هفته نامه تجارت فردا: نامآورترین شرکتهای فناوری جهان در شمال کالیفرنیا در حال رقابت در کار و ساختوساز هستند. فیسبوک در ابتدا کارش را با ساختمانی به مساحت ۴۳۰ هزار فوت مربع (۴۰ هزار مترمربع) آغاز کرد که به یک انبار غولپیکر شباهت دارد. گفته میشود این ساختمان بزرگترین اداره با طراحی باز در جهان است.
گوگل سخت درگیر ساختن ادارات مرکزی جدیدی است که جایگزین مجموعه کنونی خود کند. مجموعهای از ساختمانهای شیشهای قابل جابهجایی که میتوان با توجه به ملزومات کسبوکار آنها را بزرگ یا کوچک کرد. شرکتهای سامسونگ و اوبر هم در حال ساختوساز هستند.
اما جاهطلبانهترین پروژه به اپل تعلق دارد که پنج میلیارد دلار را برای ساخت طرحی شبیه یک فضاپیمای غولپیکر خرج میکند. سیلیکون ولی با آنچه در دهه ۱۹۹۰ بود تفاوت زیادی دارد. در آن زمان این منطقه به عنوان زمین پرورش نوع جدیدی از سرمایهداری باز و آزاد و نوع جدیدی از سازمان تجاری کوچک، ظریف و سیال قلمداد میشد. شرکتها برای حل مشکلات خاص پدیدار و سپس به سرعت ناپدید میشدند. افراد حرفهای از یک شرکت به شرکت دیگر میرفتند.
آنها میدانستند که ارزششان در مهارت آنهاست نه در پوشیدن لباس فرم شرکتها. امروز سیلیکون ولی مملو از شرکتهاست. تعداد اندکی از برندگان بزرگ این عظیمترین مرکز نوآوری جهان را تحت سلطه خود گرفتهاند در حالی که تعداد بیشماری از بنگاههای تازهتاسیس با یکدیگر رقابت میکنند تا به شرکتهای بزرگ خدمات دهند و اگر خوششانس باشند توسط یکی از آنها خریداری شوند.
حکومت اشرافی فناوری
تنها ظرف دو دهه، موفقترین شرکتهای فناوری توانستند رشد چشمگیری داشته باشند. هر روز چهار میلیون جستوجو در گوگل انجام میشود. شمار افرادی که هر ماه به فیسبوک سر میزنند از جمعیت چین بیشتر است. عظمت بیش از حد این شرکتها به معنای تسلط بر بازار و درآمدهای هنگفت برای آنهاست.
زیرساختارهای اقتصاد اطلاعات از سوی تعداد اندکی از شرکتها کنترل میشود: آمازون تقریباً یکسوم بازار رایانش ابری را در اختیار دارد و در یک سال گذشته بخش خدمات ابری آن بیش از 50 درصد رشد کرده است. سه شرکت پرارزش جهان در حال حاضر شرکتهای فناوری هستند در حالی که شرکتهای آمازون و فیسبوک در رتبههای 7 و 6 قرار دارند.
در دوران صنعتی، شرکتها برای رشد خود از صرفه حاصل از مقیاس استفاده میکردند. به عنوان مثال، هر چه یک شرکت فولاد بیشتری تولید میکرد بیشتر میتوانست هزینههای هر واحد را کاهش دهد، رقبای کوچکتر از خود را به حاشیه بکشاند و پول بیشتری را برای تحقیقات، بازاریابی و توزیع خرج کند.
همین موضوع برای انواع کالاهای فیزیکی صادق بود. در دوران مجازی شرکتهای فناوری این اصل را متحول کردند: آنها توجه خود را از سمت عرضه (کارایی تولید) به سمت تقاضا (اثرات شبکهای) سوق دادند. درست همانطور که غولهای صنعتی قدیمی از نوآوریهای فناوری برای کاهش هزینهها استفاده میکردند، غولهای جدید فناوری از نوآوریهای فناوری برای گسترش شبکههای خود بهره میبرند.
ارتباطات قدرتمند
تاثیرات شبکهای (network effects) همواره موتورهای قدرتمند رشد بودهاند. موفقیت نهتنها به تقویت خود منجر میشود بلکه از قانون افزایش بازدهیها پیروی میکند. حتی برخی شرکتهای شبکهای به افراد پول میدهند تا مشتری آنها شوند و به این ترتیب اندازه آنها بزرگتر شود. اگر شبکهها با یکدیگر مرتبط شوند و نسخههایی چندگانه ایجاد کنند آنگاه اثرات قدرتمندتری خواهند داشت.
