معماری دکتری
تاملی بر آزمون دکتری و فراز و نشیب هایش
همه چیز از سال ۱۳۹۰ کلید خورد. برای کسانی که خود را برای آزمون دکتری سال ۹۰ آماده می کردند، عنوان کنکور ورودی دکتری مفهومی تازه بود اگرچه دانشجویی که تا آستانه مقطع دکتری انواع و اقسام آزمون های ورودی را از سر گذرانده است تجربه خوبی از وضعیت و شرایط دارد ولی این یک موقعیت جدید بود.
پس از آن سال همه چیز شکل دیگری داشت؛ به ازای هر فرصت دکتری در یک دانشگاه، یک آزمون در کار بود. برای هر داوطلب دکتری چند فرصت موجود بود تا خود را محک زند و دریابد در این عرصه وسیع دقیقا کجای کار قرار دارد. سال ۹۰ شد و همه کسانی که خود را در مصاف دکتری واجد قدرت می دانستند بار دیگر گرد هم نشستند و آزمونی دیگر دادند.
همانند هر حرکت تازه ای به نظرات و دیدگاه های متفاوت و متناظری منتج شد؛ برای از این شیوه تازه دفاع کردند و آن را حرکتی رو به جلو خواندند، هواداران شیوه آزمون سراسری آن را تلاش برای رسیدن به برابری میان تمام داوطلبان خواندند که اکنون می توانند همپای دیگران شانس خود را محک زنند و در مقابل، مخالفان این شیوه را ناروشن و بسته نامیدند. مخالفان معتقد بودند در شیوه جدید، اختیارات دانشگاه ها سلب شده است و فرد لایق نمی تواند بر صندلی مقطع دکتری تکیه زند.
آزمون دکتری تا امروز با وجود نوپا بودنش مدام دچار تحول شده است. از همان ابتدا درصد آزمون و مصاحبه از یک سو به سوی دیگر کوچ کرد و برخی اتفاقات در دانشگاه هایی خاص منجر به اعلام الگوریتم مصاحبه شد. با این حال در سال اخیر شرایط به جایی رسید که تلفیقی از شیوه قدیم و جدید اجرا شد. این بار یک آزمون عمومی برای معرفی داوطلبان طراحی شد و سپس برگزیدگان برای امتحان تخصصی هر دانشگاه معرفی شدند.
به نظر می رسد تجربه پنج دوره برگزاری آزمون دکتری کماکان در مرحله آزمون و خطاست. مهم تر آنکه مشخص نیست چرا در ایران از سیستم رایج کشورهای دیگر استفاده نمی شود؛ سیستمی که کلید پذیرش و کوچ تعداد کثیری از فارغ التحصیلان کارشناسی ارشد به کشورهای دیگر شده است.
دکتر ناصر نیکوبخت، عضو هئیت علمی دانشگاه تربیت مدرس معتقد است هر کدام از دو شیوه جذب دانشجوی دکتری معایب و محاسنی دارد. او شکل و شمایل آزمون ها را این گونه تشریح می کند: «در شیوه کنونی همه دانشجویان با هم سنجش می شوند و سادگی و دشواری سوالات برای همه بالسویه است. مثل مسابقه شنا در یک اقیانوس که هر کس بیشتر شنا کند و مسیر بیشتری را طی کند برنده می شود. امتحان دانشگاهی هم مثل مسابقه شنا درون استخر است و بیشتر به سرعت عمل نحوه می دهند نه توانایی.
از طرف دیگر در نمونه اول حق کشی در آزمون کتبی کمتر وجود خواهدداشت و ضریب خطای تصحیح اوراق کمتر خواهدبود. علاوه بر توانایی تخصصی فرد، استعداد و ضریب هوشی او نیز سنجیده می شود اما بزرگ ترین عیب چنین شیوه ای این است که به توانایی تخصصی فرد در رشته امتحانی مورد نظر ارزش واحد یا کمتر از استعداد و هوش داده می شود. مثلا دانشجویانی که استعداد ریاضی بیشتری دارند احتمال قبولی بیشتری خواهند داشت و آنان که صرفا در همان رشته تصحیلی ورزیده اند نتیجه خوبی نمی گیرند، البته با توجه به اینکه دانشجو به چند دانشگاه برای آزمون شفاهی معرفی می شود و شیوه آزمون شفاهی نیز با هم متفاوت است در صورت برخورداری از آمادگی لازم در یکی پذیرفته می شود».
دکتر نیکوبخت که تجربه تدریس در کشورهای اروپایی را دارد شیوه امتحان دانشگاهی را توام با حق کشی های بیشتر می داند. او تاکید می کند: «دانشجویان هر دانشگاه با توجه به آشنایی با شیوه سوال دهی استادان و علایق آنان شانس قبولی بیشتری خواهند داشت و ارتباط و دوستی دانشجو با استادان گروه بسیار تعیین کننده است.
