ویژگیهای بسیار زیادی به عنوان بخشهای جداییناپذیر یک کارآفرین ایدهآل شناخته شدهاند: انرژی بسیار زیاد، هوش، اراده و کاردانی؛ انگیزه بسیار زیاد، پشتکار، خلاقیت، شجاعت و اعتماد به نفس؛ نیاز بالا به پیشرفت و توانایی در نگاه متفاوت به مسائل، برای پشتکار و اخذ تصمیمات سریع.
روزنامه دنیای اقتصاد *: ویژگیهای بسیار زیادی به عنوان بخشهای جداییناپذیر یک کارآفرین ایدهآل شناخته شدهاند: انرژی بسیار زیاد، هوش، اراده و کاردانی؛ انگیزه بسیار زیاد، پشتکار، خلاقیت، شجاعت و اعتماد به نفس؛ نیاز بالا به پیشرفت و توانایی در نگاه متفاوت به مسائل، برای پشتکار و اخذ تصمیمات سریع. همچنین گفته میشود که کارآفرینان موفق خودمحور، خوشبرخورد، بیشفعال، تحتکنترل، سختکوش، بزرگترین فرزند خانواده یا تکفرزند هستند. اما عقل سلیم به ما میگوید که هیچکس نمیتواند همه این ویژگیها را داشته باشد.
برخی استادان حوزه مدیریت مانند هنری مینتزبرگ از دانشگاه معتبر مکگیل کانادا، ادعا میکنند که هیچ ویژگی به عنوان ویژگی خاص یک کارآفرین ایدهآل وجود ندارد؛ در واقع این کارآفرینان طیف متنوعی از ویژگیهای شخصیتی را نشان میدهند: اجتماعی یا کمحرف، محافظهکار یا غیرمحافظهکار، تحلیلی یا شهودی؛ برخی یک تصویر کلی و بلندمدت میبینند و سایرین اینگونه نیستند؛ بهطور خلاصه، کارآفرینان هیچ تفاوتی با بقیه ما ندارند. ریچارد برانسون از شرکت ویرجین، ترس عجیبی از صحبت کردن در انظار عمومی داشت. او در اتوبیوگرافیاش تجربهای را با ما به اشتراک میگذارد که میتواند به بسیاری از ما ارتباط داشته باشد. وقتی او میخواست در جایی سخنرانی کند، ذهنش کاملا خالی و دهانش خشک میشد.
ریچارد برانسون
او چند کلمه را زیرلب بیان میکرد و با لبخند ضعیفی به حضار نگاه میکرد. حتی پیش آمده بود که میکروفن از دستش بیفتد.» سام والتون، موسس شرکت والمارت، بیان کرده است که او چندان فرد سازمانیافتهای نبود و به ندرت طبق برنامه پیش میرفت. کلارنس دارو، وکیل دادگستری مشهور، طی یک مصاحبه آنچه را که به عنوان ویژگیهای ایدهآل افراد موفق باور داشته است به روشنی بیان میکند.
مصاحبهکننده گفته است که «اکثر مردانی که با آنها صحبت کردهام، به ندرت موفقیت خود را بهکار سخت ربط دادهاند.» دارو پاسخ داد: «به نظرم این مورد برای من نیز صادق است. من در یک مزرعه بزرگ شدم. یک روز خیلی گرم تابستان، در حال پخش و بستهبندی علف خشک بودم که فردی بهطور مداوم آنها را بر کول من سوار میکرد. تا ظهر، من به شدت خسته میشدم. بعدازظهر آن روز، من مزرعه را ترک کردم و هرگز به آن برنگشتم و تا به امروز یک روز هم کار سخت نکردهام.»
حتی اگر هیچ نوع کارآفرینی ایدهآلی وجود نداشته باشد، هنوز یک فرضیه طبیعی هست که هر چه بیشتر یک ویژگی بارز مانند پشتکار را داشته باشید، احتمال بیشتری وجود دارد که یک کارآفرین موفق شوید. تعداد بسیار زیادی از افراد وجود دارند که آنقدر پشتکار از خود نشان میدهند که از نظر ذهنی، فیزیکی و مالی دچار فرسایش میشوند. چه زمانی «پشتکار» به «سماجت لجوجانه» تبدیل میشود؟ در واقع ویژگیهای بسیاری که به عنوان عنصر مهم برای موفقیت ذکر میشوند، اگر در آنها افراط شود سبب بروز مشکلاتی خواهند شد. به عنوان مثال، اکثر افراد ممکن است موافق خوشبین بودن کارآفرینان باشند اما خوشبینی بیش از حد- یک حس آسیبناپذیری- میتواند به شدت خطرناک باشد.
