آیا ماشین نوآوری متوقف شده است؟
هر روز افراد بیشتری به این نتیجه میرسند که نوآوری و پیشرفت فناوری دیگر ایجاد رشد اقتصادی نمیکند. هرچند، بنای این نظریه به درستی نهاده نشده است. بهرغم صفحههای تخت تلویزیونها و پیتزاهایی که از اینترنت سفارش میدهیم، به نظر میرسد که دنیا دیگر از ایدههای واقعی خالی شده است.
هر روز افراد بیشتری به این نتیجه میرسند که نوآوری و پیشرفت فناوری دیگر ایجاد رشد اقتصادی نمیکند. هرچند، بنای این نظریه به درستی نهاده نشده است.
سیلیکونولی (Silicon Valley) دوباره به دوران اوج بازگشته است. دفاتر جنب بزرگراه ۱۰۱ دوباره از کارآفرینان جوان و ایدهپردازان امیدوار پر شده است. اجاره خانهها سر به فلک کشیده، چراکه تقاضا برای ویلاهای لوکس در تفرجگاههایی مانند دریاچه تاهو (Lake Tahoe) نشانه انباشته شدن بیشتر ثروت است.
با ظهور صنعت نیمه رساناها (semiconductor) در خلیج سانفرانسیسکو، این محل تبدیل به مرکز تجمع شرکتهای رایانهای و اینترنتی شد. جادوگران خلاق این منطقه آینده را برای دنیای امروز به ارمغان آوردهاند.
از تلفنهای هوشمند گرفته تا امکان جستوجوی لحظهای کتابخانههای جهان و کنترل پهپادهای جاسوسی از هزاران کیلومتر آن سوتر، همگی نشانه جان گرفتن دوباره کسب و کار این منطقه و آغاز پیشرفت دوباره آن از سال ۲۰۱۰ به این سو است.
با این وجود بسیاری همچنان معتقدند که سیلیکونولی سوت و کور است و رشد نوآوری سالهاست که روند نزولی دارد. پیتر تیل، یکی از بنیانگذاران پیپل و اولین سرمایهگذار فیسبوک معتقد است که نوآوری در سیلیکونولی اگر هنوز نمرده باشد، حداقل به مرگ بسیار نزدیک است.
مهندسان فعال در بخشهای مشابه نیز با وی هم عقیدهاند. گروه کوچک اما در حال رشدی از اقتصاددانان نیز معتقدند که تاثیر اقتصادی نوآوریهای جدید در مقایسه با گذشته رنگ باخته است.
برخی معتقدند که رکود اقتصادی کشورهای توسعه یافته ریشه در سکون درازمدت فناوری و نوآوری دارد. تایلور کاون، اقتصاددان دانشگاه جورج میسون معتقد است که بحران مالی پوششی بود بر رکود عظیم اقتصادی بسیار ریشه دارتر و اسفبارتر.
وی در کتاب خود در سال ۲۰۱۱ عنوان کرد که رشد درآمد واقعی و استخدام در کشورهای توسعه یافته همانطور که در نمودار شماره یک نشان داده شده است، مدتهاست که کندتر شده است و از سال ۲۰۰۰ تقریبا اصلا افزایشی نداشته است. تاثیرعوامل متفاوت رشد قرن بیستم که برخی از آنها مربوط به فناوریهای جدید بودند، دیگر کمرنگ شده و فناوریهای جدید، نیروی قوی قبلی برای تاثیرگذاری بر اقتصاد را ندارند.
بهرغم صفحههای تخت تلویزیونها و پیتزاهایی که از اینترنت سفارش میدهیم، به نظر میرسد که دنیا دیگر از ایدههای واقعی خالی شده است.
روند نزولی:
این نظریه که روند ایجاد نوآوری و فناوریهای جدید رشدی ندارد، از سه چیز سرچشمه میگیرد. اولی مربوط به آمار رشد است. اقتصاددانان رشد را به دو گروه «گسترده» و «فشرده» تقسیم میکنند. رشد گسترده (Extensive Growth) توسط اضافه کردن نیروی کار بیشتر و ماهرتر، سرمایه و دیگر منابع ایجاد میشود.
رشدی که کشورها از اضافه کردن زنان به نیروی کار و آموزش بهتر و بیشتر نیروی انسانی شاهد آن بودند، از این نمونه بود. همانطور که کاون اشاره میکند، این نوع از رشد، با کاهش بازگشت (سودآوریی) (Diminishing returns) روبهرو است؛ به این معنا که اولین واحد از منبع در جایی که بیشترین میزان ممکن بازگشت (سودآوری) را دارد استفاده میشود و به همین ترتیب، دهمین واحد از منبع در جایی که رتبه دهم از نظر بازگشت (سودآوری) را دارد، استفاده میشود. اگر این تنها نوع رشد بود، درآمد نهایتا تا مرز امرار معاش رشد میکرد.
