هفته نامه همشهری شش و هفت: از یك بذر كوچك راهی به دشواری از میان سنگها و گلهای سفت بهسوی آسمان باز میشود. اینگونه است كه جوانه به نهال و نهال به درختی تنومند تبدیل میشود. میوههای این درخت در درازای تاریخ همچنان تازه و الهامبخش، هر روز با رنگ و بویی تازه جان آدمی را صفا میبخشند؛ گاهی نغمهای، گاهی نقشی از یك درخت و گاهی شعری یا داستانی. درخت همچون آینهای است كه آدمی مسیر متلاطم زندگیاش را از تولد تا مرگ در آن میبیند. او بیمها و امیدهایش را در وجود درخت مشاهده میكند و میوههای رمزآلودش را مز مزه میكند.
میراث كهن
واژۀ گواتمالا كه در اصل به معنی درختزار یا مكانی دارای درختهای بسیار است، اشاره به طبیعت سرسبز و پر از درخت این سرزمین استوایی و زیبا دارد. درخت ابریشم گرمسیری یا پنبه هندی كه نام لاتین آن سیباست در كشور گواتمالا بهعنوان یكی از نمادهای مهم ملی بهحساب میآید. سیبا درختی بلند است كه ارتفاع آن گاه به بیش از 70متر میرسد. در طول تاریخ كهن منطقه آمریكای مركزی و بخشهای شمالی آمریكای جنوبی، داستانها و اسطورههای گوناگونی در ارتباط با این درخت شكل گرفتهاند. برخی از قبایل جنگلهای آمازون بر این باور بودند كه خدایانشان در این درخت به سر میبرند. نزد اقوام مایا این درخت دنیای زیرزمین را به جهان آسمانی پیوند میداد. این باور اخیر در بسیاری از آثار هنری آنها به شكلی نمادین بهصورت یك ساقه ستبر نمایش داده میشد.
در پارهای از آیینهای سنتی مایاها بخشهایی از این درخت همچون سنبله خاردار مخروطی شكل آن بازسازی و در ظرفهایی همچون بخوردان قرارداده میشد. هنوز در مناطقی كه میراثداران سنتهای كهن مایاها هستند برخی از كشاورزان وقتی حین آمادهسازی زمینهای كشاورزی به درخت سیبایی برخورد كنند كه در مكانی نامناسب قرارگرفته باشد، بهخاطر احترامی كه برای این درخت در فرهنگشان ریشه دوانیده آنرا در سر جای خود نگاه میدارند. در سال 1955درخت سیبا بهعنوان درخت ملی گواتمالا اعلام و قوانینی در جهت حفظ آن صادر شد. مشهورترین درخت سیبای گواتمالا در شهر پالین با قدمت بیش از 400سال قرار گرفته است.
پدر پاركهای ملی
روشنترین مسیر شناخت جهان از میان جنگلهای وحشی میگذرد. این گفته كسی است كه از او با عنوان پدر پاركهای ملی یاد میشود. جان موییر 11 سال داشت كه به همراه پدر و مادرش از اسكاتلند به ایالات متحده مهاجرت كرد. او تا پایان عمرش هیچگاه فرهنگ و طبیعت زیبای سرزمین مادریاش را از یاد نبرد و حتی با وجود اقامت طولانی در ایالات متحده لهجه غلیظ اسكاتلندیاش تغییر نیافت.
وقتی كه 22سال داشت روزی در حال استراحت با یكی از دوستانش زیر یك درخت اقاقیا به موضوعی برخورد كرد كه به گفته خودش تأثیر زیادی در شكلگیری آیندۀ او داشت. دوستش گلی از درخت كند و به او نشان داد و یادآور شد كه این درخت تنومند از خانواده نخود بوده و در واقع؛ بذری شبیه به نخود تبدیل به چنین درختی شدهاست.
