نگاه منفی به خیابان و هنر خیابانی در ایران
موسیقی خیابانی، هنری که در خیابان های شهر به دور از هرگونه مناسبات قانونی و چارچوبی ارائه می شود و نزدیک ترین ارتباط را با مردم کوچه و بازار دارد، می تواند احوالات شهر و نگاه مردم را در دوره های مختلف بیان کرده و تحلیل کند.
پژوهشگران بسیاری در مورد موسیقی تحقیقات جامع و کاملی ارائه داده اند، اما در ایران به دلایل مختلف، موسیقی خیابانی مورد توجه شان قرار نگرفته است؛ این می تواند به خاطر جدی نگرفتن این نوع هنر باشد.
به عنوان شروع بحث، می توانید تعریفی از خاستگاه و پیدایش موسیقی خیابانی ارائه دهید؟
ما پدیدآورنده اکثر چیزهایی که از آن ها حرف می زنیم، نیستیم و از جایی الگوبرداری می کنیم. غالبا الگوهای ما یا از غرب است یا فرهنگ هایی که آن ها نیز از غرب تاثیر پذیرفته اند، مثل ترکیه.
اکثرا این الگوبرداری ها دلخواه و بدون مطالعه است. وقتی که از آن استفاده کردیم و خوب شیره آن را کشیدیم، تازه می خواهیم برای آن تعریفی بیاوریم. مثلا در همین ساخت و سازهای شهری بارها شاهد احداث برج در کوچه هایی بودیم که فکر نکردیم این کوچه در دهه های گذشته مال رو بوده و هنوز به همان شکل باقی مانده است و ظرفیت خروج ماشین های خارج شده از برج را ندارد. دقیقا بعد از الگوبرداری، دنبال تعریف و ماهیت برای چیزی هستیم که وارد فرهنگ مان کرده ایم.
پس از انقلاب عده ای تندرو، سازها را نابود کردند و در سه دهه 60، 70 و اوایل 80، موسیقی خیابانی که هیچ، موسیقی رسمی هم به طور کامل نداشتیم. چه اتفاقی افتاده است که الان عده ای در جای جای شهر مشغول ساز زدن هستند؟ آیا این نیاز دوران ما بوده است؟ اگر بوده، چطور توانستیم بدون این نیاز زندگی کنیم؟
مفهوم خیابان به معنای عبور از ساختار زندگی سنتی مردم محله، معبر، گذر، مناسبات کاسب، رهگذر و لوطی ها و رسیدن به تعریفی جدید است. موسیقی ای که در این دوره ایجاد شده، موسیقی خیابانی ای نبوده که آن سال ها در کشورهای دیگر وجود داشته است.
شما می گویید در آن سال ها موسیقی خیابانی در کشورهای دیگر وجود داشته است و ما دائما در حال الگوبرداری بوده ایم. چرا در زمانی که خیابان ها به وجود آمد، موسیقی خیابانی را الگوبرداری نکردیم؟
در ایران به دلیل وجود اکثریت قشر متشرع و آدم های تابع آن ها، موسیقی نفی شده است. همیشه این حس نفی موسیقی در اکثر مردم بوده، مگر زمانی که موسیقی را به عنوان تفریح و سرگرمی نگاه کنند، نه به صورت جدی. در کشورهایی موسیقی خیابانی شکل می گرد که موسیقی در ذهن مردم مشروعیت و محبوبیت داشته باشد.
ما با احداث خیابان ها، از جامعه مدرن الگوبرداری کردیم. در جامعه مدرن هم هسته تنهایی فرد از خانواده، به خود فرد منتقل می شود، ولی این فرد در نهادهایی به نام نهادهای مشارکتی فعالیت می کند که این نهادها مربوط به زمان کار و زمان استراحت نیست؛ حد فاصل این دو است و ساختار قدرت، در این نهادها دخالتی ندارد. وقتی این نهادها به وجود بیاید، حوزه مردم در بیرون از خانه و محل کار تعریف می شود. زمانی که این نهادهای مشارکتی به درستی تعریف و امنیت حضور شهروند در آن حفظ شود و اقتصاد آن بیرون از بحث رانت شکل بگیرد، مردم می توانند با سرمایه های خرد خود کسب و کارشان را راه بیندازند و امکان فرهنگ سازی به طور خود جوش ایجاد می شود، نه به صورت دیکته از بالا.
