زندگی زناشویی شاد برای مادران شاغل؛ میشه؟
بعد از یک روز کاری خسته کننده، آشپزی و تهیه غذا برای خانواده، تمیز کردن آشپزخانه و خواباندن کودکان، آخرین چیزی که ممکن است به ذهن تان خطور کند این است که برای زندگی زناشویی تان چه باید بکنید.
مجله دنیای زنان: بعد از یک روز کاری خسته کننده، آشپزی و تهیه غذا برای خانواده، تمیز کردن آشپزخانه و خواباندن کودکان، آخرین چیزی که ممکن است به ذهن تان خطور کند این است که برای زندگی زناشویی تان چه باید بکنید اما زندگی زناشویی شاد زیربنا و شالوده ای برای سعادت و بهروزی خانوده تان است. آن ارزش توجه و زمان شما را دارد. اگر هر روز چند دقیقه ای را صرف تمرکز بر شاد نگه داشتن زندگی تان کنید هر یک از اعضای خانواده حتی خود شما اوقات بهتری خواهید داشت.
پیشنهادهایی برای کنار هم بودن
نیازی نیست که حتما پرستار بچه داشته باشید اما باید زمانی را به طور منظم به همسرتان اختصاتص دهید. کار تربیت و بزرگ کردن فرزندان و حمایت از خانواده به اندازه کافی وقت گیر و پردردسر است. زمانی که وقت منظمی به همسرتان و رابطه تان اختصاص داده اید، خودتان را ملزم می کنید که آن رابطه و ارتباط را دوباره بسازید.
اگر نگران هزینه های مراقبت و نگهداری از فرزندان هستید، کمی خلاق باشید. می توانید از همسایه ای که به او اطمینان دارید بخواهید که زمانی که فرزندتان خوابیده بیاید و کنار او باشد تا شما هم بتوانیدبا همسرتان بیرون بروید و کمی با هم بگردید و راه بروید. از هر فرصتی برای با هم بودن استفاده کنید.
یا می توانید قرارتان را برای صبح بگذارید و بعد از رفتن بچه ها به مدرسه با هم صبحانه بخورید. شما می توانید با رئیس یا همکارتان صحبت کنید تا یک ساعت دیرتر به سر کار بروید، در اقبال این پاداش، شما در محل کار و خانه سرحال تر و هوشیارتر خواهید بود. کمترین و کوچکترین زمان و فرصت برای با هم بودنتان می تواند یک فرصت طلایی باشد پس از آن نهایت بهره را ببرید.
اول به همسرتان فکر کنید
تصور کنید اگر هر روز صبح که از خواب بیدار می شوید از خودتان بپرسید، «چطور می توانم روز همسرم را تبدیل به یک روز خاص و به یادماندنی کنم؟» و اگر همسرتان هم بعد از بیدار شدن همین سوال را از خودش بپرسد. شما قطعا زندگی خوب و سرشار از شادی خواهید داشت.
اکنون می دانم که در زندگی واقعی و با این همه مشغله ممکن نیست که روزانه بتوان چنین کاری کرد اما خیلی از ما زمانی که از خواب بیدار می شویم می گوییم، «امروز نوبت منه که ناهار یا صبحانه ببرم سر کار». اما اگر دست کم تلاش کنید که اولویت را به همسرتان بدهید، و او هم همین کار را در حق شما انجام دهد، مطمئنا پیشرفت زیادی خواهید داشت. آن زمان هایی که اول به همسر و شریکمان فکر کردیم، لحظات زیبا و خاصی را تجربه نموده ایم.
با هم صحبت کنید
داشتن یک زندگی سعادتمند و شاد خیلی ساده می شد اگر می توانستیم ذهن همدیگر را بخوانیم. متاسفانه، همسر من صرفا شنونده خوبی است. شرط می بندمهمسر شما هم اینگونه است. انتظار نداشته باشیدکه همسرتان بتواند حدس بزند چرا غمگین و ناراحتید یا بداند چه می تواند در این لحظه به شما کمک کند. شما باید آنچه می خواهید از او درخواست کنید، حتی اگر بخواهید جوراب های خود را از روی زمین بردارد.
