... و به راستی هیچ چیز هرگز جای رفیق گمشده را پر نخواهد کرد. نمی توان برای خود دوستان قدیمی درست کرد. هیچ چیز با این گنجینه ی خاطرات مشترک، این همه رنج ها و مصائبِ با هم چشیده، این همه قهرها و آشتی ها و هیجان های تند همسنگ نیست. این دوستی ها تکرار نمی شوند. کسی که نهال بلوطی به این امید می نشاند که به زودی در سایه اش بنشیند، خیالی خام می پرورد...!
زمین انسان ها | آنتوان دو سنت اگزوپری | مترجم: سروش حبیبی
... كدام منطق بايد ما را از رنج تحمل ناپذير لحظه ای نجات دهد، كه در آن فردی كه می پرستيمش و نزديكی او برای زندگی و حتی تن مان حياتی است، با قلبی بی تفاوت و شايد راضی با غيبت هميشگی ما، كنار می آيد؟...!
برهوت عشق | فرانسوا مورياك | مترجم: اصغر نوری
... هیچ کس تا بهحال دو مرتبه در عمرش عاشق نشده، عشق دوم، عشق سوم، اینها بی معنیست. فقط رفت و آمد است. افت و خیز است. معاشرت میکنند و اسمش را می گذارند عشق...!
خداحافظ گاری کوپر | رومن گاری |مترجم: سروش حبیبی
... من داشتم اینجا میآمدم که تصادف کردم. ناگهان یک ماشین آمد و مرا زیر گرفت. وقتی میخواستم از عرض خیابان رد شوم، این اتفاق افتاد. جنازهام را گوشهی خیابان در برف رها کردم و آمدم اما کاش نمیآمدم. نه مرا میبینی و نه صدایم را میشنوی. کاش نمیآمدم، من داشتم به دیدن تو میآمدم که مردم...!
فرشتهها | مینیمالهای رسول یونان
تو فقط هنگامی می توانی بدانی درست می انديشی که من منطقت را با انديشه ی نادرستی تحريک کنم و من فقط هنگامی می توانم عقيده ی سخيفم را اصلاح کنم که تو اجازه ی سخن گفتن داشته باشی...!
لالايی با شيپور | گزين گويه ها و ناگفته های احمد شاملو | گردآوری و تدوين: ايليا ديانوش
... برای تملک بدنی که آن قدر حسرتش را داشتم فقط می بایست او را درک می کردم، او را می شناختم، او را نه فقط بخاطر آن چه برای من بود، بلکه بخاطر هر آنچه که بود و مستقیما روی من تاثیر نمی گذاشت، که مال او بود و فقط متعلق به او بود دوست داشته باشم. اما نتوانستم چنان کنم، بنابراین هم به خودم لطمه زدم و هم به او...!
شوخی | میلان کوندرا | مترجم: فروغ پوریاوری
...گاهی وقت ها مریض شو برو عیادت خودت، اون وقت می فهمی چقدر بی ملاحظه هستی! تو تمام زندگی ام کسی رو ندیدم که وقتی آدم حالش رو نداشته باشه باهاش یکی به دو کنه، به اندازه ی تو غیر قابل تحمل باشه...!
فرانی و زویی | جی. دی. سالینجر | مترجم: میلاد زکریا
... مهم نیست تا کجا فرار کنی. فاصله هیچ چیز را حل نمی کند. وقتی توفان تمام شد یادت نمی آید چگونه از آن گذشتی٬ چطور جان به در بردی. حتی در حقیقت مطمئن نیستی توفان واقعا تمام شده باشد. اما یک چیز مسلم است. وقتی از توفان بیرون آمدی دیگر آنی نیستی که قدم به درون توفان گذاشت...!
کافکا در کرانه | هاروکی موراکامی | مترجم: مهدی غبرائی
...در واقع ما تربیت شده ایم چیزی را باور کنیم که وجود ندارد زیرا موجودات زنده ای هستیم که نمی خواهیم رنج ببریم. بنابراین تمام نیرویمان را صرف این می کنیم که به خودمان بقبولانیم که چیزهایی وجود دارند که ارزش زحمت کشیدن را دارند و به خاطر آنهاست که زندگی مفهومی دارد...!
ظرافت جوجه تیغی | موریل باربری | مترجم: مرتضی کلانتریان
... انسان شهرش را عوض می کند، کشورش را عوض می کند ولی کابوس ها را نه. فرقی هم نمی کند سوار کدام قطار شده باشی و در کدام یک از ایستگاه های جهان پیاده شده باشی؛ این تنها جامه دانی ست که وقتی باز می کنی همیشه لبالب است از همان کابوس. مثل شال نیم متری هلنا. هی میل می زنی، دانه می اندازی، یکی بالا، یکی پایین و بعد می بینی همیشه مشغول بافتن همان شالی...!
