رابطه فوتبال و سیاست در ایران
بخش اعظمی از تولیدات رسانه ای، همواره به ورزش حرفه ای و قهرمانی اختصاص می یابند و آن دسته از اخباری که از روی اجبار و تکلیف از بالا به موضوعات ورزش همگانی می پردازند، عملا طرفدار چندانی ندارند و تنها دانسته های مردم مبنی بر این که «ورزش مفید است» را به آن ها یادآور می شوند.
فوتبال، دارای کارکردهای سیاسی فراوان در جامعه جهانی و البته امروز ایران است. به دور از نگاه ابزاری سیاست به ورزش- که نگاه ذاتی سیاست به تمامی امور محسوب می شود- این کارکردها همواره منفی نیستند و در مواردی، چنان آثار مثبتی در کوتاه ترین زمان و با کم ترین هزینه به بار می آورند که کم تر پدیده ای در جامعه، از چنین قدرتی برخوردار است. در ادامه، برخی از مهم ترین این آثار را به طور اجمالی مورد بررسی قرار می دهیم:
الف) تحکیم یا تخریب ارزش های انسانی
فوتبال، مانند تیغی دو لبه می تواند ارزش های اجتماعی را تقویت و در مواردی، آن ها را نابود سازد. گواه تاریخی این امر، آتش بس میان کشورهای متخاصم در زمان برگزاری بازی های المپیک بوده است. این درحالی است که در برهه هایی از تاریخ، مانند بازی های 1972 مونیخ، همین المپیک بهانه ای برای تسویه حساب های سیاسی و البته نمایش قدرت به شمار می رفته است.
شواهد بسیاری بر درستی این واقعیت که بازیکنان فوتبال می توانند به یکی از اصلی ترین نمادهای اجتماعی تبدیل شوند، وجود دارد. به عنوان مثال، در نظرسنجی خبرگزاری بی بی سی در اواخر سال ۲۰۰۲، درباره محبوب ترین چهره های تاریخی انگلیس، به نام «بزرگ ترین های بریتانیا»، نام دیوید بکهام، در مرحله اول نظرسنجی در فهرستی صدنفره، در کنار شخصیت هایی چون شکسپیر، نیوتون، چرچیل، تاچر و حتی ملکه الیزاب قرار گرفت.
به نظر می رسد، برجسته سازی افرادی همانند دیوید بکهام که نماد طبقه کارگر محسوب می شوند، در راستای سیاستی هوشمندانه طراحی شده است. به دلیل حساسیت موضوع، ضروری است توضیحات بیش تری در این زمینه ارائه دهیم.
با توجه به واقعیت های تلخ جهان مدرن، نظام های سرمایه داری ناگزیرند تعلق داشتن به طبقه کارگر را به یک «ارزش اجتماعی» تبدیل کنند تا «تبعیض» و «نابرابری ساختاری»، وضعیتی شکننده و بحرانی برای طبقه سرمایه داری ایجاد نکند. البته این سیاست، الزاما توسط دولت دنبال نمی شود، بلکه رسانه ها و دیگر نهادهای اجتماعی نیز در گسترش آن دخیل هستند.
ب) هم بستگی ملی، هم گرایی قومیتی
بهره گیری از فوتبال برای تقویت هویت ملی و خَلقِ «ما»ی ملی، منحصر به دولت هایی با شکاف های تاریخی نیست؛ بلکه بسیاری از کشورهای اروپایی نیز طی یک سده اخیر، به دلیل مهاجرت و حضور اقلیت های غیربومی، با تغییراتی رو به رو شده اند و مسئله گره زدن این گروه های اقلیت به متن جامعه، به معضلی جامعه شناختی تبدیل شده است.
«گرچه حضور سیاه پوستانی چون رود گلیت، برای برخی هلندی ها به محلی برای انتقاد تبدیل شده، اما نه به گونه ای که نتوان آن ها را در تیم ملی جای داد. مردان هلندی هرچند خواهان تیمی کاملا سفید باشند، اما در هر حال ملت خود را شبیه قلعه ای باستانی می بینند که بازیکنان در رقابت های ملی، فارغ از رنگ و نژاد، همانند جنگجویان و مبارزان آن هستند.»
