آنالیز یک رابطه بیمار؛ شخصیت وابسته و رابطه اسیدی
هر انسانی با تجارب اولیه کودکی خود که منجر به باورهای اساسی درباره خودش و جهان اطرافش می شود وارد روابط زناشویی می شود. افراد به طور معمول، عشق و حمایت والدین شان را تجربه می کنند که منجر به باورهایی مانند «من دوست داشتنی هستم» و «من شایسته هستم» می شود.
تعریف تان از یک رابطه زناشویی موفق چیست؟
به نظر من رابطه زناشویی بر 4 مورد استوار است. درست مثل پایه های یک میز که باعث ایستادن میز می شود، زندگی هم بر این 4 مورد استوار می شود. اول مسائل عاطفی، یعنی بیان احساسات، دوم تفکر، به این معنا که زن و شوهر چقدر با یکدیگر همفکری می کنند، سوم روابط زناشویی و در آخر هم مسائل اقتصادی. با توجه به این تعریف پایه رابطه زناشویی هر فرد می تواند نسبت به دیگری قوی تر یا ضعیف تر باشد. البته ناگفته نماند در این بین نیازهای خودآگاه و ناخودآگاه هم وجود دارند که خیلی مهم هستند.
منظور از نیاز خودآگاه و ناخودآگاه چیست؟
بعضی از نیازها خودآگاه هستند مثل ارتباط جنسی یا تفریحات مشترک و برخی دیگر ناخودآگاه هستند، مثل نیاز به امنیت. همه افراد دوست دارند امنیت داشته باشند، اما فردی که در کودکی کنار والدینش احساس امنیت را تجربه نکرده، دوست دارد با همسر خودش این امنیت را به دست بیاورد، آن هم به هر قیمتی حتی با کنترلگری شدید. در واقع، ناامنی باعث کاهش اعتماد به نفس او شده و او اعتماد به نفس نداشته خود را با کنترل کردن فرد مقابلش جبران می کند و رابطه به اصطلاح «اسیدی» از همین جا آغاز می شود.
در مورد رابطه «اسیدی» توضیح می دهید؟
روابط «اسیدی» اغلب از افرادی سر می زند که اعتماد به نفس پایین یا ترس از دست دادن دارند یا شخصیت های وابسته ای هستند. این افراد هر کاری می کنند که طرف مقابل شان را نگه دارند؛ از ارتباط جنسی افراطی گرفته تا حل مسائل مالی و ... در نهایت رفتار زن و شوهرها با یکدیگر باعث می شود نظم زندگی شان به هم بخورد و از تعادل خارج شود. این رابطه ها به رابطه های بیمارگونه تبدیل می شود و فردی که اعتماد به نفس ندارد یا ترس از دست دادن دارد، حتی گاهی همسرش را ناخودآگاه به زنجیر می کشد و راه نفس کشیدن را به واسطه کنترلگری زیاد بر او می بندد. حتی گاهی این افراد به علت ترسی که دارند هر نوع تحقیر و توهینی را هم تحمل می کنند که مبادا همسرشان را از دست بدهند چون احساس امنیت ندارند و اضطراب همه وجودشان را گرفته است.
پس می شود نتیجه گرفت که عشق و توجه زیاد می تواند در یک رابطه مخرب باشد؟
بله، معمولا افراد وابسته و مضطرب حتی وقتی ازدواج می کنند، همچنان نگران رابطه و زندگی زناشویی خود هستند، بدون این که مورد عجیب یا مشکوکی رخ داده باشد! طبیعی است که زندگی کنار همسری با این حد از وسواس و نگرانی، اول از همه شریک زندگی را ناراحت می کند و اتفاقا همین نگرانی های بی مورد باعث دلزدگی همسر می شود.
این افراد باید بدانند برای حفظ همسر و زندگی مشترک باید دست از نگرانی بردارند و زمانی برای تنفس به همسر خود بدهند. به یاد داشته باشید هر چیزی اندازه و میزانی دارد و بیش از اندازه اش خوب نیست. تاکید می کنم اگر احساس ناامنی در شما بسیار شدید است باید با متخصص مشورت کنید و رابطه خود را بهبود ببخشید.
