۱۴۶۲۹
۱۷۹ نظر
۵۰۴۶
۱۷۹ نظر
۵۰۴۶
پ

اعتراف صمیمانه سوتی ها! (۲)

اعتراف می کنم که... همه ما سوتی می دهیم، ردخور ندارد، سوتی های بدی هم می دهیم. اما صدایش را درنمی آوریم. با این حال بعضی وقت ها توی جمع های خودمانی تعدادی از همین سوتی ها را تعریف می کنیم.

مجله یکشنبه: اعتراف می کنم که... همه ما سوتی می دهیم، ردخور ندارد، سوتی های بدی هم می دهیم. اما صدایش را درنمی آوریم. با این حال بعضی وقت ها توی جمع های خودمانی تعدادی از همین سوتی ها را تعریف می کنیم.


پس چرا وقتی کسی اسم ما را نمی داند سوتی مان را تعریف نکنیم تا بقیه هم لبخندی بزنند؟! اینجا دقیقا برای همین کار است. البته منظور از سوتی می تواند گاف، یا هر کار، باور و فکر خنده داری باشد که وقتی یادش می افتیم خنده مان می گیرد. شما هم اعتراف های خودتان را بفرستید.

ما هم البته اعتراف می کنیم که بیشتر مطالب این بخش را از شبکه های اجتماعی و وبلاگی با همین موضوع کپی زده ایم، البته آنها اسمش را گذاشته اند: «اعتراف های احمقانه شما»، ولی به نظر ما این اعتراف ها بیشتر صمیمانه هستند تا احمقانه!

اعتراف صمیمانه سوتی ها! (2)

*اعتراف می کنم که یکی از شب های قدر ساعت ۴ صبح داشتم از مسجد برمی گشتم خونه، توی کوچه مون دوستم رو از پشت دیدم که داره لواشک می خوره و هدفون تو گوششه. گفتم حالش رو بگیرم، دویدم و با تمام قدرت یه اردنگی نثارش کردم. برگشت و با چشمانی بهت زده نگاهم کرد. چند ثانیه تو چشمای همدیگه خیره شده بودیم، به خودم گفتم: اه این که امیر نیست!

*اعتراف می کنم که من نماینده کلاسم و هفته پیش امتحان باکتری شناسی داشتیم. قبل از اومدن استاد عکس باکتری رو کاملا خنده دار رو تخته کشیدم و نوشتم بچه ها امتحان باکتریه. وسط امتحان، استاد باکتری دست گذاشت رو شونه ام و گفت: من این شکلی ام؟ من هم هول شدم گفتم بله. دیدم مثل عقاب بهم زل زده. اومدم درستش کنم گفتم بچه ها اینجوری میگن. فکر نکنم کسی از ۸ نمره بیشتر از ۳ بگیره!

*اعتراف می کنم که موقع رانندگی تو میدون داشتم می پیچیدم که یکی خیلی بد پیچید جلوم. منم عصبانی شدم داد زدم: بیا، یهو بیا تو خیابون! هنوزم نمی دونم چی می خواستم بارش کنم که این رو گفتم: بنده خدا هنگ کرده بود.

*اعتراف می کنم بچه که بودم وقتی فیلم می دیدم، همش با خودم می گفتم چرا هرکی از جلو تیر می خوره، از پشت می افته؟ یعنی روی سمتی که تیر خورده نمی افته. با خودم می گفتم لابد نمی خوان بیشتر تیر بره تو تنشون و دردشون بگیره دیگه...

*اعتراف می کنم که دوستم زنگ زد خونمون گفت علیرضا امروز میای سر کار؟ گفتم نه شهرستانم! بعدش فهمیدم چه گندی زدم به خونه زنگ زده بود نه موبایل!

*اعتراف می کنم که بچه بودم یه کارتون نشون می داد که مورچه زیره فیله یه سوزن می زاره و فیله میره هوا. منم زیره یه بنده خدایی سوزن گذاشتم که بره هوا، جیغ زد ولی متاسفانه نرفت هوا!

*اعتراف می کنم که من بودم که روی صندلی معلم کلاس پنجم پونیز و آدامس می چسبوندم، من بودم که همه گچ های پای تخته رو می پیچوندم، من بودم که وقتی یه کلاس خالی گیر می آوردم با گچ روی دیوارهاش برای معلم ها و مدیر و ناظم فحش می نوشتم. من بودم که می رفتم دستشویی مدرسه تمام شیرهای آب رو تا ته باز می کردم و در می رفتم، من بودم که زمستون ها به شوفاژهای کلاس ویکس می مالیدم که حال همه بهم بخوره، کلاس تعطیل بشه...

*اعتراف می کنم که همین که چشم مامانم رو دور می دیدم، هرچی تور و پارچه خشگل داشتیم اعم از سفید و سبز و سرخابی جمع می کردم. یه لحاف کوچولو هم داشتم خیلی خوشگل بود. بعد می رفتم تو اتاق همه این ها رو با هم می انداختم روی سرم، کلی حال می کردم که مثلا عروس شدم. اون زیر از گرما و کمبود اکسیژن خفه می شدم. می اومدم بیرون نفس می گرفتم، بعد دوباره به عروس بودنم ادامه می دادم! مامانم که وضع رو اینجوری دید یه لباس به اصطلاح عروس واسم خرید...

*اعتراف می کنم که بچه که بودم دوس داشتم ۲۰ قلو دختر داشته باشم!

*اعتراف می کنم که بچه که بودم هدیه روز مادر به مامانم شناسنامش رو دادم. با این توضیح که توی تموم برگه هاش نقاشی کشیده بودم که خوشحال شه!

باز نشر: مجله اینترنتی Bartarinha.ir

اعتراف صمیمانه سوتی ها! (2)

پ
برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن برترین ها را نصب کنید.

همراه با تضمین و گارانتی ضمانت کیفیت

پرداخت اقساطی و توسط متخصص مجرب

ايمپلنت با 15 سال گارانتی 10/5 ميليون تومان

>> ویزیت و مشاوره رایگان <<
ظرفیت و مدت محدود

محتوای حمایت شده

تبلیغات متنی

نظر کاربران

  • marjan

    eteraf mikonam khili khandedar bod.mrsi

  • معصوم

    اعتراف میکنم یه روز داشتم با همکارم حرف میزدم بجای اینکه بگم ذارم میام گفتم من تا چنددقیقه دیگه تشریف میارم.