این رخداد به گفته خودش، باعث شد كه روح او به دنیای جنگل و انبوه درختان پرواز كند. چند سال بعد حادثهای باعث شد كه خطر نابینا شدن از بیخ گوشش رد شود و بعد از چند هفته بستری شدن در تاریكی به این نتیجه رسید كه خداوند گاهی با زبان غیب درسهایی به آدمی میدهد. او به این نتیجه رسید كه بهدست آوردن دوباره نعمت دیدن پیامی است برای او تا بهدنبال علاقه اصلیاش؛ یعنی همان مطالعه طبیعت بپردازد.
او در سال ۱۸۶۷مسیر ۱۶۰۰كیلومتری كنتاكی تا فلوریدا را با پای پیاده از میان طبیعت وحشی و جنگلهای انبوه پیمود. مدتی بعد، حدود دو سال در پارك یوسمتی در كلبهای در كنار جویبار به سر برد و به مطالعه گیاهان و درختان آنجا مبادرت ورزید. در اینجا بود كه در جریان بازدید گروهی از پژوهشگران، شخصی به او پیشنهاد كرسی استادی در دانشگاه هاروارد را كرد، ولی موییر در جوابش نوشت كه حتی یك برای یك لحظه هم این جلوهگاه عظیم الهی را به قصد تدریس در دانشگاه رها نخواهم كرد!
او در این مكان به پژوهشهای زمینشناسی مبادرت ورزید؛ ازجمله اینكه به شكلگیری بخشی از درههای این منطقه بر اثر فرسایش قطعات بزرگ یخ اشاره كرد. این نظریه برخلاف نظریات دانشگاهی آن زمان در مورد مكان مورد نظر بود و به همین دلیل عدهای این نظریه را چندان جدی نگرفتند، ولی پژوهشهای بعدی درستی نظر موییر را به اثبات رسانید. موییر در ادامه فعالیتهایش با همكاری تعدادی از دوستداران محیطزیست، تمهیدات لازم را برای حفاظت قانونی و مؤثر از پاركهای ملی همچون پارك یوسمتی به انجام رسانید.
او در راستای مطالعاتش چندین كتاب منتشر كرد و به باورهای فلسفی عمیقی درباره ارتباط انسان با طبیعت دست یافت. او باشگاه سیرا را تأسیس كرد كه بعد از او نقش مهمی در حفاظت از محیطزیست طبیعی بر عهده داشت. امروزه یاد او به شكلهای گوناگونی گرامی داشته میشود و هر جا كه صحبت از پاركهای ملی و ضرورت حفظ و احیاء آنها باشد، بهاحتمال زیاد نامی از او به میان میآید.
بیست و یكم آوریل هر سال در ایالت كالیفرنیا روز موییر نامگذاری شده كه در آن یاد این دانشمند بزرگ گرامی داشته میشود. كوه موییر در كالیفرنیا ازجمله مكانهایی است كه به یاد او نامگذاری شده است. علاوه بر این، نام او بر چندین مكان دیگر نیز ازجمله یخچال طبیعی، گذرگاه، قلۀ كوه، جنگل، ساحل، دانشكده و اتوبان گذاشته شده است.
الفبای درختی
اقوام سلتی ساكن بریتانیا و ایرلند در سدههای نخست میلادی از خطی استفاده میكردند كه اوگام نام داشت. الفبای این خط كه از ۲۰حرف تشكیل شده بود، از تعدادی خطوط عمودی و افقی چسبیده به هم تشكیل شدهبود. نكتۀ جالب درخصوص این حروف آن بود كه نام هركدام از آنها با نام یك درخت گره خورده بود. در واقع وجود جنگلهای انبوه و رمزآلود در این مناطق با گونههای متنوع درختان به شكلگیری اساطیر و داستانهای متعددی در ارتباط با درختان دامن زده و در سایر وجوه فرهنگی آنها ریشه دوانیده بود. بهطور مثال نخستین حرف الفبای اوگام حرف «ب» یا «بی» انگلیسی است كه نام آن در این الفبا همان نام درخت توس است. درخت توس نزد سلتیها با باززایی، نوشدن و جوانی در ارتباط است.
