اذهان عمومی، اقدام علیه امنیت ملی او را دستگیر کرده و به زندان بردند. در بازجویی ابتدایی او به بازجویش چنین گفت: «به جون شما من غلط بکنم بخوام کشور و تغییر بدم، اصلا من خودم میگم همه میخواهند بشریت را عوض كنند، ولی دریغا كه هیچكس در این اندیشه نیست كه خود را عوض كند، مشکل از من خاک بر سره!»
جرج برنارد شاو: فاجعه آمیزترین حادثه در دنیا این است كه فرد نابغهای بی مرام باشد.
روزی در کافهای فردی ناراحت و مغموم کنار جرج نشست و گفت رفیق شفیقش پشتش را خالی کرده و از دستش خیلی ناراحت است. جرج بعد از ساعتها گفت وگو با این فرد در انتها این جمله تاریخی را گفت. فردی که به کافه جرج آمده بود کسی نبود به جز محمدرضا رحیمی!
محمود احمدی نژاد: تحریم اصلا چی هست؟
تولستوی زمانی که میخواست دنیا را تغییر دهد(رجوع به قسمت تولستوی)، یکی از کسانی را که برای همراهی خود انتخاب کرد، محمود احمدی نژاد بود! محمود در همان ابتدای کار گفت که: «اگر جهان رو تغییر دادیم، من میشم مدیرش!»، در ادامه محمود شروع کرد به انجام سفرهای استانی، کشوری، بین قارهای، سیارهای و بین کهکشانی، او در یکی از سفرهایش در جمع مردم خونگرم ترکیه این جمله را گفت. کارشناسان و مورخین معتقدند که هنوز هم که هنوزه، عده زیادی نمیدانند تحریم چیست و چه تبعاتی دارد؟!
بزرگان تاریخ در چه شرایطی جملات لایک خور خود را گفتهاند؟ در ادامه به بررسی 5 جمله مهم تاریخ بشریت خواهیم پرداخت.
آندره ژید: هركس باید راه زندگی خودش را پیدا كند و از آن راه برود، نه از راه زندگی دیگری.
آندره روزی برای شرکت در کنسرتی راهی سالن برگزاری آن شد، منتها وقتی رسید فهمید که کنسرتش کنسل شده است! او هرچه تلاش کرد که عظمت و کنسرت در نگاهش باشد، نه در چیزی که به آن می نگرد، نتوانست از این فرمول جواب بگیرد، عصبانی شد و به زمین و زمان فحش داد و با قمه مسئولان برگزاری را تهدید کرد، سپس شروع به رقصیدن کرد! مردم بازمانده از کنسرت جمع شدند و آندره در میان شان شانههایش را چونان میلرزاند که بندریهای بوشهر هم نمیتوانستند، همانجا بود که یکی از مامورین او را دستگیر کرد و به زندان برد! او در زندان جمله تاریخیاش را گفت.
اسپینوزا: فقط تا حدی به لذت و تفریح بپرداز كه برای حفظ تندرستیات لازم باشد.
اسپینوزا در تابستان 1661 در خانه حوصلهاش سر رفته بود. تلویزیون را روشن کرد و از شبکه جم مشغول تماشای سریال کارادایی شد، به یکباره تصویرش قطع و متوجه شد که دیشهای ماهوارهاش را جمع کردهاند. در نتیجه از خانه بیرون آمد و با نامزدش برای کشیدن قلیان به رستوران رفت. در وسط راه ایست او را نگه داشت و چون مدارک همراه شان نبود، همان شب را در بازداشتگاه گذراند. فردای آن روز به آندره ژید زنگ زد که با هم به کنسرت بروند و متوجه ماجرای کنسلی کنسرت شد! او سپس با نامزدش برای خرید به پاساژ رفت که در ورودی پاساژ فردی مانع ورود آنان شد و به نامزد اسپینوزا گفت:
!my dear! My flower! Your face is Tableau
که معنی اش می شد: «عزیزم! گلم! قیافهات تابلوئه!»
او که همه درها را برای تفریح بسته دید، همین طور که شاکی با دوستانش جمع شده بود و به دنیا فحش ناجور می داد، تصمیم گرفت زین پس فقط تفریح ورزشی کند! او این جمله را همان موقع در تبلت خودش نوشت و استتوس کرد.
تولستوی: همه میخواهند بشریت را عوض كنند، ولی دریغا كه هیچكس در این اندیشه نیست كه خود را عوض كند.
لئو تولستوی یک روز صبح ناشتا تصمیم گرفت که جهان را تغییر دهد! بعد از اینکه اولین گام را برداشت، متوجه شد که اصلا راه ندارد. او سپس تصمیم گرفت که قاره اروپا را تغییر دهد! بعد از اقدامات اولیه و تنظیم پیشنویس با مقاومت اتحادیه اروپا مواجه شد! او سپس تصمیم گرفت که کشورش روسیه را تغییر دهد. هنوز چند ثانیهای از فکر کردنش نگذشته بود که نیروهای امنیتی به جرم اقدام علیه امنیت عمومی و تشویش اذهان عمومی، اقدام علیه امنیت ملی او را دستگیر کرده و به زندان بردند. در بازجویی ابتدایی او به بازجویش چنین گفت: «به جون شما من غلط بکنم بخوام کشور و تغییر بدم، اصلا من خودم میگم همه میخواهند بشریت را عوض كنند، ولی دریغا كه هیچكس در این اندیشه نیست كه خود را عوض كند، مشکل از من خاک بر سره!»
جرج برنارد شاو: فاجعه آمیزترین حادثه در دنیا این است كه فرد نابغهای بی مرام باشد.
روزی در کافهای فردی ناراحت و مغموم کنار جرج نشست و گفت رفیق شفیقش پشتش را خالی کرده و از دستش خیلی ناراحت است. جرج بعد از ساعتها گفت وگو با این فرد در انتها این جمله تاریخی را گفت. فردی که به کافه جرج آمده بود کسی نبود به جز محمدرضا رحیمی!
محمود احمدی نژاد: تحریم اصلا چی هست؟
تولستوی زمانی که میخواست دنیا را تغییر دهد(رجوع به قسمت تولستوی)، یکی از کسانی را که برای همراهی خود انتخاب کرد، محمود احمدی نژاد بود! محمود در همان ابتدای کار گفت که: «اگر جهان رو تغییر دادیم، من میشم مدیرش!»، در ادامه محمود شروع کرد به انجام سفرهای استانی، کشوری، بین قارهای، سیارهای و بین کهکشانی، او در یکی از سفرهایش در جمع مردم خونگرم ترکیه این جمله را گفت. کارشناسان و مورخین معتقدند که هنوز هم که هنوزه، عده زیادی نمیدانند تحریم چیست و چه تبعاتی دارد؟!
پ
نظر کاربران
خیلی خوب بود هم جملات و هم داستان طنز آن. لطفا باز هم از این مطالب منتشر کنید.