بسیاری از بنگاههای جدید فناوری «سکوهایی» هستند که گروههای مختلفی از افراد را به یکدیگر مرتبط میسازند و به آنها امکان میدهند تا در مبادلاتی شرکت کنند که برای هر دو طرف سودآور هستند. شرکتهای قدیمی فناوری نیز تاکید زیادی بر بخش سکویی کسبوکار خود دارند. همه علاقهمندند در مرکز شبکهای از کاربران و وسایل مرتبط قرار گیرند که بهطور مرتب فرصتهای بیشتری را برای رشد باز میکنند.
از برخی جهات این غولهای فناوری شباهتی به بنگاههای نوپا ندارند بلکه بیشتر شبیه شرکتهای سنتی هستند. ادارات با طرح باز و لباسهای غیررسمی هنوز برقرار هستند اما روحیه آنها در حال تغییر است. آنها سرمایهگذاریهای بیشتری را در کارهای سنتی شرکتی از قبیل فروش و برندسازی انجام میدهند.
این نوع نگرش شرکتی یکی از عوامل موفقیت آنهاست. بنگاههای نوپا به شدت تلاش میکنند مورد توجه شرکتهای باسابقهای قرار گیرند که همه چیز از خدمات قانونی گرفته تا کنترل کیفیت را به آنها میدهند. شرکتهای نوپا از اینکه ۹۰ درصد کارها درست انجام شود راضی هستند اما مشتریان محصولات بیعیب و نقص میخواهند. فناوری قدرتمندترین نیرو و عامل رشد غولهای جدید است. اما دو نیروی دیگر یعنی جهانیسازی و مقررات نیز وجود دارند. از سال ۱۹۸۰ به این طرف، شرکتهای بزرگ چندملیتی بزرگترین ذینفعان آزادسازی اقتصاد جهان بودهاند.
فهرست سالانه شرکتهای چندملیتی جهان که توسط کنفرانس سازمان ملل در زمینه تجارت و توسعه (آنکتاد UNCTAD) منتشر میشود نشان میدهد که با معیارهایی از قبیل اندازه و استخدام، این شرکتها از اواسط دهه ۱۹۹۰ رشد بسیار چشمگیری داشتهاند. همچنین این شرکتها بیش از پیش پیچیدهتر شدهاند. آنکتاد اشاره میکند ۱۰۰ شرکت برتر چندملیتی جهان هر کدام بهطور میانگین ۲۰ شرکت مادر دارند که اغلب در مناطقی با مالیات اندک واقع شدهاند و بیش از ۵۰۰ شرکت وابسته دارند که در بیش از ۵۰ کشور جهان فعالیت میکنند.
شرکتهای بزرگ با تشکیل زنجیرههای عرضهای که در سراسر جهان گسترده هستند و درگیر ساختن صدها شریک (از شرکتهای وابسته متعلق به خود گرفته تا پیمانکاران خارجی) توانستهاند به کارایی زیادی دست یابند. شرکتها در حال تقسیم کردن کسبوکار خود به قطعات کوچکتر و قرار دادن این قطعات در مناطقی هستند که کمترین هزینهها را دارند.
آنها همچنین به اتحادهای پیچیده بیشتری روی میآورند. آقای پانکاج از دانشکده تجارت استرن در دانشگاه نیویورک برآورد میکند در حال حاضر 1000 شرکت عمومی برتر آمریکا 40 درصد از درآمد خود را از طریق متحدانشان کسب میکنند در حالی که این رقم در سال 1980 فقط یک درصد بود. علاوه بر ساختار شبکههای تولید، شرکتهای چندملیتی توجه زیادی به شبکههای دانش دارند.
شرکت استراتژی و بازوی مشاورتی پیدبلیوسی (PWC) که غول حسابداری است نظرسنجی سالانه را در مورد 1000 شرکت نوآور جهان انجام میدهند. پژوهش آنها نشان میدهد که سال گذشته شرکتهایی که 60 درصد یا بیشتر از بودجه تحقیق و توسعه (R&D) خود را در خارج هزینه کردند در مقایسه با رقبایی که در داخل کشور متمرکز شده بودند سود حاشیه عملیاتی، بازگشت سرمایه و رشد عملیاتی درآمدی بسیار بیشتری داشتند.
