پدرام سلطانی؛ ثروت اندوزی با خلاقیت و نوآوری
بی شک در حال حاضر فعال اقتصادی نیست که نام پدرام سلطانی را نشنیده باشد. او که چندین سال پیش همراه با تحول خواهان به هیئت رییسه اتاق بازرگانی ایران وارد شد، یکی از کارآفرینان جوان ایرانی است که با توجه به حضور رییس اتاق بازرگانی سابق (محر نهاوندیان) در بدنه دولت روحانی، توانست نقش اتاق را در معادلات اقتصادی پررنگ تر کند؛ به همین دلیل درباره سرمایه گذاری و کارآفرینی با او به گپ و گفت نشستیم.
فردی کار پزشکی را رها می کند، پول قرض می گیرد و به بازار پا می گذارد، ضرر می دهد و شکست می خورد، اما ناامید نمی شود؛ ام بی ای می خواند و دوباره به بازار وارد می شود و در حال حاضر، نایب رییس اتاق بازرگانی است. آیا می توان درباره این فرد اغراق کرد؟
- برای من محتوا مهم است نه این که شما این مطلب را کجای نشریه کار کنید؛ یعنی موضوعاتی که گفته می شود و تیترهایی که زده می شود بیشتر جنبه اغواکننده دارد، اما گاهی می بینم نشریه ها دیگر افراد را بیش از آنچه هستند نشان می دهند؛ حال این که من بسیاری از افرادی را که به عنوان کارآفرین معرفی می شوند از نزدیک می شناسم.
چه اتفاقی می افتد که یک پزشک از کار پزشکی خود جدا و به بازار کسب و کار وارد می شود؟
- طبیعتا توجه به این که شاید آینده مطلوب چیز دیگری است و اراده انجام دادن این کار و شاید به عبارت بهتر، جسارت انجام دادن این کار به این بینجامد که آدم مسیر زندگی خود را عوض کند.
ظاهرا شما معتقد هستید آدم باید ریسک پذیر باشد. به نظر شما، در وضعیت کنونی یک جوان ایرانی باید ریسک پذیر باشد؟
- ریسک و موفقیت تا حد زیادی با هم در یک راستا قرار دارند. این که می گویم تا حد زیادی به این دلیل است که اگر افراد ریسک های مدیریت پذیر و محاسبه شده را با جسارت انجام دهند، می توانند موفق باشند؛ حتی اگر در ابتدای کار با شکست مواجه شوند، در صورتی که کار خود را ادامه دهند، می توانند نتیجه بگیرند. با این حال ریسک های حساب نشده و از جنس قمار بیشتر به شکست نزدیک است تا پیروزی؛ و این ریسک ها ممکن است فرد را نابود کند.
شما ام بی ای خوانده اید و مدیریت ریسک هم یکی از نکاتی است که در این رشته تدریس می شود، به عنوان کسی که در این رشته تحصیل کرده است، وضعیت مدیریت ریسک را در ایران چگونه می بینید؟ آیا این مقوله در جامعه هم جایگاهی دارد یا تنها در دانشگاه تدریس می شود؟
- من بارها گفته ام که ما در این چند دهه از جریان مدیریت دنیا عقب مانده ایم و با این مقدمه، پاسخ به پرسش شما منفی است؛ به دلیل این که ما مدیرانی نداریم که توانمندی شناخت و انجام دادن ریسک را در زمان و محل مناسب داشته باشند. شاید در جاهای تخصصی و کوچک این امر وجود داشته باشد؛ مثلا در جاهایی مانند ستاد بحران شهری یا سازمان انرژی اتمی. در جاهایی که کار پیچیدگی دارد، ناخودآگاه این مقوله جا افتاده است اما متاسفانه در سطح کلان جامعه و مدیریت عمومی این مقوله جایگاهی ندارد.
به نظر شما در حال حاضر می توان مدیریت روز دنیا را در ایران انجام داد؟
- حتما. اگر شما از فناوری و علوم طبیعی صحبت کنید که پیشرفت شان در دنیای امروزی به فناوری پیشرفته و به روز و تیم های گسترده مطالعاتی و پشتیبانی از آنها وابسته است، کار قدری مشکل تر می شود اما خوشبختانه در علوم انسانی این تفاوت وجود دارد که اگر کسی حتی به تنهایی این علوم انسانی را فرا گیرد، می تواند بر محیط پیرامون خودش تاثیرگذار باشد؛ از نزدیکان و خانواده اش گرفته تا شرکت، سازمان، دانشگاه یا هر مجموعه ای که در آن مدیریت می کند؛ بنابراین در محدوده ای از کار مدیریتی آگاهی از مدیریت کارساز است ولی ممکن است اگر بخواهد پا را از آن محدوده فراتر بگذارد، به افزایش سطح عمومی مدیریت در کشور نیاز داشته باشد.
