جامعه ایرانی بی مسئولیت شده است؟
«جامعه ایرانی بی تفاوت شده است.» حتما شما هم بارها و بارها این جمله را شنیده و خوانده اید. شاید سرتان را تکان داده اید و برای هزارمین بار با تاسف گفته اید: «از کجا به کجا رسیدیم؟»
ما هر روز کلمه مسئولیت اجتماعی را می شنویم. مدام سیاستمداران و تحلیلگران اجتماعی از نبود مسئولیت پذیری در میان مردم شکوه می کنند؛ اما واقعا مسئولیت اجتماعی چیست و چه تفاوتی با مسئولیت های شهروندی دارد؟
- وقتی بحث مسئولیت اجتماعی پیش می آید ما بیشتر از این حرف می زنیم که فرد نسبت به جمعی که در آن زندگی می کند، احساس تعهد و پاسخگو بودن می کند. در واقع تمام تلاش ما در جامعه شناسی به ویژه در راستای پیشگیری از آسیب های اجتماعی این است که احساس هویت جمعی و تعلق به جمع را در افراد ایجاد کنیم تا دغدغه خاطر آنها از سطح و نهایتا خانواده من فراتر برود و جمع وسیع تری را برای خودشان به رسمیت بشناسند.
بر این اساس آیا می توانیم بگوییم فردی که نسبت به جامعه خود احساس مسئولیت می کند به نوعی برای اصلاح آن اقدام می کند؟
- به طور کلی چنین معنایی در مفهوم مسئولیت اجتماعی وجود دارد. برای بسیاری از ما که شاهد تغییرات زیادی به سمت فردگرایی در جامعه خودمان بوده ایم همیشه این حس وجود دارد که روزگاری در کشورمان احساس های جمعی بسیار قدرتمندتر بودند و مردم مسئولیت پذیری بیشتری نسبت به جمع داشتند. پیش از این هویت فرد با گروهش شکل می گرفت. به عنوان مثال در طایفه های ایرانی اگر اتفاقی برای کسی می افتاد، بقیه اعضای طایفه تصور می کردند این اتفاق برای خودشان رخ داده است و خودشان را موظف می دانستند در راستای رفع آن مشکل قدم بردارند. در حال حاضر فردگرایی و مادی گرایی بر رفتار افراد جامعه غلبه پیدا کرده است که به نوعی می توان آن را نتیجه رشد شهرنشینی دانست.
در حال حاضر در جامعه ما افرادی هستند که به صورت فردی برای خود مسئولیت اجتماعی قائل هستند اما چنین رفتارهایی معمولا سازماندهی شده نیستند و می توانیم بگوییم در میان هجمه بی تفاوتی گم می شوند. چه خلأهایی در جامعه کنونی ما وجود دارد که افراد را از احساس تعلق جمعی دور کرده است؟ آیا می توانیم بگوییم نبود نهادها و سازمان هایی که افراد بتوانند از طریق آنها در تصمیم گیری در امور جامعه مشارکت داشته باشند، دلیل اصلی از دست رفتن احساس تعلق و تعهد جمعی در جامعه ما شده است؟
- به نظر می رسد خلأها زمانی ایجاد می شوند که جامعه به شدت دو قطبی شده و نابرابری در آن حاکم است؛ آن نابرابری که آدم ها را در سلسله مراتب پلکانی جایگاه و ارزش از هم دور می کند. به اصطلاح زمانی که ثروتمند در برابر فقیر قرار می گیرد، ارتباط اخلاقی و انسانی میان افرادی که متعلق به طبقات مختلف جامعه هستند، از بین می رود و افراد از هم فاصله می گیرند؛ در نتیجه روابط نابرابر و به دنبال آن احساس همبستگی و انسجام در جامعه دچار خدشه می شود.
آیا فعالیت سازمان هایی که از دل مردم بر آمده اند و به نوعی مطالبه کننده مشارکت آنها در امور اجتماعی است، می تواند تاثیرات نابرابری در از دست رفتن احساس مسئولیت اجتماعی را کاهش دهد؟
- قطعا ما به دنبال همین هستیم که نهادهای بسترساز در این عرصه موثرتر عمل کنند. این نهادها همان طور که شما در پرسش تان به آن پرداختید، باید در قالب تشکل های مردمی باشد. نهادهایی که خودجوش هستند و بر اساس انگیزه های انسان دوستانه و خیراندیشانه افراد شکل گرفته اند. این نهادها می توانند باعث شوند مردم همه تفاوت های موجود و عوامل تفرقه آمیز را کنار بگذارند و بر نقاط اشتراک خود تاکید کنند. در چنین نهادهایی است که می توان انتظار داشت نوعی تحرک اجتماعی صورت بگیرد و افراد درصدد حمایت اجتماعی برآیند. این حمایت می تواند در ادامه متبلور کننده مسئولیت اجتماعی هم باشد.
اگر بخواهیم کمی عملیاتی تر صحبت کنیم، چطور؟ به نظر می رسد چنین صحبت هایی فقط در مقام نظر موثر می افتند. به هر۹ حال نهادهای خودجوش در جامعه ما وجود دارند؛ اما چرا نتوانسته اند در افزایش مسئولیت اجتماعی تاثیرگذار باشند؟
- این صحبت ها فقط نظریه پردازی نیست. این تئوری ها وضعیت ملموس و عینی جوامع را توضیح می دهد. صحبتی را که درباره نابرابری و تاثیر آن در فاصله اندازی میان افراد جامعه داشتیم، نتیجه تحقیقات ده ساله درباره مقایسه وضعیت شاخص های اجتماعی در جوامع توسعه یافته غربی (کشورهای اسکاندیناوی) و شرقی (کشورهایی مثل ژاپن) است. این تحقیقات حکایت از این دارند جوامعی که برابرتر هستند و فاصله درآمدی افراد در آنها کمتر است، جوامعی هستند که احساس تعهد متقابل، و مسئولیت اجتماعی در آنها بیشتر دیده می شود و افراد بیشتر به حمایت از دیگران متمایل هستند.