شرکتهای جهانی میتوانند بودجه تحقیق و توسعه خود را در مکانهای کمهزینهتر خرج کنند و به این ترتیب نوآوریهای بیشتری به دست آورند. آنها همچنین میتوانند به نوآوریهای بومی دسترسی داشته باشند. جنرالالکتریک بیش از یکچهارم از محصولات بهداشتی جدید خود را در هند میسازد تا بتواند از نوآوریهای اندک این کشور استفاده کند. درآمدهای این شرکت در خارج از ایالات متحده از 8 /4 میلیارد دلار در سال 1980 به 65 میلیارد دلار در سال 2015 رسید.
این شرکتها به تازگی با رقبایی غیرغربی مواجه شدهاند. هماکنون فهرست 500 شرکت برتر جهان در نشریه فورچون حاوی 156 بنگاه از بازارهای نوظهور است در حالی که این رقم در سال 1995 فقط 18 مورد بود. موسسه مککینزی پیشبینی میکند که تا سال 2025 حدود 45 درصد از شرکتهای فهرست نشریه فورچون در اقتصادهای نوظهور مستقر باشند.
این اقتصادها هماکنون شرکتهایی با کلاس جهانی خلق میکنند که بازارهای محلی بزرگی دارند و مصمم هستند در نوآوری سرمایهگذاری کنند. شرکت چینیتنسنت (Tencent) توانست ظرف چند سال مشتریان خدمات پیامرسان تلفن همراه خود یعنی ویچت را به 700 میلیون برساند. نیمی از 150 هزار کارمند شرکت چینی هواوی که تجهیزات شبکه و مخابرات میسازد در بخش تحقیقات کار میکنند. اگر شرکتهای غربی بخواهند در مقابل این رقبا زنده بمانند لازم است بزرگتر و نوآورتر شوند.
رشد مقررات نیز به نفع شرکتهای قدرتمند کنونی تمام شده است. سقوط شرکت انرون (Enron) در سال ۲۰۰۱ پایانی بر دوران مقرراتزدایی است که از اواخر دهه ۱۹۷۰ آغاز شد و شروعی برای دوران مقرراتگذاری مجدد به حساب میآید. بحران مالی سال ۲۰۰۸ به تقویت این روند کمک کرد. قانون ساربن-آکسلی (Sarbane-Oxley) که یک سال پس از سقوط انرون تصویب شد حاکمیت شرکتی را شکلی دوباره بخشید. قانون استطاعت مالی مراقبتها مصوب ۲۰۱۰ صنعت مراقبتهای بهداشتی را بازمهندسی کرد. این صنعت حدود یکپنجم از اقتصاد ایالات متحده را تشکیل میدهد. در همان سال قانون داد-فرانک (Dodd_Frank) صنعت خدمات مالی را بازسازی کرد.
نهادهای مقرراتگذاری بزرگتر شدهاند. بودجه کمیسیون بورس و اوراق بهادار آمریکا طی سالهای ۱۹۹۵ تا ۲۰۱۶ از ۳۰۰ میلیون به ۶ /۱ میلیارد دلار افزایش یافت. این نهادها فعالیتهای خود را نیز بیشتر کردهاند. وزارت دادگستری آمریکا از قانون اقدامات مفسدانه در خارج از کشور مصوب سال ۱۹۷۷ علیه شرکتهایی استفاده میکند که در خارج رفتارهای مشکوکی دارند. میانگین هزینه صدور حکم تحت این قانون از ۲ /۷ میلیون دلار در سال ۲۰۰۵ به ۱۵۷ میلیون دلار در سال ۲۰۱۴ رسید. بدون تردید، مقررات بار سنگینی را بر دوش شرکتهای کوچک قرار میدهد چرا که هزینه ثابت انطباق با مقررات بالاست.
نیکول و مارک کرین از دانشکده لافایت برآورد میکنند هزینه انطباق با مقررات فدرال برای شرکتهایی با ۱۹ کارمند یا کمتر ۱۰۵۸۵ و برای شرکتهایی با ۵۰۰ کارمند یا بیشتر ۷۷۵۵ دلار به ازای هر کارمند است. علاوه بر این، شرکتهای جوان از مقررات آسیب بیشتری میبینند چون تجربه کمتری در مواجهه با آنان دارند. قانون ساربن-آکسلی بار سنگینی را بر شرکتهای عمومی کوچک تحمیل کرد.
