با مرد شکاک چطور برخورد کنیم؟
یک خنده ساده در مهمانی یا یک ساعت دیرتر به خانه آمدن، بمب درون او را منفجر ميکند و خانه را برایتان جهنم ميکند... . کافی است چند دقیقه بیشتر پای آینه بایستید تا حتی به تلاش شما برای زیباتر شدن هم شک کند.
سرنخ ها را پیدا کنید
قبل از آنکه بخواهید مشکل را حل کنید، باید نشانه های آغاز شدنش را به خاطر بیاورید. اولین جرقههای شک همسرتان از کجا شروع شد و چطور شکاک بودنش را به شما نشان داد؟ شما به آن رفتارها چه واکنشی نشان دادید و در روزهای بعد، رابطهتان چطور پیش رفت؟ همه آنچه در این مدت بر هر دوی شما گذشته را یک دور مرور کنید تا پروندهای جامع از این شک، نشانهها و آثارش را در ذهنتان مجسم کنید تا برای کنترل این شرایط آمادهتر شوید.
سهمتان را نادیده نگیرید
در گذشته شما اتفاقی افتاده که همسرتان از تکرار شدنش ميترسد یا اینکه شریک زندگیتان گذشته سختی داشته و به خاطر اینکه زندگی مشترکش به سرنوشت زن و شوهرهای شکست خورده دچار نشود به دنبال راهی برای اطمینان ميگردد؟ برای آنکه حساسیتهای همسر شکاکتان را مهار کنید، باید پاسخی برای این سؤالها پیدا کنید. شاید هم اشتباهات خود شما یا حتی واکنشهای اشتباه به اولین رفتارهای آلوده به شک همسرتان مشکل را بیشتر کرده باشد. حالا که ميتوانید همه آنها را به خاطر بیاورید، اشتباهاتتان را شناسایی كرده و از تکرار دوباره آنها پرهیز کنید.
اگر میخواهید امتیاز بدهید
قطعا زمانی که ازدواج کردهاید، از برخی حساسیتهای او باخبر بودهاید، پس خط قرمزهایی که پیش از شروع زندگی در موردشان توافق کردهاید را رعایت كرده و سعی کنید با دادن امتیازهایی که شما را آزار نميدهد و زندگی و ارتباطاتتان را فلج نميکند از حساسیتهای او کم کنید.
این امتیازها نباید زندگی روزمره شما را مختل کند. برای مثال همانطور که پیش از این گفتیم اگر عاشق کار کردن هستید، با گفتن اینکه «بهخاطر تو سر کار نميروم» تنها خود را به بحران تازهای وارد ميکنید و نه تنها به شک کردنهایش پایان نميدهید، بلکه دلیل دیگری برای ناراحتی و دلزده بودن از این رابطه را برای خود ایجاد ميکنید. یادتان نرود که امتیازدادن باید به معنای بیشتر کردن آرامش هر دوی شماباشد نه باجدادن به همسرتان و تحت فشار گذاشتن خود.
تلافی نکنید
اگر از همسرتان رنجیدهاید، برای تلافی کردن موقعیتی را به وجود نیاورید که احساس شک بیشتری کند.
زندگی مشترک میدان جنگ و مقابله به مثل نیست و راهحل آرام کردن همسر شکاکتان، بیشتر کردن تردیدهایش نیست. مقابله به مثل یا متهم کردن همسر بدترین راهی است که ميتوانید برای آرام کردن زندگیتان انتخاب کنید. مدام انگشت اتهام را به سمت همسرتان نشانه نگیرید و با از بین بردن اعتماد به نفسش برای برنده شدن تلاش نکنید. گاهی به او بگویید که شاید در برخی موارد حق داشته و سوءتفاهمي میان شما چنین مشکلی را ایجاد کرده است. در تمام طول بحث به او بگویید که «برداشتهای اشتباه» در ایجاد این مشکل دخیل بوده و «هر دوی شما» باید برای از بین بردن سوءتفاهمها تلاش کنید.
مراقب خط قرمزها باشید
اگر ميخواهید به این رابطه ادامه دهید، باید بتوانید مسیری که به همراه همسرتان در پیش دارید را هموارتر کنید. قرار نیست برای آوردن آرامش به خانه، بسوزید و بسازید، بلکه باید چهارچوبی را طراحی کنید که با پایبندی هر نفرتان به آن، مشکلات کمتر شود. شما باید بدانید که همسرتان در چه محدوده هایی حق ورود و اظهار نظر دارد و چه حوزههایی جای او نیست. تصور نکنید همین که او «همسر» شما باشد، حق تصمیمگیری در مورد آینده شما، شکل دادن به رفتارهایتان یا خط و نشان کشیدن برایتان را دارد. یادتان نرود که او شریک و همراه زندگی شماست نه والد و تصمیم گیرتان. پس برای شروع، محدوده حریم خصوصیتان را ترسیم کنید و اجازه ندهید به خط قرمزهایتان نزدیک شود.
برای مثال:
• همسرتان حق ندارد به دليل سر در آوردن از کار شما، هر روز سرزده به محل کارتان بیاید.
• همسرتان حق ندارد به دليل آرام کردن خودش، شما را از حقوق طبیعی تان مثل کار کردن در محیطی شایسته یا معاشرت معقول و متعادل با آدمهای دیگر محروم کند.
• همسرتان حق ندارد به دليل رفتارهای معقول و مطابق عرفتان، شما را سرزنش کند و به شما بیاحتراميکند.
با هم مذاکره کنید
در زمانی که هر دوی شما در آرامش قرار دارید و هیچ اتفاق بیرونیاي ذهنتان را درگیر خود نکرده، پای میز مذاکره بنشینید. به همسرتان بگویید که ميخواهید سوءتفاهمها را برطرف كرده و مشکل را حل کنید. در جریان گفتوگو هم صورت مسئله را فراموش نکنید. شما برای «حل» مشکلاتتان در کنار هم نشستهاید، نه بیشتر کردنشان. پس اجازه ندهید این گفتوگو به بحثی پر تنش تبدیل شود. همدیگر را متهم نکنید و تند نروید. کمک گرفتن از یک مشاور خانواده به شما در این مورد دید روشنتری ميدهد.
بگویید از چه دلخورید
با همسرتان صحبت کنید و بگویید که این کنترل شدنها آزارتان ميدهد. بعد از آنکه مصداق رفتارهای آزار دهنده را برایش روشن کردید، سعی کنید برای ادامه راه به توافق برسید. مثلا اگر او انتظار دارد چند بار در روز از خودتان به او خبر بدهید و در مقابل حساسیتش را کم ميکند، این کار را برایش انجام دهید اما اگر خط و نشان بیشتری برایتان ميکشد، بگویید که این رفتارها شما را مضطرب ميکند و اگر ميخواهد در این مورد به نتیجه برسد، باید خواستههایش را تعدیل کند.
خانه را میدان جنگ نکنید
از مدام دعوا کردن در مورد این موضوع پرهیز کنید. ميتوانید حتی بدون حضور او با یک مشاور خانواده صحبت کنید و از راهکارهایی که او به شما آموزش ميدهد برای کم کردن حساسیت همسرتان یا رسیدن خودتان به آرامش استفاده کنید. یادتان نرود که مشکل رابطه شما تنها شک کردنهای او نیست بلکه عواقب بحث و کشمکش در این مورد، بر ابعاد دیگر رابطه شما هم تاثیر ميگذارد.
قابل اعتماد باشید
شاید همسرتان در مورد رابطه شما با افراد دیگر و به ویژه جنس مخالف حساسیت به خرج دهد اما نباید فراموش کنید که رفتارهای اجتماعی شما تنها دلیل ایجاد شک در او نبوده است. برای آنکه اعتماد بیشتری ایجاد کنید، باید در زمینههای دیگر هم قابل اتکا باشید، پس به او وعدهای ندهید که از پس انجام دادنش بر نميآیید یا در مورد موضوعاتي که حتی از نظرتان کوچک و بیاهمیت است به او دروغ نگویید. شما باید در همه زمینهها قابل اعتماد باشید تا بتوانید با این تردیدها مبارزه کنید.
نظر کاربران
کی اعصاب داره با شکاک جماعت بسازه با غیر شکاک هم مشکل داریم باید کلی ترفند بسازیم دعوامون نشه همین مونده مراقب ذهن بیمار و متوهم همسر باشیم اصلا زن و شوهری که صد در صد به هم اطمینان ندارند باید جدا شن
پاسخ ها
دوره زمونه بدی شده خیلی از آدمای حساس بعد از دیدن خیانت شکاک میشن و بعضا طول میکشه تا اعتمادشون جلب بشه از طرفی رفتارهای نامتعارف و متفاوت میتونه باعث شروع شک بشه
گوه نخورین .شک مادر یقینه .بعدشم خانومه درک و شعوری
نظر بقیه رو هم بذارین!نمیخواین بگین دیگه ک سی نظر نداده ک......
طلاق و دیگر هیچ!
سرنخ ها!!! ینی ماهم!!!
همسر من خیلی شکاک جوری من حق انجام هیچ کاری ندارم از همه چیز هم محرومم مدا هم مرا سرزنش میکند میگوید با کسی رابطه داری
تورو خدا بگین چکار کنم؟
پاسخ ها
ولش کن برو
عزیزم هیچ غصه نخور، راه حل فقط طلاقه، یادت باشه که تو ی بار بیشتر زندگی نمیکنی و حق داری اونطور باشی ک خودت میخوای نه کسی دیگ، این راهیه ک من هم رفتم، از همسر شکاکم بعد هفت ماه دوران عقد جدا شدم و الان خیییییلی خوشحالم
منم همشر شکاک و بددهن و دست بزن داری دارم ۱ ساله ازدواج کردیم ۳ روز پیش ب قهر اومدم خونه مادرم و کسی ک همیش دم از عشقو علاقه میزد حتی ی زنگم بهم نزده نمیدونم چیکارکنم جداشم یابرگردم خانوادش ب شدت مخالفن و ازم میخان جدانشم اما خودش حتی ی زنگم بهم نزده ۲۰ سالمه انقد عذاب کشیدم انگار ۱۰۰ سالمه
همسر شکاک بدزد خودشم نمیهوره .وقتی الکی گیر میده و هیچ مدرکیم نداره بیگناه کسیرو متهم میکنه.زن و شوهر باید اعتماد کنن بهم وگرنه جدا بشن بهتره
سلام.من با آقایی نامزدشدم که بیست سال از خودم بزرگتره وخیلی شکاک،البته شکش به خاطر ازدواج سابق منه.ولی به همه چی گیر میده.باهام میاد تو دانشگاه سرکلاس میشینه؛وقتی با تلفن حرف میزنم باید بزنم روآیفون تا خودش هم بشنوه.حالا گفته که بعداز ازدواج شرایط سخت تر خواهد شد اما با همه اینا خیلی دوسش دارم وشرایطش رو پذیرفتم،چون خیلی بهم توجه داره و تو جمع احترامم رو داره و هرچیزی بخوام واسم فراهم میکنه
پاسخ ها
خودتو بدبخت نکن ادم روانی شکاک هیچ وقت درست نمیشه هر زنی ک با ادم شکاک زندگی کنه بدبخت میشه افسرده میشه شادی از وجودش رخت میبنده سعی هم نکنید درستشون کنید چون غیر ممکنه
حتما ازش جدا شو .ازدولج کنی مطمعنا بدتر میشه .مثل زندگی من که اصلا محبت و اعتمادی توش نیست.تنها فرد مورد اعتماد شوهرم مادرش هست با دروغ و حیله شوهر منو ت مشتش داره .اونوقت شوهر من دایما حرف از صداقت میزنه .خسته شدم از صداقتی که تو خودشون میبینن و دیگران رو بد میدونن.افسرده شدم بعد از پنج سال زندگی
بچه ها این حرفارو گفتم که بفهمین آدم های شکاک زیادهم بد نیستن و میشه تحملشون کرد،من و نامزدم تو رابطه خودمون خیلی هم شادو مهربون هستیم وباهم تفاهم دارم و حاضر نیستم باهمه شکاک بودن هاش ازش جدا بشم،نگین وفا دیوانست...اگه تو ناملایمات زند گی افتاده بودین الان حرفای منو تایید میکردین
پاسخ ها
شما خودتم مشکل روانی داری پس حتما مراجعه کن ب مشاور چند ساله دیگه معلوم میشه ک تفاهم داری یا نه احمق
من شوهرم از روز نامزدی شکاک بوده، اصلا نیزارها باشم
من شوهرم از روز نامزدی شکاک بوده، اصلا نمیزاره راحت باشم،، مرد شکاک بدرد نمیخوره، باید بمیره، ایشالا دختر خواهش بمیره، حسود ، چ جاری حاضرن زندگی مردم خراب کنن، دروغگو
پاسخ ها
من همسرم ازدوران نامزدی شکاک بوده والان هم که عروسی هستیم یه کم بهترشده چون تونامزدی اصلانمیزاشت پاموازخونه بیرون بزارم همش همش باخانوادم دعواداشت ولی بعدعروسی خیلی خوب شده ولی بازم اون رفتاراش منوعصبی میکنه
راست میگی بخداجاریم اززبون من حرف میکشه میره به مادرشوهرمووخواهرشوهرم میگه اوناهم الان ازم ضدشدن هیچ کدوم باهام حرف نمیزنن خدالعنتش کنه
زندگی با مرد شکاک خیلی سخته
شک بیمار گونه را هیچ کاریش نمیشه کرد...ولی خیلی از شک ها و گیر دادن ها از اون نوع نیست ،بالاخره ازدواج یعنی تعهد متقابل و احترام به حد ک حدود و خط قرمزها ،اگه کسی قادر به کنترل رفتارهای اجتماعیش نباشه در محیط کار یا جاهای دیگه نتونه مکالمات و طرز برخوردش را کنترل کنه بهتره اصلا ازدواج نکنه ..بگو و بخند کردن و رفتارهایی که نشون دهنده نیاز به جاب توجه باشه خودش به بیماریه روانیه که از شکاک بودن هم بدتره
سلام دوستان من بايكي ب مدت يكساله كه دوست هستم و بيشتر از هميشه عاشقشم خيلي شكاكه و ميگه بايد تو باشي ك شك منو برطرف كني.من نميخام رابطمون تموم بشه واسه همين همش سعي دارم درستش كنم ولي همش سوع تفاهم پيش ميادو شك اون بيشتر ميشه يا الكي هرفكره اشتباهي ميكنه ب زبون مياره.خيلي درعذابم
پاسخ ها
ولش کن.منم عاشق یه پسره بودم که تو دوران دوستی بهم شک داشت.دختری کاملا نماز خون وبا حجابم.ولی خب چیکار کنم عاشقش شده بودم.عقد که کردیم این گیر دادناشو شک کردناش بشدت افزایش پیدا کرد.بعد از چند ماه نامزدی در شرف طلاقیم خداروشکر که هنوز دختر هستم.آیندتو تباه نکن و ولش کن.خدا بهتر از اونو نصیبت میکنه.خیلیا به من میگفتن با این عقد نکن یه کم بددل هستن.من اصلا گوش ندادم گفتم عاشقشم .چه فایده الان داریم جدا میشیم
سلام دوستان من با آقایی مدت 8 ماه آشنا شدم به خاطر گذشته بدی که داشته خیلی خیلی شکاکه هر کاری میکنم که بهتر بشه بدتر میشه منم خیلی دوسش دارم واقعا نمیدونم چی کار کنم !!!