رشد فشرده (Intensive Growth) با کشف راهکارهای جدید و کارآتر در تخصیص منابع تحقق مییابد. این همان نوعی از رشد است که موجب رشد رفاه و درآمد شده و رشد اقتصادی را بهرغم کاهش جمعیت تضمین میکند.
اقتصاددانان عامل این نوع رشد را «فناوری» مینامند - هرچند به غیر از پیشرفت فناوری و تکنولوژی، عوامل دیگری همچون قوانین و مقررات بهتر نیز میتواند محرک این نوع رشد باشند- و آن را با روشهایی به نام «حسابرسی رشد» (Growth Accounting) میسنجند.
بر اساس این روش، سهم فناوری در رشد تولید ناخالص ملی پس از کم کردن سهم عوامل دیگری همچون نیروی کار، سرمایه و آموزش محاسبه میشود. سهمی که در حال حاضر در کشورهای توسعه یافته، چندان زیاد نیست. بازارهای نوظهور همچنان رشد سریعی را تجربه میکنند؛ چراکه برخلاف کشورهای توسعه یافته، همچنان از مزایای فناوریهایی که تاکنون از آن استفاده نکردهاند، بهرهمند میشوند.
اما در مقابل، اقتصاد کشورهای توسعه یافته، از تمامی ظرفیت فناوریهای موجود استفاده کردهاند و دیگر فنآوری جدیدی برای افزایش رشد اقتصادی در آنها وجود ندارد.
این پدیده چندان غیرمعمول نیست. در بخش بزرگی از تاریخ بشر، رشد کلی بازدهی اقتصادی و رفاه، بسیار کند و آهسته بود است. تنها در دو قرن گذشته بود که ابتدا در بریتانیا، اروپا و آمریکا و سپس در دیگر نقاط جهان، بازدهی اقتصاد رشدی ناگهانی را تجربه کرد.
در قرن نوزدهم، رشد بازدهی به ازای هر نفر - معیار مناسبی برای سنجش کارآیی کلی اقتصاد و شاخص خوبی برای رشد درآمد - با نرخ ثابتی در بریتانیا بالا رفت. این معیار در سال ۱۹۰۶ به بیش از یک درصد در سال رسید و تا نیمه قرن بیستم در آمریکا به بیش از ۵/۲ درصد در سال رسید، همانطور که در نمودار شماره ۲ نشان داده شده است، این نرخ رشد به معنای۲ برابر شدن بازدهی و درآمد در هر نسل است.
پیشرفت بیوقفه در اختراع ماشینآلات و دستگاههای پیچیده طی بیش از یک قرن به همراه رشد میزان سوختهای فسیلی که برای راهاندازی این ماشینآلات لازم بود، بدون شک نقش بزرگی در محقق کردن این رشد اقتصادی داشتند.
در دهه ۱۹۷۰ رشد بازدهی به ازای هر نفر در آمریکا از نقطه اوج ۳ درصدی خود که در سالهای پس از جنگ جهانی دوم تجربه میکرد به حدود ۲ درصد سقوط کرد. در ابتدای قرن بیست و یکم این میزان به یک درصد کاهش یافت. بازدهی به ازای هر ساعت کار نیز روندی مشابه دارد.
به عقیده رابرت گوردن، اقتصاددان دانشگاه نورث وسترن، این شاخص وضعیت بسیار خوبی در تقریبا تمام مدت قرن بیستم دارد؛ اما در دهه ۱۹۷۰ دچار رکود میشود و دوباره بین سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۴ بالا میرود؛ هر چند از سال ۲۰۰۴ به بعد این نرخ به ۳۳/۱ درصد کاهش پیدا میکند که تقریبا در همان سطح پایین دوره ۱۹۷۲ تا ۱۹۹۶ است.
رابرت گوردن معتقد است که رشد ناگهانی در دو قرن گذشته به جای اینکه دوره جدیدی از پیشرفت بیوقفه تلقی شود، باید درواقع موجی بزرگ اما بدون دنباله از تغییرات بزرگ در نظر گرفته شود؛ موجی که پس از آن اقتصاد جهان دوباره به روند معمول خود بازمیگردد و «رشد گسترده» و کندی را تجربه خواهد کرد. (نمودار شماره ۳ را ببینید)
گوردن معتقد است که شاید تنها تعداد محدودی از نوآوریهای واقعا تاثیرگذار وجود داشته است، نوآوریهایی همچون امکان استفاده از نیرو در مقیاس بسیار بزرگ، مطبوع نگه داشتن دمای درون ساختمانها، سهولت سفر از یک مکان به مکانی دیگر و امکان صحبت کردن با هر کسی در دنیا - و همه این نوآوریها تاکنون محقق شدهاند.