به من اعتماد کنید، او بابت تشریح و توضیح راه حلی برای ناراحتی از شما ممنون خواهد شد. همسرتان شما را بیش از هر کس دیگری در این دنیا دوست دارد او هم می خواهد که مشکلات را حل و فصل کند. فقط مشکل اینجاست که راهش را نمی داند.
زمانی که آنچه می خواهید را به او می گویید، خواه حمایت احساسی باشد یا کمک در کارهای خانه، این کمک می کند تا از رفتارهایی که مادرتان به شما آموخته استفاده کنید. تقاضای مشابه می تواند به صورت خیلی متفاوتی صورت بگیرد اگر با لبخند باشد تا اینکه با صورت عصبانی و لحن تند و صدای بلند، قطعا واکنش به لحن و چهره شما متفاوت خواهد بود.
تشکر و معذرت خواهی کنید
من ازدواج های بسیاری را دیده ام که با یک معذرتخواهی به جا و به موقع نجات پیدا کرده اند. حتی اگر فکر نمی کنید که کار اشتباهی مرتکب شده اید، آیا نمی توانیدصادقانه معذرتخواهی کنید زمانی که همسرتان را غمگین و ناراحت می بینید؟
زمانی که همسر و شریکتان صدمه دیده یا خشمگین است، مهمترین چیز آن است که عصبانیتش را بشنوید و درک کنید. حالت تدافعی به خودتان نگیرید و فلسفه بافی و توجیه راه نیندازید. بگذارید بداند که شما به او گوش و توجه می کنید آن هم فقط با همدلی. چه اشکالی دارد اگر بگویید «معذرت می خواهم» یا «متاسفم» و این جمله ممکن است او را قدری آرام تر کند. قطعا، ممکن است بپذیرد که او هم اشتباه کرده است.
با لجبازی و ایجاد تنش زیادی زندگی و رابطه تان را در معرض خطر نیندازید. کمی صبر، شکیبایی، سیاست های زنانه و مهربانی می تواند اوقات بهتری را برایتان به ارمغان بیاورد. عمیق ببینید و فکر کنید، کمی فراتر و دورتر را ببینید. دوراندیش باشید. و زمانی که همسرتان کار خاص و ویژه ای را برایتان انجام می دهد، حتی اگر خودتان از او خواسته اید که آن کار را انجام دهد، یا حتی اگر کاملا آنچه می خواستید نبوده، او همه تلاشش را کرده پس فراموش نکنید حتما از او تشکر کنید. راه های بسیاری برای ابراز تشکر و قدردانی از یک مرد وجوددارد، خودتان یکی را انتخاب کنید.
به هم نزدیکتر شوید
برای حفظ زندگی تان قبل از اینکه بچه دار شوید، قبل از وام و صورت حساب ها، کمی به گذشته برگردید. زمانی که سرگرم بزرگ کردن بچه های کوچک و نوزادان هستید، تقاضاها و خواسته های آنها خصوصا مادران را خسته و کلافه می کند. با این وجود باید آگاهانه تصمیم بگیرید و کمی از انرژی تان را برای همسرتان کنار بگذارید؛ حتی اگر مجبور شویدکارهایی مانند اطو و شستن لباس ها یا ایمیل و ... را به وقت دیگری موکول کنید.
قصد و نیت را خوب تعبیر کنید
جامعه ما مملو از مصیبت و شکایت است. خیلی راحت است که اشتباهات همسرتان را به هزار و یک شکل تعبیر و تفسیر کنید و همه اینها به شما بستگی دارد. نگه داشتن لیستی ذهنی از اشتباهات قطعا دستورالعملی برای ناآرامی، تشویش و آشفتگی در خانه تان است. در عوض، سعی کنید بهدلایل مثبتی بیندیشید که او ممکن است برای انجام این کار داشته است.
ممکن است او فراموش کرده باشد که بچه ها را از مهد بیاورد چون برای حمایت از خانواده تان سخت مشغول کار و فعالیت بوده. شاید حرف و کنایه مادرشوهرتان را در مورد مادرانی که کار می کنند نادیده گرفته چون اصلا آن را نشنیده است. شاید او بعد از خوابیدن بچه ها ظرف ها را نشسته در سینک ظرفشویی رها کرده، چون صورتحساب ها ذهن او را مشغول کرده اند.
