از شنبه با علیرضا
طنز؛ ابلیس با دو سیب اضافه
در جریان گروگان گیری سیدنی که مشخص شد گروگانگیر یک ایرانی مشکل دار بوده که سال ها پیش به خاطر جرایم ارتکابی از ایران فرار کرده و پناهندگی استرالیا گرفته بود، همه شبکه های دنیا در حال ارسال اخبار زنده از محل وقوع جرم بودند، به جز صدا و سیمای خودمان.
مجله خط خطی - علیرضا کاردار:
شنبه
در جریان گروگان گیری سیدنی که مشخص شد گروگانگیر یک ایرانی مشکل دار بوده که سال ها پیش به خاطر جرایم ارتکابی از ایران فرار کرده و پناهندگی استرالیا گرفته بود، همه شبکه های دنیا در حال ارسال اخبار زنده از محل وقوع جرم بودند، به جز صدا و سیمای خودمان.
منتظر بودیم بعد از تغییرات در صدا و سیما، مسئولان جدید کمی به مسائل روز جهان، مخصوصا مسائل مرتبط به ایران علاقمند باشند، ولی گویا ایشان هم مانند گروه قبلی دوست ندارند وارد جزئیات شوند و ترجیح می دهند از کنار مسائل بی اهمیتی مانند گروگان گیری یک ایرانی در خارج از کشور بی تفاوت عبور کرده و به مسائل مهمتری مانند برداشت پول شهروندان روس از حساب های بانکی شان و المپیک شکار شیر در کنیا بپردازند!
یکشنبه
بعد از انتشار عکسی که در آن ناصرالدین شاه به همراه همسرانش در برابر آینه ای ایستاده و عکس دسته جمعی گرفته اند، مشخص شد ایرانی ها مبدع عکس «سلفی» در جهان بوده اند و سال ها پیش فهمیده اند می شود جلوی آینه از خود عکس گرفت. هرچند این سلفی یا سلفی های امروزی فرق های عمده ای دارد، مثلا دوربینش از این جعبه های بزرگ است، نه گوشی مارکدار که باید حتما سیب گاز خورده اش دیده شود.
یا این که همه در حالت عادی هستند، نه در حالت اخم یا لب های غنچه و سر کج، به طوری که عضلات جلو بازو و سرشانه در عکس واضح باشد. و از همه مهمتر عکس در زمان خودش هیچ جا «شر» نشده بوده و ناصرالدین شاه آن را در پیجش نگذاشته بوده و زیرش ننوشته بوده «من و زنان حرمسرا، همین الان یهویی». که اگر این کار را می کرد و کسی می خواست بهش «لایک» دهد، حتما به دست جلاد همایونی سپرده می شد، با آن شکل مستهجن لایک های امروزی!
دوشنبه
چند روز پیش «خ. ابلیس» یکی از خواننده های معروف زیرزمینی در مشهد دستگیر شده است. در متن خبر آمده: «ماموران انتظامی در محل وقوع جرم، ۲۵ آلبوم وی به همراه تعداد زیادی آلات و ادوات موسیقی رپ و پاپ را دستگیر نکرده بود و چند روز دیگر فرصت داشت، با این سرعت تولید آلبوم می توانست رکورد تعداد آلبوم های «مایکل جسکون»، «پینک فلوید»، «بیتلز» و حتی «جاستین بیبر» را بر روی همدیگر بزند. راستش چند بار خبر را خواندم تا ببینم شاید پلیس وسایل جرم کم خطرتری مثل ظرف اسیدی، اسلحه ای، موادی، یا حتی اسناد اختلاسی هم از محل اختفای وی پیدا کرده باشد، ولی گویا به جز «آلات پاپ و لوازم خوانندگی» ابزار جرم دیگری در بساط نداشته؛ این ابلیس!
سه شنبه
گویا قرار بوده در دولت قبل، به واسطه مدیران یکی از باشگاه های فوتبال، مارادونا به ایران بیاید و بعد از چند دیدار مردمی، به دیدن احمدی نژاد هم برود. ولی سر قیمت به توافق نرسیدند و معامله به هم خورده است. البته قیمت این دیدار مبلغ ناقابل نیم میلیون دلار بیشتر نبوده که دوستان خساست به خرج داده و این اسطوره فوتبال و اخلاق (؟!) را از دیدن یارش محروم کردند.
حالا که آقای احمدی نژاد دیگر رئیس جمهور نیست و سرش خلوت شده و حتی داخل کوچه و جلوی در منزلش هم دیدار مردمی برگزار می کند، حتما فی هم پایین تر آمده و اطرافیانش می توانند همت کنند و چند دلاری جمع کنند و این دو یار را به وصال هم برسانند. شاید این طوری ما هم بتوانیم اسطوره دوران نوجوانی خود را ببینیم. البته اگر پدرمان اجازه دهد که بهش نزدیک شویم!