جهان بالا
در سرزمین زمستانهای خیلی سرد در شرق روسیه یك جمهوری تركنشین به نام یاقوتستان كه به زبان روسی به آن «ساخت» میگویند، با وسعتی بیش از كشور آرژانتین قرار گرفته است. شرایط اقلیمی سخت در این منطقه جمعیت زیادی را پذیرا نیست و بومیان آن به یك میلیون نفر نمیرسند، ولی آداب كهن آنها هنوز زنده و پویا به حیات خود ادامه میدهد. اسطورههای كهن یاكوتیها كیهان را به سه بخش بالایی یا بهشتی، زمینی و زیرزمینی تقسیم میكند. مفهوم درخت زندگی نزد این اقوام موضوعی شناخته شده است. درخت زندگی نمادی است كه سه بخش كیهان را به هم مرتبط میكند. ریشههای این درخت نمادین به درون سردی و تاریكی زیر زمین فرورفته و ساقه آن روی زمین و شاخههای بلندش به آسمان سربركشیده است.
درخت زندگی، نمادی از جریان انرژی است كه زندگی را روی زمین ممكن ساخته است. شمَنها كه بزرگان و عالمان آیینی این قبایل بودهاند و با عالم رمز و راز و پیشینیان قوم سرو كار دارند، بر این باورند كه روح شمن بزرگی كه قبلاً درگذشته در میان ریشههای یك درخت توس بهسر میبرد. شاخههای این درخت در اختیار شمنهای جوان قرار میگیرد تا اسبابی شود برای ارتباط آنها با درخت كیهانی زندگی. از چوب این درخت طبلهایی ساخته میشوند كه در مراسم آیینی شمنها مورد استفاده قرار میگیرد.آنها بر این باورند كه صدایی كه از این طبلها بر میخیزد به جهان بالا سیر میكند.
باغی دیگر
باغهای كنار خلیج طرح بزرگ و بسیار پیشرفتهای در كشور كوچك سنگاپور است كه فضای كنونی آن به بیش از یكصد هكتار میرسد. در سال 2005میلادی این طرح از سوی نخستوزیر وقت اعلام و بر پایه آن قرار شد فضای شهری بیش از پیش با فضای سبز طبیعی پوشانده شود. این طرح در واقع یكی از طرحهای فضای سبز بزرگ در سطح جهان بهشمار میآید كه با همكاری شركتهای مختلف بینالمللی و متخصصان حوزههای گوناگون طراحی شهری و فضای سبز صورت گرفته است.
در این مجموعه جذاب و دیدنی بخشهای مختلفی قرارگرفته است ازجمله گنبد گل، جنگل ابرها، جاده هوایی، برجهای درخت، دریاچههای اژدهای پرنده و مرغ ماهیخوار وكلاهفرنگی خورشید. در میان این بخشها آثار گوناگون هنری همچون نگارهها و پیكرههای كوچك و بزرگ خودنمایی میكنند. گنبد گل در واقع یك گلخانه شیشهای است كه در نوع خود بزرگترین نمونه در جهان بهشمار میآید.
ارتفاع این گلخانه 38متر است و در داخل آن گیاهان گوناگونی از نقاط مختلف جهان همچون مدیترانه و آمریكای جنوبی در معرض دید قرار گرفتهاست. در بخش جنگل ابرها گیاهانی كه در ارتفاعات كوهستانی و سرد روییدهاند، به نمایش درآمده و گذر از طبقات آن تجربهای شبیه به كوهنوردی در هوای خنك كوهستان را به ذهن بینندگان متبادر میسازد. برجهای درخت در واقع هجده سازه بلند با ارتفاعهایی بین 25تا 50متر هستند كه شبیه به درخت طراحی شده و در واقع نوعی باغهای عمودی بهحساب میآیند.
در این باغهای عمودی انواع گلها و گیاهان به زیباترین شكل ممكن كاشته شده و در بالای این سازهها باتریهای خورشیدی نور لازم را برای نورپردازی در شب فراهم میكنند.از فراز پل ارتباطی بین برجها، چشمانداز زیبایی از باغ و شهر برای بازدیدكنندگان فراهم شده است. در بخشهای مختلف این باغ قهوهخانهها و رستورانهای متعددی پذیرای بازدیدكنندگان هستند.