هر چیزی که پس از آنها ایجاد شود، نمیتواند به اندازه اختراعاتی چون برق، موتورهای درونسوز، سیستمهای لولهکشی، فرآوردههای پتروشیمی و تلفن، روال کار دنیا را متحول کنند. مسلما تکنولوژی پیشرفتهای بزرگی را در آینده تجربه خواهد کرد، هرچند دیگر خبری از پیشرفتهای آسان که دسترسی به آنها مانند میوههای رسیده و آویخته از شاخههای پایینی درخت به راحتی امکانپذیر باشد، نخواهد بود.
تبدیل هزاران گیگابایت از دانش ژنتیک به آنچه تاثیر ملموس و چشمگیری در پزشکی و سلامت داشته باشد، بسیار دشوارتر از کشف و تولید انبوه آنتیبیوتیکها خواهد بود.
وجه دیگر ادعای این دسته از افراد بدبین بر میزان تولید نوآوری استوار است. بهرغم تعداد زیاد ثبت اختراع و لیستهای بلندبالای نوآوری که هرروز از اینجا و آنجا تهیه میشوند، کاون به تحقیق جالبی از چارلز جونز، اقتصاددان دانشگاه استنفورد، ارجاع میدهد.
جونز در مقاله خود که در سال ۲۰۰۲ منتشر شد، تاثیر عوامل مختلف را بر رشد فردی درآمد در آمریکا بین سالهای ۱۹۵۰ تا ۱۹۹۳ بررسی کرده است. وی نشان میدهد که حدود ۸۰ درصد از رشد درآمد ناشی از رشد تحصیلات و بیشتر شدن شدت تحقیقات (سهمی از نیروی کار که در صنایع مربوط به ایجاد ایدههای جدید کار میکنند) است.
از آنجا که هیچ یک از این دو عامل نمیتواند رشدی پیوسته و مداوم داشته باشد، رشد اقتصادی در بلندمدت کند خواهد شد مگر اینکه عامل جدیدی دوباره آن را تحریک کند.
تعداد رو به رشد افرادی که در بخشهای تحقیق و توسعه کار میکنند، شاید شاهدی باشد برای رد این دیدگاه که اقتصاد دیگر چندان مبتکر نیست. سهم تحقیق و نوآوری از اقتصاد آمریکا از یکسوم درصد در سال ۱۹۷۵، هم اکنون به ۳ درصد افزایش یافته است.
بنجامین جونز، استاد MIT و پیر آزولی، استاد نورث وسترن، به این نتیجه رسیدهاند که اگرچه تعداد افرادی که به تحقیق و توسعه مشغولند بیشتر شده است، بهرهوری آنها کاهش یافته است. بر اساس محاسبات آنها، در سال ۱۹۵۰ سهم هر فرد شاغل در بخش تحقیق و نوآوری در کارآیی (Total factor productivity) [مترجم: آنگونه که در مدلهایی همچون کاب-داگلاس محاسبه میشود] ۷ برابر سهم فرد مشابه در سال ۲۰۰۰ است.
یکی از دلایل این کاهش بهره وری شاید سنگینتر شدن «بار دانش» باشد به این معنا که هرچه قدر که دانش بیشتر تولید میشود، افراد زمان بیشتری برای یادگرفتن آن و رسیدن به مرز دانش و فنآوری نیاز خواهند داشت. جونز میگوید که تنها بین سالهای ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۷ بر متوسط سن مخترعین در هنگام اولین اختراع، تقریبا یک سال افزوده شده است.
ریزش غبار ماه
سومین شاهد طرفداران نظریه رکود نوآوری، سادهترین آنهاست: درک شخصی شما از این موضوع. حتی جامعه عام نیز میتواند کندتر شدن روند رشد نسبت به اوایل و اواسط قرن بیستم را حس کند. آشپزخانه را به عنوان مثال در نظر بگیرید.
در ابتدای قرن بیستم، آشپزخانهها به ندرت حتی در خانههای متمولین یافت میشدند. مردم اقلام خوراکی را در یخدانهایی نگهداری میکردند که از یخی که هر روز توسط درشکهچیها به محلهها آورده میشد سرد میشدند. بیشتر خانهها فاقد آب شرب و الکتریسیته بودند.