    پاسخ ها

    • هومن

      خوب شد همون ذذارم میام رو نگفتی:-)))

    • بدون نام

      مگه م خواس بگه ذذارم میام
      میخواس بگه ذارم میام!!!!!!!!
      :)

    • شیوا

      وای هومن عالیییییییی بود!

    • sayeh

      khli bahl bod hooman az eterafe bahal tar bod

    • راحیل

      اعتراف میکنم بچه بودم یه روز یکی از فامیلامون زنگ زد خونمون بابام گفت اگه بامن کارداشت بگو نیست منم با اعتمادبه نفس کامل گفتم نه بابام خونه نیست یه دفعه مرده گفت من که دارم میبینمش دروغ نگو منم هول شدم گفتم بابا میگه میبینتت بیا کارت داره

  • زری

    اعتراف می کنم که به من میگن زری سوتی اینقد که سوتی می دم

  • lmahmood

    mikhastam yah khatarahe jaqlab baratoon bagam amma choon typa englisim khoob nist va shoma ajazah nadadid b farsi banvisam sarfanazar mikonam

  • donya

    eteraf mikonam vaghti dabirestan bodam raftam toye maghaze be marde goftam khanom noke etood drin?(az bas to madrese goftim ejaze khanom)

  • PARISA

    ETERAF MIKONAM AZ JANEBE KHODAM VA DOOSTAM SHIMA MA DAR DABIRESTAN KABLE BARGH RA KANDIM VA TAMAME KARGAHE KAMPUTER ATISH GEREFT VA HAMEYE KEISOODHA ATASH GEREFTAND VA KELASHAYE KARGAH TE1HAFTE TATIL BOODAND VA HAZINASH RA MODIR 2MELUN PARDAKHT KARD AMA KASI NAFAHMID KARE MAB

    پاسخ ها

    • بدون نام

      ajab modire ba marami dashtin
      age modire ma bod hame hazinasho k migereft hich,hazineie aiab zahab,sobhone moalema va kole hazine madresaram migereft.taze 2 barabar

  • ازاده

    اعتراف ميكنم نمي خواستم اسم دوستانم رو بگم يك بار داشتم يكي از خاطرات خنده دار دانشگاه رو براي همسرم تعريف ميكردم اما نميخواستم از دوستان اسمي ببرم اما وسط تعريف كردم بعد از گفتن هر دو جمله اسم يكي يكيشون رو لو دادم

  • کمال

    اعتراف می کنم : تازه کامپیوتر خریده بودیم حدودا سال 78 بود، تقریبا هیچی ازش سر در نمی اوردیم،ویندوزمون به هم ریخت و واسه نصب ویندوز کل سیستمو (از کیس تا مانیتور و کیبور،موس..) و با خودمون بردیم تا واسمون عوض کنه!
    یه دو سه باری این برنامه تکرار شد! نامرد سوژه خندش شده بودیم...

    پاسخ ها

    • پریچهره

      تا سه روز سر سوتیت میخندیدم خیلی باحال بود

    • کمال

      آره پریچهر هر وقت این قضیه رو میخوام واسه کسی تعریف کنم خودم کلی به خودم می خندم

    • ساناز

      خیلی باحال بود

  • فاران

    شاید سوتی نباشه و بشه گفت یه خاطره ، بعد از نماز به اتاق کارم رفتم و سرم شلوغ بود ساعت کارم تموم شد و با دمپایی به سمت سرویسها میرفتم که دوستان گفتند فاران : کفشت کو ؟؟؟؟

  • مهرداد

    اعتراف میکنم یه بار که به فاتحه خونی پدر دوستم رفته بودم موقعی که میخواستم مجلس رو ترک کنم عموی دوستم اصرار میکرد که واسه ناهار تشریف داشته باشید. من هم دستپاچه شدم گفنم: نه خیلی ممنون ایشالا دفعه بعد!!!

  • behnam

    اعتراف ميكنم كه قبل از امتحان رياضي به همه بچه ها گفتم ورقه هامونو سفيد بديم.موقع امتحان اول از همه ورقمو سفيد دادم بقيم پشت سر من ورقه هاشونو سفيد دادن بعد من كه ديدم امتحان لغو نشد ورقمو رفتم گرفتم بقيه همه صفر شدن

    پاسخ ها

    • بدون نام

      واقعا پست و بی معرفتی

    • سلمان

      ناشناس جون این حرفا زشته ؟ولی بهنام خییییییییییییییییییییییییییییییییلیی نامردی

    • برف

      دمت گرم که اعتراف می کنی، اعتراف کار بزرگیه هر چند کارتون نامردی بوده

    • پریچهره

      واقعا کار خوبی کردی تا اون ابله ها باشند که حرف تو رو گوش نکنند

    • هادی

      من تو عمرم 3 بار نظر دادم.
      اگه ببینمت یه کشیده حوردی.......شک نکن

    • سماء

      برو خدارو شکر کن تو کلاس ما نبودی وگرنه جفت پا میومدم تو صورتت....بابا فک میکنی بکن ولی این جوری نه...من تا الان 5تا از امتحانات رو لغو کردم و هیچی نشد....البته یه بار همه بچه هارو فراری دادم ازکلاس(رو صندلی هرکدوم یه سوسک مصنوعی گذاشته بودم)بعد نه این که دانش اموز تیزهوشانم از فنر گچ خنده درست کردم گچ رفت تو چش معلم بیچاره رفت خونه امتحان لغو شد

    • zeinab

      واقعا شرم آوره
      هرچند تو کلاس ما تو دانشگاهم پره از این آدمای شرم آور اینه عقده حذف امتحان تا حالا که ترم آخرم مونده به دلم
      از خودت بدت نمیاد حالت بد نمیشه وقتی تو آینه نگاه میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    • behnam

      بچه ها به خدا من اينجوري نيستم
      من فقط به خاطر شخي اين كارو كردم
      همه دوستامم ميدونستن من 1همچين آدميم
      :)))))))

    • علی

      اتفاقا ما هم تو کلاسمون یه بهنام دارم معمولا روزی یک بار از این کارا میکنه

    • tarlan

      etefagan ye bar ma ham garar gozashtim k emtahano lagv konim.moalememon kheili laj bod o lagvesh nakard.vagti az bacheha porsid ki khonde hame onaii k nakhonde bodan(masalan)dastashono bordan bala.jaton khali ye davaii to kelas endakhtam k bichare moalem on gad tarside bod k.bargashte mg dokhtaram ma k nemikhaim dargiri pish biad,arom bash.vagean bazia kheili namardan

    • شیوا

      همیشه تو همه کلاسا آدمای بی معرفتی مثل تو پیدا میشن!