در جستوجوی بیمرگی
« واق واق» درختی افسانهای نزد فرهنگهای كهن بهشمار میآید. در تمدن یونان باستان این درخت در كنار معبد زئوس میرویید و قدرت پیشگویی داشت. نزد یونانیان درخت مزبور در زمان حیاتش نهتنها قادر به سخن گفتن با آدمیان بود؛ بلكه پس از قطع و تبدیل شدن به چوب و ساخته شدن كشتی و قایق از آن، همچنان قادر به سخنگویی بود و سرنشینان كشتی را از خطرهای موجود در سر راه آگاه میساخت. نزد پیروان آیین میترا این درخت در هنگام روز دارای برگ و شب هنگام دارای سرهای سخنگویی از انسان و حیوانات بود.
در هنرهای سنتی شرقی ازجمله ایران و هند نمونههای گوناگونی از آثار را با الهام از این افسانه در نقاشی، فرش، فلزكاری و غیره میتوان مشاهده كرد. یكی از نمونههای مشهور در این زمینه برگی از یك نسخه شاهنامه تولیدشده در دربار ایلخانان مغول است كه در آن تصویری از اسكندر مقدونی سوار بر اسب ایستاده در مقابل درخت واق واق كشیده شده است. طبق افسانهها، وقتی اسكندر در جریان فتوحاتش و در جستوجوی آب حیات و بیمرگی به پایان دنیا رسید به درختی برخورد كه دارای دو ساقه اصلی بود. روی یكی از این ساقهها سرهای مردانی بود كه هنگام روز با صدایی مهیب سخن میگفتند و روی ساقه دیگر آن، سرهای زنانی قرار داشت كه شب با صدایی لطیف سخن میگفتند. سرهای مرد به اسكندر میگفتند كه او به آنچه از جهانگشایی میخواسته رسیده است و هنگام چهاردهمین سال سلطنت باید منتظر باشد كه با تاج و تخت خداحافظی كند:
كه چندی سكندر چه پوید به دَهر؟ كه برداشت از نیكوی هاش بهر
ز شاهیاش چون سال شد بر دو هفت ز تخت بزرگی ببایدش رفت
هنگام شب هم سرهای زنان به او میگفتند كه تسلیم طمع نشود تا به سرگشتگی در دنیا مبتلا نشود. در نهایت سرها به او گفتند كه بهزودی تسلیم مرگ در سرزمینی غریب خواهد شد. در تصویری كه از این داستان در شاهنامه مزبور آمده علاوه بر سرهای آدمی، سرهایی از برخی از جانوران ازجمله خروس، خرگوش و روباه نیز كشیده شده است.
انجیر معابد
انجیر معابد درختی مقدس نزد بوداییها و هندوها بهشمار میآید. ارتفاع این درخت گاهی به 30متر هم رسیده و ساقه آن قطور است. برگهای پهن با تركههای بلند درخت در هوای آرام و بدون نسیم همواره در حركت هستند. همین امر باعث شده تا برخی از بوداییها و هندوها بر این باور باشند كه برخی از خدایانشان در میان این شاخ و برگها زندگی میكنند. در منطقه گایا در ایالت بیهار هندوستان درخت انجیری وجود دارد كه برای پیروان آیین بودا بسیار مقدس بوده و زائران زیادی در طول سال به آنجا مسافرت میكنند. بوداییان بر این باورند كه بودا زیر این درخت به روشنایی و معرفت رسید. هر چند درخت اصلی نابود شده ولی درختی دیگر در این مكان هست كه مورد عبادت بودائیان قرار دارد. برخی بر این باورند كه شاخهای از این درخت در مكانی در كشور سریلانكا برده و در آنجا كاشته شده است. مكان مزبور در سریلانكا نیز امروزه مورد توجه بوداییان قرار دارد.
