بی مسئولیت های «زرنگ» در جامعه ایران
وقتی در جامعه افرادی که حقوق دیگران را پایمال می کنند، به عنوان شهروند «زرنگ» و «باهوش» شناخته شوند، مسلما جامعه به سمت بی مسئولیتی حرکتی می کند.
به عقیده شما چقدر در جامعه ما افراد با مفهوم مسئولیت پذیری آشنا هستند؟
معتقدم اگر بخواهیم تعریف جامعه از انسان ارائه کنیم باید بگوییم انسان موجودی مسئول است؛ این تعریف با روح آموزه های مذهبی، معرفتی و علمی هم سازگار است. از سوی دیگر هر جا که می خواهیم از مفهوم اخلاق صحبت کنیم، همزاد با آن مفهوم مسئولیت هم مطرح می شود. البته باید همین جا متذکر شوم که متاسفانه انسان از مسئولیت پذیری فاصله گرفته است.
این فرضیه را که جامعه با معضل نبود مسئولیت پذیری رو به رو شده، قبول دارید؟
بله؛ البته به نظر من مسئولیت ناپذیر شهروندان ار مزر بحران عبو کرده، به این دلیل که نوع تربیت مان غیرمسئولانه است. در تمام نظام های آموزشی و رویکردهای تربیتی مفهوم آزادی با مسئولیت تعریف می شود؛ فرد شاغل مسئولیت دارد، معلم مسئولیت دارد، پدر و مادر مسئولیت دارند و...، مخرج مشترک همه اینها مسئولیت پذیری است؛ اما این نگاه در جامعه ما وجود ندارد. نظام آموزشی، رسانه ها، خانواده و سایر نهادها این روح را درک نکرده اند و به همین دلیل هر روز توقع ها و انتظارها را بالا می برند بدون آنکه به بخش دیگر یعنی مسئولیت های شهروندان هم توجه کنند. این رویکردها موجب شده تعادل اجتماعی به هم بخورد.
این مسئولیت ناپذیری اجتماعی چه مصداق هایی دارد؟
مصداق های بسیاری دارد؛ مصرف آب و نوع مواجهه شهروندان با محیط زیست نمونه روشنی از فقدان حس مسئولیت پذیری است. کشور ما در منطقه ای قرار دارد که یکس وم متوسط جهانی بارندگی داریم و منابع آب زیرزمینی مان را هم استفاده ایم، با این حال هیچ واکنشی متناسب با این سطح از بحران، از جامعه شاهد نیستیم. فراموش کرده ایم از کشاورز تا صنعتگر و شهروند عادی همه مسئولیت داریم از منابع طبیعی حفاظت کنیم. یا برای مثال در زندگی خانوادگی هر فرد، دورریز مواد غذایی گویای بی مسئولیتی ماست.
نگرشی در جامعه ما وجود دارد که می گوید اگر مسئولان خودشان به مسئولیت هایشان پایبند باشند، شهروندان هم مجبور هستند پایبند باشند و ممکن است به شما خرده بگیرند که به این ترتیب مسئولیت همه مشکلات جامعه را متوجه افرادی می کنید که صاحب قدرت نیستند؟
وقتی درباره جامعه صحبت می کنیم باید نگاه ارگانیک داشته باشیم. جامعه مثل یک موجود زنده است و وقتی مسئولیت پذیری پایین است، در بخش اجرایی و مدیریتی آن هم مسئولیت پذیری پایین است، درواقع همه اجزای جامعه درگیر این موضوع هستند؛ دولت هم بجش اجرایی است و اتفاقا ممکن است مانند همان کشاورز به دنبال سود زودگذر باشد.
اجازه دهید یک مثال بزنم؛ اگر دولتی بخواهد برای محبوبیت عمومی در کوتاه مدت برود در فلان شهر سد احداث کند، آیا به مسئولیتش عمل کرده؟ حالا ممکن است مسئولانی باشند که بخواهند تحت تاثیر افکار عمومی برای «دیده شدن» بیشتر مجوز ساخت یک سد را بگیرند، خب این نشان دهنده رفتار غیرمسئولانه است و موجب هدررفتن منابع می شود. مسئولان دولتی که از کره دیگر به زمین نیامده اند، آنها هم شهروندان همین جامعه هستند.
