گفتوگو با حسین بشارت درباره اقتصاد و فرهنگ یزد
تجارت و فرهنگ یزد؛ تجمع ثروت در کویر
حسین بشارت میگوید: یزدیها سَرِ یک دوراهی قرار داشتند. یا باید زمین را میکندند و میکاویدند و آبباریکهای از دل آن بیرون میآوردند و زراعتی میکردند مختصر و محصولی به دست میآوردهاند، در حد بخورنمیر، یا باید عطای این سرزمین عسرتزده را به لقایش میبخشیدند و کوچ میکردند.
پیش از هر چیز بروم سراغ نخستین پرسشی که به ذهن متبادر میشود. چرا یزد؟ یزد چه نسبتی میتوانسته با دنیای دادوستد داشته باشد؟ ترسالی آن، با خشکسالی و قحطسالی دیگر مناطق چندان توفیر ندارد. حال در نظر بیاورید سالهایی که اصلاً باران نمیبارد. واویلاست. اگر یزد بندر میبود، مثل بوشهر، به موقعیت جغرافیاییاش میخورد که رویکرد تجاری داشته باشد. در تاریخ معاصر مثلاً در اواسط دوره قاجار میبینیم که یزد کارش خیلی بالا میگیرد. یزد تبدیل به قطب تجاری ایران میشود، انبار کالای کشور!؛ بارانداز ایران! یا به تعبیر مخلص، پخشگاه اجناس ایران! جای شگفتی است!!
خیلی هم جای شگفتی نیست. یک ضربالمثل میگوید: همه راهها به رم منتهی میشود. خیلی از علتها یک سرش به جغرافیا برمیگردد. شاهکار نظری ابن خلدون این است که برای اولبار به جغرافیا به عنوان علت در جامعهشناسی پرداخت. یزد در مرکز جغرافیای ایران واقع شده است. نقطه اتصال بین شرق و غرب و شمال و جنوب است. ترنج وسط قالی است. یزد در محاصره یک بیابان آن سرش ناپیدا و خوفناک قرار گرفته.
یعنی امکان ندارد یک یزدی به مال کسی دستبرد بزند. (وقتی میگوییم یزد، لزوماً مرکز استان که شهر یزد باشد، منظور نیست. تمام استان یا خاک یزد با همه تنوع نامحسوس فرهنگی منظور است.) باشندگان این دیار باید طبیعت را با مشقت به خدمت خود درمیآوردند. باید در این راه به جان میکوشیدهاند، مثل اهالی شمال ایران نبودند که طبیعت بدون هیچگونه زحمتی وظیفه خود بداند که از زمین و آسمان در خدمت آنها باشد.
از اینرو یزدیها سَرِ یک دوراهی قرار داشتند. یا باید زمین را میکندند و میکاویدند و آبباریکهای از دل آن بیرون میآوردند و زراعتی میکردند مختصر و محصولی به دست میآوردهاند، در حد بخورنمیر، یا باید عطای این سرزمین عسرتزده را به لقایش میبخشیدند و کوچ میکردند و با این حال یک راه دیگر نیز بود. رو آوردن به تجارت. این یکی برخلاف زراعت باعث فراخی معیشت میشد و منجر به تامین یا تضمین امنیت غذایی، صرفنظر از روابط انسانی گسترده که برای آنها به ارمغان میآورد.
به نکات کلیدی اشاره داشتید. ممنونم از شما. به نظرم قبل از اینکه به طور خاص در مورد تجارت یزد، پرسش مطرح کنم، اگر به وجوه اقتصادی و منابع درآمد یزد، قبل از اکتشاف و استخراج معادن، نگاهی داشته باشید؛ شاید بتوان از این راه بحث را روانتر و نتیجهبخشتر پیش برد.
در گذشته منابع درآمد یزد به سه حوزه مختص یا مربوط میشد. یکی حوزه کشاورزی و دامداری:
یزد چون در جوار شیرکوه واقع شده است، از یک منبع آبی اطمینانبخشی برخوردار است. چشمهسارهای فصلی در دامنههای شیرکوه و حفر قنات در دشتهای خشک امکان بهرهمندی و دسترسی به این منبع آب را در گستره و ژرفا میدهد. در کوهپایهها محصولات سردرختی و خشکبار، و در گستره بیابان فرآوردههایی مانند انار و پسته و روناس به دست میآمد و اضافه بر مصرف، این اقلام را صادر میکردند.