سلام
همه چی بستگی به حستون به طرف مقابل داره
خواستگارای زیادی داشتم ولی از هیچکدوم راضی نبودم...تو 27 سالگی عاشق شدم عاشق 1مرد شکاک .با اونه که زندگیم معنا داره
هیچکس ذاتن شکاک نیس .دوس داشتن زیاد طرف مقابل وویژگی های خوب شما باشه میشه همیشه ترس از دس دادن شمارو داشته باشه واسه همین همیشه با خودشو حسش درگیره..
پاسخ ها
بعد از یکی دو سال که زندگی واستون عادی شد میبینی زندگی با یه ادم شکاک مساویست با زندگی در قعر جهنم
من صبوری کردم و غارتگرم مغرور شد.....
25 سال با مرد شکاک زندگی کردم، نتیجه اش عمرم پاش تموم شد..
طلاق طلاق طلاق
بخاطر بچه ام نتونستم طلاق بگیرم...
آتش دوزخ = مرد شکاک و بدبین
شوهرم منه شکاک اول میتونستم تحمل کنم الان که به خودم نگاه میکنم میبینم آدم افسرده ای شدم نمیتونم بخندم چون شوهرم بدش میاد فقط باید سکوت کنم با هیچ کسم رابطه برقرار نکنم حتی خانواده خودم هر کی میشه تحمل کرد دروغ میگه فقط مجبوریم زندگی پشت سر بگذارم
پاسخ ها
این جور مردا درست نمیشن طلاق بگیر قبل از اینکه روانی بشی
مرد شکاک آدم افسرده میکنه خنده رو از شما میگیره
دوازده سال است که با یک مرد شکاک زندگی می کنم هم دچار افسردگی شدم هم بیماری فشار خون گرفتم وهم ناراحتی قلبی گرفتم و چندتا بیماری روده معده سر درد
پاسخ ها
طلاق بگیر یه روز هم از عمرت مونده باشه دور از جونت راحت زندگی من
خیلی مرد شکاک بده البته بستگی به خود ادمم داره من الان یکسالی هست با یه نفر دوستم خیلی آدم داغون میشه همش برداشت اشتباه میکنه دیگ آدم خسته میشه
من بدبخت هم 25ساله که با ی مرد وحشتناک شکاک زندگی میکنم... جونم رو به لبم رسونده همه چیز برای من غیر قانونی هستش.. آرایش لباس مهمونی عروسی بیرون... باید تحت نظارت باشه...فقط ی نصیحت بکنم که وارد زندگی شدن با آدم شکاک... یعنی ی جهنم واقعی که هر چی میگزره اتیشش تند تر میشه... من که نه راه پس دارم نه راه پیش... ولی هر کی هنوز تو این جهنم نیفتاده.. خودش رو اسیر نکنه که عشق و عاشقی با این افراد توهمی بیش نیست
پاسخ ها
منم نامزد هستم و شوهرمو خیلی دوسدارم اونم خیلی خوب رفتارمیکنه و تنها مشکلش شکه الان ۲ماهه قهریم و نظرخودم طلاقه ولی همش بخاطر علاقه شک میکنم یامیگم اگه اینوبزارم کنارو یه عوضی گیرم بیاد چی؟کاریم نمیکنم ولی از کارای عادیم کوه میسازه الکی بحث میکنه زندگیمون تلخ میشه نمیدونم چطور خودمو قانع کنم که از عشق ۲طرفمون دست بکشم
4 ساله با همچین موجودی زندگی میکنم. اول همه می گفتن بهتر میشه. ولی نشد که نشد. خدا از باعث و بانی این ازدواج نگذره...مرتب حرفهای زشت میزنه که از غفت کلام دوره که بگم. درحالیکه من چادری ام . حتی ساق دست می کنم. خدا می دونه آدم باحیایی هستم. با مردها اصلا حرف نمیزنم، جوری که همه فکر میکنن ادب اجتماعی ندارم ولی باز هم هیچی بهتر نمیشه که نمیشه.. فقط باید برم سراغ قرص اعصاب
7سال ازبهترین سالهای زندگیم رو یه روانی به تمام معنا تباه کرد... احمقانه ترین نظر اینه که قابل تحمله..البته شاید برای یه سری که زندگیشووده بایه ممردشکاکزندگیشونسرکردنبایه تحمله تحمل سرکردن تحملهحمله
من چند ماهی است که ازدواج کردم تازه فهمیدم همسرم شکاکه. ابتدا بروز نمی داد.یا شایدم من توجه نمی کردم. اما این چند روز اخیر واقعا دارم به جدا شدن فکر می کنم.به نظرم تحمل کردن یعنی تباه کردن بقیه عمر.
پاسخ ها
جدا شدن در دوران عقد بهترین راه من الان 6 ساله دارم. میسوزم. فقط به خاطر بچه ام.
من همسرم خيلي بمن شک داره وقتي زنگ ميزنه و خوابم و جواب نميدم فکر ميکنه جايي رفتمو جواب نميدم منو چادري کرده نميزاره اوايش کنم نميزاره عروسي و مهموني برم خيلي دوسش دارم اما هر چقد زمان ميگذره ک سعي ميکنم ک بهترش کنم اون بدتر ميشه حتي با داداشم رفتم ختم باباي يکي از دوستام بمن شک کرده ک با کسي قرار داشتم
پاسخ ها
ناراحت نشو مهسا جون.ولی طلاق به نفعته.شاید بگی تجویز طلاق نکن ولی باور کن نامزد منم عین مال تو بود ولی برا من یه عیب دیگه ام داشت اونم اینکه اجازه نمیداد حتی با مامانم برم بیرون.یا خودش و خونوادش یا هیشکی....هر چند خیلی دوسش داشتم یبار نشستم تصمیم گرفتم اسیر که نمیرفتم
سلام منم شوهرم شک میکنه قراربودسرکاربرم دانشگاه برم اماالان نمیزاره تابازارم میرم بامامانم خودش میبرم میارم دنبال کوچیکترین بهونس تابحث کنه فقط میخواددربرابرش بگم چشم من 19 سالمه شوهرمم23ومیگم شایدبخاطرسنمونه
پاسخ ها
طلاق بگیر دختر.پشیمون میشی اگه ادامه بدی.یه نصیحت خواهرونه کردم بهت
سلام شوهرم منم شکاکه از دانشگاه منو آورد بیرون به زور سه ساله که از در بیرون نرفتم بدون اون 27 سال سنمه نمیتونم بیرون یا خرید برم تمام لوازم ارايشمو داشت ميشکوند نزاشتم ریخت تو دست شویی بد دهنه اگه جوابشو بدم کتک میزنه چون ثروتمنده خانوادم نميزارن جدا شم میگن حیف العان جوانها همه بيکارن خودش خوب میشه مال مام همین طوری بود همش منو با دیگران مقایسه میکنه خوبی هامو انکار ميکنه خانوادم حمايتم نمیکنن برای جدایی جایی ندارم برم بعد جدایی چی کار کنم....
پاسخ ها
منم تو عقد بودیم که به شک طرف پی بردم من انقد عاشقش بودم که نمیخواستم طلاق بگیرم خونوادم ازم خواهش کردن که طلاق بگیرم.حق هم دارن.خداروشکر در حال طلاق گرفتنم .احساسی تصمیم نگیر .عشق زمانی میتونه ادامه داشته باشه که طرفین بخوان .ادم شکاک همش در حال دعواس عشق کیلو چنده.نماز حضرت فاطمه بخون خدا کمکت میکنه خونوادتو راضی کن.وقتی پول داره و برات همه چی فراهم میکنه ولی وقتی نمیزاره بری مهمونی لباس تو به چه دردت میخوره؟
خدابه همتون صبر بده..من شوهرم شکاک نیس ولی اگه از توگوشیم یه چیزی رو ک اازم ندارم پاک کنم گیر میده ک چرا پاک کردی وقتیم بهش توضیح کامل میدم میگه منو الکی نپیچون..از این اخلاقش اصلا خوشم نمیاد دوس ندارم اینجوری باشه...امیدم فقط ب خداس
پاسخ ها
خب رو اعصلبش راه نرو. بهش احترام کن .به خواسته ش توجه کن.والا مال ما شکاکه جونمونو به لبمون رسونده
سلام منم خواستگاری دارم ک بعد از یکماه متوجه شدم شکاکه. و من باهیچکس هیچ ارتباطی نداشتم وکسی ب دروغ ب او گفته ک منو با کسی دیده وهروز میگه بگو با کی بودی چرا بهم دروغ گفتی. وحالا ارزومیکنم کاش هرگز نیومده بود خواستگاریم خواهشن بهم. کمک کنیدممنون. میشم
پاسخ ها
ولش کن .شکاک جماعت درست نمیشه.جدایی سخته .ادم با حیوون هم دو روز بگرده عاشقش میشه.پا رو دلت بزار قرص و محکم ولش کن
من یه خواستگاری دارم حدود یکماهی میشه اوایل خوب بود ولی حالا کسی بهشش گفته ک من قبلا با کسی بودم درصورتی ک من اصلا با هیچکس نبودم جدیدا متوجه ششدم ک خیلی شکاکه وحرف منو باور نمیکنه خواهشن راهنماییم کنید بگین چکار کنم ازدست حرفاش خسته شدم
سلام یک سال و نیم هست و تو عقدم جدیدا شوهرم خیلی حساس شده و احساس میکنم داره بهم شک میکنه البته میدونم مقصر خودمم دو بار گوشیمو ازش گرفتم و نزاشتم ببینه و سر همین قضیه خییییلی حساس شد و اون ب بعد دیگه حرفامو باور نمیکنه میدونم تقصیر خودم بوده الان هر کار میکنم ک درستش کنم نمیشه مزدونم ک این ذهنیت تا اخر عمر زتدگیمون همراهش هست و همیشه توی هر بحثی ک پیش میاد این قضیه میوشه وسط و ی جورایی سر کوفت میزنه توروخدا بگید چ کار کنم ک شک و حساسیتش برطرف بشه؟:-(
پاسخ ها
تا زمانیکه شکش برطرف نشده باهاش زیر یه سقف نرو.خدای نکرده دور از جونت اگه شکاک باشه باید یه عمر بسوزیو بسازیو افسررررررررررررررررده بشی.
