طنز؛ جزییات حضور ظریف در مترو!
آیدین سیارسریع در روزنامه قانون نوشت:
محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه صبح دیروز همزمان با روز هوای پاک با مترو به محل کار خود رفت.
گزارش همکار ما در «بی قانون» را از ظریف که به همراه یکی از مشاورانش که روی صندلیهای انتظار ایستگاه مترو نشسته بود با رسیدن قطار از جایشان بلند میشوند.
گوینده سالن مترو از پشت بلندگو اعلام میکند: مسافرین محترم! جهت حفظ ایمنی خود از خطوط زرد رنگ لبه سکو فاصله بگیرید. آقای ظریف شما استثنائا جهت حفظ ایمنی خود از خطوط قرمز فاصله بگیرید.
ظریف به پایین نگاه میکند ولی خط قرمزی نمیبیند. رو به مشاورش میگوید: این خط ها که همهاش زرده. از کجا بفهمم از خط قرمز عبور کردم یا نه؟
از بلندگوی سالن اعلام میشود: اون رو دیگه ما تشخیص میدیم!
مترو به ایستگاه میرسد. درهای مترو باز میشود و جمعیت با صدای آشنای «یووووآآآآآه» به طرف درها هجوم میبرند.
ظریف و مشاورش بین جمعیت گیر کردهاند، ظریف که کمردرد دارد و فشار زیاد برایش خوب نیست بلند میگوید: هل ندین! من ظریفم!
شخص لاغراندامی که او هم در میان جمعیت گیر کرده بود گفت: همچین میگه من ظریفم انگار ما خیلی قطوریم.
ظریف: آقا خواهش میکنم هل نده! من وزیر امور خارجهام.
جوان شوخ طبعی از میان جمعیت گفت: راست میگه دیگه! هل ندین! منم «کریستیانو رونالدو»اَم! مصدوم بشم فوتبال دنیا با بحران مواجه میشه.
جمعیت بصورت فشرده همگی میزنند زیر خنده. لحظاتی بعد به هر زحمتی که بود وارد مترو میشوند، مردم از چپ و راست ظریف نفوذ میکنند، حتی یکی از بالای سر او میپرد و تمام صندلی ها در کسری از ثانیه پر میشوند.
ظریف با خوشحالی یک صندلی خالی پیدا میکند ولی تا میآید بنشیند مرد میانسالی به او میگوید: جناب اونور با شما کار دارن! ظریف به پشت سرش نگاه میکند و مرد میانسال از فرصت استفاده کرده و روی صندلی مینشیند و با لبخند به وزیر نگاه میکند. ظریف به ناچار دستگیره ای که از میله ها آویزان است را میگیرد و میایستد.
ظرف با دلخوری از مشاورش میپرسد: علی آقا! قیافه من شبیه وزیرهای جهاد کشاورزیه؟ مشاور میگوید: نه چطور؟ ظریف میگوید: پس چرا هیچکی ما رو نمیشناسه؟
در این لحظه از بلندگوهای مترو اعلام میشود: «مقدم جناب آقای ظریف، وزیر محترم امور خارجه دولت يازدهم که البته ریاست آن حق آقای قالیباف بود را به مترو گرامی میداریم.»
ناگهان شور خاصی در میان مردم ایجاد شد. ظریف را به سرعت شناسایی کردند و به سمت او هجوم بردند.
«آقای ظریف خیلی مخلصیم»، «بهترین وزیر تاریخ ایران»، «آقا ما خیلی شما رو دوست داریم، همیشه با خانواده مذاکرات شما رو از تلویزیون نگاه میکنیم»، «این اقدام شما در راستای ترویج استفاده از وسایل نقلیه عمومی در تاریخ ثبت خواهد شد.»، «آقا به خدا از وقتی مذاکرات کلید خورده ریزش موهای من هم کمتر شده. دست شما درد نکنه»، «ما به مذاکرات خیلی خوشبینیم» و ...
ظریف بعد از پاسخ به ابراز محبت مردم در ایستگاه بعدی از مترو خارج میشود. گفتگوها بین مردم ادامه مییابد:
«اینم هیچ کاری نمیتونه بکنه»، «مردم نون ندارن بخورن، حضرات میان متروسواری»، «سر مردم رو با مذاکرات گرم کردن که مردم به...»، «انگلیس نمیذاره اینا به توافق برسن»، «بابا به خدا ریزش موهای من بیشتر شده تو این یک سال و نیم، باز زمان احمدی نژاد موهای من اینطوری نبود»، «الکی اومد مترو رو شلوغ کرد» ...
بلندگوی مترو: ایستگاه پانزده خرداد ... مسافرین محترم ولی خدایی هیچکی قالیباف نمیشه. قبول دارین؟
مسافرها: ای بابااااا! خفه مون کردی.
بلندگوی مترو: اینجوریه؟ قدر زحمات شهرداری رو نمیدونین؟ حالا که اینطور شد تا خود ایستگاه کهریزک هیچ توقفی نخواهیم داشت!