    • بدون نام

      یعنی واقاَ نمی تونستی به دوستات هم بگی امتحان لغو نشده

    • بدون نام

      ما هم امتحانات رو لغو میکنیم ولی دست جمعی و با و صد البته با روش های ادمیزادانه یعنی با معاون صحبت میکنیم,اونم امتحان برامون کنسل می کنه ولی سر هم کلاه نمیذاریم

  • fatemeh

    سوتي هاي جالبي بود واقعا خيلي سوتي ميدي زري جون....

  • پری

    وای بهنام تو اگه همکلاسی من بودی خرخرتو میجویدم!!!!!!

    پاسخ ها

    • سلمان

      بابا پری خانم این دفعه رو بخاطر من کوتاه بیا .تو که اینقدر خشن نبودی

    • مهرداد

      پری جووووووووووون بازم از این نظرا دادی!!!!

  • پارسا

    اعتراف میکنم یک بار زنگ زدم مدرسه ی مادرم و گفتم:(دبستان راهنمایی کوثر؟)

    پاسخ ها

    • سلمان

      خوب چه ربطی داشت

    • مهدی

      خوب تو که انقدر خراب سوتی میدی چرا ابری مامان بیچارتو میبری .

    • بدون نام

      سلمان مگه میشه یه مدرسه هم دبستان باشه هم راهنمایی خودتم سوتی هستی ها

    • پارسا

      مهدی جون چرا (آبروی) مامانم بره اگه تو فهمیدی سوتی من به مامانم ربط نداره اوناهم میفهمن.

    • پریچهره

      من سوتی پارسا رو متوجه نشدم

    • mig mig

      برا چی نشه جناب کاربر شبیه دبستان و پیش دبستانی که خیلی جا ها با همن

    • فاطمه

      نمونه دولتی کوثر تو مشهد؟

  • FFFFF

    اعتراف ميكنم توبچگيم.درحال بازي بوديم.دخترداييم دزدبود.من گرفتمش حالا خواستم دادگاهيش كنم بعدم اعدام.بردمش روچهارپايه يه طناب اويزون ازپنجره روانداختم دورگردنش داشت خفه ميشد كه باباش به دادش رسيد....منم ترسيدم گفتم خودش طنابو انداخته

    پاسخ ها

    • سلمان

      جون من بچه بودی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    • بدون نام

      مطمئنی از خودت در نیاوردی

    • بدون نام

      فقط طناب انداختي

  • سلمان

    اعتراف میکنم :معشوقه ام میخواست امتحانم کنه به دوستش گفته بود بهم بزنگه بعد خیلی زود فهمیدم ولی بروز ندادم با اس باهام حرف میزد منم شروع کردم به حرافی پدر مقدس گیری .کلی نصیحت و...تعریف از عشقمو .....اون بنده خدا هم کلی کیف کرد تاجایی که بعد به خودم گفت .منم که یعنی از هیچ جا باخبر نبودم باز کلی کیف کرد. اغتراف میکنم عاشق هم بودیم ولی دنیا از هم جدا مون کرد .لعنت به این دنیا.اشکم درامد. نرفته قولم از یادم هنوزم ساده صافم دارم اندازه قلبت بااشکام عشق میبافم اشکم در اومد

    پاسخ ها

    • پریچهره

      این رمان بود یا سوتی

    • saha

      بیشتر به درام میخورد که آخرش تراژدی میشه
      اومدی.........ولی............

    • بدون نام

      دنیا جداتون کرد یا خودتون جدا شدید؟

  • مهدی

    خیلی سوتی های خرابی دادین دمتون گرم.

  • سحر

    آخه به اينا ميگن سوتي علماي عزيز؟

    پاسخ ها

    • ریحان

      به اینا میگن اعتراف به گناه عالم عزیز

    • shabi

      OOOOOOOOOOOOOOOOOOFFFFFFFF.az harfe hardoton khosham omad bahal bodan

  • mahmood

    اعتراف میکنم:یه بار اشتباها شماره یکیو گرفتم بعدش به جای اینکه بگم ببخشید گفتم خواهش میکنم.

    پاسخ ها

    • پریچهره

      تا دلت بخواد من از این سوتی ها دادم
      دیگه اینو جز سوتی نمیدونم

    • mahmood.

      پریچهره،پس باید به شما گفت حضرت سوتی!

  • pARASTOO

    atraf mikonam ke vase amtehan akhare sal hame bache ha goshy e bodan valy man nayavarde bodam raftam hamero lodadam be moaven madrese vahame goshy haro geran vaman khandan ay khoshgozasht chehaly dad loshondadameft vahame gerye mikard

    پاسخ ها

    • shabi

      bi marefatie haaaaaaaaaa

    • armin

      خیلی بد جنس و باحالی پرستو . مردم از خنده دختر

    • مينا

      پرستو جان فارسي مينوشتي ماهم ميخنديديم من خيلي براي بروبچه هاي سايت نوشتم كه بابا فارسي بنويسيد ولي هيچ كس گوش نميكنه من هم به همه منفي ميدم

    • merry

      ینی وااااااقعن ته بی معرفت و ادم فروش و نامردی!
      کشیدم از این بدبختیا
      ادم بی خاصیت که میگن ... :-& :-& X(

    • Sila

      پرستو احیانا تو نیاز ب محبت داری عزیزم. این کاراتم اعتراف نیست، جاسوسیه!!!

    • tarlan

      bi janbe,hasood,,..........