کمی به جلوتر بیایید به سالهای ۱۹۷۰، یک آشپزخانه معمولی امکاناتی از جمله گاز و برق، یخچال، مایکروفر و حتی ماشین ظرفشویی دارد. اما اگر۴۰ سال جلوتر و به زمان حال بیایید میبینید که تقریبا چیزی به این امکانات اضافه نشده است.
اگرچه ابزار آشپزخانه بیشتر شده است و نشانگرهای دیجیتال به آنها رنگ و روی زیباتری داده است، اما پخت و پز همانگونه انجام میشود که ۴۰ سال پیش.
مثال دیگر، سرعت است. در ابتدای قرن بیستم، راهآهن و کشتیهای بخار جایگزین اسب و قایقهای بادبانی شدند. موتورهای درونسوز و توربینهای جت، امکان حملونقل بیشتر با سرعت بالاتر را فراهم کردند.
اما از ۱۹۷۰ به اینسو، بشر همچنان به سرعتهای قبلی اکتفا کرده است. اگرچه سرعت حملونقل به واسطه بزرگراهها نسبت به ۵۰ سال پیش کمی بیشتر شده است، حرکت با سرعت مافوقصوت و سفر به ماه دیگر به فراموشی سپرده شده و به جای آن، ازدحام جمعیت سرمایه گذاری در ساخت مسیرهای دوچرخه و ترنهای درونشهری را تبدیل به یک نیاز کرده است.
دانش پزشکی، مثال دیگری است. امید به زندگی در آمریکا از ۴۹ سال در ابتدای قرن بیستم به ۷۴ سال در دهه ۸۰ رسید. اگرچه در ۳۰ سال اخیر، پیشرفتهای فوقالعادهای در پزشکی رخ داده است، اما امید به زندگی تنها 7/4 سال رشد کرده و به 7/78 سال رسیده است و بهرغم هزاران میلیارد دلار هزینهای که صرف تحقیقات پزشکی میشود، مردم همچنان قربانی سرطان، سکته قلبی و ناکارآیی اعضای بدن میشوند. تاثیر دانش پزشکی مولکولی در ارتقای وضعیت سلامت جامعه هنوز به گرد پای تاثیری که ارتقای بهداشت داشت نرسیده است.
برای ما که شانس این را داشتهایم که در پیشرفتهترین دوران بشر زندگی کنیم، این حقیقت که زندگی ما چندان تفاوتی با پدرانمان ندارد، مایوسکننده است، به قول آقای ثیل و همکارانش در شرکت سرمایهگذاری خطرپذیر (Venture Capital) [مترجم: به شرکتهایی اطلاق میشود که اقدام به سرمایه گذاری در کسب و کارهای نوپا با ریسک عدم موفقیت بالا میکنند.] فاندرز عنوان میکند: «ما خواب ماشینهای پرنده میدیدیم، در عوض، ۱۴۰ کاراکتر گیرمان آمد، دنیایی که همه در آن بتوانند از توئیتر استفاده کنند، هرگز به اندازه دنیایی که ما قبلا تصور میکردیم هیجان انگیز نیست.»
ممکن است در مقابل بگویید فنآوری لزوما نباید در همه حوزهها با سرعت یکسانی پیشرفت کند. هواپیماهای مسافربری کمابیش همانی هستند که ۴۰ سال پیش بودند، اما در سوی دیگر، رایانهها با سرعت سرسام آوری پیشرفت کردهاند. تاکید بر سکون تکنولوژی بیش از آنکه یک واقعیت باشد، بیشتر یک سلیقه شخصی است در انتخاب حوزهای که آن را بررسی میکنید، مگر اینکه بتوانید ثابت کنید که مثلا هواپیماها در پیشرفت اقتصادی مهمتر از رایانهها بودهاند.
در پاسخ به این ادعا، گوردن و کاون هر دو بر این عقیدهاند که فناوریهایی که امروزه دیگر به تکامل رسیدهاند، مانند صنعت حملونقل هوایی، اهمیت بیشتری داشتهاند و سهم فناوریهای عصر جدید در رشد اقتصادی در قیاس با آنها ناچیز است.
آقای کاون در وبلاگ معروف خود-Marginal Revolution- مدعی است که اگر اینترنت و رایانهها واقعا کمک بزرگی به اقتصاد کرده بودند، تاثیر آن باید در اعداد و ارقام نمایان میشد، در حالی که چنین چیزی مشاهده نمیشود.
بسیار پیشتر از این، رابرت سولو، تئوریسین رشد، در مورد پیشرفت رایانهها گفت: «میتوان نشانههای عصر رایانهها را در همه جا یافت، به جز آمار بهره وری.» جهش بزرگی که در رشد اقتصادی در سالهای ۹۰ دیده شد، نشانههایی امیدوارکننده از تاثیر مثبت رایانهها بود.