آیا در این زمینه باید منتظر دولت بمانیم تا بسترهای لازم را فراهم کند؟
- دولت فقط می تواند تسهیل گر این اتفاق یعنی جوشش جمعی برای پیگیری و چاره جویی مسائل اجتماعی باشد. به هر حال باید بپذیریم مسائل اجتماعی در هر جامعه ای می تواند به بار آید، به خصوص که ما در حال تجربه تغییرات شتابنده در ارزش ها و هنجارها هستیم؛ چرا که زندگی روستایی به زندگی شهری تبدیل شده است.
از طرفی از نظر اقتصادی دچار تحولات زیادی شده ایم و همچنین تکنولوژی ها اطلاعات نوین نسل های جدید را با شرایطی مواجه می کنند که برای والدین شان قابل درک نیست. این شرایط جدید و این ناشناختگی ها اتفاقا این نیاز را در ما تشدید می کند که هوشیارانه تر عمل کنیم و همبستگی بیشتری داشته باشیم. باید این نکته را در نظر بگیریم که هوشیاری و آگاهی که در شرایط کنونی یک ضرورت به حساب می آید نمی تواند تحت کنترل یک نهاد بیرونی ایجاد شود.
در چنین وضعیتی در شبکه های اجتماعی از جمله اینستاگرام شاهد گسترش قارچ گونه کاربرانی هستیم که خودشان را در برابر جامعه مسئول می دانند. افرادی که رد فعالیت های خیریه شرکت می کنند، مشاوره رایگان حقوقی یا روانشناسی به کاربران شبکه ارائه می کنند یا کسانی که با سبک زندگی خود درصدد فرهنگ سازی هستند. آیا چنین فعالیت هایی که شاید بتوانیم بگوییم به نحوی تک افتاده اند، می توانند مصداق مسئولیت اجتماعی باشند؟
- بله، به دلیل اینکه ما یک تاریخچه فرهنگی پر از نمادها، گفته ها و ضرب المثل ها داریم که مبتنی بر ارزش های اخلاقی گوناگون و از جمله احساس مسئولیت در قبال جامعه است؛ بنابراین مردم ما هنوز هم به این روش ها پایبند هستند. مسئله این است که جاری کردن این ارزش ها در زندگی روزمره تا حد زیادی کمرنگ شده است. به همین دلیل هنوز عده ای از افراد جامعه هستند که به ارزش ها پایبند هستند و تلاش خود را می کنند تا در این وضعیت، افراد جامعه را متوجه خلأیی کنند که ایجاد شده است.
اما بیشتر این افراد به صورت فردی و تک افتاده فعالیت می کنند و هیچ نوع سازماندهی را نمی توان در فعالیت های آنها سراغ گرفت، بر این اساس آیا می توانیم امیدوار باشیم که چنین حرکت هایی نتیجه بخش باشد؟
- من این را قبول ندارم که چنین حرکت هایی صرفا فردی است. همین که فرد به عرصه شبکه های اجتماعی پا می گذارد، فعالیت خود را در معرض دید دیگران قرار می دهد و واکنش مخاطبان را به دنبال خود دارد، می توانیم بگوییم فعالیت مسئولانه از سطح فردی خارج و به یک کنش جمعی تبدیل شده است. اتفاقا نقش رسانه های نوین و تکنولوژی های جدید اطلاعاتی و ارتباطی همین است که ابزاری در اختیار افراد تک افتاده قرار می دهد تا به جمع وصل شوند و با هر کس که هم عقیده و همدل شان است، بدون محدودیت زمانی و مکانی ارتباط برقرار کنند؛ این همان چیزی است که صحنه اجتماعی را شکل می دهد.
اتفاقا یکی از ایده هایی که خود من در این زمینه مطرح کردم، پاتوق های گفتگو بود. راه حل شرایط کنونی ما ایجاد حلقه های اجتماعی از کسانی است که دغدغه های مشترک دارند. افرادی که بتوانند هم افزایی داشته باشند. من معتقدم ابزار شبکه های اجتماعی می تواند به شدت به شکل گیری حلقه های اجتماعی کمک کند، به خصوص که موانع کمتری برای فعالیت در شبکه های اجتماعی وجود دارد.
نظر کاربران
بله. جوون ها ی جامعه بی مسئولن. نسبت به خودشون. آینده اشون. اطرافیانشون . دیگه چه برسه به آرمان هاشون
پاسخ ها
من خودم 10 تا هدف داشتم هر کاری کردم به هیچ کدومش نرسید نه به خاطر بی مسولیتی..به خاطر دو تا پ.پارتی وپول
به نظر من تربیت بچه هامون از همون کودکی داره بر اساس خودخواهی شکل می گیره. شما نگاه کنید چند تا بچه تا حالا دیدید که اسباب بازیش رو به بچه ی دیگه بده ؟ بچه ها فقط میخوان بگیرن و چیزی ندن. پدر مادر ها هم تازه تشویقشون می کنن به این کارشون میگن زرنگی .
از طرفی تو کشور ما جرات نیست به یکی رو بدی کل زندگیشو میندازن گردن تو یعنی دچار افراط و تفریط هستیم
سعيد جان پ سوم را از قلم انداختي :
پارتي - پول - پررويي !!!!!!!!