چگونه می توان به یک روش مدیریت اثربخش در ایران رسید؟ منظورم در سطح بنگاه های اقتصادی خصوصی بزرگ است...
- در سازمانی که به بخش خصوصی تعلق دارد این نیاز وجود دارد که مدیران آن سازمان به این نکته آگاه شوند که برای رسیدن به بهره وری لازم است تجارب با دانش تلفیق شود و برای این کار سراغ کسب دانش بروند و مهم تر از همه بتوانند دانش را در مجموعه خود به کار ببرند. در واقع هنر مدیریت این است که دانشی را که یاد می گیرند بتوانند در مجموعه خود به کار ببرند. ما به این هنر در بسیاری از رشته های دیگر هم نیاز داریم و اگر افراد این هنر را داشته باشند، می توانند بر سازمان شان تاثیرگذار باشند.
افراد هر چه در مدیریت تسلط پیدا کنند، ارزش منابع انسانی را بیشتر خواهند دانست. شاید برخی از این امر غفلت می کنند اما مدیریت چیزی به جز هنر انجام دادن کار به وسیله دیگران نیست و هنگامی که شما این دانش را یاد می گیرید اگر این انگیزه را نداشته باشید که دیگران را هم بهره ورتر و توانمندتر کنید، عملا این دانش فقط به چارچوب فکری شما محدود می شود. شما باید اثر مدیریت را در کار خود ببینید، نه در دانشی که به دست آورده اید. هنری که از آن حرف می زنم تنها در فراگیری دانش نیست، بلکه در به کار بستن دانش در مجموعه مدیریتی است و در بهره ور کردن سرمایه انسانی نمود پیدا می کند.
در ایران، نفت و محصولات نفتی به مردم تعلق دارد، اما چه قبل از انقلاب و چه بعد از آن، اختیار آن منحصرا در دست افراد خاصی بوده است. چرا من باید قبول کنم پدرام سلطانی بدون رانت وارد مجموعه شده است و کار می کند، کسی که زمانی بنیان گذار یا عضو اتحادیه صادرکنندگان محصولات نفتی بوده است؟
- مفهوم نفت در ذهن کسانی که با آن آشنایی ندارند مفهومی عمومی است. هنگامی که نام نفت به میان می آید ذهن بیشتر افراد به سمت نفت خام می رود، حال این که تا به امروز هم نتوانسته ایم در نفت خام موفق باشیم. آن بخشی که شما از آن صحبت می کنید و قبل و بعد از انقلاب فراز و نشیب های خاص خود را داشته از حوزه فعالیت بخش خصوصی واقعی بیرون است. فعالیت ما در حوزه پایین دستی فعالیت های نفتی است. هنگامی که محور اقتصادی کشوری نفت است، طبیعی است که صنایع پایین دستی نفت هم باید در این کشور گسترش پیدا کنند و تنها دولت نمی تواند این کار را انجام دهد.
می توان گفت زمانی که فعالیت خصوصی سازی در فرآورده های پایین دستی و انجام دادن عملیات بازرگانی در حوزه فرآورده های پایین دستی در وزارت نفت شروع شده بود، کالاهای ما هم در آن زمان، برخلاف تصور عموم، بسیار ساده بودند؛ مثلا همین پارافینی که مردم به صورت شمع از آن استفاده می کنند یک فرآورده نفتی است. این اولین مجرای ورود من به محصولات نفتی بود و در آن زمان پالایشگاه ها ماده اولیه تولید آن را دور می ریختند و بخش خصوصی بود که آن ماده اولیه را گرفت و با یک روش بسیار ساده به صورت مکانیکی، پارافین را از آن جدا کرد.