    • parisa

      اره فقط عقده ای ها این کارو میکنن مثه بلایی که سر ما اوردن از بد شانسی واسه عاشورا 4 روز بعدشم تعطیل بودیم کسی گوشی نداد بهمون

  • ALIREZA

    PARASTOO GOLAM CHERA OGHDEI BAZY DAR OVORDY

  • somaye

    اعتراف میکنم ازاشنایی باهمتون خیلی خوشحالم

    پاسخ ها

    • مهرداد

      سمیه جان این که سوتی نیست! سوتی رو کن

  • raha

    پس چرا سوتی منو نشون ندادین کار خلاف شرع نبوده که شیطنت دانشجویی بوده و بس

  • mahyar

    رفته بودیم مسجد واسه ختم یه خانوم یارویی که اورده بودن واسش روضه بخونه نمی دونست اون مرحوم خانوم بوده نه اقا شروع کرد به خوندن :ای مردم نمی دونین من و اون مرحوم چه شبایی رو با هم صبح کردیییییییم!!

    پاسخ ها

    • بدون نام

      مگه همه ی روضه خونا باید دوست مرده باشن که یارو مجبور شده دروغ بگه بعد گندش در بیاد، مطمئنی این جوکو کسی برات نگفته؟

    • سلمان

      مهیار خانم جالب بود .ولی خیلی خشکل خالی میبندی

    • tarlan

      ras mg.khali bandie bahali bod

    • میخکوب

      سلمان ، مهیار اسم پسره محیا دختر

  • پریچهره

    بچه که بودم تو جمع فایلی نشسته بودیم دختر داییم داشت صحبت میکرد یه دفعه کنترلشو از دست داد از خجالت داشت میمرد من میخواستم از دلش در بیارم گفتم اشکال نداره بابای منم همیشه تو خونه از اینکارا میکنه/الهی حال پدرمو باید میدید/ به خاطر این فداکاری هم کتک خوردم

    پاسخ ها

    • سلمان

      پری خانم واقعا فکر میکنی فداکاری فرمودی

    • نابغه

      سلمان خاک تو سرت! مهیار اسم خانومه بی سواد؟!!!!!!!!!!!!!!!!

  • محمد

    سریاز بودم داشتم با بیسیم با رییس قرارگاه صحبت می کردم آخرش به جای عرضی نیست گفتم نه قربان امری نیست!

  • parastoo

    mohamad jan chand ma azfe khedmat nakhordy

  • PARASTOO

    YE BAR VASE NAMZADY RAFTE BODIM JAY NABAYAD MIGOFTAM KE GHABLAN TARAF NAMZAD KARDE Bekhanevade damad begam havasam nabod be madar shohare aros goftam al bate nemidonestam ke madare damade GOFTAM ARE SAHAR KE NAMZADE GHABLISH KHOB DARNAYOMAD BEBI NIM in yeky chetor HANOZ KEHANOZE BAMA GHAHR HASTAn DOKHTARE HAM ALAN 32 SALESHE AZDEVAJ NAKARDE

    پاسخ ها

    • parastoo

      پرستوجان تا آخر عمت بگم خسته نباشی کمه ولی آفرین خیلی تک بود

    • سعید

      حقته اعدامت کنن

  • parastoo

    parichehr jo chera kheng bazy dar a vardy

  • بدون نام

    چند روز پیش برادر شوهرم لباس شوهرم رو تن کرده بود منم اشتباهی از پشت محکم گرفتمش بعد وقتی فهمیدم اونه تا سه روز از تو اتاقم بیرون نیومدم تا حالا انقدر ضایع وکنفت نشده بودم

    پاسخ ها

    • سلمان

      دوست عزیز اجازه دارم هرهر بخندم .خیلی بامزه بود

    • ahoo

      این اتفاق واسه دوست منم افتاده بود برادر دوستش اومده بود از پشت دست گذاشته بود رو چش دوست بیچاره من و باهاش شوخی میکرده وقتی پسره فهمیده داشته آب میشده بیچاره

    • tarlan

      khob chi mishe.bashar jaiezol khatast

    • ناشناس

      آها یعنی از هر لحاظ شبیه همدیگه هستن؟ قد و هیکل و مو و .... جالبه

  • فری

    شب عروسیم با همسرم وارد جمع شدیم اودن اسفند دود کنن من به جای اینکه دور سر داماد بچرخونم دور منقل ذغال چرخوندم..........

    پاسخ ها

    • بدون نام

      kheili bahal bod

    • tarlan

      eival.kheili kheili kheili kheili ali bod

    • راحیل

      خیلی باهال بوددددددددددددددددددددددددددددد

  • dar b dar

    HAMATOON KHALY BANDIN.....DOKHTAR AMAM....FARMANDAM.......BARADAR SHOVHAR.......KHALE....AME.....AMO.....BERIN KASHKETONO BESABID BABA

    پاسخ ها

    • سلمان

      برو بابادربدر

    • مهرداد

      تو خودت فهمیدی چی گفتی؟!

    • سماء

      در به در عقده هاتو چرا اینجا خالی میکنی؟؟؟....جنابعالی برو تو خیابون ول بچرخ...میخواستی از جنابعالی سوتی بدیم خوب ادم با دوستاش سوتی میده با درک جان

  • فاطمه

    بابا این ناشناس آخریه خیلیییییییییییییی
    با حال بود

  • BEHNAM

    برايه دومين بار اعتراف ميكنم كه
    رديف يكي مونده به آخر نشسته بودم وسطايه سال 1شاگرد جديد اومد پشت من نشست
    -گفتم داداش پشت من نشين ضرر ميكنيا
    -گفت نه داداش من عادت دارم
    منم گفتم باشه هر جور راحتي
    تقريبا نيم ساعت گذشته بود كه استادمون 1جك بي مزه گفت منم كه دسته خودم نبود با حالت تمسخر آميز بلند خنديدم يهو ديدم كل كلاس برگشتن منو نگاه ميكننو ميخندن
    منم كه مونده بودم چيكار كنم برگشتم عقبو نگا كردمو خنديدم
    بيچاره پشت سريم از همه جا بي خبر با تيپا از كلاس پرت شد بيرون
    البته اينم بگم ديگه پشته من نشست

    پاسخ ها

    • مهرداد

      خیلی باحال بود آقا بهنام. کلی خندیدم

    • سلام

      اره خیلی باحال بود

    • elya

      خيلی باحال بود .