اما با این حال، برخی همانند آقای گوردن معتقدند که رایانهها دیگر کمک چندانی به اقتصاد نمیکنند. او اشاره میکند که بهرغم تمام استفادههایی که ساکنین آمریکا از گوگل و اسکایپ میکنند، رشد اقتصادی آنها از سال ۲۰۰۴ به این سو از رشد اقتصادی بین دهه ۷۰ تا ۹۰ اسفبارتر است.
چشمههای بهشت
بررسی دقیقتر آمار اخیر، امیدوارکننده است. اگرچه در سالهای ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶، کارآیی اقتصادی به طور کلی رشد کندی داشت، اما وضعیت در بخش تولید بهتر بوده است. (بحران اقتصادی و تبعات آن، تفسیر دادههای نزدیکتر از این بازه زمانی را مشکل میسازد.) جهش بزرگی که در رشد اقتصادی اواخر سالهای ۹۰ به وجود آمد، نه بهخاطر فناوری اطلاعات و تاثیر مثبت آن در افزایش بهرهوری، بلکه به خاطر رشد کمپانیهای سازنده رایانهها، تلفنهای همراه و محصولات مرتبط با آنها بوده است.
تاثیر واقعی این محصولات جدید بر رشد بهرهوری اشخاص و سازمانهایی که اقدام به خرید آنها کرده بودند، درسالهای ۲۰۰۰ شروع به نمایان شدن کرد. تحقیقات سوسانتو باسو از دانشگاه بوستون کالج و جان فرنالد در بانک مرکزی آمریکا نشان میدهد که تفاوت زمانی بین خرید فناوری اطلاعات تا افزایش بهرهوری حاصل از آنها بین ۵ تا ۱۵ سال متغیر است. بر این اساس، نزول بهرهوری در سال ۲۰۰۴ بیانگر وضعیت فناوری قبل از ظهور گوگل و شاید حتی شبکه اینترنت است.
استفاده از تمام قابلیتهای فناوری به زمان زیادی نیاز دارد. بر خلاف باور عام، فناوری و نوآوری با یکدیگر متفاوتند. نوآوری چیزی است که مردم تازه از چگونگی آن آگاه شدهاند، در حالی که فناوری چیزی است که مردم واقعا انجام میدهند و البته در رشد اقتصادی اثرگذار است. جعبههای فولادی و موتورهای دیزل از اوایل سالهای ۱۹۰۰ وجود داشتهاند و استفاده همزمان از آنها در حملونقل کانتینری به سالهای دهه ۱۹۵۰ برمیگردد، اما چندین دهه طول کشید تا آنها تاثیری چشمگیر به عنوان ستون فقرات تجارت بینالمللی در اقتصاد داشته باشند.
تقریبا یک قرن بین اختراع ماشین بخار توسط
جیمز وات تا تاثیرگذاری آن در اقتصاد بریتانیا فاصله است. حدود ۴ دهه بین نوآوریهای حیاتی در مهندسی برق در سالهای ۱۸۸۰ تا تاثیر ملموس گسترش برقرسانی بر اقتصاد فاصله افتاد. حتی آقای گوردن معتقد است که نوآوریهای اواخر قرن نوزدهم عامل ایجاد فناوری تا اوایل دهه ۱۹۷۰ بودند. با این تفاسیر منصفانه نیست که مدعی شویم رکود اقتصادی پس از سال ۲۰۰۴ به معنای رکود نوآوری و استفاده کامل از تمام قابلیتهای نوآوریهایی است که تاکنون رخ دادهاند.
نوآوریهای سیستمهای اطلاعاتی هنوز در ابتدای کار است. ریل کرزویل، یکی از پیشگامان دانش کامپیوتر و طرفداران رشد نمایی فناوری، علاقهمند به سخن گفتن از نیمه دوم تخته شطرنج است. بر اساس داستانی قدیمی، پادشاهی ساده لوح، قبول میکند که تعهد خود را در قالب دانههای برنج پرداخت کند، به این صورت که در خانه اول صفحه شطرنج تنها یک دانه برنج، در خانه دوم، ۲ دانه برنج، در خانه سوم ۴ دانه و به همین ترتیب در هر یک از خانههای بعدی صفحه شطرنج، دو برابر تعداد دانههای برنج در خانه قبلی دانه برنج پرداخت کند.