برای این که تقاضای بازار داخلی برای این ماده پایین بود، وارد بخش صادرات شدیم. ورود ما هم به این حوزه از این طریق بود و اتفاقا ما توانستیم این سرمایه مردمی را احیا کنیم؛ ضمن اینکه بعدها این ماده ارزش پیدا کرد و شرکت ملی پالایش و پخش به جای دور ریختن ماده اولیه، مبلغ کلانی هم مطالبه می کرد که آن را در اختیار ما قرار دهد و این امر، نه تنها افزایش درآمد کشور را به دنبال داشت، از آلودگی زیست محیطی هم جلوگیری کرد؛ زیرا ماده ای که آن را دور می ریختند و در بیابان ها می سوزاندند، به فرآورده ای نفتی تبدیل شد و برای کشور ارز آوری داشت. به مرور، فضا توسعه بیشتری پیدا کرد و مجال کار در قسمت های دیگر بیشتر شد، اما هنوز فرصت فعالیت در حوزه نفت خام فراهم نشده است.
بنابراین شما تاکید می کنید اگر فردی با سرمایه اندک بخواهد در حوزه همان محصولات پایین دستی فعالیت کند، به راحتی می تواند وارد شود و مشکلی ندارد؟
- نه، قطعا برای چنین فردی مشکلی وجود ندارد اما رقابت شدیدتر است؛ زیرا آن زمان این حوزه نسبتا بکر بود و هنوز کسی متوجه نشده بود این حوزه می تواند سود ده باشد اما اکنون وضعیت متفاوت است و بسیاری از افراد به این کار مشغول اند؛ بنابراین ورود شما آسان ولی رقابت تان با بخش خصوصی یا شرکت های مشابه بسیار مشکل است زیرا افراد بسیاری در این مدت در این کار مشغول شده اند.
در حال حاضر دو دیدگاه وجود دارد؛ یک دسته از افراد هستند که عقیده دارند ایران برای فعالیت محل مناسبی نیست و اگر کسی بخواهد کار کند، با وضعیتی مواجه می شود که همه چیز در دست افراد خاصی است، پس باید در خارج از ایران فعالیت کرد. دسته دیگری از افراد هم عقیده دارند که چون افرادی مانند پدرام سلطانی و غیره توانسته اند کار کنند و موفق شوند، آنها هم می توانند. نظر شما چیست؟
من به سوالات قبلی باز می گردم و از مفهوم ریسک استفاده می کنم. شما در همه جای دنیا می توانید کار کنید ولی هر جایی که کار شما ریسک بالاتری داشته باشد، می توانید انتظار سود بالاتری داشته باشید. در جوامع توسعه یافته که اقتصاد در آنها به ثباتی رسیده است و حتی اگر در بحرانی هم به سر ببرند، مانند وضعیت کنونی آمریکا و کشورهای اروپایی در سال های گذشته، نظام اقتصادی آنها به هم نمی ریزد، عامل ثروتمند شدن خلاقیت و نوآوری است.
- فرصت های خلق درآمد در بازارهای توسعه یافته در خلاقیت است. حالا باید دید که شما به کدام یک از این دو تیپ تعلق دارید؛ اگر فردی خلاق هستید باید در آن کشورها فعالیت کنید زیرا در کشورهایی مانند کشور ما در بسیاری از نقاط اصلا فضای خلاقیت و نوآوری فراهم نیست؛ مثلا فرض کنید اگر در زمینه فناوری موبایل اختراعی انجام دهید، چه کاری می توانید با آن انجام دهید؛ فضایی وجود ندارد که این فناوری را تجاری سازی کنید.
«تانزانیا» کجای دنیاست؟
- در شرق آفریقاست.
من سوالی دارم؛ افرادی که می خواهند کار کنند اولین چیزی که به ذهن شان می رسد این است که به «گوانجو» بروند و کالایی را وارد کنند یا مثلا در کشورهای اروپایی کار کنند. مجموعه شرکت های شما در دو کشور در حال فعالیت است که شاید به جرأت بگویم یا کمتر در آن کشورها سرمایه گذاری کرده اند یا حتی اگر از آنها سوال کنید، نمی دانند آن کشورها در کجا قرار دارند؛ «کنیا» یا «تانزانیا». می خواهم بدانم این به دلیل تحقیقات شما بوده است یا صرفا به دلیل یک اتفاق یا هوش شما در انتخاب؟
- تقریبا به دلیل تمامی این موارد. فرصتی در آن زمان، شاید حدود ۱۵ سال پیش، برای من به وجود آمد که با دوستی که تجربه سفر به آفریقا داشت و در آنجا فعالیت اقتصادی می کرد صحبتی کنم و بعد از آن با مطالعه، با آن ارتباط برقرار کنم و بعد هم شروع به انجام دادن کارهای محک زدن آن بازار و بعد هم استقرار در آن بازار کردم.