تقصیر تو نبوده که شکاک شده ادم شکاک کارش همینه همیشه خودشو قربانی نشون میده اگه گوشیتم میدادی یه چیز کوچیک پیدا میکرد گیر بده سریع پیش روانشناس برو متوجه بشی رفتارش واقعاشکه یانه
شوهرمنم خیلی خیلی شکاکه و به همه چی من نظارت میکنه اگه کاری رو بر خلاف میلش انجام بدم دیگه اون روز دعوای مفصلی رو تا چن رو باید داشته باشم انقد بدبینه که حتی نمیزاره خونه هواهرم با کسی برم تا مردی گذرا از خیابون رد میشه و میره میگه خوب نگاش کردی خوشت امد ازش خیلی حرفای بی عفتی بهم میزنه دوسش دارم نمیتونم ازش جداشم چون چیزی برام کم نمیزاره اما رفتارشو چیکار کنم وای خدا
پاسخ ها
اگه بچه دار نشدی طلاق بگیر.این دوست داشتنه بعده یه مدت برات عادی میشه یعنی تو فقط با اخلاق اون زندگی خواهی کرد .وچون آدمای بددل اخلاق ندارن چند سال بعد باید با خفت طلاق بگیری.
من دوازده ساله با یه آدم بد دل وبد دهن شکاک روانی زندگی میکنم تمام مشکلاتی که عزیزان گفتن همه رو دارم فقط توصیه میکنم اگه کسی میتونه طلاق بگیره حتمأ این کارو بکنه من به خاطر بچه هام نتونستم عمرم وجوونیم بهترین دوران زندگیم کنار شوهرم تباه شد ولی صد در صد وقتی بچه هام بزرگتر شدن وحق انتخاب پیدا کردن جدا میشم این جور آدما باید رها بشن وبمیرن
پاسخ ها
الهیییییییییی بمیرم واست خانم محترم.خدا بزرگه .ولی بعد از ازدواج بچه هات حتما طلاق بگیر طعم آزادی رو بچش .قربون خدا برم هر چی زنه پاکدامنیه زنه این جور آدم شکاک شده
منم هشت ساله که با یه آدم شکاک زندگی میکنم سه تا بچه دارم 25 سالمه نمیدونم چه کار کنم دیوونه شدم همیشه هم تحملش کردم
بنظرم مردهای بدبین اعتماد بنفس پایینی دارن٬ روشون کار کنید از طریق راههای اصلی افزایش اعتمادبنفس؛ زنها قدرت جادویی در تاثیرگذاری دارن ولی اول باید خودشون رو قوی کنن.
پاسخ ها
نمیشه جانم. ادم باید بیمار بشه تا بفهمه بیمار چه دردی داره واسه خودت نسخه نپیچ .ب ا رفتار درمانی اینا درست نمیشن
من با پسری بودم که عاشقش شدم دیونشم تحمل اینکه بره زن بگیره دیوونم میکنه خاطر خواهم زیاد دارم اما نمیتونم ازش دل بکنم
پاسخ ها
اینجا چرا نظر میدی؟چه ربطی به بددلی داره؟
مرد شکاک اعتماد به نفس پایینی داره باید جوری باهاش رفتار بشه که این اعتماد بهش داده شه که تنها مرد زندگيتون فقط اونه منم نامردم خیلی شکاک بود میگفت دانشگاه نرو سرکار نرو ولی من طوری رفتار کردم که بهم اعتماد کامل داره الان دانشگاهمو می رم سر کارم ميرم رابطه ی خیلی خوبی داریم ما زنا میتونیم خیلی تاثیر بزاریم تلاشتونو کنید این شکا همش ریشه از بی اعتمادی داره
پاسخ ها
عاقبتت را خواهیم دید.این جور آدما درست نمیشن.
عزیزم اون ادم شکاک نبوده که از موضعش پایین اومده ادم شکاک فقط گیر نمیده بددهنی میکنه عصبی میشه خودخواهه تهمت میزنه همش بحث داره که جایگاه مرد اینه و زن باید بگه چشم
منم ده ساله
منم ده ساله دارم با همچین مردی زندگی میکنم منم دوسش دارم سه تا بچه دارم من نمیتونم جدا شوم ولی اگه عقدید یا هنوز بچه دار نشدید خاهشن جدا بشین ،چون این مرض غیر قابل درمانه،ادم باید برای خودش ارزش قایل بشه
پاسخ ها
من تو عقد جدا شدم .یعنی کار خوبی کردم؟جونمو به لبم رسونده بود انقد بهم شک داشت
جالبه که همه عاشق شوهر شکاکشونن این مردا سعی میکنن واسه زنشون بهترین باشن
...حتی عالی بودنشونم واسه شکاک بودنشونه
سلام...من 18سالمه به تازگی عقد کردم..شوهرم وقتی تو رابطه ی دوستی بودیم اصلا بمن شک نداشت اما الان....هر حرفی بمن میزنه به من تهمت حراج کردن خودمو میزنه بعد مبگه من این حرفو نزدم...دوشخصیتس....من یه نامزدی شکست خورده داشتم....این نامزدی دوممه!!!ولی به ایشون الان محرمم!تا یک دیقه دیر جوابشو نیدم میگه سرم جای دیگه گرمه یا حواسم به کس دیگس!خیلی بهم بی احترامی میکنه ولی یادش میره و فکر میکنه من فراموشی دارم و بابد همچیو فراموش کنم و از تهمتاش ناراحت نشم!!!توروخدا بگید کمک کنین من باید چیکار کنم...تو موقعیتی نیستم جدا بشم
پاسخ ها
جدا شو خودتوبدبخت نکن.دفعه بعد با دید جدی شریکتو انتخاب کن.حتی اگه محرمشی
همیشه فکر میکردم با گذشت زمان اگر صبوری کنم اگر هر جور که اون میخواد باشم ر کاری که میخواد بگم باشه...بهم اعتماد پیدا میکنه د باور میکنه که واقعا دوسش دارم.من هنوز ازدواج نکردم.اما سالهای ساله که با مردی هستم که ذره ای بهم اعتماد نداره.شماهارو نمیدونم اما من قبل این آقا گذشته خوبی نداشتم.که متاسفانه هنگام آشنایی جزیی از زندگیمو کاملا دید.اما دوسش داشتم و بخاطر دوست داشتنم عوض شدم.جبران کردم گذشتمو.و سالهای ساله که دارم صادقانه به عشق خودش زندگی میکنم.اون هیچوقت نفهمید که گذشته من یه اشتباه بود که تو سن کم رخ داد و خیلیا توش مقصر بودن.فکر کرد ذات اصلی من همون گذشته اس.خیلی اذیت شدم.الان 27 سالمه.قاطعانه دارم میگم من اشتباه کردم.گذشته من هر چی بود به خودم فقط مربوط بود.نباید بهش اجازه میدادم که منو قضاوت کنه یا بخواد منو با گذشته ام مقایسه کنه.الانم دیگه خسته شدم.بزار ننگ بدنامی برای همیشه روم باشه.ولی خلاص بشم از جهنمی که اون برام ساخت.
پاسخ ها
زندگی با یه ادم شکاک سخته بخدا
اصلا باهاش ازدواج نکن
سلام خانوماي گل منم ١٥ساله ازدواج كردم شوهرم شكاكه بددله معتاده بددهنه
دوستان میشه کسی منشا شک رو بهم بگه؟واقعا واسه آدمی که سربزیر هست و همه رو سرش قسم میخورن چرا باید شک کرد؟!!!!
پاسخ ها
یا ارثیه یا خوودشون انقدر به زن و دختر مردم نگاه کثیف داشتن که حالا به هیشکی اعتماد ندارن
منم10ساله بایه آدم بددل زندگی میکنم.جونم به لبم اومده.هنوزم نمیذاره تنهابرم بیرون.همیشه بایه بچه توخونم.تویه شهرستان غریبم باکسی همارتباط ندارم.
پاسخ ها
من خلاص شدم خلاص
سلام منم4ساله دارم باکسی که دیوونه وارعاشقش بودم زندگی میکنم یه بچه 1ساله هم دارم خیلی شکاکه ازهرحرفی که بزنم یه قصه واسه خودش میبافه ویه چیزدیگه برداشت میکنه،هرکارکردم نتونستم ازش جدابشم چون بعداون زندگی برام بی معنی بودحالاهم که بچه دارم به خاطربچه نمیتونم دلم میشکنه وقتی اینقدرپاکم وجززندگیم به هیچی فک نمیکنم ولی همیشه بهم تهمت میزنه،به نظرتون چیکارکنم؟حالادیگه خسته شدم بس اذیتم کرده وکتک خوردم میتونم طلاق بگیرم چون فک میکنم هیچ وقت درست نمیشه ولی حالامشکلم بچه مه ،تکلیف اون چی میشه اگه بده به من میتونم ولی نمیده،خدای من موندم چیکارکنم ؟؟؟توروخداشماهم کمکم کنید 2سال طول کشیدکه خونوادموراضی کردم باهاش ازدواج کنم حالاواقعابایداینجورنسبت به من بدبین باشه
پاسخ ها
مریم جون واقعا برات متاسفم .منم طلاق گرفتم البته تو نامزدی.فقط چند ماه عقد بودیم.من نامزددمو خیلی دوست داشتم یسال فقط خوونوادمو بقیه رو راضی کردم.اخه فامیلامون خیلی بدشو میگفتن.نامزدم همش بدبین بود جونمو به لبم رسونده بود اخه نمیشه که یکی بهم نگاه کنه نامزدم دععوام کنه..نمیتونم که بخاطر ازدواج از اجتماع کنار بکشم.هیچ جا نمیزاشتت تنها بررم.باا خودشم که میرفتتیم دعوا میکرد.عزیزم برو پیش مشاور.ا ولی طلاق ب
گیری خوبه
سلام
داستان من از اونجایی شروع شد که بعد از آشنایی که با یه خانم که 13 سال از من بزرگتر بود و بیماری ام اس داشت ،،،من که اصلا ب ازدواج و حتی نامزدی فکر نمی کردم شروع شد ،،،اوایل یکم از کارها و حرف هایی که می زد گفتم شاید اولشه یکم روم حساسه درست شه اما درست که نشد بدتر شد، جالب اینجا بود که خود این آدم ازدواج کرده بود بمن نگفته نبود و گفت فو ق لیسانس دارم اما دیپلم ردی بود ، برای من بعد از برملا شدن حقیقت هیچ چیز مهم نبود و حتی حاضر بودم بازهم باش ادامه بدم اما فقط بم شک نکنه ،،، تو خیابون بم می گفت به زنا نگاه نکن ، تو اتوبوس پشت تلفن بم می گفت زن پیشیته؟ من رو به همه عالم می چسبونو در صورتی که خدا شاهده حتی بخاطر ایشون با دخترا حرفم نمی زدم ،،،الان پیشم خوابیده و دارم قایم موشکس مطلب می ذارم باش صحبت کردم گفت فردا میرم خیلی دوسش دارم اما این رفتارش دارم دیونم می کنه حتی پیش مشاور هم رفتیم نزاشت طول درمان کامل شه گفت تو به منشی مطب هم نظر داشتی هرچند مشاور هم کاری نکرد ،،،،دوستان کسی می دونه این آدم بهبود میشه ؟ با دارو و درمان ؟ من به مشاور هم گفتم شاید پارانویید داره اما بمن گفت بش برچسب نزن اما مشاور دکتر نبود که تشخیص بده منم نیستم اما رفتارش مثل پارانوییداست من زیاد راجبشون خوندم ،،،خواهشا کسی اگه می تونه کمک کنه کاره ما از حرف گذشته منم خودم دارم خل میشم
تر خدا کمک کنید
آدرس میلم
armin.sh.f@gmail.com
پاسخ ها
اولا اشتباه کردی با ۱۳ سال بزرگتر وارد رابطه شدی.ببخشیدا.دوما این ادم بهت اعتماد نداره چه بهتر تمومش کنی.البته برو پیش مشاور
سلام من شوهرم شکاکه همینطورکه زندگی به کام من زهرمیکنه هرروززجرش میدم روزگارشم سیاه میکنم ایقدخوبه دلم خنک میشه
من ۱۹ سالمه ۳ ساله ازدواج کردم بچه ام ندارم شوهرم خیلی بد دله تا جلوی در نمیزاره در بیام خیلی دوس دارم طلاق بگیر ولی بیش از اندازه هم بهش وابسته ام ..نمیدونم چیکار کنم دارم روانی میشم ..تمام این روزا یه بار از ته دل نخندیدن ..خواهشن کمکم کنید ..
