زنان پیشگام ایرانی (۲)
«توران میرهادی» یکی از چهره های موثر ادبیات کودک و نوجوان ایران و چهره برجسته آموزش و پرورش مدرن ایران بود که به او لقب «مادر ادبیات کودکان» را داده بودند.
معلم هایی که ماندگار شدند
«توران میرهادی» یکی از چهره های موثر ادبیات کودک و نوجوان ایران و چهره برجسته آموزش و پرورش مدرن ایران بود که به او لقب «مادر ادبیات کودکان» را داده بودند. او در سال 1306 از یک مادر آلمانی و پدری ایرانی در تهران متولد شد. پدرش از دانشجویان اعزامی به خارج از کشور بود و همان جا با دختری آلمانی ازدواج کرده بود. مادرش بعد از ازدواج به همراه آقای میرهادی به ایران آمد و 50 سال در این جا زندگی کرد. «مادرم اصرار داشت من باغبانی بخوانم و مرتب می گفت همه که نباید دکتر و مهندس بشوند، باغبان هم لازم داریم.» خواهر و برادر توران در اتریش پزشکی می خواندند و توران میرهادی هم فکر می کرد در نهایت باید پزشک بشود، نه باغبان. باغبانی را دوست نداشت و در عوض به زیست شناسی علاقه مند بود.
به همین دلیل هم در دانشکده علوم دانشگاه تهران در رشته طبیعی ثبت نام کرد. سال دوم دانشگاه تصمیم گرفت از ایران برود و در اروپا درسش را ادامه بدهد. پدرش با این شراط که بعد از تمام شدن تحصیلش به ایران برگردد، به او اجازه رفتن داد. توران نوزده ساله، یک سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم روی صندلی های «دانشگاه سوربن» فرانسه نشست تا رشته روان شناسی و تعلیم و تربیت پیش دبستان و ابتدایی را بخواند. همزمان دوره های اختصاصی آموزش ابتدایی و آموزش پیش از دبستان را گذراند و در مدارس ابتدایی و کودکستان های شهر پاریس کارآموز شد. در همان سال های دور از وطن بود که به او خبر دادند برادر کوچک ترش، فرهاد، در تصادف رانندگی فوت کرده است.
همان جا با خودش قرار گذاشت بعد از برگشتن به ایران کاری برای بچه ها بکند و نام برادرش را زنده نگه دارد. توران میرهادی بعد از چهار سال درس خواندن در فرانسه و یک سال کار در آلمان، به ایران بازگشت و شروع به تدریس در مدارس ابتدایی و پیش دبستانی کرد. «یک روز پدر من را صدا کرد و گفت توران تو حیفی با این کارهایت. گفتم چرا؟ مگر من چه کار دارم می کنم؟ گفت تو رفته ای درس خوانده ای، تجربه پیدا کرده ای و آمده ای شده ای یک معلم ساده توی یک دبستان؟» پدر و مادرش کمکش کردند تا با وجود شرایط سخت زندگی، یک کودکستان برای خودش دایر کند و تجربیاتی را که در فرنگ یاد گرفته بود، در آن به کار بگیرد. اسم کودکستان هم به یاد برادر از دست رفته اش «فرهاد». کودکستان با دو کلاس در کنار خانه کودکی های میرهادی شکل گرفت.
خودش بچه های کوچک را از همه جای شهر جمع می کرد و طبق آموخته هایش به آن ها آموزش می داد. تلاش های توران میرهادی نتیجه داد و کودکستان بزرگ و بزرگ تر شد. سال ۱۳۳۶ دبستان و سال ۱۳۵۰ دوره راهنمایی هم به آن اضافه شد. در آخرین ماه های فعالیت مدرسه، ۱۲۰۰ نفر در آن درس می خواندند. سال ۱۳۴۱ بود که ایده تاسیس شورای کتاب کودک، با هدف برداشتن قدم هایی اساسی در حوزه ادبیات کودک، به ذهن او و همکارش رسید. آن ها این شورا را با کمک گروهی از دوستداران کودکان مثل «مهدی آذریزدی»، «پرویز کلانتری»، «مرتضی ممیز»، «بیژن مفید» و... برپا کردند. توران میرهادی سال ها هم در مدرسه فرهاد کار می کرد، هم در دانشسرای عالی و دانشگاه ابوریحان امروزی درس می داد و هم در شورای کتاب کودک حضور داشت.
