طنز؛ بازیکنِ بیادبِ موقشنگِ بیهنرِ فوتبال!
همسایهمان امروز خیلی عصبانی بود. طبق معمول دم آسانسور کمین کرده بود تا من را ببیند. گفت: مهندس ما داریم با نفتِ مملکت چه میکنیم؟ گفتم: اول این که باید بگویی....
گفت: وقتی آب نداریم چرا دولتها این قدر سد میسازند؟ گفتم: کشاورز چرا چاه عمیق میکند؟ گفت: چه ربطی داشت؟ گفتم: بالاشهری چرا توی خانهاش استخر و سونا و جکوزی دارد؟ گفت: داریم با خودمان چه میکنیم؟ گفتم: حالا واقعا اگر نفت بدهند جایش آب بگیرند خوب است. قبلا که نفت را بردهاند فروختهاند جایش به ملت لبخند نشان دادهاند.
گفت: با نفتمان چه میکنیم؟ گفتم: بازیکنِ بیادبِ موقشنگِ بیهنرِ فوتبال درست میکنیم. گفت: واقعا پولهایی که در فوتبال خرج میشود از نفت است؟ گفتم: هنوز در کشور به این مرحله نرسیدهایم که کسی ضرابخانه اختصاصی داشته باشد. گفت: اگر داشته باشد از پول نفت ضرب میکند؟ گفتم: خیر، اینجا دیگر بحث نفت مطرح نیست بحث معدن طلا مطرح است.
گفت: مهندس ما داریم با طلاهایمان چه میکنیم؟ گفتم: طلا پشتوانه نفت است. گفت: یعنی چه؟ گفتم: یعنی این که وقتی نفت تمام شد از طلا استفاده میکنیم. گفت: برای چه؟ گفتم: برای واردات آب مثلا. گفت: آخ. گفتم: چه شد؟ گفت: وقتی عصبی میشوم قلبم تیر میکشد. البته عیالم میگوید از پالم است ولی خودم فکر میکنم عصبی باشد. گفتم: خیلی مواظب خودتان باشید. گفت: سعی میکنم.
رضا ساکی
ارسال نظر