شوهرم منو خیلی لد میکنه چکار کنم
من طرفم حتی خواب بد هم میبینه دنیارو جهنم میکنه برام
پاسخ ها
الهی بمیرم مثل منی ولی من اتقدخونواده فقیروبدبختی دارم که راه پیش ندارم سه
ساله عقدم
گلم شماکه دارین زجرمیکشین تلافی کنین زجرش بدین خب اینجوری لااقل دلتون خنک میشه بایداونم بکشه اون زجریوکه داره به شمامیده
سلام با مردی که به گذشتت شک داره و کلی سوالهای تموم نشدنی تو ذهنش چیکار باید کرد؟ما هنوز ازدواج نکردیم آیا این ازدواج صحیح است؟؟؟؟؟؟
من 10ساله که با ی نفر دوستم،شکاک وبدبینه چند تا خط قرمز داره که هر وقت اونا رو یادم میره دعوای شدیدی میکنیم وانقد باید عذرخواهی کنم تا دوباره دلشو بدست بیارم و آشتی کنیم،وقتی ب حرفاش گوش میکنم خیلی خوبه همه کاریم برام میکنه،سرکار نذاشت برم منم بیخیال شدم،دوسش دارم، الانم در شرف ازدواجیم من امید دارم باهم باشیم مشکلات کمتر میشه، اما من یکم میترسم ولی چون این همه سال عمرمو پاش گذاشتم میخوام ب نتیجه برسه،موندم امکانش هست بهتر بشه یا نه!
سلام منم 3ماه نامزدبودم والان4ماهه عقدم؛ تودوران عقدمتوجه شکاک وبدبینی شوهرم شدم؛ تودوران نامزدی خیلی خوب تونست برام نقش بازی کنه؛ من بااینکه بامشاور درارتباط بودم اصلامتوجه شکاکی این آقانشدیم؛ کلی بگم گول خوردم بارفتاراش؛ حالاکه عقدشم بعنوان یه اسیرباهام برخوردمیکنه؛ بدون اون حتی نميتونم آب بخورم؛ همش بخاطررفتارای خودش بحث داریم؛ ميگم بریم پیش روانشناس؛ نمیپذیره؛ حتی نوبت گرفتم ولی نیوند؛ بهش ميگم رفتارتو؛ درست کن بعدبیاسراغ من؛ میگه من سراغ کسی نمیام؛ من همینم. میخای بخاه؛ میخای نخاه؛ باخواهرم که روانشناسه حرف زدم؛ متوجه شدبه بیماری پارانوئيد دچاراست؛؛توفکرطلاقم؛ حتی توافقی؛ بااینکه دیگه دخترنیستم؛ این اتفاق بطورناخواسته وبه زور واجبارشوهرم پیش اومد؛زندگی بامردشکاک؛ یعنی پذیرفتن جهنم
به نظر من !ما باید بهشون کمک کنیم تا شکشون برطرف بشه.شاید کاملا خوب نشن ولی بهتر میشن.واقعا طلاق مخصوصا با بچه کار درستی نیست.
بنظر من باید طلاق بگیرید اگه شرایط طلاق ندارید باهاشون مثل خودشون رفتار کنید شما تظاهر به شکاک بودن بکنین زندگی رو براشون جهنم بکنین حدقل اینجوری کمتر زجر میکشین من همه تونو درک میکنم منم با مرد شکاک زندگی کردم خیلی زجر کشیدم اجازه نداشتم هیچ جایی برم با خانوادم حق نداشتم رفت و آمد کنم تا اینکه طلاق گرفتم
ولی اشتباه کردم دوباره ازدواج کردم شوهر دومم ازون خیلی بهتره خیلی خیلی بهتره شکاک هم نیست ولی بخاطر زندگی اولم و اینکه یه مدت تنها زندگی کردم گاهی وقتا سرکوفت میزنه و تحقیرم میکنه البته منم ساکت نمیشینم و میگم بیخود کردی باهام ازدواج کردی برای بیشتر کارهامم باید ازش اجازه بگیرم البته اجازه میده ولی بادو بود میکنه
خلاصه اگه طلاق گرفتین دوباره اشتباه نکنین تو ازدواج بعدی برای خودتون ارزش قائل باشین طلاق دوم خیلی بدتر و مخرب تره
برای همه تون آرزوی خوشبختی میکنم
سلام من الان 4 ساله ازدواج کردم با پسری ک 4 سال از من بزرگتره خیلی بددل و شکاکه هر کاری ک فکرشو بکنین کردم ک بهتر بشه اما هیچ سودی نداشت حتی خودش هم ازرفتاراش اذیت میشه و دقیقا میگه من شکاکم و تو هم دارم نابود میکنم واقعا خیلی دوسم داره و همیشه میگم ب خاطر دوست داشتن زیاده و همیشه از این بیمناکه ک آبروش پیش فامیل دوستاش نره ک بگن همسرت فلان کلن تمام ترسش همینه و از دست دادن من چندین بارم بهم گفته خودتو نجات بده من چوم دوسش دارم حاضرم منتظر بمونم تا خوب بشه به نظرشما من بایدچیکارکنم نیاز به دکترروانشناس داره و مشاور؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
پاسخ ها
همین که قبول داره مریضه برو خدارو شکر کن بایه روانپزشک خوب مشورت کن باهم برین خوب میشه........ بعضیها قبول نمیکنن که مریضن فکر میکنن کاراشون درسته
خوب نمیشه عزیزم تلاش نکن
خودشم بهت میگه خودتو نجات بده
یعنی خوب بشو نیست این چیزا ذاتیه اگرم خوب بشه زمان زیادی میبره عمر و جوونیت از بین میره بعد دیگه چه فایده داره
منم یکبارازدواج کردم جداشدم دوباره ازدواج کردم شوهرم شکاک حسود بخیل یک روانی به تمام معنابود تازه زن دومش بودم هرروز بهانه میکردبابچه منومینداخت بیرون .خودش انقدرکثافت بودبه خواهرم چشم داشت ولی من اجازه صبحت کردن ونگاه کردن هیچ مردی نداشتم حتی به خانومها شکداشت تاازهم جداشدیم الان شیش،ماه بابچه نفس،میکشم اجازه حموم رفتن تلویزیون نگاه کردن نداشتم خیلی عوضی بود راحتشدم راحت
من بیست و هفت سالمه و شوهرم ده سال ازم بزرگتره سه تا بچه دارم خیلی شکاکه الان دیگه تحملم تموم شده تنها راه خلاصی رو خود کشی میدونم ...
پارانويا)
متاسفانه اكثر ايرانيها و خاورميانه ايها از بيماري شك، سوظن و بد بيني(پارانويا)رنج ميبرند و رنج ميدند. كه ريشه هاي ارثي،تاريخي ، فرهنگي و تربيتي داره. و ديگر اختلالات رواني كه اين مناطق بسيار از آن رنج ميبرند و رنج ميدند،اختلالات رواني دوقطبي(باي پولار)دو گانگي(شيداي و سر خوشي)(غم و افسردگي)و ديگري اختلال مرزي ( بوردن لاين) شخصيت ناپايدار، بقول معروف با يك كشمش گرميشون ميكنه و با يك مويز سردي. كه اينها بدترين حالات روانيست، كه به مورو فرد يا افراد جامعه را به كجرويها و ناهنجاريها، مكر،ريا،نفاق و نفرت نسبت به هم و در نهايت خشم و عصبانيت و انفجار سوق مي دهد. التماس دعا
سلام به خدا خسته شدم آثار شدید شکاکی شوهرم رو روی بچه هام میبینم عصبی شدن .پسر بزرگم از بس تهمت های پدرش رو که به من میزنه شنیده به من شکاک شده .تو هر چیزی سرک می کشه به هیشکی اعتماد نداره .همه رو بد خواه خود میبینه .خودم دارم افسرده میشم هیچ دوستی ندارم همصحبتی ندارم همسایه هم ندارم تو خونه تنها با بچه هام هستم محل کار شوهرم هم جلوی در خونه است روزی چندین بار میا خونه رو میگرده .و یه نیش میزنه و میره. بیشتر اوقات افکار منفی میاد سراغم .جوونم ولی از درون پیر شدم بیماری اعصاب گرفتم .هیچ اعتماد به نفسی ندارم در اوج زیبایی کامل .برام دعا کنین. خواهش میکنم هیچ وقت با یه فرد شکاک ازدواج نکنین.زندگی فقط مال شما نیست بچه هاتون هم تاوانش پس میدن .
سلام دوستان من شوهرم رو خیلی دوس دارم اونقدر که نمیتونم ناراحت ببینمش .خیلی شکاک نه ساله ازدواج کردیم با سه تا بچه .ده سال اختلاف سنی داریم من ۲۷ سالمه دیگه از همه دنیا نا امید شدم با هیشکی ارتباط ندارم. به هر حرکتی مشکوک. جلوی بچه ها حرف رکیک میزنه و افکارش رو میگه .دیگه راهی ندارم تو یه شهری زندگی میکنم که طلاق بدترین اتفاق زندگی یه زنه .شما میگید چه کار کنم
دوازده ساله که بایه مردشکاک رندگی میکنم اینادرست نمیشن روزبه روزبدترمیشن ،دیگه امیدی به زندگی ندارم
سلام منم 23 هستم و شوهرم 28. ما6 ساله که ازدواج کردیم.تو دوران عقدخيلي شکاک بودواذيتم میکرد ولی بعدازدواجمون خیلی بهتر شد.من اصلا جایی نگیرم که خودش بهم میگه چرابيرون نگیری.ولی الان یه مدت هست که اگه مزاحم زنگ بزنه منو دیوونه میکنه که کی بود.باشگاه که می رم بهم میگه چه ساعتی میزی چه ساعتی میای دارم کم کم میترسم نمیدونم چکارکنموبايدبگم باوجوددختر4سالم که خیلی وابسته به باباشه نمیتونم طلاق بگیرم وشوهرمم دوست دارم.لطفا نظر بديدعزيزان.تشکر
دوستان خوبم سلام به همگی وقتی دروغ ادم یک بار بشنوه تا اخر عمرش اعتمادشو از دست میده و اعتماد که از دست بره بهش میگن شکاک وقتی دختره برمیگرده اسم روشن فکری رو زبونش میاره باید همینطور حواست باشه که این فکر خرابش نکنه طرف مقابل بهش میگه شکاکی روشن فکری تو ایران ما بین بعضی از دخترا به هرزگی معنی شده و مردا هم از نظرشون به قول خودشون واییی تو چرا اخلاقت مثل بابامه نه غیرت ایرانی به شکاکی واسه بعضیا معنی شده ولی در کل شکاکی یک نوع بیماری زاتیه که ریشه در خانواده فرد داره که برید برگردید به گذشته میبینید داخل خانواده شخص بوده دوستان هرکس این متنو میبینه به عنوان یه مرد میگم هیچ وقت به هیچ دلیلی به هیچ وجه دروغ نگید حتی به پدر مادر جلوی همسر دروغ نگید اعتماد از بین میره
سه ماهه عقد كردم نامزدم يازده سال از خودم بزرگتره و خعييييلي زياد بددله دانشگاهم نميزاره برم هرروز دنبال ي بهانه جديده شوخي بردار نيس نميشه باش شوخي كرد منظور حرفم بد متوجه ميشه نميزاره براش چيزيم توضيح بدم ي موضوع كوچيكو اينقد كشش ميده ك ادمو زده ميكنه خيلي خستم خيلييييي موندم چيكا كنم اينده اي توش نميبينم ولي همش ب خودم ميگم شايد بهتر شد
پاسخ ها
فقط جدایی
سلام من۱۸سالمه یه بچه ۱سال دارم ولی شوهرم بدله نمیدونم چه کنم
سلام منم ۸ ساله با یه آقایی ..... . از اول به گذشته من شک داشتو شکش هم بی مورد نبود. ولی بعد از اینکه صادقانه همه چی رو بهش گفتم شکش هزار برابر شد و حتی الان شیشه هم داره میکشه و بدتر شده همه چی. شیشه از آدم عادی شکاک و عصبی ترینو میسازه چه برسه کسی که زمینشو داره. حتی با خانوادم هم چندماه یه بار جایی میتونم برم. مهمونی هم حتی حق ندارم برم حتی زنونه و خونه نزدیکان...