توضیحات آماده و از پیش ساخته شده شما ممکن است درست از آب درنیاید اما این افکار جانشین می تواند به شما آن فضا را بدهد تا تصور کنید که دلایل محکم و منطقی برای این عملش وجود دارد. گام بعدی این است که از خودش دلیل کارش را بپرسید.
در هر صورت شما هم یک سمت این رابطه هستید و نقش پررنگ و مهمی در حفظ و بقای این رابطه دارید، بنابراین تمام همت و تلاش خود را به کار بگیرید تا زندگی زناشویی و خانوادگی تان را حفظ کنید. فقط با کمی تدبیر، مثبت اندیشی و بخشش قطعا زندگی خوبی خواهید داشت.
نظر کاربران
داشتم یه مطلب خیلی جالب میخوندم گفتم برای شما هم بنویسم،درسته طولانیه ولی پشیمون نمیشید!
”پدر،فراموش میکند”
پسرجان!گوش کن:اینها را وقتی میگویم که تو خوابی.زیر گونه ات چین خورده و حلقه ای از موهای طلاییت به پیشانی عرق کرده ات چسبیده است.دزدکی به اتاق خوابت آمدم.همین چند دقیقه پیش بود که در کتابخانه نشسته بودم و داشتم روزنامه میخواندم که موج سهمگین پشیمانی مرا باخود برد.و با احساس گناه،کنار بسترت آمدم.پسر جان!چیزهایی هستند که من درباره شان فکر کرده ام.من با تو کج خلقی کرده ام.موقعی که لباس میپوشیدی که به مدرسه بروی سرزنشت کردم;چون صورتت را بجای اینکه بشویی،با حوله مرطوب پاک کردی.از تو بیگاری کشیدم;چون کفشهایت را تمیز نکرده بودی.موقعی که وسایلت را کف اتاق انداختی،با عصبانیت سرت داد کشیدم.موقع صبحانه خوردن هم ایراد کارهایت را پیدا کردم.تو چیزها را ریختی و دهانت را پر از غذا کردی .آرنج هایت را به میز تکیه دادی.زیاد کره روی نان مالیدی و موقعی که سراغ بازیت میرفتی و من راه افتاده بودم که به قطار برسیم برایم دست تکان دادی و فریاد زدی:”خدا حافظ با با!” و من اخم کردم و در جوابت گفتم:”قوز نکن!” بعد دوباره همه این ماجراها تا غروب ادامه پیدا کرد.موقعیکه آن طرف جاده بودم،جاسوسیت را کردم و دیدم زانو زده ای و داری با سنگ مرمرها بازی میکنی.جورابهایت سوراخ شده بودند.جلوی دوستانت تحقیرت کردم و خودم جلو افتادم و وادارت کردم پشت سرم تا خانه بیایی،جورابهایت گران بودند و اگر خودت مجبور بودی آنها را بخری،حتما بیشتر مراقبت میکردی!فکرش را بکن پسر!پدری باشی و اینجور فکرها به سرت بزند!یادت می آید کمی بعد ،توی کتابخانه نشسته بودم و داشتم روزنامه میخواندم که تو با کمرویی و نگاهی کم و بیش رنجیده آمدی؟وقتی از بالای روزنامه نگاهت کردم و معلوم بود که حوصله ام از بی موقع مزاحم شدنت سر رفته است،تو تردید کردی و همان جا کنار در ایستادی.من نق زدم:”چه میخواهی این وقت شب؟” تو هیچ نگفتی.فقط با پوزشی طوفانی به طرفم دویدی ،دستهایت را دور گردنم انداختی ،مرا بوسیدی و دستهای کوچولویت با عاطفه ای که خداوند در قلب تو شکوفا کرده بود و حتی غفلت و جهل هم نمیتوانست نادیده اش بگیرد ،مرا محکم در بر گرفتند و بعد تو رفته بودی و صدای تاپ تاپ پاهایت از پله ها می آمد.خب!پسر جان!خیلی نگذشت که روزنامه از دستم لیز خورد و ترس هولناک آزار دهنده ای بر من چیره شد.”عــــادت” داشت با من چه میکرد؟عادت خرده گیری،عادت سرزنش کردن!این پاداش من به تو بود که پسرم بودی،این کارها بخاطر این نبود که دوستت نداشتم.بخاطر این بود که از یک کودک،بیش از حد انتظار داشتم تو را با متر سنج خودم اندازه میگرفتم!