تعریف خیابان در باور مردم امروزی چگونه است؟
در فرهنگ هایی دیده می شود که خیابان تعریفی مدون، مشخص و حتی محترمی دارد، اما در فرهنگ ایرانی و به ویژه زبان فارسی معاصر، خیابان بار منفی زیادی دارد. خود من به عنوان روزنامه نگاری که وسواس زیادی در استفاده از کلمات دارم، وقتی که بخواهم از چیزی که بار منفی، ناامنی و بی فرهنگی دارد، یاد کنم، صفت خیابانی را به کار می برم. در بطن ساختار، فرهنگ و کاراکتر جامعه ایرانی هم همیشه لفظ خیابان احساس خوشی ندارد؛ مدام فرد ایرانی در هر دوره ای به یک نحوی، در خیابان مورد ناامنی، بی حرمتی، تعرض و از دست دادن جان و مالش بوده است، جز در دوره هایی بسیار کوتاه مثل لاله زار سال های 1320 تا حدود 1340.
در این جا یک تضادی پیش می آید! ما از حس نزدیکی و صمیمیت محصولات و خدمات ارائه شده در خیابان صحبت کردیم. پس چرا از آن ها فاصله می گیریم؟
ما نمی توانیم این ها را چون پدیده ای انتزاعی از تعریف مان جدا کنیم. اگر نوازنده خیابانی را در خیابان ببینیم، ممکن است به ساز نواختنش گوش دهیم و حتی پولی به او پرداخت کنیم، اما به خاطر ذهنیتمان به سرعت از او فاصله می گیریم و سرنوشتش برای مان اهمیتی ندارد. موسیقی یک بفاتی است که با تمام بافت زمان خود در تعامل است و این رفتار و نگاه ما، رفتار آن نوازنده خیابانی را هم شکل می دهد، پس در نهایت تعامل درستی به وجود نمی آید.
دلیل بخش زیادی از این نوع نگاه ما به خیابان، این است که تعریف درستی از خیابان در ذهن ما ایجاد نشده و حتی برای تغییر آن تلاشی هم نمی کنیم. این نگاه می تواند تغییر کند؟
این ماجرا بیش از این که بخواهد تحت تاثیر فشار مذهب و حاکمیت باشد، تاثیر فشاری است که گاهی حتی مذهب را هم تحت الشعاع قرار می دهد و آن فشار باورهای مردم و عرف است که گاهی ممکن است ضدمذهبی باشد. عرف همه چیز را مطابق امیال خود تغییر می دهد. ما موسیقی خیابانی نداشتیم؛ افرادی بودند که در خیابان ساز می زدند و بیشترشان از طبقه پایین و حتی بزهکار و بدون سواد موسیقایی بوده اند که به خاطر ظاهر آشفته خودشان و صدای گوشخراش سازشان کمتر کسی جذب شان می شد.
در کشوری که فضا برای موسیقی روز به روز محدودتر می شود، هزینه کنسرت ها و کلاس های موسیقی هم روز به روز افزایش می یابد، فضای برای ارائه موسیقی به وجود نمی آید و هنوز نگاه مردم به موزیسین ها، نگاهی نامناسب است. نمی توان توقع زیادی از مفاهیمی چون موسیقی خیابانی داشت.
چیزی که من می دانم با استناد به تصاویر و نقاشی ها، از دیرباز نوازنده و خنیاگر داشتیم، در دوره معاصر وقتی که بحث الگوبرداری مطرح شد، چرا ما از فرهنگ های بیگانه الگوبرداری کردیم؟
چون ما در زمانی که موسیقی داشتیم، خیابان نداشتیم. وقتی که خیابان در فرهنگ ما وارد شد، قبلش زمینه سازی و فرهنگ سازی درستی نداشتیم. قبل از خیابان هر گذر، محل و بازاری قرق افرادی با سلیقه های عرفی جامعه بود که همان طور که اشاره شد نگاه خوبی به موسیقی نداشتند. وقتی که خیابان ها احداث شد، آن خنیاگران و نوازنده ها محیط آزادتری برای ارائه هنرشان داشتند؛ چرا که از آن فضاهای عرفی و سنتی فاصله گرفتند، اما در این دوره فقط ظاهر مردم مدرن تر شده، اما در باطن آن ها سنت برقرار است.
پس موضوع به خیلی عقب تر از داشتن یا نداشتن موسیقی خیابانی می رسد؟
موسیقی خیابانی باید به صورتی باشد که مشارکت عمیق روحی مردم و نوازنده را احساس کنیم. نوازنده باید در محیطی که امنیت هست، ساز بزند و بتواند آن تعامل را با مردم برقرار کند و مردم هم نگاه ترحم آمیز نداشته باشند؛ اما بارها دیدیم و شنیدیم که مردم ما دوست ندارند فرزند خودشان را کنار خیابان مشغول ساززدن ببینند تا وقتی این تعادل حفظ نشود و به کارکرد موسیقی توجه نشود و تا زمانی که خیابان شبیه گذری است که سریع رد می شوند تا به خانه برسند، موسیقی ای که در خیابان نواخته می شود، جایگاه و تعریف خودش را پیدا نمی کند.
ارسال نظر