در این میان، اکثر نظام های سیاسی می کوشند با ترویج نوع خاصی از اخلاق فوتبالی، نمادسازی در ورزشگاه ، خلق سرودها و آهنگ های ورزشی، پوشش گسترده رسانه ای و غیره، از فوتبال در جهت هم گرایی ملی و در برخی موارد، نماد کارآمدی استفاده کنند. با این حال، همواره از فوتبال، به عنوان سوپاپ اطمینانی برای کنترل تنش ها و مخالفت های اجتماعی، استفاده شده است و در مقابل، در مواردی، سکوی ورزشگاه ها با اعتراضات سیاسی نیز همراه بوده است.
در این میان، رقابت های ملی، تنها عرصه بازی های فوتبال نیست و به نظر می رسد در جوامعی که دارای گسل های قومی، مذهبی و زبانی فعال هستند، رقابت ها و تیم های باشگاهی نیز اهمیت فراوانی برخوردار شوند. اگر تیم های فوتبال بر روی رمزها و شکاف های (واقعی یا تصوری) اجتماعی قومی، مذهبی و زبانی قرار گیرند، نه تنها به حفظ و ارتقاء انسجام اجتماعی یاری نخواهند رساند، بلکه به بستری فعال برای عوامل واگرا و یا ایجاد نفرت های قومی و مذهبی تبدیل خواهندشد.
تیم های ملی یا باشگاهی، با تاکید بر هویت های فروملی، زمینه را برای غیرت سازی های مختلف در درون یک جامعه فراهم می آورند و ارگ جامعه ای به دلایل داخلی و خارجی، دارای پتانسیل های واگرایی باشد، فوتبال می تواند تسریع کننده فروپاشی اجتماعی و حتی سرزمینی باشد؛ کشورهای حوزه بالکان و یوگسلاوی سابق و اسپانیا، مثال های آشکاری در این زمینه هستند. تیم های ملی با ایجاد یک گروه خودی، درصدد تمایز بخشی با گروه غیر بر می آیند و مطابق با آن، به نمادسازی و حتی تاریخ سازی می پردازند که در بسیاری موارد در تقابل با نمادها و آیین های ملی است.
تیم فوتبال تراکتورسازی تبریز، از جمله مواردی است که به بستری برای طرح اهداف واگرایانه برخی گروه ها تبدیل شده است. به عبارت دیگر، جریان پان ترکیسم (جریانی قائل به برتری نژاد ترک) که در سال های اخیر فعالیت های متعددی را در مناطق آذری نشین ایران انجام داده است، می کوشد تا از تیم تراکتورسازی، برای بسط گفتمان قوم گرایی بهره برداری کند.
ج) مشارکت سیاسی
فوتبال می تواند روی فرهنگ سیاسی یک کشور تاثیر بگذارد و در کشورهایی که بیش تر به دلایل فرهنگی، مشارکت سیاسی وجود ندارد، گامی هر چند ضعیف به سوی فرهنگ مشارکت سیاسی بردارد. این در حالی است که ورود اعضای یک تیم ورزشی به عرصه سیاست، به طور طبیعی راه ورود هواداران آن تیم به این عرصه را باز می کند. به همین دلیل، امروزه و در دنیای معاصر، معمولا در موقع انتخابات، جناح های سیاسی سعی می کنند ورزشکاران مشهور را نیز در لیست انتخاباتی خود قرار دهند و حداقل این که، سعی می کنند نظر حمایتی آن ها را از یک حزب یا شخص را به دست آورند.
مسئله ای که در این جا وجود دارد، مسئله مطلق انگاری در پیروی از الگو و سلب اندیشه است. به عبارت دیگر، تبدیل ورزشکار به الگوی کامل هواداران، باعث می شود هواداران به قضاوت و اندیشه سیاسی ورزشکار محبوب خود احترام بگذارند و بدون هیچ گونه تحلیلی از شخص یا حزب سیاسی مد نظر ورزشکار خود، حمایت کنند. از این روست که مربیان باتجربه و پیشکسوت، معمولا ورزشکاران خود را از ورود به عرصه های سیاسی منع می کنند و خطرات ورود ناآگاهانه به سیاست را به آن ها یادآور می شوند.