در شخصیت تو چیزهای خوب و نازنین و حقیقی،فراوان بودند.قلب کوچک تو به اندازه سحر بود که از بالای کوه ها سر بر می آورد.این را با حرکت خود انگیخته ات نشان دادی.تو امشب برای خداحافظی به طرفم دویدی و مرا بوسیدی.پسر جان!امشب دیگر هیچ چیز اهمیت ندارد.من در تاریکی به اتاقت آمده ام و شرمسارم در کنار تختت زانو زده ام!جبران عاجزانه ای است.میدانم که اگر در بیداری ،اینها را به تو میگفتم متوجه نمیشدی،ولی از فردا یک بابای واقعی خواهم بود!با تو صمیمی خواهم بود و وقتی رنج میبری،رنج خواهم برد.و وقتی میخندی،خواهم خندید.موقعی که میخواهم از سر بی حوصلگی حرف بزنم زبانم را گاز میگیرم و مثل یک عبادت دینی دائما با خودم تکرار خواهم کرد:”او که پسر بچه ای بیش نیست،یک پسر بچه کوچولو!” متأسفم که تو را در ذهنم یک مرد تصور کرده بودم،حالا که تو را میبینم که مچاله و خسته توی تختت خوابیده ای،میفهمم که هنوز یک کودکی.دیروز در آغوش مادرت بودی و سرت روی شانه او بود.
میدانـــم خیلـــی تـــوقع داشتــــه ام،خیلـــــی زیــــاد...
پاسخ ها
سلام به روی ماهت عزیزم.
مطلبت رو خوندم بسیار لذت بردم دستت درد نکنه قربونت بشم منتظر دیدن اسم قشنگت در قسمت همراه با خوانندگان هستیم .
نه نمیشه
من هم بیشتر اوقات اینگونه با پسرم رفتار می کنم اما مطمئنم با خواندن این مطلب هیچ وقت دیگر تکرار نخواهد شد. مطمئنم . . .
ممنون از مطلب قشنگت ن-م من یک مادرم اهای مادرها برای بچه هاتون قصه بگید باهاشون بازی کنید شعر بخونید باورتون نمیشه که چقدر زود بزرگ میشن کار خونه همشه هست یه روز حسرت دستای شکلاتی شونو میخورید
مسئولیت های زن و مرد
459- زن مظهر عریان دل و روح مرد است و لذا زن در اشتغالات مادی و مسئولیت های
دنیوی در خارج از خانه، به سرعت عفت و عصمت و اراده و عقل خود را از دست داده و
شیطان زده می شود. اینست که ولایت زن بر عهده مرد است و مرد باید همه مسئولیت های
کلان دنیوی زن را بر عهده گیرد و یا زیر نظر و اراده خود داشته باشد و زن هم صادقانه
اطاعت کند تا عزت و شرف خود را از دست ندهد. زن عاقل این ولایت پذیری را سراسر به
نفع خود می بیند و زن احمق و تباه شده هم به ضرر خود! این امر متقابل اساس سعادت
خانواده و رشد معنوی و خلق جدید است که متاسفانه امروزه در حال انقراض است.
460 - مردی که از غیرت و ولایت و مسئولیت خود بر خانواده اش ایثار می کند تحت
عنوان عشق و آزادی و برابری، خانواده اش را نابود می کند و خود نیز به نابودی
می رود، بدان!
از کتاب " بود و نبود " استاد علی اکبر خانجانی
لینک دانلود : http://khanjay.com/book/budvanabud.zip
از سایت : http://khanjany.com
و سایت : عرفان زندگی http://erfan-zendegi.blogfa.com