هایلایت (۶۳)
جمله های زیبا، دلنوشته های دلنشین، اشعار ماندگار، پاراگراف های تاثیرگذار و بینظیر از یک کتاب یا مقاله. همه اینها میتواند بهانه ای برای هایلایت کردن آنها در کتاب، مجله و یا ذهنتان باشد.
سعی کرده ایم در مجموعه مطالب "هایلایت" مجموعه ای گزیده و دلنشین از این مطالب را در اختیار شما قرار بدهیم.
شما نیز هایلایت های خود را برای ما از طریق نظرات ارسال کنید.
*****
"ما
كاشفان كوچهي بنبستيم
حرفهاي خستهام داريم
اين بار
پيامبري بفرست
كه تنها گوش كند "
گروس عبدالملکیان
"صبر پرید از دلم
عقل گریخت از سرم
تا به کجا کشد مرا
مستی بی امانِ تو"
مولانا
"تو
اگر کنار من بودی
شاید
حوادث
به صورت دیگری
اتفاق میافتاد"
احمدرضا احمدی
"تو
سرنوشت بودی
و من ناگهان خود را در زورقی طلایی یافتم؛ وامانده در توفانی که
کشتیها را در خود میبلعید"
حافظ موسوی
"نهایتا دل
به جایی میرسد
که دو راه بیشتر ندارد؛
یا باید خون شود
یا سنگ
و او طی سیسال آزگار
صدای سنگشدن دلش را
در خواب و بیداری شنیده بود"
عباس صفاری
"نبودنت به جانِ من رفتهست
همچو نخی در سوزنی.
هر چه میکنم دوختی به رنگ تو دارد"
دبلیو. اس. مروین
"بیشتر اوقات برای دوستانمان وقت نداریم و همهی وقتمان را در جهان صرف دشمنانمان میکنیم."
لئون اوریس
"نظر اول در رابطهها
از همهچیز مهمتر است
دو دقیقهی اول
فکر میکنی که چقدر قلب بزرگی دارد
و تمام عمر در بزرگی آن قلب
دنبال همان دو دقیقه اول خواهی گشت"
ایلهان برک
"آقای نارسکلام کلمات از دهانش میافتند ، عینهو فندقهای بیصدا. سَبُک هستند، چون پوکند و توخالی، ولی شمارشان تا بخواهی زیاد است. بعد از هزار فندق بیصدا، یکی مغزدار از کار درمیآید. ولی این هم کاملا اتفاقی است."
از کتاب: شاهد گوشی؛ پنجاه شخصیت
نویسنده: الیاس کانهتی
"دیروز و پیش از آن چه کردم؟
از دریچهی مات به بیرون مینگرم و دیگری را میجویم
سرگشتهای را شبیه خویش
چرخان به گرد خویش
دور از تمامی زندگان در جوی متشنج
میان بیصدایی صداهایی که سکوتم را از خویش میانبارند..."
ساموئل بکت
"نمیخواهم تخت جمشید باشم مردم در من عکس بگیرند
میخواهم قلعه قورتان باشم
در کویری گمنام
دور از چشم میراث فرهنگی
چند خانواده در من زندگی کنند"
مریم اسحاقی
"وقتی نازیها کمونیستها را دستگیر کردند، سکوت کردم؛ من که کمونیست نبودم.
وقتی سوسیالدمکراتها را زندانی کردند، سکوت کردم؛ من که سوسیالدمکرات نبودم.
وقتی اعضای سندیکا را دستگیر کردند،، سکوت کردم؛ من که عضو سندیکا نبودم.
وقتی مرا دستگیر کردند، دیگر کسی نبود که اعتراض کند."
مارتین نیمولا
"گفت: منتظرم باش میآیم
نشدم. او هم نیامد
چیزی بود شبیه مرگ
اما کسی نمرد."
آتیلا ایلحان
"تقصیر ما که نبود
هر چی بود زیر سر چشم تو بود
یهکاره تو راه ماه سبز شدی
ما رو عاشق کردی
ما رو مجنون کردی
ما رو داغون کردی
حالیته؟
آخه آدم چی بگه، قربونتم
حالا از ما که گذشت
بعد از این شبی، نصفهشبی
به کسونی مثل ما قلندر و مست و خراب
تو کوچه برخوردی
اون چشا رو هم بذار
یا اقلا دیگه این ریختی بهش نیگا نکن
آخه من قربون اون هیکلت برم
اگه هر نیگا بخواد اینجوری آتیش بزنه
پس باهاس تموم دنیا تا حالا سوخته باشه"
بخشی از نمایشنامه شهر قصه، به قلم بیژن مفید
"دل من بردي و با دست تهي
منم آن عاشقِ بازنده هنوز !!
آتش عشق پس از مرگ نگردد خاموش
گر که گورم بشکافند عيان مي بينند
زير خاکستر جسمم باقيست ،
آتشي سرکش و سوزنده هنوز ..."
حميد مصدق
نظر کاربران
اصل آلمانی شعر مارتین نیمولر (که گاه به اشتباه به برشت نسبت میدهند) این است:
Als die Nazis die Kommunisten holten,
habe ich geschwiegen; ich war ja kein Kommunist..
Als sie die Gewerkschafter holten,
habe ich geschwiegen; ich war ja kein Gewerkschafter.
Als sie die Juden holten,
habe ich geschwiegen; ich war ja kein Jude.
Als sie mich holten, gab es keinen mehr, der protestieren konnte
معنای قسمت سوم این است:
بعد سراغ یهودی ها آمدند،
سکوت کردم چون یهودی نبودم.
حال اینکه چرا و چگونه "یهودی" به " عضو سندیکا" تبدیل شده... خدای داند...
لمس حس عریانش
مرا به اوج خواستن رسانده
هوای شعر در دلم پیچیده
قلمم بیچاره لرزیده
دوات تشنه ام
... بی اختیار چکیده
.
.
ای شمایان!
صفحه ای ندارید که عاشق باشد؟
.
مامی
پاسخ ها
مامی من دارما؟
عزیزمی هتی جون.