    • tarlan

      ashkam dar omad ongad khandidam

  • سلمان استقلالی

    راستش دیگه نمیخوام بگم گگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگگلللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللللل وهوراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا چون خدایی دیگه بردن این پرسپولیسیهای بینوا دیگه واسمون لوث شده میخوام بگم سه تا گل بس نبود بابا روتونو کم کنید هنوز دارید نفس میکشید آهای حریف می طلبیم

    پاسخ ها

    • مهرداد

      سلمان جان من هم اس اسم ولی خداییش اینجا جاش نبود!!!

    • behnam

      agha salman khube adam janbe bordo dashte bashe az shoma k tuye nazar dadan pishine tavili dary akhe chera
      1 zare janbe bord dashtanam khobe vala
      in page che rabty dare be in harfa
      felan aru30 tu kuchatune motmae nan tu kuche ma ham miad
      vala babam migof mghe e k 6ta zadim az in kara nakardim k alan in esteghlalia mikonan har chand esteghlaliaye asil az in harakate zesht balad nistan

    • شيوا

      مرسي آقا بهنام بدجور ضايعش كردي
      سلمان جان تو باشي هر حرفيو هر جايي نزني

    • سلمان

      مهردادجون چاکرتم بهنام جون تسلیت .ومعذرت ازهمه دوستان باور کنید غیر قابل کنترل شده بودم دست خودم نبود

    • dar b dar

      in salman sheypor chiye estadiume in harekatesham date khodesh nist gheyre eradiye!!!!!!!!!!

    • سلمان

      برو بابا دربدر

    • elya

      می خواستم يه چيزی بگم ولی گفتم گناه داری

    • tarlan

      eival behnam jon.aga salman hala k in fasl 3vom shodin,ma dovom.be har hal garde esteglal be paie teraktor nareside,nemirese va nakhahad resid

    • zohre

      خیلی باحال بود.

  • مهرداد

    اعتراف میکنم یه بار که معلم منو برده بود پای تخته واسه درس جواب دادن وقتی که روش اونور بود،پشت سرش ادا درمی اوردم.تو همین حین از شانس بدم ناظم از جلوی کلاسمون رد شد و منو دید. یه موقع به خودم اومدم که یه نفر گوشم رو میپیچوند. برگشتم دیدم ناظمه و بقیه ماجرا که خودتون میتونین حدث بزنین!!

    پاسخ ها

    • dar b dar

      ????!!!!!!baba to kheliiiii khalafi!!!!!ozve mafia body

  • ریحانه

    چرا کامنت منو نزاشتین نامردا

  • پری

    آقا بهنام شما اگه همون بهنام بالایی باشی پشیمون شدم دیگه خرخرتو نمی جو ام. چون خوب زدی تو پر سلمان!!!!! ضمنا خاطره دومت گرچه مثل اولیه نامردی بود ولی باحال بود....

    پاسخ ها

    • behnam

      همون بهنامم
      اينا نامردي نيست شوخي هايه دورانه مدرسس
      نامرديارو روم نميشه بگم

    • tarlan

      na khejalat nakesh bego

  • behnam

    برايه سومين بار هر چند زياده ولي اعتراف ميكنم:
    زنگ زبان بود كه من صدايه ميمون درآوردم استاد زبانمون گفت هر كي بود پاشه بره بيرون اومدم برم 2تا از رفيقام(اميرو و كوروش)نذاشتن
    استاده رفتو با ناظم اومد خلاصه رفيقام مرام گذاشتنو 3تايي رفتيم بيرون.
    قرار شد بعده كلاس بريم معذرت خواهي
    موقعي كه بيرون بوديم امير رفت دستشويي.منو كوروشم 1نقشه ريختيم
    امير كه اومد بهش گفتيم امير تو اعتماد به نفست زياده اول بگو من بودم بعد ما ميايم ميگيم نه من بودم اونم گفت باشه
    استاد كه اومد بنده خدا رفت جلو وبه اميد اينكه ما پشت سرش ميايم گفت:استاد شرمنده من صدا در آوردم
    بعد منو كوروشم رفتيم گفتيم آره استاد خودش بود ما به خاطر اينكه ترسيده بود باهاش اومديم بدبخت شاخ درآوورده بود
    2نمره ازش كم شد ولي هنوزم كه هنوزه واسه هم تعريف ميكنيمو ميخنديم

    پاسخ ها

    • ahoo

      وای که چقد بی انصافی

    • elya

      بابا خيلی نامردی!!!!

    • شیوا

      اه عجب آدمی هستیاااااا آدم باید از 10متری تو فرار کنه!

    • راحیل

      بابا بهنام تو دیگه کی هستیییییییییییییی

  • بدون نام

    vaaaaay chand sale pish dokhtar amam fot shode bodo man to khiyabon yeki az ashnahamo didam behem goftan khoda dokhtar amato biyamorze manam kheyli khonsard goftam khoda shoma ro ham biyamorze:)

    پاسخ ها

    • elya

      تو ديگه كی هستی ؟ واقعا نفهميدی ؟

  • raha

    بچه ها کامنت منو که نشون ندادن
    ولی کامنت ناشناس که برادر شوهرش و بغل کرده بود خیلی توپ بود کلی خندیدم

  • niloufar

    hey aghahe man esm darama hame ja zadi nashenas:|

  • فریبا

    اعتراف میکنم در حال دلداری دادان به هم کلاسی پسر که نامزدیش به هم خودرده بود گفتم
    :حالا ناراحت نباشین ایشالاه درسته میشه
    ایشالاه بختای بعدی تون.