خیلی مشکلات دیگه هم هست که از حوصله خارجه...
اگه کسی راهکاری داره ممنون میشم بگه. البته به جز جدایی.
چون به جز دوست داشتن مسئله جونش هم در میونه. که همه چیرم از چشم من میبینه. تصمیم به ترک داره ولی با کوچیکترین مشکل حتی سوال ساده ی من داستان ها میسازه و بخاطر برداشت خودش بیشتر شیشه میکشه و...
ممنون میشم راهنمایی کنین.
دوس من شکاکه. مقصر خودمم. اولش اصلااا اینطوری نبود. من اوایل فک میکردم مث پسرای دیگس.کلییی دروغ بهش گفتم . حتی اسمم دروغ. کم کم علاقه مند شدم نمیخواستم فقط ی چت ساده و تهش بلاک باشه. البته چنبار بلاکشم کردم. دروغامم فهمید باز منو بخشید.موند.بهم شک داره.البته با این اتفاقا خیلیم خوبه. میگه حرفاتو ثابت کن. مثلا جایی هستم عکس میخواد. دوسش دارم. خیلیییی خوبه. خیلی مهربون و دوستداشتی و عاشق پیشه. منم میدونم الان ک دروغو گذاشتم کنار و باهاش صادقم ی مدت بگذره اعتماد میکنه
پاسخ ها
ببین آدم شکاک اصصصصلا خوب نمیشه فراز و نشیب داره ولی خوب نمیشه اول مطمئن شو شکاک نیست بعد ادامه بده درضمن آدم های شکاک رفتارشون شبیه آدم های عاشقه و اکثرا دخترها جذبشون میشن مناسفانه
من ده سال بود که با ی پسر دوست شدم که خیلی هم شکاک هم بد دل بوده خیلی ها میگفتن ازدواج کنیم بدتر میشه اما خودش میگفت ایتا از دوریه زیاده ما بهم برسیم همیشه پیشم باشی خوب میشم دست ازین بددلی و حساسیت برمیدارم اللن عقد هستیم ولی اون بددلی رو هنوز داره ی حرفایی میزنه که قلبم میخواد وایسه اون لحظه نمیشناسمش اولش خیلی کل کل میکردم اما دیدم خودم دارم عذاب میکشم بیشتر حالا یکم بی اهمیت شدم هربار که تهمت و بدلی میکنه همش منو به یکی از دوستاش میندازه که باهم ارتباط دارید در صورتی که من اون اقارو فقط یکبار اونم با خودش بودم که دیدم الان اگه طرف رو ببینم نمیشناسم نمیدونم کی هست چی هست ..تازه گیا بی اهمیت میشم نسبت به تهمتاش ی ساعت بعد خودم زنگ میزنم بهش که انگار اتفاقی نیوفتاده اون وقتی اروم شد دستامو میبوسه که حلالم کن من مریضم ازین حرفا نمیدونم کارم درسته یا نه لطفا راهنماییم کنید
پاسخ ها
دوست عزیز آدم شکاک درست نمیشه بعد از حرفایی که بهت میزنه شما باهاش تماس نگیر چون یه روز به جایی میرسی که طرف هیچ تلاشی برای آشتی کردن و به دست آوردن دلت انجام نمیده و فقط توقع داره شما پیش قدم بشی میدونم سخته اما باید رفتاری کنی که عذر خواهی کنه هرچند افراد شکاک و بد دل هیچ وقت درست نمی شن
سلام دوستان.حدود ٣ ساله كه با يه اقايي دوستم.خيلي به هم وابسته ايم ولي شكاك بودنش خيلي سردم ميكنه..دير جواب پيام بدم شك ميكنه.بايد حتما بگم كجا ميرم كجا ميام.توحرف زدن بايد خيلي مراقب باشم چون شبا روي حرفام فكر ميكنه و بعد كلي دعوا راه ميندازه كه اونجا اون حرف رو زدي منظورت چي بوده..اخرين بحث ما ٥ روز پيش من رفتم به ديدنش فقط بهش گفتم بيا بشين تو ماشين كه بريم بعد از دو روز گفت از دستت ناراحتم گفتم چرا گفت اون روز واسه چي عجله داشتي بريم كي تعقيبت كرده بود واسه چي گفتي بيا بريم
سلام دوستان من هفت سال دارم بایه مردشکاک زندگی میکنم ازتون خواهش میکنم عاجزانه اگرهنوزاول راه هستین عشق وعاشقی دوست داشتن وکناربذارین وبرگردین باآدم شکاک نمی شه زندگی کرد.من الان یکسال دارم به خودکش فکرمیکنم.چون یه دخترچهارساله دارم تحمل ودوری ازدخترم وندارم فقط بامردن مشکلم حل می شه
سلام دوستان شکاک بودن یه بیماری و درمان نداره به عنوان خواهربهتون میگم اگه اول راهیت برگردید اینکه دوستش دارم و این حرفا ول کنید تحمل کردن فرد شکاک خیلی سخته من 1و نیم که عقد کردم خیلی بهم و خانواده ام بی احترامی میکرد و بهم تهمت میزد که کسه دیگه را ددست داری و هیچ مدرکی برای اثبات حرفاش نداشت منم خیلی دوستش دارم ولی تصمیم گرفتم که جداشم و این تنها راحله
دوستان گلم ناامید نشین وتوکل کنید به خدا وقتی از فردشکاک جدا شدید مطمئنا باشین زندگی بهتری درپیش خواهید داشت . زندگی بافرد شکاک حتی اگه دوستشم داشته باشید فقط جهنم (یعنی اگه بافرد شکاک ازدواج کنید جهنما تواین دنیا میبینید)
من خودم شکاک هستم و خانومم داره ازم طلاق می گیره. خیلی زیاد هم دوستش دارم و زندگی قشنگی داشتیم. نظرها رو خوندم، راستش باورم نمیشه اکثرا با این قضیه انقدر بی انعطاف برخورد می کنن. دارم فکر می کنم چی شد که اینطوری شد. یه دوس دختر داشتم سه سال پیش واقعا باهم عالی بودیم. یه روز قرار بود بعد امتحان دانشگاه با دوستامون دختر پسری بریم بیرون. نه تنها موقع امتحانش گذشته بود و جواب نمی داد بلکه یهو زنگ زد و دیدم یه پسره میگه وجود داری بیا فلانجا. تو راه دوس دخترم با تلفن مغازه ها زنگ زد گفت گوشیمو دزدیدن. رفتیم کتک کاری و کارمون به دادسرا رسید که فهمیدم دوس دخترم پیش این پسره بوده. با دلیل و مدرک. ولی قبول نمی کرد که پسره مجبور شد نشونه های بدنش رو بگه. خودم انقدررر توی مجردی زن شوهردار دیدم و البته هیچوقت بعد اینکه فهمیدم متاهل هستن ادامه ندادم ولی دوستام مشکلی نداشتن با این قضیه. خب شما به من بگین که حالا اعتماد چه تعریفی داره و چطور میشه اطمینان کرد. درسته شک افتضاحه و آدم مثل کاراگاه ها میشه و هر روز بدتر، ولی یه سرچشمه هایی توی جامعه و یه چیزایی هم از محبت نکردن خانومها به همسرشون هست که باعث تقویت این جور مسایل میشه. به هر حال طلاق و شونه خالی کردن یک شکست بزرگ برای هردوطرف و مسخره ترین راه ممکن هست. اونی که توانایی روحی بالا داره کنترل می کنه و زندگی قشنگش رو حفظ می کنه.
هیچکس کلا بد نیست.
پاسخ ها
متاسفم باید بگم این شک شما بیماری خوره هست که تاوان اعمالتون هست ؛ تا توبه نکنید و دور این کارها رو خط نکشید و بی خیال دوستای ناباب که افکار شیطانی دارن نشید وضع بهتر نمیشه که بدتر هم میشه.
ای کاش انقدر بی اعتمادی تو وجود شما نبود. همه دخترا مثله هم نیستن. همسر تو چه گناهی داره که باید تاوان بی اعتمادی تو رو بده. شماها تو دوره مجردی انقدر روابط آزادو بی قید و بند داشتین و هر کاری که دلتون خواسته کردین ، حالا بعد زن گرفتن تماما فکرتون اینه که اون دختر هم مثله خودت و همون دخترای کثیف داره بهت خیانت میکنه. انقدر خودتون همزمان با چند نفر رابطه داشتین که فکر میکنید همسرتون هم همینطوره... ولی بدجور اشتباه میکنید. تقصیر همسر تو چیه ؟؟؟ ایکاش شماها هیچ وقت ازدواج نمی کردید...
داستانی که نوشتی خیلی آشنا بود
من هم از کسی جدا شدم که خیلی دوستش داشتم...
ی پایان تلخ بهتر از ی تلخیه بی پایانه
"اونی که توانایی روحی بالا داره کنترل می کنه و زندگی قشنگش رو حفظ می کنه. " تویی که توانایی روحی بالا داری خودتو کنترل کن. ذهن بیمارتو کنترل کن که همسر بیچارتون به فکر جدایی نیفته.
کاش شما مردا یکم وجدان داشتین.. امیدوارم ی روز تاوان بلایی که سر دختر مردم آوردید رو پس بدید.شما ها هیچ وقت زندگی آرامی نخواهید داشت
م...من23سالمه حدود١ساله نامزدي کردم..نامزدم وقتی تو رابطه ی دوستی بودیم اصلا بمن شک نداشت اما الان....هر حرفی بمن میزنه و.....به من تهمت شوخي كردن با داماداشون و حتي نسبت ب داداشش هم روي من تعصب داره و ميگه باهاش حرف نزن جوري ك شايد اطرافيان بگن ادب نداره و سلام نميكنه....حرفشوميزنه بعد مبگه من این حرفو نزدم... انگار دوشخصیتس روانيه....من یه نامزدی شکست خورده داشتم....این نامزدی دوممه وقتي یک دقيقه دیرتر جوابشو ندم میگه سرم جای دیگه گرمه یا حواسم به يكي دیگس يا مهمون ك بياد خونمون ميگه منو فراموش ميكني و سرت شلوغه بيشتر وقتاخیلی بهم بی احترامی میکنه حرف حرفه خودشه حرفاش ادمو ديوونه ميكنه ولی یادش میره و فکر میکنه من فراموشی دارم و بايد همچیو فراموش کنم و ازحرفاش نبايد ناراحت شم توروخدا بگید کمک کنین من باید چیکار کنم؟؟؟؟...منم اصلا تو موقعیتی نیستم جدا بشم... عصبي شدم ديگه ...بخاطرش دانشگاهمو نرفتم و نصفه كاره موند حتي جايي كه ازمون داده بودم قبول شدم اما اون گفت بااااايد انصراف بدي.............
پاسخ ها
تمام این علایمی که گفتی رو من هم لحظه به لحظشو کشیدم. چقدر زجر میکشیدم. جرات نداشتم تو خانواده خودم بخندم. کسی هر حرفی میزد واسه خودش داستان پردازی میکرد موضوع رو به من ربط میداد منو متهم می کرد.
چقدر لحظه های سختی بود... جرات لبخند زدن هم نداشتم دیگه
با سلام ، حدود یکساله ازدواج کردم و باردار هستم ، همسرم کمی شکاک هستن و نمیزاره هیچ برم بیرون تنهایی برای انجام کاری .لطفا راهنماییم کنید
پاسخ ها
راه سختی در پیش داری. باید قید آزادیتو بزنی... اگه با آدم شکاک زندگی کنی مثل ی برده باید باشی. هیچ اختیاری از خودت نداری
سلام خانوما گل من ۱۸ سالمه و یه رابطه یک ساله دارم با یه پسری الان قراره نیمه شعبان نامزد کنیم قبل از این من چندتا اشتباه بچگونه داشتم ک یکیشون و فهمید و تا چند وقت زندگیم جهنم شد.الان از دسشب گوشیش و خاموش کرده همش دلشوره دارم ک نکنه چیزی فهیمه باشه.خیلی گیر میده طوری ک جلوی داداشم و بابام یا جلوی مادرم و خواهرما باید روسری بپوشم نمازم میخونم.اگه لاک بزنم شهیدم.اگه ارایش کنم میکشم.خندم از حالت لبخند زدم خارج بشه و یکم بلند بخندم باخون رته میندازه هیلی میترسم دوسش دارم ولی میخپوام تموم بشه ولی مامانم ب فکر ابروی خودشه هی میگه جواب مردم چی بدم سرم نکن زیر ننگ بگم چش بود پسره...خیلی عذاب میکشم چادریم هستم دارم افسرده میشم حق بیرون رفتن ندارم مهمونی رفتن ندارم ایشالا نسلتون منقرض بشه مردای بد دل اینا چی بود ماماناتون پس انداخت واسه ما بیچاره ها خودمون کم بدبختی داشتیم...