زمانی که ما کار را در «تانزانیا» شروع کردیم چهار یا پنج شرکت ایرانی در آن کشور فعالیت اقتصادی می کردند و طبیعی است این بازارها برای فعالیت بکر است؛ چون کسی سراغ آنها نرفته است. این روند موجب شد ما فعالیت خود را در آنجا شروع کنیم و بعد کار خود را در کشورهای اطراف، مانند «اوگاندا»، «کنیا» و «سودان» گسترش دهیم و بعد در خود «تانزانیا» دفتر فروش ایجاد کنیم.
من دوباره تاکید می کنم که تجارت یعنی همین؛ یعنی اینکه شما بتوانید فرصت ها را رصد و شناسایی کرده، ریسک کنید تا به کار در عرصه فرصتی وارد شوید که چندان اطمینانی هم به آن ندارید و از دل آن، نتیجه کار را بیرون بکشید. شما به «چین» هم اشاره کردید، ما به این کشور هم رفتیم. چین هم فرصت بزرگی برای اقتصاد ایران و دنیاست.
می خواهم مسیر سوال را تغییر بدهم؛ انحصارگرایی خط قرمز شماست؟
- بله. انحصارگرایی حتما...
روحیه شما به عنوان یک مدیر کسب و کار چگونه است؟
- بسیاری از ما مدیران کسب و کار روحیه عمل گرایی داریم و در فضای رویایی و تخیلی زندگی نمی کنیم و وضعیت واقعی را نگاه می کنیم و این که در وضعیت واقعی چه گزینه ای وجود دارد؛ انتخاب آن بهترین گزینه تصمیم ماست. همین کار را هم ما در مجموعه خودمان انجام می دهیم؛ یعنی وضعیت محیط کسب و کار بسیار نامطلوب است اما در حال حاضر ما در این وضعیت نامطلوب هم کار می کنیم.در این فضا چه گزینه ای، چه فعالیتی و چه روشی می تواند ما را به عنوان یک بنگاه اقتصادی زنده و مسیر پیشرفت مان را در این فضا باز نگه دارد.
گسترش فقر و فاصله طبقاتی... من نظر شما را می دانم. ولی سوالی شخصی دارم، بی آن که در این پرسش اتاق بازرگانی یا سیاست های اقتصادی کلان کشور را مد نظر داشته باشم. خود شما در این باره چه فعالیتی انجام داده اید که کسی که در فقر به سر می برد احساس کند پدرام سلطانی سعی کرده است فاصله طبقاتی را کم کند؟
- هر کسی که به انسانیت اعتقاد داشته باشد می تواند در این زمینه فعال و بر آن تاثیرگذار باشد. من هم در محیط پیرامونی خودم این کار را انجام می دهم.
و اعتقاد دارید که باید در این زمینه کاری انجام داد؟
- بله...
و اعتقاد دارید هر فرد باید این کار را انجام دهد؟
- فکر می کنم پر کاری یا کم کاری هر سازمان، نهاد یا حکومتی نباید ما را به این گمان اندازد که آن سازمان، نهاد یا دولت در حال انجام دادن وظیفه ماست و در نتیجه مسئولیتی بر دوش ما نیست؛ این گونه نیست. در پیشرفته ترین اقتصادها هم افراد باید وظیفه اجتماعی خود را انجام دهند. در جاهایی که معضل اجتماعی فقر وجود دارد و نقش اجتماعی فقر پر رنگ است، باید برای بهبود وضعیت کار کرد و همین طور در جاهایی که بی سوادی، توسعه نیافتگی، شفافیت نداشتن، حقوق بشر، محیط زیست و غیره وجود دارد.
شما یکی از بنیانگذاران «اتاق بازرگانی و صنایع جوانان» هستید...
- من ۱۰ سال برای این موضوع تلاش کرده ام و امروزه خوشحالم این مسئولیت بر عهده من است و در عمل، چشم انداز نزدیکی برای تاسیس واقعی این اتاق را متصورم.شاید تلاش من در این ۱۰ سال، من را به هیئت رئیسه اتاق رساند. خوشحالم از این که بعد از انقلاب اولین درخواست تاسیس این اتاق را من و گروهی از دوستانم در اتاق بازرگانی ایران مطرح و بعد از آن فعالیت ها و جلسات خود را برای تاسیس این اتاق پیگیری کردیم. هیچ گاه اتاق بازرگانی ایران اجازه نداد ما این نهاد را ثبت کنیم ولی فعالیت خود را ادامه دادیم و امیدوارم به زودی این کار محقق شود.