  • سلمان

    نابغه جون دوست ندارم بهت بگم بیشعور ولی خدایی حرف زدنتو درست کن دوست عزیزم

  • parastoo

    YE BAR BEYENAFAR GOFTAM GOSHIM IRANY NEMIGIRE BARAM S IRANY FERESTAD VASE SHABE YALDA MANAM JAVABESHODADAM TAZE FAMIDAM CHE SOTY DADAM DIGE AZONBEBAT JAVABE S HASHO JAVAB NEMIDADAM

  • Alireza

    ateraf mikonam az tamame shoma motenaferam bejoz marmar behnam parichehr salman parastoo cho ina sotiashon bahal va rast bod

    پاسخ ها

    • behnam

      bikhial alireza khan
      hala che durugh che rast mohem ine ke hata va3 1lahze khande oumad ru labamun
      har chand man dg bekhater mahdudiata ee k va3 nazara mizaran dg gharar bud nazar nadam vali goftam k alaki khoneto ka30f nakoni

    • tarlan

      aga alireza shoma nazare lotfetone.hamishe engad khejalati hastin????
      rasti yadam raf begam,,,azizam del b del ra dare.ino motmaen bash

  • alireza

    akhe agha behnam harfashon zaye ast ke doroghe adam hersesh migire

    پاسخ ها

    • behnam

      albate harfe toam 2roste tu bazi page a 1 nazaraye maskhare e mibini ke halet beham mikhore
      karbaraye mohtaram gharar nis darbare hame chi nazar bedid
      1kamam be fekre in bande khoda ha ke bayad in hame nazaro bekhunano badasho sansur konan bashid bashid

  • PARASTOO

    CHE AJAB AZ MAN TARIF DADIN ALIREZA VALY KHODAISH ZAYE HASTY KEKY HASTY MISHNASAMET

    پاسخ ها

    • behnam

      kie jasus masus nabashe??????????????????
      kholase bache ha ba ham 2st bashid ba ham bazi konid
      agaram khastid dava konid berid ba bache haye sitaye dg dava konid

  • parastoo

    behnam jan ki harf azdavazad tavahom mizania

  • منا

    یه روز خونه ی مادر شوهر آبجیم جهت عیادت رفته بودیم،خواهر شوهرش آپاندیسش درد می گرفت شانس ما هم اون روز شدیدتر شد که کار به گریه و ذاری کشید در همون حین که از درد می پیچید و ما هم کلافه شده بودیم نمی دونستیم چی کار کنیم،در اومدم گفت: بابا خو یک نفر به 110 زنگ بزنه،باورتون نمیشه مریضمون از شنیدن این حرف انقدر خندید :) بعدشم بردیمش بیمارستان:-)

  • PARASTOO

    YE BAR VASE TAGHALOBI BARGE DOSTAMO AZASH GEREFTAM DIDAM ON SOALIO KEMAN MIKHAMO NANEVESHTE MANAM DAR JAVAB ON SOAL JAB DADAM BE KETAB MORAJE SHAVAD

  • تازه عروس

    اعتراف می کنم که یکهفته بعد از نامزدی، مادرشوهرم منو برای اولین بار دعوت کرده بود خونشون. منم به همراه خانواده با کلی دبدبه و کبکبه رفتیم خونشون. همگی اومدن استقبالمون. خواهرشوهرم برام اسفند دود کرد. منم که حسابی هول شده بودم، رو کردم به مادرشوهرم گفتم سلام. خیلی خوش اومدید، صفا آوردید... البته اونا هیچکدوم سوتی منو به روم نیاوردن، ولی خودم و نامزدم تا یکساعت یواشکی می خندیدیم

    پاسخ ها

    • شیوا

      اینا آثار ترشیدگیه!

    • تازه عروس

      سرکار شیوا خانم نیمه محترم!!! من توی سن 20 سالگی عروس شدم، فکر کنم هنوز تا ترشیدگی خیلی فاصله داشتم. بد نیست آدم قبل از اینکه دهنشو باز کنه و نظر بده، یه کم فکر کنه

  • امیر

    اعتراف میکنم یه روز که مامانم ازم پرسید ناهار چی درست کنم؟ منم قرمه سبزی رو با کشک بادمجون قاطی کردم گفتم:اگه بادمجون داریم قرمه سبزی درست کن...

  • ناشناس

    اعتراف میکنم: تو دستشویی دانشگاه لبه های شلوارمو بالازده بودم که خیس نشن، حواسم نبود همینجری اومد بیرون تو راهروی دانشگاه با اعتماد به نفس داشتم راه میرفتم، تا یه هفته دانشگاه نرفتم بلکه هر کی که منو دیده بود مخصوصا اون پسرای معطل سوژه، با ندیدنم قضیه یادشون بره.

    پاسخ ها

    • tarlan

      vai.adam az khejalat ab mishe.

  • مينا

    سوتي آخري كه شناسنامه به مامانش داده بود رو كه خوندم ياد خودم افتادم كه كلاس پنجم كه بودم روز معلم مامانم يه كادويي گرفته بود كه بدم به معلمم، منم كه فكر ميكردم كمه رفتم يكي از كتاباي بابام رو كش رفتم كه كادوم بيشتر بشه نگو از شانس بدم كتاب نبوده و يك كتابچه وصيت نامه بوده و من هم اصلا توجهي نكردم. كادوها رو كه داديم فرداش معلمم هي سر كلاس به من ميخنديد و به من گفت خوبه فكر اون دنياي ما هم هستيد. تازه يواش يواش فهميدم كه چه گندي زدم. بيچاره بعدن فهميدم معللممون مشكل روحي هم داشته و انگار چند وقت بعدش خودكشي هم كرده بوده!

  • مدیا

    یادمه وقتی دبستان میرفتم . یک بار مریض شده بودم و نرفتم مدرسه. بعد مادرم زنگ زد مدرسمون تا اطلاع بده. تا ناظممون گفت بله .مامانم حل کرد و گفت سلام من ولی اولیا هستم ....... بعدش انقد به مامانم غر زدم و گفتم آبروم رو بردی. ولی الان هر موقع یادمون میوفته کلی میخندیم.

  • samane

    vai dame mamanet garm

  • naze

    تازه نامزد کرده بودم دایی شوهرم چند ماه بعد فوت شد مادر شوهرم زنگ زد خونمون که به مادرم اطلاع بده مادرم هم تاگوشی رو برداشت گفت تبریک میگم غم اخرتون باشه ما رو داری اینطرف قضیه سرخ وسفید شدیم

  • shakiba

    اعتراف می کنم:
    .
    .
    .
    .
    .
    .
    ولش کن مهم نیست

  • حامد

    والا من سوتی زیاد دادم.ولی یکیشو.براتون مینویسم.
    امتحانای پایان ترم دانشگاه بود که یه خورده دیر رسیدم. جلسه امتحان خلاصه با کلی التماس رفتم سر جلسه.از شانس بد.ما یه امتحان ت تخیلی هم بود جدا از اینکه هیچ.سوالو.جواب ندادم و.اعصابم خورد بود از جلسه اومومدم.بیرون و رفتم سرویی بهداشتی داشتم موهامو.درس میکردم.دیدم یمی پشت در واستاده بیرونم نمیاد بعد اومدم.بیرون دیدم همه دخترا دارن میخندن اول فک کردم زیپ شلوارم بازه بعد به خودم اومدم دیدم.ای دااااد. اشتباهی رفتم سروییس زنونه..