در دو، سه سال اخیر پویش های اجتماعی زیادی برای مقابله با مسائل اجتماعی شکل گرفته است؛ به نظر شما چقدر کمپین سازی به رفع مشکلات جامعه و تقویت مسئولیت پذیری شهروندان کمک می کند؟
کمپین ها به هر حال اقدامات مثبتی هستند؛ اما راه اندازی کمپین پیش نیازهایی دارد؛ ما وقتی می خواهیم جریان راه بیندازیم، به ایجاد زیرساخت نیاز داریم. مسئولیت های فردی و اجتماعی سطوح و ابعادی دارد، اگر این پیکره واحد نباشد و بدون توجه به سطوح دیگر برویم سراغ یک موضوع خاص، این کمپین ها به موفقیت منجر نمی شوند؛ برای مثال اگر مرد یا زن یک خانواده نسبت به اعضای خانواده و محیط شغلی اش مسئولیت پذیر نباشد؛ اما تمام وقتش را به محیط زیست اختصاص دهد، برای جامعه مفید نیست، زیرا از طرف دیگر آسیب دیگری شکل می گیرد.
به عقیده من اگر کمپین ها روح مسئولیت پذیری را ترویج دهند، خوب است؛ ولی اگر کمپین به بهانه موضوعی خاص سایر ابعاد زندگی را نقض کند، فایده ندارد. بعضی وقت ها هم کمپین ها ممکن است تقلیل گرایانه با موضوع برخورد کنند؛ برای نمونه نجات دریاچه ارومیه به عنوان یک بخش مهم در محیط زیست کشور اهمیت دارد؛ اما اگر کمپین نجات دریاچه ارومیه طوری عمل کند که مسئله محیط زیست به همین دریاچه تقلیل یابد، آن وقت ما به هدف مان نمی رسیم.
آسیب دیگری که کمپین ها را تهدید می کند مسئله رفتارهای هیجانی است، ما نباید به صورت زودگذر و هیجانی سراغ مسائل اجتماعی برویم. بسیاری از افراد هستند که دوست دارند در فضای اجتماعی بیشتر «دیده شوند»، آنها معمولا می روند سراغ کمپین ها یا فعالیت های مشابه؛ اغلب وقتی یک کمپین اسیر این نیازها می شود، به بیراهه می رود.
برای مثال گفته می شود کمپینی مانند «دیوار مهربانی» به دلیل همین رفتار هیجانی و تقلیل گرایانه شکست خورد.
عرض کردم که مسئولیت سطوح و ابعاد مختلفی دارد، ما باید مهارت متمایز کردن این سطوح و شناخت مسئولیت هایمان را داشته باشیم. هر کدام از ما به چهار حلقه ارتباطی متصل هستیم؛ خویشاوندان، دوستان، همسایه ها و بعد تمام افراد جامعه در معنای کلی اش به کل بشریت.
مهارت اینکه هر یک از شهروندان مسئولیت هایشان را دقیق بشناسند و به آن پایبند باشند، چگونه شکل می گیرد؟
به سنین پایین بر می گردد، شاید بتوان گفت از سال اول زندگی آغاز می شود. ما با فرصت هایی که به بچه ها می دهیم، آنها به صورت شهودی این مهارت ها را درک می کنند. شناخت مسئولیت در فرد در صورتی که از کودکی به او القا شده باشد، با دیگران فرق دارد و دائم در حال خدمات دادن به او باشیم، میسر نیست.
