طنز؛ مثلث عشقی مردم با دولت و مجلس!
در مثلث عشقی مردم با دولت و مجلس، مسئولین «عاشقانه کار» می کنند یا «عشقی کار» می کنند؟
در مثلث عشقی مردم با دولت و مجلس، مسئولین «عاشقانه کار» می کنند یا «عشقی کار» می کنند؟
رابطه مجلس با دولت مثل حکایت شاهزاده زرین کمر با دختر کمر باریک شاه پریونه که می گه: روزی روزگاری شاهزاده زرین کمر اومد پایین از کوه و کمر ... می بخشید؛ تازه متوجه شدم نمی تونم اینجا تعریفش کنم! کمی مورد داره...
بهجاش حکایت گوزن شاخدار با خرگوش بدون شاخ رو براتون تعریف می کنم که رابطه اونها هم دقیقا تداعی کننده رابطه دولت با مجلسه که می گه: یه روز گوزن با دیدن خرگوش بدون شاخ، شاخ در میآره و می ره سراغش... ای بابا؛ واقعا معذرت می خوام این حکایت رو هم نمی شه گفت! زن و بچه رد می شه ..
اصلا چرا باید براتون حکایت بگم؟ ... رابطه اشون همینی هست که می بینید؛ از این واضح تر؟ یه عده عاشق ملتند و عاشقانه دارند کارشون رو می کنند و اونور ماجرا هم یه عده دیگه هستند که تصادفا اونها هم عاشق ملتند اما بهشدت دلواپس عاشق های اینور ماجرا هستند. چون معتقدند اونها عاشقانه کار نمی کنند؛ عشقی کار می کنند! ... خلاصه یه مثلث عشقی بین: دولت - مجلس - ملت؛ تشکیل شده و سر اینکه عشقشون چی دوست داره و نداره حسابی حرفشونه. یکی می گه عشق ما دوست داره بره بهشت، اون یکی می گه: برای ملت، آتیش جهنم وعشق ما، فرقی نداره. یکی می گه: تا آخرش صبر کنید؛ شاهنامه آخرش خوشه. اون یکی می گه سالی که نکوست از بهارش پیداست. یکی می گه : ببنید چی می شه؟ ... اون یکی می گه: می بینیم و تعریف می کنیم؟ یکی می گه نمیشه، اون یکی می گه کار نشد نداره. یکی می گه: اینقدر نلرزونید و نزده نرقصید ... اون یکی می گه: خودتون دارید گربه رقصونی می کنید ... خلاصه این دو تا عاشق سینه چاک ملت، بیشتر از اینکه حواسشون به عشقشون باشه فکر و ذکرشون شده رقیب عشقی اشون و مچ گیری...
آهان... بالاخره یه حکایت بدون مورد پیدا کردم که می تونم بدون استرس تعریفش کنم:
چند دوست در محله ای زندگی می کردند . یکی از اونها عاشق دختری درمحله اشون می شه اما دختره به اون محل نمی ذاره . پسره فکر می کنه که دختره عاشق یکی دیگه از پسرای محله شده و به همین خاطر جلوی دختره شروع می کنه از پسرای محله بد گفتن تا بلکه دختره بی خیال پسرای دیگه بشه و اون بتونه دل دختره رو اینطوری بهدست بیاره! یعنی بهجای اینکه کاری بکنه که جلوی دختره عزیز بشه بیشتر فکر و ذکرش این می شه که پسرای دیگه رو خراب بکنه. دختره هم که می بینه اوضاع خیلی درهمه و قاراشمیش، قید همه پسرای محل اشون رو می زنه و می ره با بقال یه محله دیگه ازدواج می کنه!
حالا هم خدا کنه این عشق خدمت به ملت عشق یه طرفه نشه...
ارسال نظر