متاسفانه خیلی از همسران وقتی مشکلی با یکدیگر دارند به جای صحبت کردن با هم شروع به قضاوت کردن یکدیگر می کنند. در این شرایط چه باید کرد؟
زمانی که سوالی در ذهن ایجاد می شود، به جای فرضیه سازی و تلاش برای یافتن پاسخ در ذهن باید «در دنیای واقعی» دنبال پاسخ سوال گشت. طبیعتا می توان اول از کسی که این سوال را مطرح کرده پرسید.
البته ممکن است این روش جواب ندهد چون گاهی دلایل ناخودآگاه یا زخم هایی وجود دارد که نیاز به بهبود و ترمیم دارد. این که فکر کنید اولین نتیجه گیری شما درست است، خطاست. این مسئله باعث می شود دیگر دنبال جواب اصلی نروید و مشکلات از همین جا شروع می شود.
زن و شوهرها چگونه می توانند به هم محبت کنند و احساس طرف مقابل را صمیمانه به خود جلب کنند، نه از روی وسواس و ...؟
گاهی یکی از طرفین آنقدر برای دیگری مایه می گذارد که بالاخره خسته می شود و حس قربانی بودن پیدا می کند. در این شرایط چه باید کرد؟
رابطه ای که در آن فرد بیش از آنچه به دست می آورد از خود مایه می گذارد تا جایی که احساس می کند این رابطه به کلی یکطرفه شده و فقط یک نفر با از خودگذشتگی، مدام در تلاش برای جلب رضایت و برآورده کردن نیازهای فرد دیگر است، رابطه سالمی نیست. این افراد پس از مدتی، دیگر آن شور و نشاط عاشقانه اولیه را نخواهند داشت زیرا از نشاط درونی خود غافل شده اند. این زن و شوهرها بهتر است در چنین شرایطی به متخصص مراجعه کنند تا او بر اساس نوع شخصیت و شرایط آنها بهترین راه را نشان دهد.
چه تعریفی از یک رابطه دوستانه بین همسران دارید؟
چنین رابطه ای مبتنی بر شناخت و به گونه ای محترمانه و توأم با محبت است. برخلاف عشق های آتشین این روابط ممکن است بسیار کُند پیشروی کند اما بسیار مستحکم هستند. نکته مهم این است که نباید فراموش کنید رفاقت و تفاهم در زندگی مشترک لازم است ولی کافی نیست و زن و شوهر علاوه بر این نوع رفاقت و دوستی، باید گاهی اوقات با جرقه هایی از احساسات و تمایلات، آن را زیباتر و هیجان انگیزتر کنند.
چرا بعضی اوقات رابطه های اسیدی سال ها طول می کشد و هیچ کدام از طرفین هم شکایتی ندارند؟
چون یکی از طرفین بدبینی اش را به پای عشق می گذارد و دیگری هم آن را می پذیرد و پیش خود فکر می کند همسرش او را بیش از اندازه دوست دارد، بنابراین او را کنترل می کند یا مثلا همسر شخصیت وابسته ای دارد و اصلا به این کنترل نیاز دارد. به همین علت هر دو این وضعیت را پذیرفته اند و زندگی شان ادامه پیدا می کند اما زمانی که کوچک ترین بحرانی این تعادل را به هم بزند، قطعا مشکل پیش خواهد آمد.
آیا دارو درمانی به درمان رابطه های اسیدی کمک می کند؟
اگر یکی از طرفین وسواس یا اضطراب زیادی داشته باشد با دارو می توان تا حدودی مشکل را کنترل کرد اما روان درمانی بیشتر جواب می دهد. در قدم اول بهترین کار این است که دخترها و پسرها پیش از ازدواج حتما نزد مشاور بروند تا یکدیگر را بهتر بشناسند و بعدها کمتر دچار مشکلاتی از این نوع شوند.
ارسال نظر