جاده چالوس در دوره ناصرالدین شاه +عکس
این جاده شاید یکی از باستانیترین جادههای مواصلاتی شمال البرز به جنوب آن باشد. تهران هم به عنوان حد فاصل و مکانی جهت وصل آن به حساب میآمد.
شاید بیشترین کسی از شاهان که از این جاده استفاده کرده باشد ناصرالدین شاه قاجار باشد. شاه گردشگری که، به سفر بیش از حضر علاقه داشت و در پشت اسب بیشتر از تخت طاووس و تخت مرمر به وی خوش میگذشت.
یکی از جادههایی که در سلطنت طولانیش بارها از آن استفاده کرد همین جاده چالوس است. البته وقتی میگویم جاده چالوس نباید وضع فعلی این جاده را تصور کنید. بلکه در نظر آورید راه مالرو و خطرناکی که از محل اتصال شهرستانک به جاده فعلی چالوس شروع میشد و با توجه به مالرو بودن مسیر و کوهستان وحشی آن و گذر چندین باره از رودخانه دست نخورده آن روز کرج با چه مشکلات و سختیهایی روبه رو میشدند الی شهر چالوس فعلی که روستایی بیش نبود.
تصور کنید که شاه با بار و بنه سنگین و گروه عظیمی از عمله و اکره و حرمسرا و درباریان و سیاسیون همراه که خودشان در حد خود خانه و کاشانه را بار زده بودند چه غوغا و غریوی در این جاده تنگ و پیچ در پیچ به وجود میآوردند. البته شاه برای حرکت در این جاده مانند سایر مسافرتهایش جاده موقتی و اختصاصی هم برای خود از جانب مهندسان همراه میکشید که حداقل خاطر همایونی مکدر نگردد.
صنیعالملک در گزارش سفر شاه به مازندران به سال ۱۲۸۳ق در خصوص جاده چالوس گزارش مبسوطی نوشته است که در بخشی از آن آمده است:
راه چالوس و هزارچم از راههای سخت کجور بود. به حدی که اهالی مازندران که بلد آن راه بودند سواره یا پیاده نمیتوانستند از آن راه عبور و مرور کنند... [شاه] محض آسودگی مردم و تسهیل عبور و مرور و نزدیکی آن راه به دارالخلافه و کنار دریا در سال قبل قستقر مهندس نمساوی را با اسباب و لوازم تعمیرات راه مامور فرموده بودند. از تاکیدات خاطر خطیر مبارک و صرف همت ملوکانه، مهندس نمساوی دو ثلث آن راه را که همه جا از میان جنگل و بالای کوههای مرتفع و راههای پرپیچ و خم میگذرد طوری ساخته بود که همه جا ملتزمین رکاب مبارک و بنهها با کمال سهولت و آسانی از آن راه گذشته اگر سابقا یک نفر سوار نمیتوانست از آن راه بگذرد حال که آن راه ساخته شده پنج شش نفر سوار پهلوی یکدیگر از آن راه عبور میکنند. بهتر از خیابانی بود که سلاطین سلف در راه مازندران ساختهاند. اهالی آن صفحات از ساختن آن راه کمال اظهار تشکر و دعاگویی وجود مسعود مبارک را مینمودند که یک نوع آسایش کاملی برای عابرین در عبور و مرور از آن حاصل شده است. و سه روزه از آن راه به دارالخلافه میتوانند بیایند و خیلی اسباب آبادی مازندران و رفاهیت اهالی آنجا خواهد شد... اهالی مازندران میتوانند منبعد متاع خود را از برنج و مرکبات و غیره از هر مقوله از آن راه سه روزه به دارالخلافه برسانند... اگر در ایام بارندگی زمستان خرابی از آن راه به هم رسد فوراً درصدد رفع خرابی و تعمیر آن برآید. در چند جا مهندس نمساوی در امکنه مناسبه با روح صفا نزهتگاه و خوب موسوم به راحتگاه و نهارگاه و نظرانداز همایون و چشمه ناصریه و تختگاه و پلهای محکم مضبوط از سنگ و آهک و چوبهای سرد که بقا و دوام آن از سایر چوبها بیشتر است و سالیان دراز دوام خواهد داشت ساخته بود و در هر یک از نزهتگاهها علامتی به نام نامی همایون نصب کرده بود. پاکیزگی و خوبی آن نزهتگاهها و ساختن آن پلها و تعمیرات آن راه زیاده از اندازه در نظر انور مبارک مستحصن و مطبوع افتاد. مهندس نمساوی را مورد کمال نوازش و مرحمت ملوکانه فرمودند و در اتمام بقیه راه و تهیه اسباب آن کمال تاکید از جانب سنیالجوانب همایون معمول افتاد.