در این میان، شیب ورود سیاسیون به فوتبال، بیش تر است و براساس شواهد، فوتبالی ها در مقایسه با ورزشکاران سایر رشته های ورزشی، علاقه مندی کم تری برای ورود به سیاست از خود نشان می دهند. این که سیاسیون با چه دلایلی علاقه مند به حضور در فوتبال هستند را به طور کلی می توان در ویژگی های منحصر به فرد این رشته ورزشی جست و جو کرد؛ یعنی ویژگی هایی که به طور مشروح در فصل اول به آن ها اشاره شد. با این حال، به طور خلاصه به برخی از این دلایل اشاره می کنیم:
۱- کوتاه بودن دیوار تخصص و سادگی فوتبال: سادگی بازی فوتبال و درک آسان آن، دیوار تخصصی ورود به آن را کوتاه کرده و به اشتباه، این اجازه را به افراد داده تا با هر سطحی از تخصص و دانش، به فوتبال علاقه مند شوند و در مورد آن اظهارنظر کنند. نهادینه شدن چنین تفکری در فرهنگ مدیریت فوتبال ایران، زمینه تخصص زدایی و خانه نشینی صاحبان واقعی فوتبال را فراهم آورده است.
۲- قدرت فوتبال: جریان مالی و رسانه ای فوتبال، آن را به قدرتی تبدیل کرده است که میزان و کیفیت آن، توجه بسیاری از سیاستمداران را به خود جلب کرده است. فوتبال در کم تر زمانی، سیاستمداران را مشهور می کند و خیل عظیم هوادارن را مشوق آنان می سازد. در این میان، برای سیاستمداران، مهم تر از شهرت، مشروعیت و حمایت است که این امر در مورد هواداران تیم های ورزشی، به سادگی اتفاق می افتد.
۳- قدرت سیاسی: دوره سیاسی سیاستمداران، معمولا بعد از دوره هایی چهار یا هشت ساله به اتمام می رسد. ولی به کمک فوتبال می توان همچنان بر روی موج رسانه ای باقی ماند و از آن، برای بازگشت سریع تر به قدرت سیاسی کمک گرفت.
نکته مهمی که در این جا باید به آن اشاره کرد، حاکمیت نوعی «داروینیسم سیاسی» در اکثر پدیده های اجتماعی و به ویژه فوتبال است. براساس این رویکرد، تکثیر بدی ها و ارتباطات مخرب غیررسمی در محیط های سیاسی و حاکمیت آن ها، منجر به وضعیتی می شود که در آثار آن، ماندگاری در محیط، تنها به دلیل تطبیق با این روابط و بدی ها اتفاق می افتد.
د) مبارزه با استعمار
فوتبال به دلیل برخورداری از ظرفیت های سیاسی، توانسته است به وسیله دولت های ضداستعماری و یا ورزشکاران کشورهای جهان سوم، در معرفی چهره زشت استعمار، ایفای نقش کند. مثال های آن بسیار است که از جمله می توان به اقدام نمادین مارادونا، علیه اشغال جزایر آرژانتینی مالویناس، توسط انگلیس اشاره کرد.
این در حالی است که کوچک ترین حق هر سرزمینی، داشتن یک تیم فوتبال مستقل است که از برخی ملل نظیر اسکاتلند، سلب شده است. در این میان، برخی پا را فراتر گذشته و از فوتبال، به عنوان سلاحی در دست استعمار نوین یاد کرده اند. از نظر آنان، تولید انبوه غفلت توسط فوتبال، سلب اندیشه، انحراف اذهان و ترویج فرهنگ های وارداتی، از جمله دلایلی هستند که فوتبال را به ابزاری برای استعمال جدید تبدیل کرده است.
در گذشته، استعمارگران برای تاراج ثروت ها و منابع ملت های جهان سوم، با لشکرکشی زمینی، هوایی و دارایی، قدرت خویش را بر آنان تحمیل می کردند، اما امروز، استعمارگران نو، برای در امان ماندن از بیداری و هشیاری ملت ها پیش گیری از اعتراضات مردمی در جهان سوم، بهترین راه را مشغول کردن دائمی ذهن مردم به سرگرمی های غلفت زا می دانند. شاید جواب این سوال که چرا زادگاه فوتبال، انگلستان است، اما نام کشورهای فقیری چون برزیل، صدر رده بندی فیفا به چشم می خورد نیز همین باشد؛ زیرا استعمارگران، از فوتبال تنها برای بازی کردن خود استفاده نکردند؛ بلکه آن را بیش تر برای بازی دادن ملت ها به کار گرفتند.