در اولین ردیف، تعداد دانههای برنج خیلی کم است، تا نیمه اول صفحه شطرنج، پادشاه تنها چیزی حدود ۱۰۰ تن برنج باید پرداخت کند، اما یک خانه مانده به انتهای ردیف هفتم، حدود ۵۰۰ میلیون تن - به اندازه کل تولید برنج در جهان- برنج بدهکار خواهد بود و هنوز یک ردیف دیگر خالی مانده است.
اریک برایانجلفسون و اندرو مکآفی از دانشگاه امآیتی از مثالی مشابه در کتاب خود - مسابقه با ماشین (Race against the Machine) - استفاده میکند. بر اساس شاخصی به نام قانون مور، قابلیتهای محاسباتی که میتوان از هر واحد سیلیکون به دست آورد، در هر ۱۸ ماه، دو برابر میشود.
اگرچه این رشد سخت افزاری بدون انتها نخواهد بود، اما جنبههای دیگر محاسبات، همچون قابلیت الگوریتمها برای پردازش دادههای حجیمتر، نیز به صورت نمایی رشد میکند. تا زمانی که این تواناییها اندک است،دو برابر شدن آن، مانند دو برابر شدن دانههای برنج در خانههای ابتدایی صفحه شطرنج پادشاه، چندان حائز اهمیت نیست، اما به محض اینکه تواناییها به میزان حداقلی توسعه یافت، همان طور که دانههای برنج نیمه اول صفحه شطرنج را پر کردند، روند نمایی رشد آنها ناگهان باعث پیشرفتهای بسیار بزرگی خواهد شد.
آنسوی آسمان
خودروهای بدون راننده، مثالی از رشد نمایی فناوری هستند. در سال ۲۰۰۴، سازمان پروژههای تحقیقاتی پیشرفته دفاعی (DARPA) وابسته به وزارت دفاع ایالات متحده آمریکا، مسابقهای برای اتومبیلهای بدون راننده ترتیب داد که در آن تیمی که اتومبیل آنها مسیر ۲۴۰ کیلومتری را سریعتر از بقیه به پایان میرساند، جایزهای یک میلیون دلاری دریافت میکرد.
در این سال، هیچ یک از شرکتکنندگان نتوانستند مسیر مسابقه را به پایان برسانند. در آگوست ۲۰۱۲، گوگل اعلام کرد که خودروی بدون راننده این شرکت، با موفقیت توانسته است مسیری بالغ بر ۵۰۰ هزار کیلومتر را بدون تصادف طی کند.
چندین ایالت آمریکا قوانین مربوط به این خودروهای بدون راننده را به تصویب رساندهاند تا دیدن رویایی که تا ۱۰ سال پیش دستنیافتنی مینمود، تا ۱۰ سال دیگر در خیابانها عادی شود.
این تنها یک مثال کوچک بود. قدرت بالای پردازش دادهها، در زمینههای دیگر نیز جانی تازه به نوآوری بخشیده است. رایانهها کمکم قادر به درک زبانهای طبیعی میشوند. کاربران بازیهای ویدئویی قادرند تنها با حرکات بدن خود، اقدام به کنترل بازی کنند، ویژگی مهمی که در آینده نزدیک کاربردهای فراوانی در بخشهای مختلف صنعت و کسب و کار پیدا خواهد کرد.
چاپگرهای سه بعدی امروزه در ایجاد اشیا آنقدر پیشرفته شدهاند که به زودی از آنها در ساخت بافتهای انسانی و طبیعی استفاده خواهد شد.
افراد بدبین به فناوری ممکن است همه اینها را رویاهایی غیرممکن بپندارند. اما این نظریه که رشد اقتصادی ناشی از توسعه فناوریها به جای اینکه دارای جریانی نوسانی باشد، یا باید رشدی بدون وقفه داشته باشد یا روندی نزولی را از سر بگیرد، با شواهد تاریخی در تضاد است.
چاد سیورسون، استاد دانشگاه شیکاگو خاطر نشان میکند که رشد اقتصادی در دوره توسعه برقرسانی نیز کند بوده است. اگرچه رشد اقتصادی در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم - همزمان با ظهور نوآوریهای مهمی در صنعت برق - کند بود، پس از آن به سرعت اوج گرفت. همانطور که در نمودار شماره ۴ نشان داده شده است، دوران فناوری اطلاعات نیز مسیر بسیار مشابهی را طی میکند.
شاید بتوان افول رشد اقتصادی در دهه ۸۰ و پس از آن را به عنوان توقفی کوتاه مدت تصور کرد که در آن نوآوریهای دوران گذشته دیگر قابلیت جدیدی برای اثرگذاری در اقتصاد را نداشتند و در عین حال نوآوریهای جدیدتری مثل بیوتکنولوژی، پردازش سریع و ارتباطات پیشرفته فردی هنوز آنقدر رشد نکرده بودند که تاثیر ملموسی در رشد اقتصادی داشته باشند.