میرهادی سال ۱۳۵۸ با بخشی از سرمایه ای که از شوهر مرحومش «محسن خمارلو» به جا مانده بود و به خاطر وصیت او، تدوین «فرهنگنامه کودکان و نوجوانان» را شروع کرد؛ دانشنامه ای برای سنین ۱۰ تا ۱۶ سال که قرار است به سوالات آن ها در زمینه های مختلف جواب بدهد. این کتاب در سال ۱۳۷۷ به عنوان کتاب سال انتخاب شد و در سال ۱۳۷۹ جایزه ترویج علم ایران را دریافت کرد. میرهادی سال های سال، صبح تا شب را در محل فرهنگنامه گذارند، با این حال پروژه بسیار بزرگ و گسترده است و کار همچنان ادامه دارد. توران میرهادی چهار دوره داوری جشنواره «هانس کریستین اندرسون» را برعهده داشت و یکی از ۲۰ متخصص دعوت شده برای شرکت در جلسه برنامه ریزی ده ساله آینده جهان بود.
او شهریور ۱۳۹۵ به خاطر سکته مغزی در بیمارستان بستری شد و در نهایت ۱۸ آبان ۱۳۹۵ درگذشت. میرهادی به جز همکاری در تالیف کتاب های درسی مثل تعلیمات اجتماعی، تاریخ و جغرافی و همکاری در تدوین فرهنگنامه کودکان و نوجوانان، تعداد زیادی کتاب از تجربیات زندگی و کاری اش چاپ کرده است. «مادر و پنجاه سال زندگی در ایران» خاطرات او از مادرش است که در آن با جزییات زیاد نقش مادرش در زندگی اش را شرح می دهد.
تجربه های مدرسه فرهاد هم در سه جلد منتشر شد که بخشی از تجربیاتش در مدرسه داری را شرح می دهد. مجموعه گفت و گوهای توران میرهادی هم در کتاب دیگری با اسم «گفت و گوهای زمان» چاپ شده است که در آن هم از زندگی اش حرف می زند و هم از سبک کاری و اندیشه هایش. پیوست پیک هم که در روز تشییع جنازه او دست عده زیادی از مردم بود، گفت و گویی با او در مورد مادری کردن خودش برای فرزندانش است.
بازگشت از ژنو
«خانم دادستان، تزی با نتایج عالی به دانشگاه ارائه داده اند که در آرشیو روان شناسی دانشگاه ژنو به چاپ خواهدرسید و من هم از این اثر در کتابی که در دست نگارش دارم، استفاده کرده ام. خیلی خوشحالم که ایشان به لطف حمایت های شما بتوانند تحقیقاتشان را در ایران ادامه بدهند. این تحقیقات قطعا برای کشور شما مفید خواهدبود.» این بخشی از متن توصیه نامه ای است که سال ۱۳۳۹، «ژان پیاژه»، یکی از بزرگ ترین روان شناسان معاصر دنیا در مورد «پری رخ دادستان» به رییس وقت دانشگاه تهران، دکتر «علی اکبر سیاسی»، نوشت. پری رخ دادستان که اول فروردین سال ۱۳۱۲ در تهران متولد شده بود، تحصیلات ابتدایی را از سن پنج سالگی در دبیرستان خورشید آغاز کرد، سال ۱۳۲۸ دیپلم علمی اش را از دبیرستان ناموس و یک سال بعد دیپلم ادبی اش را از دبیرستان شاهدخت تهران گرفت.
او اولین زنی بود که توانست در سن شانزده سالگی در آزمونی که وزارت فرهنگ و آموزش عالی برای اعزام به خارج از کشور گذاشته بود، قبول شود و در سال ۱۳۳۰ برای ادامه تحصیل به سوییس رفت. دادستان، گواهینامه علوم تربیتی در رشته روان شناسی، دانشنامه تخصصی روان شناسی بالینی کودک، دانشنامه عمومی روان شناسی کاربردی، لیسانس روان شناسی و کارشناسی ارشد روان شناسی را از دانشگاه ژنو گرفت. درخشش او در سال های تحصیلش در این دانشگاه باعث شد ژان پیاژه، راهنمایی پایان نامه دکترای او را برعهده بگیرد. ۱۰ سال بعد از این که پری رخ هیجده ساله وارد دانشگاه ژنو شد، دکتر پری رخ دادستان به ایران بازگشت. بازگشت او اتفاقی از سر اجبار یا اکراه نبود.
