چه کنیم تا مشتری برندمان را دوست داشته باشد؟
چرا یک برند را به دیگری ترجیح میدهیم و آن را انتخاب میکنیم؟ وفاداری به برند نه یک عمل صرفاً ذهنی بلکه رابطهای احساسی میان برندها و وفاداران و سفرای آن برند است،
چرا یک برند را به دیگری ترجیح میدهیم و آن را انتخاب میکنیم؟ وفاداری به برند نه یک عمل صرفاً ذهنی بلکه رابطهای احساسی میان برندها و وفاداران و سفرای آن برند است، اما همانگونه که وودی آلن، بازیگر و کارگردان سرشناس سینما میگوید:"تصور میکنم که یک رابطه شبیه به یک کوسه باشد که باید مدام در حال حرکت باشد تا از نفس نیفتد و نمیرد." از این رو مهمتر از ایجاد ارتباطی احساسی با مخاطبان، حفظ و بسط این مناسبات و جهتدهی آن به سمت سودآوری و ارزشآفرینی متقابل است.
لذا چالش بسیاری از برندها چگونگی ایجاد جرقهی یک رابطه احساسی و حفظ و ادامهی آن ارتباط به نحو احسن و پایدار و سودآور است. حال چگونه میتوان این ارتباط بادوام و نیز ارزشآفرین را ایجاد کرد؟ پاسخ را در ادامه میخوانیم.
• (برند) خود را بشناسیم
به قول بزرگی جستوجوی ما برای عشق، منحصراً با خودشناسی انجام میپذیرد. بنابراین مادامی که خود را نشناسیم نمیتوانیم ارتباطی شایسته با دیگران برقرار کنیم. زیگ زیگلار، اندیشمند شهیر نیز درباب اهمیت خودشناسی میگوید که آنچه ما را خوشبخت میسازد نه داشتههایمان بلکه آن چیزی است که هستیم و آنچه هستیم سبب میشود احساس خوشبختی و کامیابی کنیم. بزرگمهر حکیم نیز اعتقاد دارد که آنچه هستیم معرف ما است تا آنچه میگوییم. تمامی این نقلقولها موید اهمیت خودشناسی هستند. هرچند که خودشناسی در عرصه کسب و کار، امری نسبتا ناشناخته است.
افزون بر این در عصر حاضر که با تعابیری نظیر فناوریهای اجتماعی و دیجیتالیسم گره خورده است، سازمانها هر یک دارای چهرهای دیجیتالی در فضای آنلاین هستند. دیجیتالیسم موجب شفافسازی بیشتر در عرصههای مختلف شده، اما برای برقراری ارتباط با مشتریان عصر حاضر لازم است تا برندها ابتدا به یک خودشناسی دقیق دست یابند تا بتوانند تصویری واقعی از خود را به نمایش بگذارند. برندهای مدرن هر یک دارای شخصیتی انسانی بوده و ویژگیهای انسانی دارند و بهعلاوه با انسانها سروکار دارند. بنابران باید ضمن خودشناسی به دیگرشناسی نیز دست یابیم و تلاش کنیم تا زیروبم مشتریان خود را شناخته و براساس آن برنامهریزی کنیم. باید بدانیم که تکتک مشتریانمان چه صبحانهای را دوست دارند، به چه رنگی علاقمندند. در چه روزی به دنیا آمدهاند، سرگرمیهای آنها چیست، چه کتابهایی میخوانند، تخصص حرفهایشان چیست، چه ورزشی میکنند و بالاخره درآمد خود را صرف چه اموری میکنند، هر چه جزئیات بیشتری نسبت به ابعاد مختلف برند خود و مشتریان آن در اختیار داشته باشیم، میتوانیم به برقراری روابط سازنده و سودآور امیدوارتر باشیم. بهعلاوه اینگونه مشتریان با پیام یک برند احساس نزدیکی و قرابت بیشتری خواهند کرد چرا که آن را بخشی از وجود خود میدانند. لازم است در این بخش (خودشناسی و مشتریشناسی) از خدمات حرفهای مثل تحقیقات بازار استفاده کنیم.
• یک رابط برد- برد با تاثیرگذاران و مراجع اجتماعی ایجاد کنیم.
یکی از استراتژیهای کارآمد در فرآیند برندسازی این است که خود را همسوی با افراد و یا شرکتهایی قرار دهیم که ما را در رسیدن به اهدافمان یاری رسانند. بنابراین در قدم اول، باید تصویری از مشتری ایدهآل خود ترسیم کنیم و در مسیر دستیابی به هدف خود از پنانسیل افراد و سازمانهای تاثیرگذار بهرهبرداری کنیم. این افراد و یا سازمانهای تاثیرگذار کسانی هستند که ارتباطی مستقیم با مشتریان ایدهآل ما داشته و در حال حاضر اعتماد و توجه آنان را در اختیار دارند. بنابراین بخشی از راهبرد برندسازی باید معطوف به یافتن راهی برای همکاری و مشارکت با تاثیرگذاران و مراجع اجتماعی باشد، به عبارتی باید تلاش کنیم تا از افراد و سازمانهایی که به موفقیت ما علاقمند هستند، قهرمانان مشتاق و سفرایی پرجنبوجوش بسازیم که حافظ منافع سازمان ما بوده و به کمک پایگاه اجتماعی خود ما را به اهدافمان نزدیک کنند. این مهم تنها با رویکرد برد - برد و ارزشآفرینی دو جانبه محقق خواهد شد. این همکاری استراتژیک حتی میتواند در چارچوب رقبای سرسخت دنبال شود. همانگونه که سانتزو در کتاب "هنر جنگ"میگوید: "حد اعلای هنرمندی یک فرمانده، واداشتن دشمن به اطاعت بدون جنگ است."