به جز نوپایی نوآوریهای جدید، عوامل دیگری نیز در کاهش توسعه اقتصادی در سالهای اخیر تاثیرگذار بودهاند. عواملی که متاسفانه تاثیر آنها دائمی است. قوانین سختگیرانه امروزه بسیار بیشتر از یک قرن پیش دست و پاگیر اقتصاد شده اند.
قوانینی همچون محافظت از منابع طبیعی و محیط زیست، اگرچه تبعات مثبتی همچون دسترسی به هوای پاک و آب سالمتر را در پی داشتهاند - تبعاتی که در تولید ناخالص به راحتی قابل سنجش نیست- اگر بدون دقت کافی و با وسواس غیرمنطقی وضع شوند، میتوانند باعث افزایش هزینههای تحقیقات و نهایتا کاهش رشد اقتصادی شوند.
مثال دیگری از این عامل منفی و ماندگار، تغییر نقش دولت است. افراد بدبین به رشد نوآوری و فناوری، از هر فرصتی برای یادآوری پروژه فضایی آپولو استفاده میکنند [مترجم: این پروژه، که با حمایت فوقالعاده زیاد دولت اجرا میشد، پاسخ آمریکا به شوروی سابق در جریان رقابت فضایی بین این دو کشور بود. این پروژه در زمان آیزنهاور آغاز و در زمان کندی با فرود آرمسترانگ بر کره ماه با موفقیت به پایان رسید].
پروژه آپولو مثالی درخشان از دورانی است که در آن دولت به جای اینکه تنها مشوق نوآوری باشد، مستقیما مشتری نوآوری و خلاقیت بود. افراد بدبین به رشد نوآوری، همچون آقای ثیل، از بیعلاقگی شرکتهای سرمایهگذار خطرپذیر به ایدههای بزرگ و تاثیرگذار انتقاد میکنند.
هرچند استراتژی این شرکتها، صرفا پاسخی منطقی به شرایط بازار است. پروژههای واقع بینانه با هزینه کم و سودآوری سریع بیشتر علاقه و توجه سرمایهگذاران خصوصی را جلب میکند.
انرژی، سومین عاملی است که احتمالا هم در دهه ۸۰ و هم در اوایل سالهای ۲۰۰۰ نقش مهمی بازی کرده است. تحقیقات ویلیام نوردهاس، استاد دانشگاه ییل، نشان میدهد که کاهش بهرهوری در دهه ۸۰ - به عنوان یکی از تبعات یک دهه بحران نفتی - از بخشهایی شروع شد که بزرگترین مصرف کنندگان انرژی بودند. همین عامل، در رکود سالهای ۲۰۰۰ نیز تاثیرگذار بوده است، هرچند این روندی است که با ظهور انرژیهای جدید حداقل در آمریکا امید به توقف آن وجود دارد.
اما شاید افراطیترین نظریه در زمینه دلایل کاهش بهرهوری دهه ۸۰، این است که آن را مربوط به جهانی شدن بدانیم. پال رومر، استاد دانشگاه راچستر، در مقاله بحث برانگیز خود در سال ۱۹۸۷، این گزینه را مطرح کرد که با توسعه بازارهای جهانی و افزایش دسترسی به نیروی کار ارزان قیمت در کشورهای در حال توسعه، نیاز به افزایش بهره وری از طریق بالا بردن فناوری در کشورهای توسعه یافته از بین رفته است. [مترجم: به بیان دیگر، با فراهم شدن امکان استفاده از نیروی کار ارزان، دیگر نیاز چندانی به کاهش هزینهها از طریق به کارگیری فناوریهای پیشرفتهتر نبود].
با وجود اینکه این نظریه به دقت بر پایه تئوریها و ابزار سنجش توسعه که معمول آن زمان بودند بنا شده بود، همچنان بسیار جسورانه بود. آقای رومر در دفاع از نظریه خود، مطالعات تاریخدانان اقتصادی را به شاهد میگیرد که طی آن اقتصاد قرن نوزده بریتانیا را با آمریکا مقایسه میکنند و غالبا کمیاب بودن نیروی کار در آمریکا را از عوامل رشد اقتصاد مبتنی بر سرمایه و بسیار بهرهور «سیستم آمریکایی» میدانند.