سهم دستمزد مدیران غیراجرایی در بنگاههای کوچکتر از ۹۱ /۵ دلار به ازای هر ۱۰۰۰ دلار فروش در قبل از تصویب این قانون به ۷۹ /۹ دلار پس از تصویب آن افزایش یافت. قانون مشاغل مصوب سال ۲۰۱۲ کسبوکارهای کوچک را از برخی الزامات سختگیرانه قانون ساربن-آکسلی معاف کرد. با وجود این، تعداد بنگاههای نوپا و عرضه عمومی اولیه سهام هنوز در سطوح بسیار پایین و دلسردکنندهای قرار دارد.
فراتر از حد خواندن
به علاوه، پیچیدگی نظام آمریکایی بنگاههای کوچک را آزار میدهد. قانون مالیات آمریکا بیش از ۴ /۳ میلیون کلمه دارد. قانون داد-فرانک ۲۳۱۹ صفحه بود. سازمانهای بزرگ قادرند متخصصانی را استخدام کنند تا این حجم بزرگ قوانین را بخوانند. در واقع قانون داد-فرانک بهگونهای طعنهآمیز به قانون «اشتغال دائم وکلا و مشاوران» مشهور شد.
۹۰۰ نفر در اداره مالیات شرکت جنرالالکتریک کار میکنند. این شرکت در سال ۲۰۱۲ هیچ مالیاتی پرداخت نکرد. شرکتهای کوچک مجبورند برای خدمات وکلای خارجی هزینه بپردازند و همیشه نگران هستند که مبادا در تله مقررات متناقض «خدمات درآمد داخلی» گرفتار شوند. قوانین ساربن-آکسلی و داد-فرانک بر لحن مصوبات انگلستان و اروپا تاثیر گذاشتهاند.
چین نیز به مقرراتگذاری حساس شده است: بخشی به این دلیل که بتواند اهداف ملیگرایانه و سیاسی خود را دنبال کند و بخشی دیگر به این خاطر که نگران تضاد منافع است. مناطق مختلف رویکردهای متفاوتی را در قبال مقررات در پیش گرفتهاند و این خود به بدتر شدن مشکل پیچیدگی انجامیده است. در نتیجه در بسیاری از بازارها کسبوکار برای شرکتها تقریباً غیرممکن میشود.
مشکل دیگری که امروزه شرکتها با آن روبهرو میشوند کندی مایوسکننده رشد اقتصادی به ویژه در غرب و درست در زمان نوآوریهای گسترده فناوری است. شرکتهای بزرگ راحتتر میتوانند با این معما کنار بیایند. مارتین ریوز از شرکت مشاورتی بیسیجی (BCG) چنین استدلال میکند که این شرکتها به خوبی میتوانند سپرهای محافظ بسازند. آنها منابع اضافی کافی دارند تا بتوانند تکانههای بیرونی را جذب یا با رکودهای موقت مقابله کنند. آنها همچنین میتوانند در صورت نامساعد بودن اوضاع سیاسی عملیات خود را به بخش دیگری از جهان انتقال دهند.
آقای ریوز اشاره میکند نرخ انحلال برای تمام شرکتهای بورسی آمریکایی در یک دوره پنجساله ۳۶ درصد است اما این نرخ برای شرکتهایی با ارزش بیش از یک میلیارد دلار به نصف کاهش مییابد. کندی رشد به نفع شرکتهای موجود عمل میکند.
جوزف گروبر و استیون کامین اقتصاددانان فدرالرزرو متوجه شدند که پساندازهای شرکتهای بزرگ بهطور فزایندهای از مخارج آنها پیشی گرفته است. به عنوان مثال شرکت اپل حدود یکچهارم از سرمایه بازاری خود را به شکل نقدی نگه میدارد. این حجم بزرگ نقدینگی به شرکتهای پیشرو امکان میدهد تا با خرید بنگاههای نوپا و قاپیدن پراستعدادترین کارمندان جایگاه خود را مستحکمتر سازند. بنابراین به نظر میرسد شرکتهای ابرستاره همه مزایا را از آن خود ساختهاند.
اما دو دلیل وجود دارد که نشان میدهد ممکن است موفقیت آنها پایدار نباشد. یک استدلال آن است که نیرویی که تولید و خلاقیت را سرعت میبخشد و اکنون به نفع این شرکتها کار میکند، ممکن است باعث تسریع تخریب آنها شود. استدلال دیگر بیان میکند این شرکتها هماکنون موانعی موقتی بر سر راه روند اقتصاد سیال هستند که نمیتوانند زیاد دوام بیاورند.
ارسال نظر