چهارشنبه
دانش آموزان یک کلاس در گناوه به دلیل درس نخواندن، توسط مدیر مدرسه با لوله پولیکا تنبیه شدند که این اقدام منجر به عفونت دست یکی از دانش آموزان شد. چقدر خصوصیات نسل معلم ها و دانش آموزان امروزی نسبت به نسل زمان تحصیل ما عوض شده است. زمان ما اگر یک روز معلم و مدیر با البه تیز خط کش (نه لوله هایی با اسم های خارجی مثل پولیکا) به کف دستمان نمی زد یا خودکار لای انگشتانمان نمی گذاشت و از گوش هایماننیم گرفت و بلندمان نمی کرد، شاکی می شدیم و به پدرمان می گفتیم تا فردا به مدرسه بیاید و اعتراض کند که چرا ما را درست تربیت نکرده اند.
بماند که آن زمان به خاطر چه چیزهایی تنبیه می شدیم، مثلا سوزن پرگار روی نیمکت دوستمان می گذاشتیم تا رویش بنشیند و یا با گلوله کاغذی و لوله خودکار و شال گردن، سر کلاس جنگ های «لیان شامپو» را بازسازی می کردیم. تازه وقتی هم تنبیه می شدیم؛ هرهر به معلمان می خندیدیم که در نداشت. نه مثل بچه های امروزی که از تنبیه با لوله پولیکا، دستشان عفونت کند!
پنج شنبه
با توجه به تغییر نام خیابان «آفریقا» ی تهران به «ماندلا»، درصورتی که هنوز بیشتر مردم آن را به نام قبل ترش یعنی «جردن» می شناسند، بعید نیست شورای شهر طرحی را تصویب کند که از این پس برای جلوگیری از رفاه حال شهروندان، نام خیابان ها هفته ای یک بار عوض شده تا هم مردم نتوانند نام خیابان را حفظ کنند و هم با تغییر تابلوها، عده ای از پیمانکاران شهرداری به نان و نوایی برسند. این وسط می ماند پستچی ها و نامه رسان ها و سایر افرادی که با آدرس ها سر و کار دارند که آن هم عادت می کنند. کلا خوبی اش این است که همه مان زود عادت می کنیم...!
شش شنبه
از قدیم می گفتند «مادر را ببین، دختر را بگیر». یعنی خصلت دختر به مادرش می رود. مثلا مادر و دختر آمریکایی که چندماه پیش فهمیده بودند باردار هستند، در یک روز زایمان کردند. گذشته از این موضوع که پدر دختر همزمان پدر و پدربزرگ شده و شوهر دختر هم در یک لحظه هم صاحب فرزند شده و هم صاحب برادر زن، فکر می کردیم چشم و همچشمی فقط در ایران است، نه در کشورهای بیگانه که حتی به «زاییدن» هم سرایت کرده است!
هفت شنبه
سرانجام مجتبی محرمی، فوتبالیست سابق هم پا به عرصه بازیگری گذاشت، وقتی فوتبالیست، بازیگر می شود، بازیگر خواننده می شود، خواننده ورزشکار می شود، ورزشکار برج ساز می شود، برج ساز مدیر ورزشی می شود، مدیر ورزشی نماینده مجلس می شود، نماینده مجلس مجری خبر تلویزیون می شود، مجری تلویزیون مصلح اجتماعی می شود و... یعنی رسما همه چیزمان با همه چیزمان قاطی شده است. پس «پر بیراه» نیست (وای چقدر دوست داشتم از این اصطلاح استفاده کنم!) که ما روزنامه نگاران هم دست به قلم شده و با اظهار نظر و تحلیل همه چیز (از مذاکرات وین و ارزان شدن نفت گرفته تا اضافه وزن دیگران و سلیقه موسیقی شان) و انتشارش در پیجمان، مشت محکمی به دهان سایر اصناف زده و خودی نشان دهیم!
هشت شنبه
با انتشار عکسی مشخص شده است در کشور عراق نام خودروی «تیبا» ساخت کارخانه سایپای کشورمان که به آنجا صادر می شود را به به «طیبه» تغییر داده و از آن استفاده می کنند. کاری به وجه تسمیه و همخوانی نام محصول با کارایی اش نداریم، ولی آنچه مسلم است لابد قیمت این خودرو آن قدر در آن کشور ارزان است که برایشان «طیبه» شده است. آن طور که در عکس مشخص است آرم سایپا هم با یک لوگوی دیگر عوض شده تا لابد کسر شان برایشان نشود!
نه شنبه
طبق اعلام وزیر بهداشت که گفته باید سیب و خیار را پوست بکنیم و بخوریم و همین طور اظهارات یکی دیگر از مسئولان وزارت بهداشت که اعلام کرد«دو سیب، شش برابر از سایر تنباکوها سرطان زاتر است»، با یک حساب سرانگشتی به این نتیجه می رسیم که اگر یک سیب از «دوسیب» را کم کنیم و به جایش شلغم یا لیمو بگذاریم و آن سیب باقیماندده را هم پوست بکنیم و سپس استعمال کنیم، نه تنها خاصیت سرطان زایی اش از بین خواهدرفت که حتی ممکن است مفید بوده و حالت دارویی هم داشته باشد. (امیدوارم دبیر بخش و سردیر مجله این مطلب را به چشم طنز سیاه و معکوس ببینند، نه یک مطلب مضر و بدآموز!)
ارسال نظر