سلام به همه. من 27سالمه 5ساله ازدواج کردم. یکسال و نیم نامزد بودیم. و بچه نداریم. وقتی نامزد بودیم بهم گفت باید چادر سر کنم و آرایش نکنمو دانشگاهم نرم. بهش گفتم من همینی که هستم اون زنی که میخوای رو برو پیدا کن باهاش ازدواج کن. خلاصه دوران نامزدی ما همش بحث و دعوا بود.من افسرده شده بودم. دیگه نمیخندیدم. جرات نداشتم تو خیابون به کسی نگاه کنم. البته اینو بگم که زیر بار حرفش نرفتمو دانشگاهو رفتم. آرایش هم میکردم البته خیلی کمتر آرایش میکردم. به خاطر اینکه بیخودی حساس نشه چادر هم سر کردم وحتی ساق دستم داشتم. البته من نماز میخونمو خیلی اعتقاد دارم به نماز. خلاصه عروسی کردیم و تا یکی دوسال چادر سر میکردم و دانشگاه هم میرفتم. اما دیگه به آرایشم کاری نداشت. با رفت و آمدم هم از همون اولش گیر نمیداد. خلاصه بعد یه مدت که واقعا دید من دختر یم که نماز میخونمو روزه میگیرم و خیلی معتقدم به این چیزا و رابطه ی محرم و نامحرم خیلی خیالش راحت شد. من خیلی بهش محبت میکردم تا الان هم اصلا بهش بی احترامی نکردم و نمیکنم. این واسه مرد خیلی مهمه. وبه خانوادش هم احترام میذارم. منم شخصیتم طوری نیست فحش بدم. ولی اون قبلا تو دعوا فحش میدادو من جواب نمیدادم . رفتار من خیلی روش تاثیر گذاشته خیلی درمورد گناه و این چیزا حرف زدم باهاش که پشت فرمون فحش نده و الان دیگه خییییلی کم ببین چقدر عصبانی بشه یه چیزی بگه ولی نه مثل قبل. اوایل ازدواجمون بهش گفتم به خاطر گرما نمیتونم چادر سرکنم. اابته من چادرو خیلی دوست دارم ولی چون به اجبار بود ناراحت بودم. وگرنه من واقعا خیلی چادر دوست دارم. گفتم نمیتونم بهم گفت باشه هرجور راحتی ولی مانتوی کوتاه نپوش. منم قبول کردم. الان مانتوهای بلند و شیک میگیرم و با رفتو آمدو با خنده هام کاری نداره.بعد ازدواج خیلی زود شوهرم خیلی بهم اعتماد کرد چون من کاری کردم بهم اعتماد کنه این خییییلی مهمه. منم هیچوقت از اعتمادش سواستفاده نکردم. هیچوقت بهش دروغ نگفتند پنهان کاری نکردم و گوشیمو پنهان نکردم خلاصه خیالش از بابت من راحت شد. نماز و روزه خیلی تاثیر داشت خیلییی. من مجردم بودم نماز میخوندمو روزه میگرفتم ولی حجاب نداشتم متاسفانه. الان موهامو بیرون نمیذارم و خیلی از شوهرم ممنونم که باعث شد من بی حجاب نباشم. میدونم خدا همیشه به بنده هاش کمک میکنه چون فقط از خودش کمک میخواستم........ الان بهم میگه تا اون سر دنیا هم بری بهت اطمینان دارم. و کاری باهام نداره هرچی بخوام چندبرابرشو واسم مهیا میکنه. میگه تو فقط جون بخواه. بعد 6سال همش برام دسته گل میخره و هدیه میخره. همیشه بهم میگه تو بهترین و پاکترین دختر دنیایی . یه تار موت می ارزه به همه چیزو همه کس. خلاصه اینکه الان بدون من نمیتونه زندگی کنه و میخواد بچه دار بشیم. خانومای عزیز من میدونم شرایط سختیه من درک میکنم چون خودم عذاب کشیدم. اما با اینجور آدما لج نکنید بهشون اعتماد بدید کاری کنید خیالشون راحت بشه که شما کاری نمیکنید. بینید رو چی حساسه اونو انجامش ندید بعد یه مدت بیخیال میشه. فقط خصلت مردا اینکه که حساسشون نکنید وگرنه روزگارتون سیاهه. اوایلش سخت نگیرید و لج نکنید. کاری کنید بهتون اعتماد کنه به حرفاش اهمیت بدین بهش احترام بذارید. همه چی درست میشه. اونوقت اگه نشد به فکر طلاق باشید. منم بارها به طلاق فکر میکردم اما الان حتی دلم نمیخواد در موردش فکرکنم. ببینید چقدر رفتار آدما تاثیر داره...... من نمیگم خیلی خوبم اما تا جایی که تونستم نذاشتم حساس بشه. واسه من جواب داد شما هم امتحان کنید.......... الان آنقدر خیانت زیاد شده که بعضی مردا حق دارن نگران زن و زندگیشون باشن. اگه همو دوست دارین سعی کن فقط حساسش نکنی و بهش اعتماد بدی.......همین. امیدوارم به حق امام زمان همه دلشون خوش باشه و تو زندگیاشون خوشبخت بشن...آمین....
منم خسته شدم ادم عصبی شدم... یه دختر دارم....دوس ندارم اسم بچه طلاق روش بمونه....همه جا خودم میرم میگردم ..ولی با فامیلا نمیزاره حرف بزنم......ادم خوبی هست...فقط زیادی گیردمیده.....اصلا بعضی اوقات بحث میکنیم...منم میگم میخوام جداشم بعد میاد ازم عذر خواهی میکنه....
خیلی سختتتتتتته.....خدایا کمک کن
شوهرمن اجازه میده من همه جامیرم ولی قبلش بایدزنگ برنم بهش بگم تومسیرم که میخوام برم چندبارزنگ میزنه میگه هنوزنرسیدی وقتی رسیدی بگو
من الان شیش ماهه که عقدم از وقتی فهمید قبل ازدواجمون دوست پسر داشتم خیلی بهم بی اعتماد شده نمیتونم تنها برم بیرون نمیتونم برم مهمونی نمیتونم بخندم واینا نمیدونم چیکار کنم هنوز عقدم لطفا راه حل بگید راهمونم دوره هشت ساعت از اینجا دوره دو دل شدم قبلشم کسی میفرستاد تا منو تعقیب کنه افسرده شدم عصبی شدم اونم خیلی بد دهنه
سلام من 19سالم وهمسرم27سال هرجامیخوام برم احاره میده میرم ولی توراه که دارم میرم چندبارزنگ میزنه که ببین کجاام رسیدم یانه ازم خواسته هرجاخواستم برم قبلش بهش بگم روزی چندبارزنگ میرنه حالموبپرس ولی من اززنگ زدن زیادیش کلافه شدم به نظرشمابددل؟
شوهرم روزی چندباربهم زنگ میزنه حالمومیپرسه من اززنگ زدن زیادیش کلافه شدم بهشم میگم ازخودشواصلاح نمیکنه به نظرتون بددل؟؟؟
14سالم بود ازدواج کردم همون روز عقد با اینک نمیدونستم شوهر چیه ولی از رفتارش فهمیدم خیلی حساس و بد دل 15سالم شد بچه دار شدم الانم 30سالم خدا سر شاهده هر وقت حرف زدم گفتن بخاطر بچت گناه داره طاقت بیار خوب میشع ولی خوب نشد بدترم شد انقد بدتر ک نمیزاره با شوهر خواهرم حرف بزنم همش اشاره نمیزار تنها جایی برم نمیزار اهنگی ک خوانندش مرد گوش بدم اگ فیلم ببینم خندم بگیر عصبی میش نمیزاره فوتبال ببینم پسرم 15سالش میشه بهمن امیدم ب پسرم ک فقط ب حق پنجتن بزرگتر بشه با پسرم برم اینجور مردا خوب بشو نیستن از زندگی هیچی نفهمیدم فقط حسرت خوردم خدا نجاتمون بد ب حق فاطمه زهرا هیچ دختری گرفتار اینجور مردی نش ک از سرطانم بدتر
بچه ها من ۲۷ سالمه ۹ ساله ازدواج کردم . شوهرم خیلی بد دل و شکاکه . من شدم زندانی و اون شده زندان بان . همیشه خونه هستم . حسرت یه رستوران یه کافی شاپ اصلا خوردن یه بستنی تو بیرون به دلم مونده . بعد چندماه اگه بخواد من و ببره بیرون شب میبره که اکثر مغازه ها تعطیل شده . بچه دار هم نشدم. دلم میخواد جدا شدم ولی میترسم . یه خواهر مطلقه هم دادم که این باعث میشه نتونم اقدام کنم برای طلاق . تو روخدا کمکم کنید
پاسخ ها
طلاق بگیر منم چهارسال گریه و زاری کردم که والا اینطوری که میگی نیست و من با کسی نیستم ولی همه چیز بدتر شد و اون سواستفاده کرد تا دیر نشده جدا شو چون بعد از چند سال افسرده میشی و همه داشته هاتو از دست میدی
من بایه اقایی رابطه داشتم و اون تموم شده حالا چندوقتیه که عقدم چندروز پیش پیامای منو خواهرمو خونده اسم اون اقا تو پیامام دیده حالا گیرداده این کیه به دروغ گفتم که خاستگارم بوده ولی باورنمیکنه میگه باید به اونی که معرفیش کرده زنگ بزنم بپرسم منم الکی شماره یکی از بستگان دادم بنظرتون کاراشتباهی کردم باز دروغ گفتم؟اعتمادش برمیگرده؟به طلاق فکرنمیکنم چون خانوادم نمیزارن
سلام من بااقایی آشنا شدم قراره ازدواج کنیم ولی خیلی شکاک مثلا وقتی خوابم میگه دروغ میگی ۳ساعت خواب نبودی
یااینکه میگه یساعت حموم نبودی
یااینکه بیرونم میگه چرا با فروشنده یاد حرف زدی
من دوسش دارم پسر باحالیه بعد خودش میگه بخاطر دوریه ازدواج کنیم درست میشه
بنظرتون جواب مثبت بدم؟؟
پاسخ ها
هیچ وقت باهاش ازدواج نکن منم مثل تو بودم هنوز خودشو نشون نداده بهت . اینجور آدما درست نمیشن. من چهارسال عمرم و صرف همچین مردی کردم چون فکر میکردم قابل درمانه ولی نیست تا دیر نشده ولش کن. فقط یدون فردا دیره
سلام نه اشتباهه درست نمیشه خودتو نابود نکن
سلام...کاملا سنتی با یکی از اقوام دور نامزد شدم ب حدی خجالتی و مذهبی بودم ک حتی ب مردای فامیل سلام نمیدادم از فرط خجالتی بودن... و خیلیا بی ادبی تلقی میکردن...نامزد ک شدم تو نامزدی خییییییلی بد دل و حساس بود مث بازرسا فقط سوال میکرد کجا بودی کجا رفتی کی رفتی کی اومدی چرا رفتی وااااای...شب و روز و روز و شبم تو نامزدی یا دعوا بود یا خون گریه کردن...ولی تو فامیل ما کسی نامزد ک میکرد اگ میخواس بهم بزنه میشد سوژه اخبار روز...۱۸سالم بود فکرم بچه سال بود و چن خواستگارم خبر مرگم زیاد داشتم بزور و اصرار و جنگ اعصاب نامزدم کردن...تو نامزدی هر دیقه میگف با فلانی رابطه داری با بهمانی سر و سر داری در حالیکه خدا شاهده تنها دختر بیش از حد مذهبی فامیل بودم... و البته اینم بگم ک اون قبل من ۵ سال عاشق یکی دیگه بود ولی دختره باهاش عروسی نکرد من دیگه نمیدونم تو اون ۵سال آقا چ اتفاقایی واسش افتاده...و البته توی خونوادشم کلا پدر مادر خواهر برادر همه مشکل اخلاقی دارن...ی سال نامزدی بحدی از تهمتاش دیوونه شده بودم ک سرمو میکوبیدم ب دیوار..چن بااااار خواسم بهم بزنم نامزدیو فک و فامیل نمیذاشتن میگفتن تو نامزدی طبیعیه عوض میشه...عقد کردیم ۶ماه عقد بودیم بهتر نشد بدتتتتتتتتر شد...جوری ک میرف مخابرات پرینت تماسا و پیامامو میگرف چک میکرد سیمکارتم ب اسم خودش بود...واااای خدا چققققدر زجر کشیدم...ی روز اومد خونمون بهش گفتم دیگه نمیتونم ادامه بدم...نمیتونم نمیتونم دیوونه ام کردی دیگه برو پشت سرتم نگا نکن....