ببخشید به عنوان پرسش داخل پرانتزی علاوه بر نفت، ما در یزد یکی دو محصول دیگر را نیز از روسیه وارد میکردیم که نام این کشور (اُرُس) را بر خود داشته است.
علاوه بر کفش ارسی، یک در چوبی پنجرهخوری بود به نام ارسی که در بعضی از خانههای اعیانی یزد اکنون نیز میتوانید ببینید و دیگر قندی بود، به نام ارسی. هر سه از روسیه از راه شاهرود به یزد صادر میشد. بعدها خود ایرانیها دست به کار تولید برخی از این محصولات شدند. کفش ارسی را الگوبرداری کردند و یک رسته شغلی پیدا شد به نام ارسیدوزی.
بسیار خوب. داشتید منابع درآمد یزد را برمیشمردید که کلامتان را قطع کردم.
منبع اول را میشود گفت: تولیدات نسبتاً دستنخورده استانی. اما دومین منبع درآمد یزدیها برمیگردد به فرآوری بعضی از محصولات و آماده مصرف کردن آنها و صدورشان به دیگر نقاط کشور. مثلاً در استان یزد برگ حنا دست نمیآمد. برگ حنا را از شهداد و بم و نرماشیر کرمان میآوردند و در کارگاههای نیازاری یزد، آن را میکوبیدند. کیسهبندی میکردند و با مارک چاپی روانه بازار مصرف در سراسر کشور میکردند. حتی برگهای فرآوریشده حنا (حنای یزد) در آسیای مرکزی و قفقاز بازار داشت. یا مثلاً پارچهبافی یزد و زیلوی میبد که سابقه دیرینه دارد.
ماده اولیه پارچهبافی را که نخ باشد در دوره ما از هند میآوردند. این نخ معروف بود به هندی و یک نخ محلی دیگری هم بود معروف به رسمی. یا نخ ابریشم را از رشت وارد میکردند. بعضی از بازرگانان یزدی، براثر رفتوآمد تجاری، اساساً در رشت اقامت دائم گزیدند. نمونهاش: وکیلالتجار یزدی. پدر کریم و فریدون کشاورز. تودهایهای دوآتشه معروف. یا خاندان رشتی که به همین نام در یزد معروفند، برای همیشه در یزد ماندگار شدهاند. یزدیها مواد اولیه این صنعت را (پارچهبافی) وارد میکردند و با هنر دست و به کارگیری فن، ترمه (رضا ترکی) و «دارایی» و «قدک» و «زری» و... را روانه بازار فروش در سطح کشور و بعضی از نقاط دنیا میکردند. البته ترمه یزد با نوع کشمیری آن تفاوت میکند. ترمه کشمیر دوختنی است اما این یکی بافتنی.
شیرینی یزدی هم در این گروه فرآوریشدهها میگنجد. نه؟
بله، کاملاً. شیرینی یزدی هم داستان خودش را دارد. مایلم در این خصوص کمی توضیح بدهم. در یادداشتهای چاپشده امینالضرب (محمدحسن، معروف به کمپانی) که دوره ناصرالدینشاه را پوشش میدهد، آمده است که یکی از اقلام صادراتی یزد، حلویات است. معلوم نیست این حلویات کدام گونه از شیرینی یزدی را دربر میگرفته؟ باقلوا؟ پشمک؟... قدر مسلم این است که قطاب نبوده است. میشود حدس زد که یکی از این حلویات به احتمال قوی نقل بوده است. یا حلوا ارده. یا حلوای تختهای که به گویش یزدی آن را «تَخ- تَخُگ» میگویند. ترکیبی از ارده و شکر و با تزئین کنجد... البته میشود اینها را حدس زد.
ماده اولیه شیرینی شکر است. این ماده میدانیم که در یزد و استانهای همجوار امکان تولید آن نبوده و نیست. این قلم از کجا میآمد؟
تا آنجا که میدانم شکر را از جاوه (اندونزی یا هندِ هلند) میآوردند. این شکر معروف بود به شکر جاوهای. از راه دریا وارد بوشهر، و از بوشهر به فارس و از آنجا به یزد. گویا هلندیها دستاندرکار فرآوری این شکر بودهاند. شکر جاوهای مرغوبتر از نوع روسی آن بود.