محمدجواد ظریف وزیر امور خارجه صبح دیروز همزمان با روز هوای پاک با مترو به محل کار خود رفت.
گزارش همکار ما در «بی قانون» را از ظریف که به همراه یکی از مشاورانش که روی صندلیهای انتظار ایستگاه مترو نشسته بود با رسیدن قطار از جایشان بلند میشوند.
گوینده سالن مترو از پشت بلندگو اعلام میکند: مسافرین محترم! جهت حفظ ایمنی خود از خطوط زرد رنگ لبه سکو فاصله بگیرید. آقای ظریف شما استثنائا جهت حفظ ایمنی خود از خطوط قرمز فاصله بگیرید.
ظریف به پایین نگاه میکند ولی خط قرمزی نمیبیند. رو به مشاورش میگوید: این خط ها که همهاش زرده. از کجا بفهمم از خط قرمز عبور کردم یا نه؟
از بلندگوی سالن اعلام میشود: اون رو دیگه ما تشخیص میدیم!
مترو به ایستگاه میرسد. درهای مترو باز میشود و جمعیت با صدای آشنای «یووووآآآآآه» به طرف درها هجوم میبرند.
ظریف و مشاورش بین جمعیت گیر کردهاند، ظریف که کمردرد دارد و فشار زیاد برایش خوب نیست بلند میگوید: هل ندین! من ظریفم!
شخص لاغراندامی که او هم در میان جمعیت گیر کرده بود گفت: همچین میگه من ظریفم انگار ما خیلی قطوریم.
ظریف: آقا خواهش میکنم هل نده! من وزیر امور خارجهام.
جوان شوخ طبعی از میان جمعیت گفت: راست میگه دیگه! هل ندین! منم «کریستیانو رونالدو»اَم! مصدوم بشم فوتبال دنیا با بحران مواجه میشه.
جمعیت بصورت فشرده همگی میزنند زیر خنده. لحظاتی بعد به هر زحمتی که بود وارد مترو میشوند، مردم از چپ و راست ظریف نفوذ میکنند، حتی یکی از بالای سر او میپرد و تمام صندلی ها در کسری از ثانیه پر میشوند.
ظریف با خوشحالی یک صندلی خالی پیدا میکند ولی تا میآید بنشیند مرد میانسالی به او میگوید: جناب اونور با شما کار دارن! ظریف به پشت سرش نگاه میکند و مرد میانسال از فرصت استفاده کرده و روی صندلی مینشیند و با لبخند به وزیر نگاه میکند. ظریف به ناچار دستگیره ای که از میله ها آویزان است را میگیرد و میایستد.
ظرف با دلخوری از مشاورش میپرسد: علی آقا! قیافه من شبیه وزیرهای جهاد کشاورزیه؟ مشاور میگوید: نه چطور؟ ظریف میگوید: پس چرا هیچکی ما رو نمیشناسه؟
در این لحظه از بلندگوهای مترو اعلام میشود: «مقدم جناب آقای ظریف، وزیر محترم امور خارجه دولت يازدهم که البته ریاست آن حق آقای قالیباف بود را به مترو گرامی میداریم.»
ناگهان شور خاصی در میان مردم ایجاد شد. ظریف را به سرعت شناسایی کردند و به سمت او هجوم بردند.
«آقای ظریف خیلی مخلصیم»، «بهترین وزیر تاریخ ایران»، «آقا ما خیلی شما رو دوست داریم، همیشه با خانواده مذاکرات شما رو از تلویزیون نگاه میکنیم»، «این اقدام شما در راستای ترویج استفاده از وسایل نقلیه عمومی در تاریخ ثبت خواهد شد.»، «آقا به خدا از وقتی مذاکرات کلید خورده ریزش موهای من هم کمتر شده. دست شما درد نکنه»، «ما به مذاکرات خیلی خوشبینیم» و ...
ظریف بعد از پاسخ به ابراز محبت مردم در ایستگاه بعدی از مترو خارج میشود. گفتگوها بین مردم ادامه مییابد:
«اینم هیچ کاری نمیتونه بکنه»، «مردم نون ندارن بخورن، حضرات میان متروسواری»، «سر مردم رو با مذاکرات گرم کردن که مردم به...»، «انگلیس نمیذاره اینا به توافق برسن»، «بابا به خدا ریزش موهای من بیشتر شده تو این یک سال و نیم، باز زمان احمدی نژاد موهای من اینطوری نبود»، «الکی اومد مترو رو شلوغ کرد» ...
بلندگوی مترو: ایستگاه پانزده خرداد ... مسافرین محترم ولی خدایی هیچکی قالیباف نمیشه. قبول دارین؟
مسافرها: ای بابااااا! خفه مون کردی.
بلندگوی مترو: اینجوریه؟ قدر زحمات شهرداری رو نمیدونین؟ حالا که اینطور شد تا خود ایستگاه کهریزک هیچ توقفی نخواهیم داشت!
پ
نظر کاربران
عااااااااااااااالی
ممنون ... ظریف و طنازانه نگاشته شده بود...