گفتش ک من طلاقت نمیدم بهش گفتم بخدا قسم طلاقم ندی خودمو میکشم ولی باهات عروسی نمیکنم...طلاقم نداد انقد زجرم داد کشیدم ب خودزنی ولی متاسفانه زنده موندم...دیگه واسم مهم نبود زنده بودن و نبودن...ب دلایلی مجبور شدم باهاش عروسی کنم و خودمو گول میزدم ک شایدم بقیه راس بگن و بعد عروسی خوب بشه...شایدم خودش راس میگه ک از دوریه و فلان و بهماااان...عروسی کردم باهاش...۴سااااااااااال زجرم داد دانشگامو انصراف زدم نشوندم تو خونه...حتی یک بااااارم منو مسافرتی جایی پارکی نبرد شب و روز و روز و شب تو خونه بودم تنها تو ی چاردیواری بدون سرگرمی...فقط خودم بودم و ی تلویزیون ک از بس نگا میکردم سردرد شدید میگرفتم...هر جا میرفتمم ی تهمتی بارم میکرد دو سال اول ایجور پیش رف...گفتم دیگه خونه فامیل نمیرم شاید درست شه...بعد اون مهمون میومد میگف با مهمون رابطه دارم...واااااای خدا من چقد زجر کشیدم با این نامرد...ی بار کارم کشید ب طلاق ۸ماه خونه بابام بودم طلاقم نداد گف زنمو دوس دارم...گف عوص میکنه خودشو...بعد ۸ماه دو ماهه برگشتم بازم جنگ اعصاب بازم تهمت بازم حرف بیخود...عوض نشد ک نشد ک نشد ک نشد...و الان من ی زن ۲۵ساله ام ک ب حدی تو این چهار سال زجر کشیدم ک فامیلای دور ک خیلی وقته منو ندیدن حالا میبینن نمیشناسن بخدا قسم نمیشناسن منو ب حدی شکسته شده چهره ام...موندم چیکار کنم...۲۵سالمه تو این چار سال ناراحتی قلبی تنگی نفس مشکل معده ضعف اعصاب هزار تا مرض گرفتم...الان دیگه انگیزه حتی واس طلاق ندارم..با خودم میگم ب درک من ک آینده ای در انتظارم نیس...شبا ک میخوابم امیدم فقط اینه ک صب چشام وا نشه...شمارو ب خدا قسمتون میدم نکنین با خودتون اینکارو مگه چن سال میخواین زندگی کنین...زندگی با آدم بدبین خوده خوده خوده جهههنمه بخدا قسم...من بخاطر اینکه اولین مردی بود ک اومد تو زندگیم بیش از حد بهش وابسته شدم و سنم کم بود حماقت کردم باهاش عروسی کردم...هییییییییییییچ عشقی با ی مرد بدبین و شکاک دوام نداره اگ هم داشته باش جز زجر و افسردگی ثمره ای نداره....با این حرف ک عاشقشم نمیتونم رهاش کنم خودتونو نندازین تو جهنم...از چاله ی ترس از رها کردن و حس عشق خودتونو نندازین تو چاه عمیق ی عمر زیر ذره بین تهمت بودن...خداروشکر بچه ندارم ازش...تورو خدا دعا کنین واسم روزای خوب منم بیاد خسته ام خیلی خسته
سلام من قبلا ی ازدواج نا موفق داشتم وی پسر که پیش پدرش زندگی میکنه الان۲ ساله با یکی صیغه شدم ب ظاهر خیلی دوستم داره و چیزی کم نمیزاره قراره ازدواج کنیم ولی خیلی شکاکه منو خیلی میزنه خیلی بهم توهین میکنه ۲ خیانت هم کرد داغونم بچه ها الانم بهم تهمت میزنه که با دامادم رابطه دارم من خیلی دوسش دارم بدون اون نمیتونم زندگی کنم من چیکااار باید بکنم هر بار خواستم ازش جدا شم ولی نمیشه
من همسرم خیلی شکاکه و فقط بهم تهمت میزنه با خونوادم خیلی بده و با خونوادش خیلی خوب بودم ولی با دیدن تموم محبتاشون حاضر نیست به سر بیان مهمون خونمون یا من برم پیششون و همش تحقیرم میکنه و توهین میکنه و ارتباط منو با همه قطع کرده بود خودشم اصلا خوب نیست برام نه خونه زندگیه خوبی ساخته نه هیچ چی و همش میگه همه کارو باید بابات انجام بده برامون خیلی دوسش داشتم ولی الان دیگه ندارم و بی تفاوتم دروغ میگه و بدگوییمو میکرد به همه من هیچ دلخوشی نداشتم شاد شاد بودم قبلا ولی الان عزت نفس و همه چیمو گرفت به خودم جرات دادم و ترکش کردم با اینکه بی تفاوتم بهش ولی فعلا دوست ندارم اصلا به چیزی فکر کنم و مشاورم باهام نمیاد میگه مشکل تویی واز اول بدجنس و زن بد و افسرده بودی من خیلی خیلی پاکم یعنی رفتار مشکوکم ندارم تا حالا هم چیزی ندیده همش توهمه راهنماییم کنید لطفا
نظر همه رو خوندم ولی اون شکاکه شما کاری کنین که اون دیگه شک نداشته باشه من خودم یه مردم وقتی یکی دروغ میگه بهم نسبت به رفتار بعدیش باز بی اعتماد میشم باز که این کارو ادامه بده منم شکاک میشم خب مثلا وقتی به شما شک داره کاری نکنین که هزارتا فکرو خیال بیاد سراغش این جورا مردا بیمار هستن شما باید درمانشون کنین مثلا یه زمانی همچین مردی رو دوست داشتین نه اینکه بهت شک کرد بگی نه طلاق. ب نظر من کاری کنین بفهمه خودش به خودش بگع وای چ اشتباهی کردم نباید بهش شک میکردم بنظر من هیچوقت دروغ نگین طلاق اخرین راه هست اول ببین اگه بیمارتو تونستی درمان کنی که درست میشه اگه نشد اونموقع طلاق بگیرین
پاسخ ها
دوست عزیز مردی که شکاک باشه با هیچ دلیلی قانع نمیشه. شاید یک با یا دو بار بفهمه اشتباه کرده ولی شک انتها نداره و همیشه موضوع واسه شک کردن پیدا میکنه. تا جایی که طرفشو خسته می کنه و همسر اون باید دائما در حال توضیح دادن و ثابت کردن خودش باشه. هیچ چیز سخت تر از این نیست که با کسی که بهت بی اعتماده زندگی کنی. عشق و دوست داشتن جاشو به نفرت میده.
من یکسال با ی نفر دوس بودم هنوزم دوستم ولی الان که دقت میکنم میبینم که نسبت به من شکاکه وقتی میرم پیشش گوشیمو حتما باید چک کنه تو گالریم پیامام و..تا بخوام با ی پسر از اشناهامون حرف بزنم سریع حساسیت نشون میده با این که هیچ منظوری ندارم وقتی میرم جایی فکر میکنه دروغ میگم میگه عکس بفرس خیلی دوسش دارم واقعا نمیدونم چکار کنم واقعا دلم نمیاد ازش بگذرم
با مردی که حتی به خندیدن زنش شک داره چه باید کرد
پاسخ ها
باید مثل خودشون رفتار کرد
با مردی که حتی به خندیدن زنش شک داره چه باید کرد
با مردی که حتی به خندیدن زنش شک داره چه باید کرد
با مردی که حتی به خندیدن زنش شک داره چه باید کرد
خسته شدم بس كه بهم تهمت زد محدودم كرد بقيه دخترا رو ميبينم هزارتا خراب بازي در ميارن اما عزيزن مني كه حتي كوچكترين اشتبام نميكنم بايد زجر بكشم اي خدا
من چند وقت پیش پیام دادم که همسرم شکاک و بد دله . من نزدیک ده ساله ازدواج کردم . تو این مدت همیشه سکوت کردم چون نخواستم تو زندگیم بحث و دعوا باشه . اما چند وقت پیش یک دفعه منفجر شدم و این سکوت چند ساله و شکستم .الان به لطف خدا اجازه باشگاه رفتن بهم داده اونم خودم تنها برم . شاید از نظر بعضی ها زیاد بزرگ نباشه اما برای من روزنه امیدی بود . الان حالم بهتره ... . شما هم امیدوار باشید . ما هم خدایی داریم .
دوستان منم شوهرم خیلی شماکه و بدبین و بددهنه خیلی بیشوره 27سالمه شوهرم پنج سال ازم بزرگتره شبو روزندارم نمیتونم بیرون برم باهاشم که بیرون میرم میگه سرتو بنداز پایین البته اینم بکم گندکاریاشو خیلی دیدم ازش ختی عکسشو بایه دختره تو گوشیش دیدم ازش سرد شدم ولی چیکار کنم که خانوادم پشتم نیستن نمیزارن طلاق بگیرم میگن باید بسوزی و بسازی حمایتم نمیکنن دخترم 11سالشه و وسرم 6سال تازه گفته ک نمیزارم پسرم بره مدرسه چکار کنم داذم ذره ذرهتو زندگیم اب میشم بچهامم دوسدارم نمیتونم ازش دل بکنم چیکار کنم ترووووخدااااااراهنماییم کنید
دوستان منم شوهرم خیلی شماکه و بدبین و بددهنه خیلی بیشوره 27سالمه شوهرم پنج سال ازم بزرگتره شبو روزندارم نمیتونم بیرون برم باهاشم که بیرون میرم میگه سرتو بنداز پایین البته اینم بکم گندکاریاشو خیلی دیدم ازش ختی عکسشو بایه دختره تو گوشیش دیدم ازش سرد شدم ولی چیکار کنم که خانوادم پشتم نیستن نمیزارن طلاق بگیرم میگن باید بسوزی و بسازی حمایتم نمیکنن دخترم 11سالشه و وسرم 6سال تازه گفته ک نمیزارم پسرم بره مدرسه چکار کنم داذم ذره ذرهتو زندگیم اب میشم بچهامم دوسدارم نمیتونم ازش دل بکنم چیکار کنم ترووووخدااااااراهنماییم کنید
من انقدرخونواده فقیری دارم ک راه برگشتن ندارم .قیافه خیلب خوبی دارم هم خودم هم خواهرام ولی دوتاخواهرم که یکیشون ازمن بزرگتره ازدواج نکرده بخاطراینکه مازیرخط فقریم.من عقدم ولی هیچ راهی ندارم مامانم میگه همین پسر خرجتومیده کی اومددرخونمون بزنه بگه دختردارین?طلاق میگیری بیای اینجابرادرت عرق بخوره سیگاری بکشه حرص،بخوری طوری نیست هرچی میگه به حرفش گوش کن هیچ جانرو نخند بگو چشم
من ده ساله ازدواج کردم اوایل شوهرم خوب بود اول معتاد بودازش طلاق گرفتم ترک کرد بعد دوباره بعداز چند وقت برگشتم الان به شدت بهم شک داره در میزنه حتی چند ثانیه بگذره دروباز کنم گیر میده داشتی چکار میکردی میرم جایی مردی اونجاس به شدت باهام دعوا میکنه گوشیمو چک میکنه میره سرکار خودشو عذاب میده تامیاد منو سوال جواب میکنه که امروز چکار کردم بهشم میگم شکاکی میگه نه اینکه نگرانتم شک نیست .تروخدا بگین چکار کنم
خوبین
زندگی با مرد شکاک فقط و فقط و فقط نابودتون میکنه نوشته های این سایت رو قبول ندارم مردای روانی شکاک هیچوقت درست نمیشن هیچوقت این وسط خانومان ک فقط پیر و شکسته و افسرده و گوشه گیر و عصبی میشن خودتونو هرجور ک هست نجات بدین حتی شده برین کار کنین کارگری کنین ولی با ادم شکاک زندگی نکنین چون مرگ تدریجیه شوهر یکی از فامیلامون اینجوری بود زنش خودکشی کرد الان ۳ ساله فوت کرده خودتونو نجات بدین
نمیدونم چرا بعضی ها فقط محکوم میشن به تحمل کردن . نه دیگه قدرتی دارن نه حوصله ای .....
سر نوشت بد جور برای ما بد نوشت ...
خدایا این دنیامون جهنم شد خودت تو اون دنیا به فریادمون برس ...
خدا جون بهمون قدرت بده کم نیاریم ....
خسته ایم خسته ..... خدایا ... توروخدا
دلم عشق میخواد .... دلم یه دست نوازش میخواد که از روی عشق روی سرم کشیده بشه
دلم یه دوستت دارم ساده میخواد....