شکر روسی قهوهایرنگ، اما این یکی سفیدرنگ و احتمالاً شیرینتر و زودحلشوندهتر از آن یکی بود. میماند بقیه مواد لازم برای شیرینیسازی: پسته و بادام که در استان به دست میآمد و زحمت چندانی برای تهیه آن نبود. منتها روغن را از عشایر فارس خریداری میکردند. این روغن که به دو صورت (خیکی و حلبی) توزیع میشد، به نام روغن عرب، «کُلشوری» معروف بود. چراکه عشایر عرب موسوم به خمسه از قبیل بهارلو و ذوالقدر این ماده غذایی را تولید میکردند، بعدها بود که روغن کرمانشاهی پایش به یزد باز شد.
این اجناس بیشتر شامل ادویه و قماش و نخ و چای میشد. هر سه قلم از هند میآمد. یزدیهای زیادی در هند بهخصوص در شهر بمبئی دفتر تجاری داشتند. از جمله تاجران درستکار زردشتی یزد. این گروه علاوه بر تمایل به کسب سود تجاری، به طرز خودآگاه به میهن نیاکانی و زادگاه خود دلبستگی زیادی داشتند و این امر خیلی در استمرار و استحکام روابطی که با ایران و به ویژه با یزد داشتند، موثر بود.
بازرگانان یزدی حتی در شانگهای چین دفتر تجاری داشتند. علاوه بر هند از جنوب کشور یعنی منطقهای که مدتها دست انگلیسیها بود، قماش وارد یزد میشد و از این نقطه به دیگر مناطق ارسال میشد. میدانید که انگلیسیها نخستین مردمانی بودند که صنایع نساجی را از حالت دستی و به کارگیری دستگاههای فرسوده سنتی، به حالت صنعتی با تولید انبوه تبدیل کردند. البته اجناس دیگری هم از دیگر کشورها به یزد وارد میشد که بیشتر مصرف دروناستانی داشت. از قبیل نفت که از روسیه میآمد.
گویا نماینده تجاری روسیه در یزد حسین آقا افشاریه بوده است.
بله، نماینده روسها حسین آقا افشاریه (عمو و پدرخانم ایرج افشار) بود و همینطور نماینده تجاری آلمانها در یزد، شیخمهدی عرب بود، اما انگلیسیها نماینده نداشتند. در شهرهایی که کنسولگری داشتند، طبعاً احتیاج به نماینده تجاری نبود و در دیگر شهرها تلگرافخانه امور تجاری انگلیسیها را به قول ادبا رتق و فتق میکرد.
فکر میکنم در پایان ضرورت دارد که به روابط تجاری یزد با استانهای همجوار بپردازیم. شبکه ارتباطی و تجاری یزد را کامل بررسی نکردهایم، مگر به طور گذرا به این مورد هم توجه کنیم.
روابط تجاری یزد با استان کرمان منحصر میشد به واردات برگ حنا. دیگر محصولات کرمان از قبیل زیره به کار یزد نمیآمد. چراکه منطقه خرانق یزد زیرهاش به مراتب مرغوبتر از کرمان بود. اما با فارس روابط، گستردهتر و متنوعتر بود.
از آنجا فرآوردههای گوشتی و محصولات لبنی مانند روغن و کشک «کُلشوری» و نیز گندم وارد یزد میشد و همگی به مصرف داخلی میرسید و در عوض ایلات فارس و بویراحمدی خرید پارچه و دوخت و دوزشان در یزد بود. یک عده خیاط بودند که از پارچههایی موسوم به قدک و شامی برای آنها لباس مخصوص ایلاتی میدوختند.
این گروه خیاط در یزد به نام «لردوز» معروف بودند و از صفحات خراسان نخود خام و گندم از تربت حیدریه میرسید و همینطور لوبیا از بروجرد. در یک دوره از اصفهان نخ وارد میشد. یعنی زمانی که اصفهانیها کارخانه نخریسی تاسیس کرده بودند.
ارسال نظر