«من همه امکانات را در همه زبان ها برای این در دانشگاه های خارج باشم، داشتم، اما در مملکتم ماندم.» او می دانست که باید برگردد و آنچه را آموخته است، به افرادی در کشور خودش منتقل کند. پری رخ به ایران برگشت، اما چون حس کرد دانشگاه شاید هنوز جای مناسبی برای او نباشد، دبستان دوزبانه «رویا» را جایی حوالی میدان فلسطین کنونی تاسیس کرد تا با آنچه آموخته بود، دانش آموزان را پرورش بدهد. او دو سال مسئولیت دفتر روان شناسی دانشگاه پلی تکنیک را برعهده گرفت و رد سال ۱۳۵۴ برای تدریس به دانشگاه تهران دعوت شد و وارد دنیای آموزش دانشگاهی شد.
دکتر دادستان در تمام سال های تدریس در دانشگاه ها، پژوهش را اصل آموزش خود قرار داد و دانشجویانی تربیت کرد که همزمان با آموختن دروس، ملزوم به انجام کارهای پژوهشی بودند. میز ناهارخوری دکتر دادستان در خانه اش و اتاق کارش در طبقه چهارم دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، جایی بود که او و دانشجویانش پژوهش های زیادی را در کنار هم پیش بردند و پایان نامه های زیادی را به پایان رساندند. دکتر دادستان که در طول سال های فعالیتش بیش از 15 کتاب و 50 مقاله تالیف کرده است، یکی دیگر از کارهای اصلی اش در تمام آن سال ها، واژه گزینی یا پیدا کردن معادل های فارسی برای واژگان تخصصی حوزه روان شناسی بود و اصلا خیلی ها ایشان را با معادل هایی که انتخاب کرده بودند به یاد دارند.
او در سال 1379 از کار بازنشسته شد، اما فعالیت های خود را متوقف نکرد. بعد از آن تدریس را در دانشگاه شهید بهشتی، دانشگاه تربیت معلم و دانشگاه آزاد آغاز کرد، مجله «روان شناس علمی» را در دانشگاه آزاد بنیانگذاری کرد و در سال 1381 به عنوان اولین روان شناس، عنوان چهره ماندگار ایران را دریافت کرد. دکتر دادستان روز 22 آبان سال 1389 بر اثر بیماری سرطان از دنیا رفت.
زندگی در دنیای سکه ها
سال 1289 در تهران به دنیا آمد. پدرش دکتر «مهدی ملک زاده» یکی از پایه گذاران علم پزشکی جدید در ایران و نویسنده کتاب تاریخ مشروطیت ایران، پدربزرگش «ملک المتکلمین» از افراد مشهور دوره قاجار و از مشروطه خواهان معروف بود. ملکه جوان بعد از گرفتن مدرک دیپلم، در سال 1313 به پاریس رفت تا نقاشی بخواند. دکتر ملک زاده همزمان در رشته باستان شناسی در دانشکده لوور دانشگاه سوربن تحصیل کرد و توانست مدرک فوق لیسانس را هم از این دانشگاه بگیرد. او در این دانشگاه توانست در رشته سکه شناسی هم تخصص کسب کند. دکتر ملک زاده بعد از این دوره، در سال 1317 به وطنش برگشت و ریاست بخش «سکه ها، مهرها و الواح موزه ملی ایران» را برعهده گرفت. او در این دوره توانست این بخش را به شکل علمی راهاندازی کند.