۵- شکل دهی یا انحراف افکار عمومی
رسانه ها در جهان معاصر، پیوندی ناگسستنی با سیاست و جامعه یافته اند. بنابراین، رسان ها به کمک فوتبال در شکل دهی افکار عمومی، فراهم آوردن زمینه های ثبات و نیز تعادل اجتماعی- سیاسی جامعه، نقش موثری دارند. بُعد منفی این نگرش، زمانی است که سیاستمداران به کمک رسانه ها، از فوتبال به عنوان امری سرگرم کننده استفاده می کنند و به کمک آن، افکار عمومی را از اصل مطلب- نظیر مشکلات اقتصادی و سوءمدیریت ها- دور می کنند.
رابطه فوتبال و سیاست در ایران
بنا بر شواهد تاریخی بسیار، جامعه تاریخی ایران، جامعه ای کوتاه مدت به شمار می رود. در این جامعه، تغییرات- حتی تغییرات مهم و بنیادین- غالبا عمری کوتاه داشته اند. این، بی تردید نتیجه فقدان یک چارچوب استوار و خدشه ناپذیر قانونی است که می توانست تداومی درازمدت را تضمین کند. در چنین جامعهای، میزان تحرک اجتماعی، غیرقابل تصور بوده و در بسیاری از موارد، زمینه ساز چالش های فراوانی برای جامعه همواره در حال گذار ایران بوده است.
گویاترین واژه برای توصیف ماهیت کوتاه مدت جامعه ایران، اصطلاح «خانه کلنگی» است. بیش تر این خانه ها، بناهایی هستند که بیش از سی (یا حتی بیست) سال ندارد و اغلب از شالوده و اسکلتی مناسب نیز برخوردارند. در موارد معدود، ممکن است این خانه ها فرسوده شده و نیاز به مرمت یا بازسازی داشته باشند، اما آن چه سبب محکومیت آن ها می شود و در نهایت ساختمان را بی ارزش قلمداد می کند و فقط ارزش زمین را به حساب می آورد، این داوری است که معماری این ساختمان ها و یا طراحی داخلی آن ها، بنا بر آخرین مد و پسند روز، کهنه شده است.
در چنین جامعه ای، ورزش و در این مجال، فوتبال نیز به عنوان یکی از مهم ترین پدیده های اجتماعی، از این رویه تاریخی مستثنا نیست و همواره در معرض این خطر است که هوا و هوس کوتاه مدت جامعه، با کلنگ به جانش افتد. از آن جا که تداوم دراز مدتی در میان نیست، همواره شاهد تغییرات اساسی در دوره های کوتاه زمانی هستیم و بخش اعظمی از انرژی مدیریت ها صرف تخریب ساخته ها و برنامه های دوره های پیشین می شود و در این میان، ساختارسازی و سرمایه های انسانی، به دست فراموشی و یا بی توجهی سپرده می شود.
با توجه به آن چه گفته شد، کوتاه مدت بودن جامعه و مدیریت، هم علت و هم معلول فقدان ساختار در فوتبال ایران است. این فقدان ساختار، به نوبه خود، نتیجه رفتارهای خودسرانه و بدون برنامه بسیاری در جهت اکتساب و حفظ قدرت در دوره های مختلف زمانی بوده است. در همین راستا، ریشه های تفاوت های فوتبال ایران با فوتبال مترقی و درازمدت اروپا را می توان در همین امر جست و جو کرد. آن چه مسلم است این است که نشان های ماهیت کوتاه مدت فوتبال در ایران- که بخش قابل توجهی از آن بنا به دلایل سیاسی است- در سراسر تاریخ این ورزش، یافت می شود و زمینه ساز بروز پیامدهای نامطلوب و بی اخلاقی های بسیاری در این راستا بوده است. در این جا ضروری است به ویژگی های عمده این ماهیت اشاره کنیم و رابطه آن را با سیاست، به گونه ای مختصر تحلیل کنیم:
• مشروعیت قدرت
• بی اعتبار شدن شاخص های شایستگی
• بی ارزش شدن سرمایه ها و مشکل توسعه
مشروعیت قدرت
یکی از ویژگی های عمده فوتبال کوتاه مدت در ایران، برخورداری افراد صاحب منصب از مشروعیت فراوان، حمایت و منابع فراوانی است که دولتی بودن فوتبال نیز به میزان قابل توجهی آن را تشدید کرده است. در چنین حالتی، قوانین، به سرعت تغییر می کنند و همه امکانات در راستای ماندگاری و افزایش قدرت افراد صاحب منصب، بسیج می شوند.