نغمههای سبز
هنر موسیقی نیز همچون سایر شاخههای هنری در طول تاریخ از زیباییها، عظمت و رمز و راز درختان سر بر آسمان كشیده الهام گرفته است. در نگاهی گذرا به تاریخ موسیقی فاخر جهانی، شاید مشهورترین اثر موسیقایی مرتبط با درخت را بتوان اثری با عنوان «كاجهای رُم» ساختۀ آهنگساز چیرهدست ایتالیایی؛ اُتورینو رِسپیگی دانست. رسپیگی این اثر را در سال 1924با الهام از درختان كاج موجود در چهار منطقۀ شهر رم در اوقات مختلف روز ساخت. این اثر در واقع یكی از سهگانههایی است كه آهنگساز برای بزرگداشت شهر كهن رم ساخته است.
دو اثر دیگر این مجموعه عبارت هستند از آبنماها و جشنوارههای رم. از چهار بخش شهر رم كه درختان كاجشان با هنرمندی این آهنگساز به زبان موسیقایی روایت شدهاند، یكی منطقه زیبای ویلا بورگِزه است. رسپیگی با نوای سازهای اركستر سمفونیك بازی كودكان را در میان این درختان كاج به زبان موسیقی باز گو كرده است. در بخش دیگری از این اثر كه به درختان كاج نزدیك یك مقبرۀ زیرزمینی در بخش كهن شهر رم مربوط است، حال و هوای موسیقی كاملاً دگرگون و حسی از ترس القاء میشود. در دو بخش دیگر نیز درختان كاج و پرندگانی كه از میان شاخ و برگ آنها نوا سر داده الهامبخش هنرمند برای ساخت این اثر بودهاند.
تنهاترین
سالهای مدیدی در میان صحرایی بزرگ به تنهایی سربر آسمان داشت و همچون برجی مقدس برای رهگذران و بومیانی كه در آن نزدیكیها زندگی میكردند، نمادی از مقاومت و تلاش در برابر سختیها و شور و عطش زندگی بهشمار میآمد. در این سالهای طولانی هیچ رهگذری حتی برای روشن كردن آتشی كوچك به آن آسیبی نرسانید و تنها از سایه آن زیر آفتاب سخت بهره بردند. گویی شترهایی نیز كه زیر سایه آن لمیده بودند ارزش آنرا دانسته و به شاخ و برگش صدمهای نرساندند، اما متأسفانه در سال 1973رانندۀ بیملاحظه یك كامیون با آن تصادف كرد و به عمرش پایان داد.
پس از آن دیگر صحرای تِنِره آخرین بازماندۀ سبزش را از دست داد و نماد تلاش برای حیات در آنجا به خاطرات پیوست. درخت اقاقیایی كه سالها در صحرای تنره در شمالشرقی نیجر بهسر برده بود، پس از شكسته شدن به موزه رفت و جای آن نمادی فلزی قرار گرفت. درخت اقاقیای صحرای تنره بهعنوان نمادی از تنهایی و تلاش برای زندگی، هنوز در ذهن بشر باقی مانده و شاید روزی باز الهامبخش هنرمند، شاعر یا نویسندهای باشد تا مفاهیم عمیق انسانی را با واقعیات جهان طبیعت درهم آمیزد.
درختكار
مرد جوان از جنوب فرانسه بهسوی بلندیهای كوههای آلپ سفری را آغاز میكند. او در طول مسیر خود به درهای خشك میرسد كه در آنجا اثری از تمدن بشری به جز خرابههای ساختمانهای قدیمی چیزی یافت نمیشود. او در اینجا با مشكل بیآبی روبهرو میشود. تنها گیاهی كه در این مكان یافت میشود بوتههای اسطوخودوس است. در این میان چاه آبی را مییابد، ولی از بخت بد این چاه نیز خشك شده است. بالاخره یك چوپان از راه میرسد و او را به چشمه آبی راهنمایی میكند و جانش را نجات میدهد.