ما اصطلاحا با برچسب زدن به افراد موجب می شویم آنها درک دقیقی از توانمندی ها و مسئولیت هایشان پیدا نکنند. اگر همیشه مشکلات یک کودک را حل کنیم، بدون اینکه تلاش کند راه غلبه بر مشکل را بیابد، به او خیانت کرده ایم. ما به این ترتیب یک شهروند منفعل را تحویل جامعه می دهیم. خطاهایی مانند بالا بردن توقعات و انتظارات فرزندان، اعتماد به نفس کاذب، مداخله بیش از اندازه در زندگی فردی بچه ها و اینکه توقعاتی از آنها داشته باشیم که متناسب با توانمندی هایشان نباشد؛ موجب می شود شهروند مسئول تربیت نشود.
حتما قبول دارید نظام آموزش و پروش و خانواده همیشه در این باره با هم توافق ندارند.
بله؛ ما بخشی نگاه می کنیم، من مسئولیت تربیت بچه را دارم؛ اما مدرسه تصور آموزش دارد، برای نمونه مدرسه خیال می کند مسئولیت آماده کردن فرد برای زندگی اقتصادی را ندارد. ما نیازمند افراد متعادل هستیم، کسانی که خوب درس بخوانند، اما مهارت های اجتماعی را فرانگیرند، برا جامعه و خودشان مفید نخواهندبود.
یکی از راه های تربیت چنین افرادی استفاده از مدل ارائه الگو است. مسئولیت پذری از طریق یادگیری اجتماعی اتفاق می افتد. وقتی الگو را مناسب معرفی کنیم و به فرد فرصت دهیم از آن تاثیر بپذیرد و خودش آن رفتار را تکرار کند، این یادگیری نهادینه می شود؛ برای نمونه پدر خانواده وقتی زباله را همیشه در سطل زباله می ریزد، این رفتارش الگوی مناسبی برای فرزندان است؛ اما فرزندان هم باید فرصت تکرار این الگو را پیدا کنند و از طرف خانواده تشویق شوند. البته این یک مثال ساده است، من منظورم در تمام شئون زندگی است. آنچه در حال حاضر جامعه ما از آن رنج می برد این است که همواره الگوی منفی را ترویج می دهیم؛ برای مثال اینکه ما بگوییم آب زیاد مصرف می کنیم و پولش را می دهیم، ترویج یک الگوی منفی است.
به عقیده شما به عنوان پژوهشگر اجتماعی، چه الگوی منفی ای در جامعه ما به غلط ترویج می شود که موجب شده مسئولیت پذیری اجتماعی لطمه ببیند؟
یک ویژگی فرهنگی که از گذشته تاکنون ادامه یافته، موضوعی است که در فضای عمومی با عنوان «زرنگی» شناخته می شود، این موضوع روی مسئولیت پذیری ما تاثیر منفی می گذارد. در فضای اجتماعی ما تبلیغ می شود که افراد زرنگ کسانی هستند که کمتر تلاش می کنند و بیشتر منفعت می برند، آن هم به هر وسیله ای؛ مثلا تبلیغ می شود که آدم زرنگ «میان بر» می زند و منافع بیشتری کسب می کند، درواقع یک ضدارزش اجتماعی را به عنوان ارزش تبلیغ می کنیم و بسیاری از نهادها هم درگیر این رویه هستند. متاسفانه ترویج این ضدارزش موجب شده بسیاری از آموزه های اجتماعی و علمی آسیب جدی ببینند و حتی ماهیت شان تغییر کند.
باید مفهوم زندگی را بازتعریف کنیم، زیرا روی این ارزش منفی خیلی تاکید شده. در حال حاضر ارزش آدم ها به دستاوردهایشان است نه اینکه چگونه این دستاوردها به دست آمده؛ البته همیشه بارقه هایی از امید وجود داشته است؛ برای مثال رفتگری درست کار که یک کیف پول زیاد را بدون وسوسه و با عزت نفس به صاحبش بر می گرداند و آتش نشان های فداکار و... نشانه هایی از مسئولیت پذیری افرادی هستند که به دنبال بیشترین سود از کمترین زحمت نبوده اند؛ اما این کافی نیست.
نظر کاربران
خیلی قشنگ بود
****مسئولین از کره ماه به زمین نیامده اند، آنها هم مثل ما شهروندان این جامعه اند.****