دنیایمان اینگونه آغاز شد +عکس
لحظات پراضطراب، درد، درد، درد... و شنیدن صدایی پشت خط تلفن: «بجنب»، دقایق کشدار گذر از ترافیک و پشت سر گذاشتن خیابانها. «بروید پذیرش»... لحظات گره خوردن ذهن نگران همراهان، پشت در بسته... آن سوی در، درون اتاقی سبز، لحظاتی دیگر چشمهای کوچکی به روی جهان باز میشود.
«همراه...» نگاه همراه به سمت در و به سوی پرستار برمیگردد: «مژدگانی...»! برای خیلیها زندگی این طور آغاز شده است؛ وقتی مادر، پدر، و نوزاد هر سه لبخند به لب دارند.
نظر کاربران
مادر، دنیا اینقدر ارزش نداشت که من براش اینقدر تو رو (در دوران بارداری)اذیت کردم
گفتگوی نوزاد
لعنت به اين لحظه.........
لعنت به لحظه اي كه من به اين دنياي لجن زار پا گذاشتم
این بچه چرا دست و پاهاش کبوده!!!!؟
کبود نیست بچه که به دنیا میاد کثیفه بعد تمیزش میکنن.
ای کاش هیچگاه پا به این عرصه کثیف نمی گذاشتیم. ای کاش....