کسانی که احساس میکنند هیچ اتفاق بدی نمیتواند برای آنها بیفتد، احتمال بیشتری وجود دارد که شانسهای غیرضروری و ریسکهای غیرعقلانی را اخذ کنند. این رفتار هنگام پرواز با یک هواپیما یا شروع یک شرکت، بهطور واضح دلالتهای شدیدی دارد. «مردبرتر پندار بودن» (macho) افرادی را توصیف میکند که تلاش میکنند با اخذ ریسکهای بزرگ یا با در معرض خطر قرار گرفتن ثابت کنند، بهتر از دیگران هستند. رقابت شاخ به شاخ احمقانه یا ورود به رقابتهای غیرعقلانی ممکن است مثالهای خوبی برای این رفتار باشند. در مواجهه با یک تصمیم، افراد معینی احساس میکنند که باید کاری را انجام دهند و به سرعت نیز دست به آن کار بزنند. آنها با نیروی آنی و بیاراده دست به عمل میزنند و در کشف دلالتهای فعالیتهایشان شکست میخورند؛ آنها پیش از اقدام جایگزینها را بررسی نمیکنند.
سام والتون
«کمالگرایی» دشمن هر کارآفرین است. زمان و هزینه از دست رفته در دستیابی به کمال، همواره منجر به این میشود که فرصتها با یک رقیب قاطع و زیرک از دست برود یا با یک جهش تکنولوژیک ناپدید شود. افراد با روحیه «سرکش» با هر قدرت خارجی، کنترل امور را از دست میدهند. آنچه در پی میآید خلاصهای از طرز برخورد آنهاست: «به من نگو چیکار کنم. هیچکس نمیتواند به من بگوید چیکار کنم!» این طرز فکر را با تمایل کارآفرینان موفق برای جستوجو و استفاده از بازخورد برای دستیابی به اهداف و بهبود عملکردشان و با تمایل آنها برای جستوجوی اعضای تیم و دیگر منابع ضروری برای اجرای یک فرصت مقایسه کنید. یک وجه متمایز کلیدی بین یک کارآفرین و فردی که میخواهد یک کارآفرین باشد، «جهتگیری عمل» است که گاهی میتواند به عنوان حرکت کورکورانه در یک مسیر به غلط تفسیر شود.
عمل اغلب به معنای تغییر مسیر در زمانی است که مسائل اشتباه پیش میروند یا بازار سیگنال یک تغییر را میفرستد. کارآفرین جوان، مایکل هیلی، زمانی که در سال ۱۹۹۵ از دانشکده بوستون فارغالتحصیل شد، PC Build را تاسیس کرد. ایده او فروش کیتهای کامپیوتری بود که فرد خودش آنها را سرهم میکند. هزینه آن بهطور قابلتوجهی پایینتر از قیمت خردهفروشی خواهد بود و استفاده از این کیت یک تجربه آموزشی فوقالعاده برای خریدار نیز به حساب میآمد. یکسال پس از این سرمایهگذاری، مایک با چالش مواجه شد. افراد بسیار زیادی نبودند که به ساخت کامپیوتر خودشان علاقه داشته باشند.
گرچه، مایک دریافت که او نحوه خرید اجزا را بهطور کارآ آموخته بود؛ بنابراین او تغییر موقعیت داد و به یک سازنده قطعات IT برای بنگاههای کوچک و متوسط تبدیل شد. او از این راه سود زیادی بهدست آورد و از آن زمان تاکنون در حال رشد است. باید بدانید که تفاوتهای ذاتی بین کسانی که کارآفرینان موفقی هستند و کسانی که هنوز برای رسیدن به این هدف تلاش میکنند، وجود ندارد. یک فعالیت اقتصادی که با ورشستگی پایان مییابد میتواند نتیجه برنامهریزی بد، تصمیمگیری ضعیف، فشارهای بازار یا تنها بد شانسی باشد؛ اما قطعا به این دلیل نیست که بهطور ذاتی اسباب مناسب را نداشتهاید.
خلاصه این اصل:
• کارآفرینان موفق درست شبیه شما هستند.
• ورشکستگیها تماما تقصیر شما نیست.
منبع: کتاب Never Bet The Farm
*نویسندگان Anthony Iaquinto ، Stephen Spinelli. JR ،ترجمه آناهیتا جمشیدنژاد
پ
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان
اپلیکیشن برترین ها
را نصب کنید.
ارسال نظر