امیر منصور آریا سه هزار میلیارد تومان اختلاس می کند یا موارد دیگری که به گوش رسیده است یا می رسد و با این حال پدرام سلطانی می گوید با پول کم شروع کرده و زحمت کشیده تا به جایی رسیده است. در اتاق بازرگانی هم افرادی مانند شما وجود دارند و هم برعکس. اگر سیاست را کنار بگذاریم، فکر می کنید شکاف اقتصاد ایران چیست که اجازه داده فاجعه های اینچنینی رخ دهد؟ رخدادهایی که شایسته ثبت در «گینس» است...
- اگر به دنبال پاسخی هستید که در عرصه سیاست نفس نکشد، به نظر من باید آن را در شفاف نبودن جستجو کرد. به هر حال در اقتصاد، به خصوص زمانی که اعداد و ارقام بالا می رود، بسیاری از موضوعات می تواند در پشت پرده های ضخیم پنهان بماند، ولی اگر شفافیت باشد این اتفاقات کمتر رخ می دهد؛ بنابراین بعد از عامل سیاست و ناکارآمدی مدیریت، یا به عبارت بهتر، ناکارآمدی مدیریتی عمدی، شفاف نبودن در عرصه مدیریت و اقتصاد مهم ترین عامل است.
- آنها را که لازم است مکتوب می کنم.
یعنی الان برای پنج، 10 یا 15 سال آینده برنامه دارید؟ موقعی که شروع کردید برنامه داشتید؟
- یکی از اصول مدیریت استراتژیک این است که هر قدر افق برنامه شما بلندتر شود، اهداف کلی تری خواهید داشت؛ به همین دلیل است که از هدف نهایی به عنوان چشم انداز نام برده می شود؛ یعنی موضوعی نیست که شما برای آن اصولی جزیی یا ریز را قائل باشید. این گونه نیست که بگویید می خواهم در 10 سال آینده اتومبیلی را با این توانمندی ها بخرم. شما آینده بلندمدت خودتان را به صورتی کلی تعریف می کنید اما در بازه های زمانی کوچک تر که متعارف آن یک سال است مبتنی بر ابزارها و توانمندی ها و منابع، اهداف کوچک تری تعریف می شوند. من این کار را انجام می دهم؛ یعنی برای خودم چشم اندازی را در نظر گرفته ام.
برنامه ریزی سالانه به تنهایی برای رسیدن به هدف کافی نیست؛ شما باید در مقاطع کوچک تری آن برنامه ریزی را اصلاح و تقویت کنید. برنامه ریزی کردن به این معنا نیست که شما کاغذی و قلمی پیش روی خود بگذارید و به راحتی بتوانید روی آن دو نقطه را ترسیم و آنها را به هم وصل کنید؛ یک محیط، یک جامعه و یک دنیاست و ابزارهایی که شما در اختیار دارید و پیوسته باید خود و ابزارهای تان را با محیط تطبیق دهید. با این وصف، کار شما به راحتی ترسیم یک خط نیست. هنر شما در این است که با کمترین زوایا و انحراف بتوانید این برنامه ریزی را اجرا کنید و در کمترین زمان به کمبودها و نقص ها آگاه شوید و درجه رسیدن به آن اهداف را به بیشترین حد آن برسانید.
این سوال شاید عامیانه یا تکراری و ساده به نظر برسد، اما آقای سلطانی، شما برای موفقیت یک جوان ایرانی در عرصه بازرگانی چه پیشنهادی دارید؟
- خودش را بشناسد. به نظر من اگر فرد خودش را بشناسد، می فهمد در چه کاری می تواند موفق باشد. مهم ترین چیز این است که خودش را بشناسد. نکته بعدی این است که به توانمندی های خودش اعتماد داشته باشد و مهم است که این اعتماد کاذب نباشد؛ چون منظور از اعتماد به نفس تکیه بر چیزی است که فرد دارد، نه آن چیزی که ندارد.
نظر کاربران
ممنونم ازمطلبتون