فوتبال به واسطه اثربخشی پنهان و آشکار خود، همواره به عنوان منبعی از قدرت، مورد توجه سیاستمداران بوده و دستاویز سهم خواهی های سیاسی بسیاری در طول تاریخ بوده است. این ویژگی و ماهیت کوتاه مدت جامعه ایرانی را یک جا در نظر بگیرید تا دلایل ایجاد شرایط موجود، به طور مشخص تری برای شما آشکار شود.
حال، وضعیتی را در نظر بگیرید که این قیّم، در دوره های زمانی کوتاه، جای خود را به قیم های بی شماری داده است که هر کدام سعی کرده اند بنا به ظرفیت خویش، تربیت ها و کارکردهای پیشین را زیر سوال ببرند و روشی جدید برای تربیت این یتیم برگزینند و باز وضعیتی را در نظر بگیرید که یک نیروی خارجی و یا یک نهاد قانونی (مانند فیفا) وارد شده و از والد می خواهد دخالت در امور فرزند و همچنین باید و نباید کردن برای وی را متوقف کند. به نظر شما عاقبت این یتیم چه خواهدشد؟
در یک وضعیت ایده آل، مدیران، مشروعیت خود را از مردم، قانون، شناخت، تخصص و توانمندی خود دریافت می کنند و چنین است که با حضور در یک منصب مدیریتی، به جایگاه، نهاد، سازمان و باشگاه خود، مشروعیت می بخشند. در چنین حالتی، قوانین و حتی عرف رایج در جامعه نیز خدشه ناپذیر می شود و هیچ کس یا گروهی برای جایگاهی که نباید، دندان تیز نمی کند.
بی اعتباری شاخص های شایستگی
از مطلب فوق چنین بر می آید که فوتبال کلنگی، خود معلول وضعیتی است که شاخص های شایستگی در آن نابود می شود. از آن جا که افراد بر مبنای شایستگی به جایگاه های خود دست نیافته اند، توانایی کسب و حفظ قدرت به هر قیمتی که شده، مبنای شایستگی محسوب می شود.
به نظر می رسد کم تر گروه سیاسی ای وجود داشته باشد که فوتبال را دست کم بگیرد و نسبت به آن بی تفاوت باشد. با این حال، ماهیت کلنگی فوتبال ایران، منجر به امنیت پایین شغلی شده است و پول و نحوه توزیع منافع، به راحتی می تواند افراد و حتی تصمیمات شان را تغییر دهد.
بی ارزش شدن سرمایه ها و مشکل توسعه
در این جا برای توصیف این ویژگی فوتبال ایران، ضروری است به تفاوت میان رشد و توسعه اشاره کنیم؛ زیرا آن چه در سال های اخیر شاهد آن بوده ایم، «رشد» بوده است و نه «توسعه». توسعه، مبتنی بر چیزی که شخص دارد نیست، بلکه چیزی است که شخص با آن چه که دارد می تواند انجام دهد.
فوتبال ایران از این نظر، توسعه یافته محسوب نمی شود که هیچ سیستم، برنامه جامع و یا چرخه ساختارمندی برای استعدادیابی، بازیکن سازی، پرورش مدیر و مربی و البته فرهنگ پروری، حداقل در بلندمدت نداشته است. اگر هم داشته، پس از مدتی کوتاه و با انتقال قدرت، تخریب شده است. در این میان، سرمایه فکری نیز دستخوش سطحی نگری ها قرار گرفته و در بلندمدت، ویژگی های یادگیری فعال برنامه محوری و البته عمقی نگری خود را از دست داده است.
نکته مهمی که در این جا باید اشاره شود، این است که محدودیت های اصلی توسعه فوتبال ایران، درونی و خودتحمیل بوده و به تفاوت ها و تعارض های آن مربوط می شود. به طور کلی، میان آن چه ادعا می شود و آن چه عمل می شود، تفاوت بارزی وجود دارد.
ارسال نظر