برخی از اقتصاددانان معتقدند که تئوری آقای رومر ممکن است در شرایط امروز صادق باشد. دارون آسم اوغلو، جینو گانسیا و فابریزو زیلیباتی از دانشگاه امآیتی، مرکز تحقیقات سیآرایآی در بارسلون، و دانشگاه زوریخ مدلی برای بررسی این تئوری ساخته اند.
این مدل نشان میدهد که شرکتها در کشورهای جهان اول، هنگامی که هزینههای برونسپاری اندک است، کارهای سطح پایین را به کشورهای جهان سوم محول میکنند و باعث ایجاد شکاف بیشتر بین دستمزد نیروی کار ماهر و غیرماهر میشوند. هرچند با مرور زمان، برونسپاری به کشورهای جهان سوم باعث بالارفتن دستمزد در این کشورها شده و موجب میشود که نوآوری در کشورهای مبدا توجیه اقتصادی پیدا کرده، تقاضا برای نیروی کار افزایش یافته، شکاف بین درآمد کمتر شده و نهایتا اقتصاد رفتاری بیشتر شبیه به دوران پس از جنگ جهانی دوم داشته باشد تا دوران دهه ۱۹۷۰ به بعد.
حتی اگر این مدل اقتصادی دارای کاستیهایی باشد، ظهور بازارهای جدید، یکی از مهمترین دلایل خوشبینی است. هرچهقدر که بازار جهانی بزرگتر باشد، فواید نوآوریها نیز بیشتر میشود، چراکه میتوان آنها را در موارد بیشتر به کار بست. صعود میلیونها چینی فقیر به طبقه متوسط جامعه به معنای فراهم شدن مغزهای خلاق جدیدی است که میتوانند بهجای پرداختن به شغلهای یدی در مزارع و کارخانهها به اقتصاد مدرن بپیوندند و در به دوش کشیدن بار دانش و تحقیقات با جهان اول همیاری کنند. این همیاری به مدد پیشرفت فناوری اطلاعات بسیار سادهتر شده است.
ممکن است همچنان برخی از بخشهای اقتصاد نسبت به پذیرش فناوری اطلاعات و افزایش بهرهوری حاصل از آن مقاومت نشان دهند. بخشهایی همچون خدمات درمانی، آموزش و دولت که در آنها افزایش بهرهوری دشوارتر از دیگر بخشها است، امروزه بیشتر از گذشته در اقتصاد به چشم میآیند. عدم وجود فشار بازار رقابتی در این بخشها، فشار برای صرفهجویی در هزینهها و به تبع آن نوآوری را محدودتر کرده است.
هرچند برای برخی از افراد عکس این موضوع نگران است. برایان جالفسون و مکآفی نگرانند که توسعه فناوری به صورت انفجاری باعث ایجاد حجم بزرگی از بیکاری شود. آنها معتقدند که رشد کنونی فناوری و جهانی شدن، به اندازه کافی در رکود درآمدها و کاهش بازار کار برای مهارتهای سطحی نقش داشته است. توسعه بیشتر فناوری ممکن است باعث شود مهارتهایی که هماکنون به عنوان مهارتهای سطح متوسط شناخته میشوند و همچنان تقاضای بالایی دارند، به مدد فناوری جدید دیگر مورد نیاز نباشند.
نرم افزارهای بازشناخت الگو هر روز در انجام کارهای مربوط به وکلای تازهکار بهتر میشوند و دیگر نیازی به نیروی انسانی برای مرور هزاران برگ از مدارک قانونی برای یافتن عبارات مشابه نیست. الگوریتمهایی طراحی شدهاند که میتوانند به صورت خودکار برای روزنامهها مقالههای سطح پایینی در مورد نتایج مسابقات ورزشی و گزارشهای مالی تهیه کنند.
در طی زمان، این نرم افزارها ممکن است پیشرفت کرده و حتی تحلیل هم ارائه دهند. کارهای یدی نیز در امان نیستند. در ژاپن که نیروی انسانی برای نگهداری از سالمندان کمیاب است، فناوری روباتیک با سرعت بسیار بالایی در حال پیشرفت است. افزایش هزینه نگهداری از سالمندان در کشورهای جهان اول، تنها باعث پیشرفت بیشتر این فناوریها میشود.
افزایش بهرهوریهای اینچنینی قاعدتا باید به افزایش رفاه بینجامد. هرچند دوران این تعدیل ممکن است دشوار باشد. در پایان باید گفت که خطر اصلی که اقتصاد را تهدید میکند، کاهش رشد نوآوری نیست، بلکه ناتوانی نهادهای اقتصادی در منطبق شدن با نوآوریهای بزرگ و واقعا انقلابی است. نوآوریهایی مانند ماشینهای پرنده.
نظر کاربران
رمان نوشتی!