این باستان شناس ایرانی، سال 1347 وارد دانشگاه تهران شد و تا زمان بازنشستگی یعنی سال 1357 در گروه باستان شناسی و تاریخ هنر این دانشگاه، «سکه شناسی» و «مهرشناسی» را آموزش داد. به خاطر فعالیت های خانم ملک زاده در این دوران، ایشان را پایه گذرا تدریس علمی این شاخه از مطالعات باستان شناسی در ایران می دانند. او در سال های فعالیتش کارهای بزرگی کرده است؛ موزه سکه بانک سپه، قرار گرفتن در فهرست مشاهیر علم و فرهنگ جهان، قرار گرفتن در فهرست بانوان مشهور جهان در کتابی که در دانشگاه کمبریج انگلستان تدوین شده است،
عضویت در انجمن بین المللی کارشناسان سکه که مرکز آن در فرانسه و سوییس بود و عضویت در یونسکو (شعبه ایران) در اولین دوره تاسیس این موسسه علمی- فرهنگی در ایران از عناوین و افتخارات این دانشمند ایرانی هستند. ملکه ملک زاده با دکتر «خان بابا بیانی» استاد تاریخ دانشگاه تهران ازدواج کرد و دو فرزند این دو استاد یعنی دکتر «شیرین بیانی» و دکتر «سوسن بیانی» هر دو از استادهای شناخته شده دانشگاه تهران در گروه تاریخ و گروه باستان شناسی این دانشگاه هستند. ملکه ملک زاده در دوازدهم خردادماه سال 1378 از دنیا رفت.
طوبی آزموده: موسس اولین دبیرستان دخترانه در ایران
جایی برای دخترها هست
در سال های بعد از انقلاب مشروطه، تاسیس مدارس دخترانه و تشویق زنان و دختران به ادامه تحصیل، یکی از مهم ترین فعالیت های جنبش های زنان بود. «طوبی آزموده»، یکی از زنان تاثیرگذار همان دوره بود؛ او که در سال 1257 متولد شد، فرزند میرزاحسن خان، سرتیپ ارتش بود. طوبی آزموده در سال 1286 دبستان ناموس را در منزل شخصی اش در خیابان سنگلج تاسیس کرد؛ این مدرسه البته چند سال بعد به خیابان فرمانفرما و بعد از آن به خیابان شاهپور منتقل شد.
آزموده بعد از مدتی تعداد مدارس دخترانه تهران را به عدد شش رساند. او تا سال 1293 توانست سه هزار و 474 دختر دانش آموز را برای تحصیل وارد این مدارس کند. البته اولین مدرسه دخترانه به وسیله خان «بی بی خانم استرآبادی» به نام «دبستان دوشیزگان» در سال 1285 در تهران تاسیس شده بود، اما به خاطر حملاتی که از طرف دولت به آن شد، این مدرسه تنها برای مدت کوتاهی پابرجا بود. با این حال خانم آزموده توانست مبارزه کند و در سال 1307 اولین دبیرستان دخترانه تهران را هم تاسیس کند.
مدرسه ناموس کم کم به یکی از مهم ترین و مجهزترین مدارس متوسطه تهران تبدیل شد. «توران آزموده»، «فخر عظمی ارغنون»، «بی بی خانم خلوتی»، «گیلان خان»»، «فرخنده خانم» و «مهرانور سمیعی» اولین فارغ التحصیلان این مدرسه بودند. طوبی آزموده علاوه بر برپا کردن این مدارس، کلاس های اکابر را هم برای آموزش زنان مسن تر دایر کرد. این زن فعال ایرانی در اول مهر سال 1315، در سن پنجاه و هشت سالگی در تهران فوت کرد. بعد از فوت او «طوبی مشکوه نفیسی» مدیریت مدرسه ناموس را برعهده گرفت و در سال 1319 هم این مدرسه به وزارت فرهنگ واگذار شد.
ایران اعلم: اولین استاد زن رشته پزشکی
آغازی بی پایان
در سال ۱۳۴۲ اتفاقی مهم در امر آموزش در مقطع تحصیلات عالیه در ایران و به ویژه در رشته پزشکی رخ داد. در این دوران هر چند زنان توانسته بودند در عرصه های مختلف فرهنگی، اقتصادی، هنری و علمی وارد میدان کار و رقابت با مردان شوند، اما طبابت و پزشکی در رشته های مختلف برای زنان هنوز جای خود را کاملا در جامعه سنتی آن روزهای ایران باز نکرده بود. درواقع بودند کسانی که زنان را تنها به عنوان ماما و قابله قبول داشتند، اما پذیرش زنی که متخصص قلب یا جراح باشد برای بسیاری از مردم ایران، سخت و حتی دور از ذهن بود.