... تا پيش از کشف عدد صفر، بشر گمان میکرد که عدد يک ابتدای هر چيز است. قرنها طول کشيد تا بفهمد که صفر هم ابتدای چيزی نيست و هميشه همهچيز خيلی پيشتر از آن شروع میشود که نقطهی آغاز است...!
وردی که برهها میخوانند | رضا قاسمی
زﻣــــــــﺎن ھﻤﻪ را ﺑﻪ ﯾﮑﺴﺎن از ﭘﺎ ﻣﯽ اﻧﺪازد. ﻣﺜﻞ آن درﺷﮑﻪ ﭼﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ اﺳﺐ ﭘﯿﺮش آﻧﻘﺪر ﺷﻼق ﻣﯽ زﻧﺪ ﺗﺎ در ﺟﺎده ﺑﻤﯿﺮد. اﻣﺎ ﺗﺎزﯾﺎﻧﻪ ای ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻣﯽ زﻧﻨﺪ ﻣﻼﯾﻤﺖ ﺗﺮﺳﻨﺎﮐﯽ دارد. ﻓﻘﻂ ﭼﻨﺪﺗﺎﯾﯽ از ﻣﺎ ﻣﯽ ﻓﮫﻤﯿﻢ ﮐﻪ ﮐﺘﮏ ﺧﻮرده اﯾﻢ...!
ﭼﺎﻗﻮی ﺷﮑﺎری | هاروکی موراکامی | مترجم: مهدی غبرائی
...ﻓﺮار ھﻤﯿﺸﻪ ﻧﺸﺎن ﺷﮑﺴﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﻠﮑﻪ ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ وﺳﯿﻠﻪ ﻓﺘﺢ ھﻢ ﺑﺎﺷﺪ...!
اﻧﺪﯾﺸﻪ ھﺎی ﻣﺘﯽ | ﺑﺮﺗﻮﻟﺖ ﺑﺮﺷﺖ | مترجم: بهرام حبيبی
در یک روز، در یک ساعت، همه چیز ممکن است درست شود! نکته اصلی این است که دیگران را مثل خودتان دوست بدارید. این نکته ی اصلی است، همه چیز است. به هیچ چیز دیگری احتیاج نیست. آن وقت بلافاصله خواهید فهمید که چطور می شود همه چیز را درست کرد. این حقیقتی است قدیمی. حقیقتی که بارها و بارها گفته شده، ولی باز هم بین انسان ها ریشه ندوانده!
آگاهی بر زندگی برتر از خود زندگی است،
شناخت قوانین خوشبختی برتر از خوشبختی است.
این است چیزی که باید با آن بجنگیم!
و من خواهم جنگید،
علیه آن خواهم جنگید!
اگر همه ی ما می خواستیم،
همه چیز را می شد بلافاصله درست کرد...!
رویای آدم مضحک | مجموع هفت داستان کوتاه | فیودور داستایفسکی | مترجم: رضا رضایی
آنچه آدم را پیر میکند نگاه به گذشته و حسرت فرصتهای از دست رفته است. حساب و کتاب روزهای گذشته آدم را زود پیر میکند و جز، بینی تیرکشیده و چشمان حریص و بیفروغ، چیزی از او باقی نمیگذارد...!
دیروزهای ما | ناتالیا گینزبورگ | مترجم: منوچهر افسری
... تنهایی بخشی از هستی است، باید با آن رو در رو شویم و راهی برای هضم آن بیابیم. ارتباط با دیگران مهم ترین منبع در دسترس ما برای کاستن از وحشت تنهایی است. هر یک از ما کشتی هایی تنها در دریایی تیره و تاریم. نورکشتیهای دیگر را میبینیم، کشتیهایی که به آنها دسترسی نداریم ولی حضورشان و شرایط مشابهی که با ما دارند، آرامش زیادی به ما میبخشد. ما از تنهایی و درماندگی محضمان آگاهیم. ولی اگر بتوانیم سلولهای بی روزنمان را بشکافیم، متوجه میشویم دیگرانی هم هستند که با وحشتی مشابه دست به گریبانند. احساس تنهایی، راهی برای همدردی با دیگران به رویمان میگشاید و به این ترتیب، دیگر چندان وحشت زده نخواهیم بود. پیوندی نادیدنی، افرادی را که تجربهای مشترک دارند، به هم میپیوندد...!
روان درمانی اگزیستانسیال | اروین د. یالوم | مترجم: سپیده حبیب
نظر کاربران
بی نظیر هستین
ممنون از این تلاشتون ...