درون گرایان در شرکت ها؛ از حذف تا امپراطوری
بسیاری از بنیانگذاران و مدیران عامل موفق در صنعت فناوری از قبیل بیل گیتس از مایکروسافت و مارک زاکربرگ از فیسبوک افرادی درونگرا هستند که اگر در فرهنگ برونگرای IBM با تاکید زیاد بر ارتباطات تیمی قرار میگرفتند هیچگاه نمیتوانستند موفق شوند.
بزرگترین مقصر را میتوان ادارات دارای فضای باز و برنامههای «کار گروهی» دانست. شرکتها به درستی بر این باورند که در جهانی که رایانهها میتوانند اکثر کارها را انجام دهند نوآوری تنها اکسیر رشد است. اما آنها به اشتباه به این نتیجه میرسند که بهترین راه برای تشویق نوآوری آن است که دیوارهای ادارات را بردارند و پشت سرهم جلسه داشته باشند. این کار به چندین دلیل اشتباه است. اول، این کار بر اساس قیاس غلط بین موانع فکری و فیزیکی در میان افراد صورت میگیرد. دوم، این حقیقت را نادیده میگیرد که سر و صدا و قطع کار باعث دشواری در تمرکز میشود و سوم، شرکتها اغلب فراموش میکنند که برونگراها انرژی خود را از دیگران میگیرند در حالی که درونگرایان برای تجدید قوا به زمان نیاز دارند.
رواج روند برقراری ارتباطات بینفردی باعث میشود تعصب و یکسویهنگری علیه درونگرایان در زمان ارتقای رتبه سازمانی تشدید شود. بسیاری از شرکتها، مهارتهای مدیریتی را با برونگرایی (یعنی تمایل به خودنمایی، نشان دادن فرد و گفتوگوی زیاد در جمع) اشتباه میگیرند. این اشتباه باعث میشود دونالد ترامپ یک نمونه واقعی از مدیر بزرگ به نظر برسد. با این حال آقای جیم کالینز استاد مدیریت در کتاب خود با عنوان «خوبی بزرگ بودن» بیان میکند که مدیران عاملی که طولانیترین دوران مدیریت در سطوح عالی صنایع را دارند افرادی ساکت و متواضع هستند. آنها اغلب شرکتها را بالاتر از خود میدانند و در پشت صحنه حضور دارند.
بسیاری از بنیانگذاران و مدیران عامل موفق در صنعت فناوری از قبیل بیل گیتس از مایکروسافت و مارک زاکربرگ از فیسبوک افرادی درونگرا هستند که اگر در فرهنگ برونگرای IBM با تاکید زیاد بر ارتباطات تیمی قرار میگرفتند هیچگاه نمیتوانستند موفق شوند. بنگاهها افرادی با این ویژگی را با نادیده گرفتن یا به حاشیه راندن تنبیه میکنند و به این ترتیب رهبران بالقوهای را از دست میدهند. این کار در تمام سطوح سلسلهمراتب سازمان به معنای ناکامی در بهرهبرداری کامل از تواناییهای کارکنان است.
شرکتها برای بهبود زندگی درونگرایان چه کاری میتوانند انجام دهند؟ در کمترین حالت، مدیران باید فضای اداری خصوصی و مکانهای آرامی را به این افراد اختصاص دهند تا آنها بتوانند تجدید قوا کنند. بنگاهها باید درک کنند که افراد درونگرا مهارتهای منحصر به فردی را به شغل خود میآورند. شاید آنها در جلسات کمتر صحبت کنند اما صحبتهای آنها از روی تفکر و تامل است. رهبران باید از چشم افراد درونگرا به سازمان خود نگاه کنند. آیا شرکت جلسات بزرگی را برگزار میکند که در آن بلندترین صداها مسلط هستند؟ اگر چنین است افراد درونگرا به حاشیه رانده میشوند. آیا شرکتها صرفاً بر مبنای اینکه افراد چگونه خود را در مصاحبهها مطرح میکنند به جذب نیرو و استخدام میپردازند؟
طبیعتاً مدیران به بهترین پژوهشهای مربوط به انواع شخصیتها دسترسی ندارند اما باید هنگام تشکیل گروهها به نحوه تعامل افراد با یکدیگر توجه کنند. مطالعه اخیری که در سطوح پایین یک سازمان انجام گرفت نشان داد افراد برونگرا بیشتر برای مدیریت کارگرانی مناسب هستند که از آنها انتظار میرود دقیقاً به دستورات عمل کنند در حالی که افراد درونگرا در صورتی عملکرد مدیریتی بهتری دارند که از کارگران انتظار رود خود فکر کنند و تصمیم بگیرند.
برونگرایی پنج بار در روز
علاوه براین درونگرایان باید سختتر کار کنند تا بتوانند خود را با زندگی شرکتی سازگار سازند چرا که کار ذاتاً موضوعی اجتماعی است. آنها میتوانند به جای حضور در جلسه از طریق رایانه مکاتبه کنند یا در گردهماییهای کوچکتر شرکت کنند. این کار برای ترقی آنها در سازمان مناسبتر است. اقای کارل مور از دانشگاه مک گیل در مونترال در برنامه رادیویی خود با ۲۰۰ مدیرعامل درباره درونگرایی گفتوگو کرد. او میگوید درونگرایانی که راه ترقی را در سازمان میپیمایند اغلب یاد گرفتهاند چگونه در برخی مواقع همانند برونگرایان رفتار کنند. به عنوان مثال آقای کلود مونگ مدیرعامل سابق شرکت ملی راهآهن کانادا خود را وادار کرد روزی پنج بار همانند برونگرایان رفتار کند. در هر حال اکثر افراد در حال طی مسیر از درونگرایی به برونگرایی هستند.
ارسال نظر