همسرمن بددل بود منو روانی کرد،جداشدم
پاسخ ها
عزیزم میشه بگی از کجا شروع کردی . یعنی چه جوری تونستی نتیجه نهایی بگیری . من نمیتونم تصمیم بگیرم . خیلی میترسم. چون همش تهدید میکنه
میشه بگید چه جوری میشه تصمیم نهایی گرفت . من خیلی میترسم . چون همش خانواده ام و تهدید میکنه . از کجا باید شروع کنم . چیکار کنم .... گیجم ....
پاسخ ها
عزیزم با ترس و اضطراب و استرس نمیشه زندگی کرد. حتما که نباید بلایی سرت بیاره که مصمم بشی واسه جدایی. برای خودت بیشتر ارزش قائل باش.واسه راهنمایی بیشتر برای جدایی به ی وکیل مراجعه کن . تمام مراحل و موانع رو برات توضیح میده.
مرسی عزیزم . توکل به خدا
سلام من ی ساله عقدکردم شوهرمم خیلی شک داره بهم خیلی هم دوسش دارم امابااین بی اعتمادیش نمیدونم چیکارکنم
بنظرم فعلا عروسی نکن.ببین مشکل کار کجاس؟ ایا همیشه اینجوریه و یا با یه سری کارا و رفتارای تو اینجوری میشه؟ تا مطمئن نشدی ازش عروسی نکن
سلام من ۳۰ سالمه شوهرم خیلی شکاک ۱۳ سال ازدواج کردیم قبلا بهم خیانت کرد .حالا که به گفته خودش خیانت نمیکنه .افتاد به جونم شک میکنه جای نمیزار برم ازش خسته ام دوتا بچه دارم .موندم چیکار کنم
دیگه حالم از خودم و جنس زن بودنم بهم میخورد انقدر شکاک و بدبینه که از خودم متنفر شدم جرات ندارم با کسی حرف بزنم اما برا خودش اختیار تام گذاشته چون مرده اما منه بد بخت شدم زندانی شوهرم دلم ميخواد بمیرم فقط همین
من با یه پسری ۶ ساله نامزدم
۶ ساله نمیذاره نفس بکشم
خستم کرده، حتی نمیذاره تا راهرو خونمون تنها برم
زندگیمو نابود کرده، اولا که دست بزنم داشت الان نداره
هر کاریم میکنم دست از سرم بر نمیداره، بحث جدایی میشه میگه آبروتو میبرم و بدبختت میکنم
آرزومه یه سر به دایی و عمم بزنم، حتی مهمون حق نداره خونه بابام بیاد، چون نامزدم منو بدبخت میکنه
نه میاد ازدواج کنیم نه میره، حرفم میشه میگه پول ندارم چکار کنم؟
من با یه پسری ۶ ساله نامزدم
۶ ساله نمیذاره نفس بکشم
خستم کرده، حتی نمیذاره تا راهرو خونمون تنها برم
زندگیمو نابود کرده، اولا که دست بزنم داشت الان نداره
هر کاریم میکنم دست از سرم بر نمیداره، بحث جدایی میشه میگه آبروتو میبرم و بدبختت میکنم
آرزومه یه سر به دایی و عمم بزنم، حتی مهمون حق نداره خونه بابام بیاد، چون نامزدم منو بدبخت میکنه
نه میاد ازدواج کنیم نه میره، حرفم میشه میگه پول ندارم چکار کنم؟
پاسخ ها
مرگ یه بار شیون یه بار ... الان جدا بشی بهتره عزیزم به خدا زندگی با مرد شکاک آدم و نابود میکنه . برو خدارو شکر کن نامزدی . خیلی راحت تر میتونی جدا بشی . ازت خواهش میکنم نترس محکم باش دستی دستی خودت و بد بخت نکن تا دیر نشده جدا شو من ده ساله خونه نشینم . خسته و تنهام همیشه افسوس میخورم همیشه حسرت میخورم تو با خودت این کار و نکن .
سلام من٢٢سالمه همسرم٣٦سالشه خيلي بدبينه و قسم ميخوره ك منو خيلي دوست داره و مثل چشماش بهم اعتماد داره دست بزن نداره اما زنگ بزنه نشنيده باشم باهام قهر ميكنه، ازش اجازه ميگيرم ك برم بيرون ميگه برو من مثل چشام بهت اعتماد دارم ميرم ميام قيافه ميگيره محل نميده كاري ميكنه از رفتن خودم پشيمون بشم بعضي وقتا منصرف ميشم برم پدرمو در مياره ميگه چه قراري داشتي بهم خورد منصرف شد بري بيرون..من همش خونه زندانيم ميگه دوست ندارم تورو افتاب مهتاب ببينه
من میخوام با یکی ازدواج کنم که ۱۴ سال از خودم بزرگتره ولی خیلی بهش واسته شدم ولی اون بخاطر ازدواج اولش که همرسش بهش خیانت کرده خیلی مغرورر شده راهنماییم کنید من چیکار کنم
نمیدونم چرااینطوری میشه زنهای هرزه هرکاری دلشون بخواد میکنن برای شوهرشون عزیزم هستن اطرافم زیاددیدم ولی منی که اجازه هیچ کاری ندارم وزندانی هستم هرزه ام دیگه هیچ انگیزه ای ندارم انگارکه مردم ۱۳ ساله بایه مردشکاک زندگی میکنم یه دخترم دارم تازه خیانتم میکنه به همه نظرداره ازبس خودش بده فکرمیکنه همه مثل اونن تنهاحسنی که داره هرچی بخوام برام فراهم میکنه بهترین مسافرتهارومیبرتم اونم تنها باشیم کسی نباشه
سلام
بیشتر نظراتو خوندم اکثراخانمهایی بودن که تجویز طلاق داده بودن!!!
من چند ساله ازدواج کردم
دوران عقد بدی داشتیم ولی بعد ازدواج همه چی درست شد
بدی خانمها اینه که از ترس دروغهایی میگن که بظاهر قصیه رو جمع کنن ولی نمیدونن همین دروعهای بطاهر کوچیک مثل کبریت اعتمادو میسوزونه و دیگه هم درست نمیشه
برام جالب بود یه خانمی نوشته بود شوهرم شکاکه منم یه سال باکسی دوستم !!!!! خخخخ
واقعا اون خانم مریض بنطرم
اگه شوهرت شکاک طلاق بگیر پس حرف مفت نزنین خواهشا
پاسخ ها
نمیشه به یه احتمال کوچیک اعتماد کرد بحث یه عمر زندگیه مردی که همیشه اعتماد میخوادو همش میگه تو زندگی رو باید حفظ کنی انرژی ادمو میگیره منم نامزدمو خیلی دوسش دارم اما میترسم باهاش زیر یه سقف برم
سلام من بیست ساله بایک مرد شکاک زندگی می کنم ودو تا بچه دارم حتی اجازه ندارم تنهای برم یک جفت جوراب بخرم واقعا خیلی سخته ولی چاره ندارم
س
سلام دوستان من نامزدم شکاک بود ولی من درستش کردم طرفتون دوست داشته باشین میتونین درستش کنید
عزیزم همه درست نمیشن ... تو شانس آوردی ...
من که بی خیال شدم.... .
شوهر من بسیار شکاک هست دیگه کارم از طلاق گذشته چون دو پسر جوان و یه دختر دارم پیش مشاور هم نمی یاد دیگه بریدم چکار کنم
من نامزدم خیلی بهم گیر میده حتی میگ با داداشات حرف نزن از اتاقت بیرون نرو دوستش دارم ولی نمیدونم اینجوری باهاش بسازم خانوادم هم میگن نباید با آبروی ما بازی کنی بنظر شما من باید چیکار کنم
پاسخ ها
اگه از جونت سیر شدی باهاش ازدواج کن.
ای کاش از تجربیات دیگران استفاده کنیم.
واقعا نمیدونم چی بگم خانمهایی که نامزد هستید و فرصت دارید تو رو خدا با زندگی خودتون بازی نکنید یعنی چی خانواده ام میگن آبرو ریزی نکن تو عذاب بکشی چون آبروی خانوادت نره مرد بد دل فقط به درد خودش میخوره اینجور آدما هم خودشون و عذاب میدن هم اطرافیان و پس چه بهتر که تنها بمونن منم همسرم همه چی برام فراهم میکنه ولی هیچ وقت شاد نیستمکاش من هم دوران نامزدی می فهمیدم و الان اینقدر بدبخت نبودم واقعا خستم و روزی صدبار آرزو میکنم کاش نبود..
سلام منم نامزد هستم و شوهرمو خیلی دوسدارم اونم خیلی خوب رفتارمیکنه و تنها مشکلش شکه الان ۲ماهه قهریم و نظرخودم طلاقه ولی همش بخاطر علاقه شک میکنم یامیگم اگه اینوبزارم کنارو یه عوضی گیرم بیاد چی؟کاریم نمیکنم ولی از کارای عادیم کوه میسازه الکی بحث میکنه زندگیمون تلخ میشه نمیدونم چطور خودمو قانع کنم که از عشق ۲طرفمون دست بکشم.کمکم کنید
منم شوهرم شکاک ۹سال از زندگیمون میگزره دوتا دختر۶ساله و ۲ساله دارم تا بحثمون میشد میگد فامیلت فلانند باید از سرت بترسم و شروع به هزا تهمت به خودم میکند
منم سالهاي بسيار بدى ر گذراندمهر جا هم ميرفتيم وقتي ميامديم ديگه زهر مارم ميكرد با شك و تهمت ها حالا خيلي بهتر شده اما بهترين سالهاي عمرم فنا شد هيچي نفهميدم حتا بعضي وقتا ميگفت اين دختر ممكن دختر من نباشه واى واى چي كشيدم من
منم سالهاي بسيار بدى ر گذراندمهر جا هم ميرفتيم وقتي ميامديم ديگه زهر مارم ميكرد با شك و تهمت ها حالا خيلي بهتر شده اما بهترين سالهاي عمرم فنا شد هيچي نفهميدم حتا بعضي وقتا ميگفت اين دختر ممكن دختر من نباشه واى واى چي كشيدم من
از مردشکاک باید جداشد هیچ راه حله دیگه ایم نداره
خدایا چقدر نظر اونم فقط تو این سایت... من فکر میکنم اکثر مردای ایرانی شکاک هستن
اون عزیزانی ک نوشتن راه حل طلاقه... آیا مطمئنید با کسی دیگه ازدواج کنید اینجوری نیست؟ من چنتا دوست خوب دارم و متاسفانه با اونام که درد دل میکنم همین مشکلاتو دارن
عزیزان خداوند توی قرآن گفته انسان در رنج آفریده شده... به قول قدیمیا هیچ کسو نمیبینی که بگه آخیش!
این حرفا رو کسی میزنه که توی سال پنجم زندگی با یه مرد خیییلی عجیب غریبه
زود جا نزنید
تلاشتونو بکنید
پاسخ ها
عزیزم شما با دیدن زندگی در رنج خودت و 4 تا از اطرافیانت نمی تونی این موضوعو به همه تعمیم بدی.
کی گفته که آدم سالم باید رنج بکشه.
مطمئنا شما خودت از نظر روانی سلامت کامل ندارید.
ما هممون یک بار فرصت زندگی کردن بهمون داده شده. چرا باید این فرصت محدود رو با کسی که شکاک و مریضه هدر داد.
زندگی در کنار ادم شکاک خیلی سخت و غیر ممکنه افسردگی استرس اضطراب و هزار تا مشکل دیگه واسه اادم بوجود میاره
آزادی بزرگترین نعمته به هیچ عنوان از دستش ندین.
سلام من ۵ساله به یه پسری هستم که تا چندوقت دیگه میخوایم عقدکنیم .من ۶.۷بار بهش دروغ گفتم تواین دوران هرسریم دروغ گفتم فهمید منم مجبور میشدم دروغ بگم چاره ای نداشتم .الان اعتمادش بهم یه خورده کمه بنظرتون اکه عقدکنیم ودائما باهم باشیم ببینه که من درست شدم مشکلمون حل میشه؟
سلام دوستان
سلام دوستان
سلام من یه سال نامزدم وشوهر بددله به خاطر رابطه جنسی که تو دوران نامزدی داشتم نمیدونم صدامو درارم دارم دیونه میشم تو رو خدا کمکم کنید
من ۱۲ ساله با یک مرد شکاک دارم زندگی میکنم البته ب اجبار خانواده ام و دیگه دوتا بچه دارم همش غصه میخورم کاش همون اول ازش جدا شده بودم واقعا برای خودم و جوانی ام متاسفم شما اشتباه من را نکنید