مرد جوان نسبت به شیوه زندگی تنها و گوشهگیر این چوپان كنجكاو و علاقهمند میشود و مدتی را با او سپری میكند. مرد جوان در مییابد كه چوپان میانسال پس از درگذشت همسرش به اینجا آمده و تصمیم گرفته تا به تنهایی زندگیاش را وقف احیاء طبیعت و كاشت درختان بكند. چوپان هر روز سوراخهایی را در زمین ایجاد میكند و در آنها دانههای بلوطی را كه از جاهای دور با خود آورده میكارد. پس از مدتی مرد جوان از چوپان خداحافظی میكند و به خانه خود میرود. در این زمان، جنگ جهانی اول اروپا را درمینوردد. هفت سال از این واقعه میگذرد و او دوباره به این دره بازمیگردد. در این دیدار دوباره، او نهالهای متعددی همراه با جویبارهای پر از آب را میبیند.
او همچنین در مییابد كه بوفیه یا همان مرد چوپان سدی را در بالا دست كوه ایجاد كرده و بهخاطر آنكه گوسفندانش به نهالها آسیب نرسانند كار چوپانی را رها ساخته و به پرورش عسل میپردازد. از این پس، مرد جوان هر سال به اینجا سر میزند و بوفیه را در امر آبادانی دره یاری میرساند. مدتی بعد دولت تصور میكند كه این دره بهخودی خود آباد شدهاست. از این پس افراد زیادی برای سیر و سیاحت و لذت بردن از جنگل سبز به این منطقه میآیند، اما هنوز كسی نمیداند كه بوفیه این كار را بدون هیچگونه چشمداشتی انجام داده تا اینكه مرد جوان فرانسوی مسئولان را از این موضوع مطلع میسازد. داستان كوتاه «مردی كه درختها را كاشت» در سال 1953توسط نویسنده فرانسوی، ژان گیونو نوشته شد و سپس چندین روایت دیگر از آن، ازجمله یك انیمیشن و نمایش ساخته و اجرا شد.
كاخ نارگیل
درخت نارگیل در مناطق استوایی برای مردم این نواحی اهمیت بالایی داشته و بخشهای مختلف خوراكی و چوبی آن به مصارف گوناگونی میرسد. شیر نارگیل یكی از مواد مهم در پختوپز بسیاری از غذاهای بومی در این مناطق است. جدا از این مصارف مادی، حضور این درخت و میوۀ آن را در باورها، داستانها و افسانههای این مناطق نیز میتوان جستوجو كرد.
در معابد هندوان در سراسر جهان از شیر نارگیل برای پیشكش به درگاه شخصیتهای آیینی استفاده میشود. هنرمندان فعال در حوزه صنایعدستی در این مناطق از چوب درخت نارگیل و پوسته روی آن، اشیاء كاربردی و زینتی ازجمله قاشق، انواع ظرف، گلدان و مجسمه میسازند. در این میان یكی از نمونههای برجسته و خلاقانه را میتوان در شهر مانیل، پایتخت كشور فیلیپین مشاهده كرد.
كاخ نارگیل در سال ۱۹۷۸بهعنوان یك ساختمان دولتی در شهر مانیل با استفاده از چوبهای درخت نارگیل و الهام از شكل این درخت ساخته شد. طرح اصلی این كاخ به شكل یك هشت ضلعی است. در این منطقه رسم بر آن است كه نارگیل را برای خوردن و پذیرایی بهصورت یك هشت ضلعی برش میدهند. ستونهای دورتادور این كاخ از ساقههای بلند درخت نارگیل برپا شده است. چلچراغ ساخته شده از چوب نارگیل در این كاخ یكی از نمونه آثار بدیع و جذاب آن بهحساب میآید. چندین برنامۀ تلویزیونی تاكنون در مكان كاخ نارگیل فیلمبرداری شده است. مكان مزبور امروزه بهعنوان یكی از مراكز دیدنی و جذاب برای جهانگردانی كه به این شهر میآیند تبدیل شده است.
ارسال نظر