  • ملیکا

    اعتراف میکنم سال اخر دبیرستان که بودم ماشین بابام رو برمی داشتم وبا دوستام میرفتیم بیرون تو همون روزا به یه پسره زدم که انگار پاش شکسته بود و منم سریع در رفتم متاسفانه پسر دوست بابام بو و سه شب بعدش اومدن خونمون مرتیکه نفهم منو جلو همه خیت کرد بابامم سه ماهه که ماشینو دستم نداده

  • حامد

    والا من سوتی زیاد دادم.ولی یکیشو.براتون مینویسم.
    امتحانای پایان ترم دانشگاه بود که یه خورده دیر رسیدم. جلسه امتحان خلاصه با کلی التماس رفتم سر جلسه.از شانس بد.ما یه امتحان تخیلی هم بود جدا از اینکه هیچ.سوالو.جواب ندادم و.اعصابم خورد بود از جلسه اومومدم.بیرون و رفتم سرویی بهداشتی داشتم موهامو.درس میکردم.دیدم یمی پشت در واستاده بیرونم نمیاد بعد اومدم.بیرون دیدم همه دخترا دارن میخندن اول فک کردم زیپ شلوارم بازه بعد به خودم اومدم دیدم.ای دااااد. اشتباهی رفتم سروییس زنونه..

  • محیا

    اعتراف می کنم بجه که بودم عقده داشتم پوست موز رو بندازم رو زمین بعدشم سر بخورم و بیفتم زمین یه بارم با بابام رفته بودیم خرید و داشتیم برمیگشتیم بابامم یهو حواسش از من پرت شدمنم عین دیوونه ها پوست موز رو انداختم وسط خیابونو روش پا گذاشتم بعد با مخ خوردم زمین، شانس آوردم که چیزیم نشد

  • حامد

    دوباره اعتراف میکنم که.یه بار خمیازه کشیدم یه مکس صاف رفت تو حلقم.یه بارم داشتم تخمه میخوردم و فیلم میدیدم از قضا یع سوسم مرده هم رو زمین افتاده بود .از اونجایی که وقتی تخمه ها تموم میسه همه یا تو پوستاش دنبال تخمه میکردن یا رو زمین ماهم که سرگرم فیلم بودیمو اتاقم تاریک دست کشیدیم رو زمین و یهسوسک و اشتباهی عوض تخمه گذاشتیم تو دهنمون.دیدم نرم لامصب در اوردم دیدم بللللله سوسک مادر مردست که خوردیم.خلاصه هرچی کوفت کردیم پس اوردیم..هنوزم که هنوزه حیفم از تخمه ها میاد

    پاسخ ها

    • Sila

      الهی بگردم حامد تو چقدر سوتیای خفنی دادی!!! خواهرزده منم (نیما) وقتی 1 سالش بود از زیرفرش سوسک له شده برداشت خورد!!!!

    • حامد

      خواهش میکنم اینا هنوز یه کمشع

    • tarlan

      man dg az in be ba'd tokhme nemikhoram

  • سحر

    اعتراف ميكنم يه بارداشتم بلند بلند تعريف ميكردم وميخنديدم سمته در بودم يهو در باز شد عقب عقب رفتم تو بغل معاون

  • نفس

    اعتراف میکنم:همیشه زنگ تفریح قبل از زنگ ریاضی راه می افتادم تو کلاسوتمام مغز خودکار آبی وقرمز بچه ها رو عوض میکردم،
    اعتراف میکنم:یه بار یه موش زنده بردم سرکلاس زبان بعدش ول کردم تو کلاس،
    اعتراف میکنم:از سر بیکاری گوشی داداشامو برداشتم وبه مخاطباش زنگ زدم که این گوشی پیدا شده,به صاحبش بگید بیاد ببره بعدش تلفن خونه رو خودم جواب میدادم که آره گوشی مهیار دزدیده شده.
    اعتراف میکنم:یه بار از پشت بوم عمدی آبوکف ریختم سر پسر همسایه امون.
    اعتراف میکنم یه بارکه سرما خورده بودم ومهمونم داشتیم رفتم فیوزه برقو زدم که مثلا برقا قطع شده برید خونه اتون.
    اعتراف میکنم:یه بار دستمال تو اگزوزه ماشین استادومون کردم.
    اعتراف میکنم تودوران پیش دانشگاهی راه می افتادم کفش کتونی بچه هایی که تو نماز خونه بودنو بنداشو به هم گره میزدم؛یا کفشارو قطار میکردم تا آخر سالن.

  • نون

    وقتی بچه بودم میرفتم تو دستشویی آب رو از پنجره مینداختم تو کوچه.....
    وقتی بچه بودم با خواهرم هر چی کپسول دارو تو خونه داشتیم پشت شوفاژ خالی میکردیم...
    یه بار با ماژیک قرمز کل صورت خواهرمو نقاشی کردم....
    برای مراسم عاشورا یه شب رفته بودیم مدرسه با دوستم رفتیم کل مدرسه،جاهایی ک رفتن ب اونجاها ممنوع بود، گشتیم و رو تخته ها کلی چیز میز نوشتیم
    با پسر عمه ام میرفتیم در فلزی نوشابه ها رو میزاشتیم زیر لاستیک ماشین ها تا سوراخ شن

  • mohanna

    kheili ghashang bud be nazaram zendegi yani hamin sotiya

  • هادی

    اعتراف میکنم سال آخر دبیرستان با یکی از بچه ها شوخی پس گردنی داشتیم از پله ها که میومدم پایین دیدمش محکم زدم پس گردنش ولی وقتی برگشت فهمیدم با دبیر ریاضیم که خیلی جوون بود اشتباه کردم براش که توضیح دادم خواست نشون بده مسئله خاصی نیست ولی در طی این موضوع داشت زور میزد دستمو که تو دستش بود فشار بده اشکم دربیاد