• شبیه بازار باشیم
سهم خود از بازار را به طور دقیق بشناسیم و بدانیم که چه عواملی موجب جذب مشتریان وفادار میشود. بنابراین باید نهایت تلاش خود را بکنیم تا شبیه آن چیزی شویم که مشتری میخواهد. اجزای برند خود را متناسب با روحیات مشتریان خود در آورید و به صدای بازار گوش کنید. رسانههای مورد استفادهی مخاطبانتان را بشناسید و پیام خود را از آن طریق به آنها منتقل کنید و به عبارتی به زبان خودشان با آنها صحبت کنید.
• با مشتریانمان چشم در چشم شویم
همه انسانها علاقمند هستند که در کانون توجه باشند. مشتریان نیز از این قاعده مستثنی نیستند و رفتار برندها باید بگونهای باشد که آنها نیز خود را جزئی از آن برند بدانند. آنها انتظار دارند که از جانب برند مورد علاقه خود درک شوند و به خواستههایشان بها داده شود. بنابراین باید گفتمانی دوطرفه با ایشان ایجاد کرد تا به درکی عمیق از آنچه هستند و آنچه میخواهند باشند دست یابیم. اجازه دهید مشتریانتان صحبت کنند و نیز رفتارتان را بگونهای تنظیم کنید که آنها نیز متوجه گوشدادنتان باشند.
• ارزشآفرینی کنیم
مزیت رقابتی در یک تعریف ساده، عبارت است از ارائه ارزشی بالاتر نسبت به رقبا به مشتریان بنابراین یک برند موفق باید از جانب مشتریان صحبت کند و مواردی را مورد توجه قرار دهد که برای مشتریان دارای اهمیت است. مشتری انتظار دارد بداند که برند ما چگونه میخواهد در زندگی او بهبودی حاصل کند، چرا که اگر نتوانیم همراه مشتری خود در پلههای ترقی باشیم. دلیلی برای تکرار خرید و فروش مؤثر وجود نخواهد نداشت. بنابراین به مشتری نشان دهید که محصول یا خدمتتان بیش از قیمتی که بایست آن میپردازند ارزشمند است.
• از مشتری بخواهیم به ما متعهد باشد
ارتباط با مشتری، جادهای بیانتها است که البته تداوم آن وابسته به شرایط متعددی است. یک برند موفق علاوه بر مدیریت انتظارات مشتریان خود، انتظارات خود از مشتری را نیز میداند. شاید به عنوان یک برند انتظار داشته باشیم که مشتری پیام ما را با دیگران در میان بگذارد، اطلاعات دوستان خود را در اختیار ما بگذارد و یا خریدی صورت دهد. هر انتظار معقولی که داریم میتوانیم با مشتری در میان بگذاریم، لذا نباید به هیچوجه مشتری را به حال خود رها کنیم.
• جرقهی ارتباط را همواره روشن نگاه داریم
سودآوری ارتباطات در گرو دوام آن است، بنابراین باید تمام تلاش سازمان در راستای حفظ و پرورش ارتباطات احساسی با مخاطبان باشد. لذا به شکل مرتب و به عناوین مختلف در پیام خود بازنگری کرده و آن را به مشتریانتان منتقل سازید، چون به قول شاعر از دل برود هر آنکه از دیده رود. پس همواره انرژی تازهای را به ارتباطات خود تزریق کنیم و پیشنهادات جدید را با مشتریانمان در میان بگذاریم.
• عملکرد خود را بسنجیم
تنها راه برای دانستن کارایی یک ارتباط، ارزیابی و سنجش نتایج آن است، در کسبوکار نیز باید هر آنچه را که مرتبط با دستیابی به اهداف سازمانی است. اعم از ترافیک سایتها، پاخور، کم وکیف مذاکرات و تماسها، ... مورد ارزیابی دورهای قرار دهیم. بنابراین باید به تعریف خطکشهایی برای ارزیابی و اندازهگیری میزان توفیق خود در برقراری و حفظ ارتباطات سازنده بپردازیم. این خطکشها، نمایانگر وضعیت موجود و فاصله تا وضعیت مطلوب هستند.
بکارگیری نکات ۸ گانه فوق میتواند به ایجاد روابط سالم، موثر و سودآفرین با مشتریان بینجامد.
ارسال نظر