در چنین فضایی بود که زنی با تحصیلات عالی، توانست سدهای پیش رو را پشت سر بگذارد و گذشته از طبابت، به عنوان استاد دانشکده پزشکی و به عنوان اولین زن استاد در این رشته وارد دانشگاه شود. «ایران امیراعلم»، فرزند دکتر امیرخان امیراعلم بود؛ پدری پزشک، استاد دانشگاه و سیاستمدار. امیرخان امیراعلم دو بار ازدواج کرده بود و از همسر دوم به نام «افسرخانم» که دختر وثوق الدوله، نخست وزیر دوره های مختلف در دوره پهلوی بود، شش فرزند داشت که ایران یکی از آنان بود. ایران تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در مدرسه فرانسوی بیروت گذراند و سپس برای ادامه تحصیلات به پاریس رفت و وارد دانشکده پزشکی شد.
او بعد از گذراندن دوره دانشگاه، موفق به دریافت فوق لیسانس تخصصی در رشته مامایی و امراض زنان و مدرک دکترای دولتی (دتا) و اجازه طبابت در فرانسه شد. دکتر امیراعلم در سال ۱۳۴۲ به ایران بازگشت و پس از کسب شرایط لازم، توانست با درجه استادی و به عنوان اولین استاد زن رشته پزشکی وارد دانشکده پزشکی «دانشگاه تهران» شود. دکتر امیراعلم همچنین ریاست بخش زنان «بیمارستان رضا پهلوی» (شهدای تجریش فعلی) و «بیمارستان بانک ملی» را برعهده داشت و مدتی هم ریاست شورای مرکزی سازمان زنان را عهده دار بود.
فاطمه سیاح: اولین استاد زن دانشگاه تهران
زنی در دانشگاه
خانم دکتر رضازاده محلاتی که بعد از ازدواج با «حمید سیاح» با نام او معروف شد، در سال ۱۲۸۱ در مسکو به دنیا آمد و تحصیلات عالی را هم در اتحاد جماهیر شوروی به پایان برد. او دانشنامه دکترای ادبیات خود را از دانشگاه مسکو دریافت کرد و بعد از اخذ مدرک دکتری، چند سال به عنوان دانشیار، «تاریخ ادبیات» و «سنجش ادبیات اروپایی» تدریس کرد و بعد از آن به ایران آمد. او ابتدا به عنوان مترجم نصف روز به استخدام اداره انطباعات وزارت معارف درآمد و بعد از آن به عنوان سردبیر در دانشسرای عالی استخدام شد و در آن جا به تدریس «تاریخ صنایع» پرداخت.
فاطمه سیاح در سال 1315، داوطلب تدریس در دانشگاه تهران شد. شورای دانشگاه در جلسه سی و سوم خود در تاریخ 11 بهمن 1315 اعلام کرد که در صورت امکان خانم سیاح به عنوان دانشیار دانشکده ادبیات پیشنهاد شود. یک سال بعد، شورای دانشگاه درباره صلاحیت خانم سیاح برای دانشیاری «روش تاریخ ادبیات و سنجش ادبیات زبان های اروپایی» در دانشکده ادبیات موافقت کرد و به این ترتیب اولین معلم زن، همکاری خود را با دانشگاه تهران آغاز کرد.
در سال ۱۳۱۶، شورای عالی معارف به بررسی مدارک دانشگاهی خانم سیاح پرداخت و سرانجام مدارک او را معادل مدرک دکتری شناخت و در نهایت او توانست در دانشگاه به رتبه دانشیاری ارتقاء پیدا کند. چهار سال بعد، یعنی در سال ۱۳۲۲، شورای دانشگاه با رتبه استادی خانم دکتر سیاح موافقت کرد و به این ترتیب اولین معلم زن در دانشگاه تهران، به مقام اولین استاد زن در تاریخ دانشگاه های ایران ارتقا پیدا کرد. متاسفانه دوره استادی خانم دکتر سیاح و دوره همکاری او با دانشگاه تهران چندان دوام نیافت و او در سن چهل و پنج سالگی در اسفند ۱۳۲۶ به دلیل سکته قلبی از دنیا رفت.
نظر کاربران
روحشان شاد
دکتر فرخ رو پارسا نبود یادتون رفته یا ؟؟؟؟؟