البته باید در نظر داشت که در این متن مداهنه آمیز که به سبک خاص دوره قاجار نگاشته شده است، صنیعالملک به عنوان یک راپورتچی روزنامه دولت علیه ایران حق یک خبرنگار درباری را به خوبی ادا کرده و در این نوشته به شکلی کاملاً یک طرفه به این جادهای که فلسفه وجودیش فقط برای سلامت ذات مقدس همایونی بوده منتی هم بر مردم دعاگوی ایران نهاده که با خوشحالی شبانه روز به جان اعلیحضرت دعا مینمایند و راضیند! در حالی که در خاطرات سفر مازندران، شاه بدون هماهنگی با صنیعالملک به روایتی دیگر دست میزند و از جادهای چون اتوبان راپورتچی روزنامه، به گونهای دیگر یاد میکند هر چند باید گوشزد نمود که در آن زمان واقعاً درست شدن این جاده حتی برای قبله عالم هم شده دست مریزاد دارد حتی اگر بعدها هم پیگیر مرمت آن نشده باشند. در مسیر هزار چم شاه به سختی میافتد و مینویسد:
روز جمعه، هفدهم ماه محرمالحرام [۱۲۸۳]، یک ساعت و نیم از دسته گذشته، آمدم بیرون سوار اسب پیشکشی یمینالدوله شدیم... . خلاصه راندیم تا به منزل سراپرده نزدیک رودخانه بود. آغاعلی خواجه عرض نمود یک قاطرچی را حالا آب برده، خفه بیرون آوردند. آمدیم تحقیق نمودند پسر قاطرچی ظهیرالدوله بود. قاطر به آب خوردن رفته بود. آب او را پیچانید. قاطرچی میرود بگیرد او را هم آب میغلطاند. بیچاره سفاهت نمود. قاطر در میان درختها بیرون آمد. قاطرچی در آب غرق شد. صبح در منزل نیز عرض نمودند، قاطرچی سپهسالار که با قاطرها بنه دیوانی را حمل میکرد به آب زده، آب او را با دو قاطر برده.... از هزارچم باید گذشت سوار اسب کهر خانهزاد شده راندیم... کوههای بلند ملاحظه شد. سنگهای عظیم که در زلزلهها از کوه جدا شده، در راه افتاده، دیدیم. بسیار مهیب و عظیمالجثه، خیلی تماشا داشت. مهندس پیشاپیش میرفت... در روی شعبه دونایی، مهندس پلی بسیار خوب و محکم بسته، اسم پل نیز دوزبان است. آن طرف پل، تختی ساخته پله دارد در روی چوبی نوشته "راحتگاه قبله عالم" آنجا پیاده شده، قهوه خوردیم... یک میدان به هزارچم مانده بنه و بار بسیار در راه گیر کرده، راه را مسدود ساخته بود.... بعد سوار گشته به پل دیگر رسیدیم. رودخانه صاف ملایمی میگذشت. این پل را نیز مهندس ساخته بود. اینجا زیر هزارچم است که باید به صعوبت بالا رفت و این رودخانه را رود مصر میگویند.... بنه و احمال و اثقال اردو در راه بسیار بود. لابد پیاده شده، پهلوی پل نشستیم. بعد از مدتی راه باز شده، سوار شدیم اما چه سربالایی چه راهی. با وجود اینکه مهندس ساخته بود، باز مهیب و هولناک بود از بالا که ملاحظه میشد بار و آدمی به کوچکی موری از دور به نظر میآمد. راه همه جا چهارپنج ذرع بلکه بیشتر عرض دارد و بسیار خوب و محکم ساخته شده است. خلاصه، راندیم پرتگاههای سخت داشت که نگاه کردن به پایین امکان نداشت باید یال اسب و راه را ملاحظه نمود و راه رفت. مهندس همه جا در جلو اسب گاهی سواره، گاه پیاده... راندیم تا به "رستمواز" رسیدیم. جایی بسیار صعب بوده، مهندس آنجا را سنگی بزرگ با باروت پرانده، سوراخ نموده، راه عبوری ساخته، تاریخ ساختن راه را به نام ما بر پاره سنگی نقش نموده بود،... آنجا مهندس ناهارگاهی ساخته، تخت با پله مرتب نموده، پیاده شدیم... از آنجا سوار شده به باریکآب رسیدیم که مهندس راه را تا آنجا تمام ساخته از باریکآب تا گردنه دونا انشاالله باید بعد از این ساخته شود. این راه الی شهرستانک ساخته شده... خلاصه به سرعت و تعجیل رانده تا به گردنه سنگی و معبر پیچاپیچ کندیلکان رسیدیم. الحق مهندس با عمله در پنج روز چنان ساخته بود که به کلی عبور از آن راه محل خطر و ضرر نبود اما مهندس عرض نمود که بعد از این راه را در زیر دست قرار خواهد داد و از کندیلکان بالمره صرفنظر خواهیم کرد... همه جا از بغل کوه طی مسافت مینمودیم تا رسیدیم به ولیآباد مهندس و زنبورکچیان با عمله و اسباب راهسازی اینجا ایستادهاند. تماشای آنها نموده گذشتیم.
ظاهر امر چنان مینماید که این مهندس اطریشی با توجه به وضع نامناسب مهندسی آن روز ایران و نبود امکانات با استفاده از وسایل و کارگران آن روز، چون توپچیان زنبورک که در امر توپهای سبک و باروت، مردمی توانا بودند و تجربه زیادی داشتند به خوبی استفاده کرده و در حد مقدور خود راهی ایجاد کرده که در نوع خود در ایران آن روز استثنایی مینماید. آن هم در منطقهای که حتی امروز هم در گذر از هزارچم و آن پیچهای سنگین و آن کوههای مهیب که هر لحظه امکان ریزش دارند مسافران میهراسند، کاری بزرگ و خارقالعاده است.
ارسال نظر