  • مهران

    یه روز با پسر داییم داشتیم توباغ قدم میزدیم یهو پسر داییم یه سگ را دید که خوابیده بوداونم یه سنگ برداشت و انداخت طرف سگه بد شانسی ما هم این سگه ازاونسگهای گردن کلفت بود و انداخت عقب ما بعد از اینکه باهم ی چند صد متری دویدیم از همدیگه جداشدیم سگه هم صاف افتاد دنبال من منم همینطورکه میدویدم به سگه با ترس میگفتم من که نبودم به خدا من نبودم برو سراغ بهزاد پسر داییم وهمینجوری در میرفتم

  • فاطمه

    خیلی خندیدم بخدا غش کردم

  • مهدی

    اعتراف میکنم:زمانی که سرباز بودم با سربازهای دیگه به دخترها گیر میدادم که دوست داری باید ببریمت پیش بابات آی دختر که گریه میکرد ماهم کلی میخندیدیم یکبار به یکی گیر دادم گفت بریم برای کم نیاریم رفتیم روبروی پاسگاه دختر گفت صبر کن الان زنگ میزنم بابام بیاد گفتم لازم نیست سند بیاره آزادت نمیکنم گفت نخیر بابام رییس کلانتری برای چی بهم گیر دادین مارو میگی برای ضایع نشدن کار گفتیم اینو میدونیم دستور بابات بود سه روز 4 نفری غیبت خوردیم بعدش اعزام به کرمان با 2هفته بازداشتی.آخر سربازی به سرهنگ گفتم چرا غیبت کردیم سرهنگ گفتش اگه از اول میگفتی مرخصی تشویقی بهت میدادم آخه یک مدت بود به دخترم شک کرده بودم.آی سوختم آی سوختم که با 10تا کسول آتیش نشانی خاموشم نمیکردن!

    پاسخ ها

    • بدون نام

      تا شما باشین دخترارو اذیت نکنین

  • roz

    اعتراف میکنم یه بار رفتم استخر ابسار در باز بود رفتم بلیط بگیرم تا برگشتم از در بیام بیرون یه خدابیامرز در را بسته بود باسر رفتم تو در تا دودقیقه کیج بودم دوستام از خنده رو زمین نشسته بودند
    اعتراف میکنم یه دفعه اومدم سوار اتوبوس بشم که اونطرف خیابان بود. با عجله امدم از خیابان رد بشم دیدم یه تاکسه اونطرف وایساد.فکرکردم برای من وایساده بلند داد زدم تاکسی نمیخوام که دیدم مسافر داره پیاده میکنه تا خود خونه خجالت میکشیدم

  • جوان قديمي

    جوان كه بوديم اكثر مواقع كه سريال اوشين را نشون مي داد برق مي رفت و ما خيلي ناراحت مي شديم يكبار طبق معمول وسطاي سريال برق رفت من هم رفتم نماز بخونم كه در حالت قنوت بودم كه برق اومد اصلا حواسم نبود يهو داد زدم آخ جون برق اومد!

  • ممولي

    اعتراف مي كنم عيد نوروز كه كلي عكس هاي قشنگ سر سفره هفت سين گرفتيم به خيالم كه عكس ها رو ظاهر كنم نگاتيو فيلم رو كشيدم بيرون و حال همه رو اساسي گرفتم...

  • شقایق

    اعتراف می کنم از پسری خوشم میومد نزدیکای عید بهم اس داد منم منم پیامک تومدم بگم جلوجلو عید شما مبارک منم براش نوشتم بعدابهتون تبریک میگم چون پیامک جلوجلو نداشتم. بعد از این پیام دیگه هیچوقت بهم اس نداد بنظرتون حرف بدی زدم.

  • صحرا

    1 بار قرار بود با شوهرم برم بیرون بهش زنگ زدم که ببینم کجاست گفت رفته بنزین بزنه بعد 1 ساعت وقتی اومد خونده دیدم نمیتونه از خنده حرف بزنه بعد اینکه اروم شد گفت:رفتم تو صف بنزین وایسادم بعد 1 ربع که نوبتم شد شیلنگ بنزین و برداشتم برگشتم بنزین بزنم دیدم ماشینم و نبردم! انقدر خندیدم که همه جام درد گرفت البته نگرانشم شدم اخه فقط 25 سالشه

  • شیما

    که بچه که بودم هدیه روز مادر به مامانم شناسنامش رو دادم. با این توضیح که توی تموم برگه هاش نقاشی کشیده بودم که خوشحال شه!



    وای....مامانت نکشتت؟؟؟؟؟زنده ای؟؟

  • امیر از رامسر

    سلام، نمی دونم سوتی یا خاطره.
    داشتم برای مراسم چهلم یکی از بستگان کارت پخش می کردم.
    رفتم به یه نفر کارت دادم، طرف فکر کرد کارت عروسیه. گفت: ان شاء الله از برای شما

  • سارا

    اعتراف مي كنم بچه باهوش و زرنگ فاميل بوده و هستم. يه روز شوهر خاله ام خواست ضايعم كنه گفت اين همه درس مي خوني كه چي بشه؟! منم خواستم طاقچه بالا بذارم گفتم كه مثل فلان دانشمند زن ايراني يكي از چاله هاي ماه رو به نامم كنند.... كلي خنديديم... هنوزم هر وقت يادش ميافته مي خندم...

ارسال نظر

لطفا از نوشتن با حروف لاتین (فینگلیش) خودداری نمایید.

از ارسال دیدگاه های نامرتبط با متن خبر، تکرار نظر دیگران، توهین به سایر کاربران و ارسال متن های طولانی خودداری نمایید.

لطفا نظرات بدون بی احترامی، افترا و توهین به مسئولان، اقلیت ها، قومیت ها و ... باشد و به طور کلی مغایرتی با اصول اخلاقی و قوانین کشور نداشته باشد.

در غیر این صورت، «برترین ها» مطلب مورد نظر را رد یا بنا به تشخیص خود با ممیزی منتشر خواهد کرد.

بانک اطلاعات مشاغل تهران و کرج