این نقیصه البته به شرط اینکه هیئت ممتحنان و آزمون شفاهی از دانشگاه های متعدد انتخاب شوند قابل رفع است. مثلا در امتحان شفاهی دانشگاه تربیت مدرس حداقل شش استاد شرکت می کنند و هرکدام در اتاق مجزا و بدون مشورت با هم نمره می دهند و همیشه دو تا سه استاد از دانشگاه های دیگر دعوت می شوند تا احتمال حق کشی کمتر شود. من با اینکه سال ها با شیوه نخست انس داشتم و دانشگاه ما مستقل امتحان می گرفت شیوه سنجش را بیشتر می پسندم».
علاقه این استاد ادبیات فارسی موجب نمی شود نقصان را نادیده بگیرد و می افزاید: «البته ضعف دیگر شیوه سنجش آن است که وقتی دانشجو به چند دانشگاه معرفی می شود چه بسا در چند جا پذیرفته شود و دانشگاهی که او را پذیرش کرده و دیگرانی را در قیاس با او رد کرده است گاهی سرش بی کلاه می ماند و دانشجو به دانشگاه دیگری می رود و چه بسا یک یا دو ظرفیت پذیرش را از دست می دهد. در امتحان دانشگاهی عیب دیگری نیز وجود دارد و آن این است که چون عموما برای هر رشته ظرفیت پذیرش خاصی تعریف می شود، دانشگاه ها برای پرکردن ظرفیت خود گاه مجبور می شوند حتی از بین تعداد محدود شرکت کننده ها در آزمون افراد ضعیفی را بپذیرند».
دکتر سیدفضل الله میرقادری، عضو هیئت علمی دانشگاه شیراز نیز نظری مشابه با هم رسته خود دارد. او شیوه گذشته را مملو از نظرگاه های شخصی می داند که براساس آن افراد طبق شناخت پیشینی به دانشگاه ورود می کردند. البته او شیوه کنونی را در صورتی کامل می بیند که قدرت وزارت علوم در آن بیشتر باشد و از قدرت های خصوصی در دانشگاه کاسته شود.
این استاد رشته زبان و ادبیات عربی درباره تفاوت های میان شیوه جذب دانشجوی دکتری در ایران و غرب در گفت و گو با «خردنامه» تصریح می کند: «در غرب دانشجو با گذراندن واحدهای درسی مواجه نیست لذا همه چیز برپایه پروژه نهایی شکل می گیرد. در ایران گذراندن ۲۴ واحد درسی به هر نحو موجب آماده سازی دانشجو و زمینه سازی برای ارائه تز دکتری است. مسئله اصلی نبود رابطه میان تحصیلات و تحقیقات دوره کارشناسی ارشد و دکتری است که دانشجو تقریبا دنبال رو پژوهش گذشته خود نیست».
وقتی از دکتر میرقادری درباره باز گذاشتن دست استاد در پذیرش دانشجو بر پایه پروپوزال می پرسیم، او بر این نکته تاکید می کند که در ایران فرهنگ عمومی اجازه چنین کاری نمی دهد و می افزاید: «در ایران به هر روری روابط بر ضوابط چیره می شود و جای هیچ تضمینی وجود ندارد که شخص محق از این طریق وارد دانشگاه شود بلکه اقبال یک فرد آشنا با سیستم بیشتر است. البته اینکه استاد بتواند در امور دانشجوی خود قدرت عمل داشته باشد امر پسندیده ای است اما اکنون همه چیز در سلسله مراتب دانشگاه تعریف می شود».
سعید ظهیری، دانشجوی دکتری مکانیک یکی از دانشگاه های معتبر چین است. او با وجود شرایط استعداد درخشان ترجیح می دهد از بورس خارجی بهره بگیرد. مکاتبات اولیه با یک استاد چینی رشته مکانیک و ارائه پروپوزال گام های نخستی است که منجر به تایید پروپوزال و تعلق گرفتن بورس به او می شود. وقتی از او درباره مسئله آزمون سوال می شود، این گونه پاسخ می دهد: «شیوه امتحانی بد نیست، حداقل استادها نمی توانند کسانی را که مدنظر خودشان است جذب کنند. از طرفی اگر استاد واقعا کمک هزینه پیدا کند به نظرم باید دستش را برای جذب دانشجو باز بگذراند».
ظهیری به نکته ای اشاره می کند که در دانشگاه های غربی رایج است؛ استاد با تکیه بر سرمایه مالی مختص خود، دانشجو جذب می کند و هزینه های دانشجو بر عهده اوست و در صورتی که دانشجو در نقش دستیار استاد مشغول به کار شود همه چیز باز بر گردن استاد اوست اما در دانشگاه های ایران جذب دستیار استاد و تدریس در کلاس های مقاطع پایین تر در چارچوب امور آموزشی دانشگاه ها صورت می گیرد و استاد استقلال رای چندانی ندارد.
این دانشجوی مکانیک درباره شیوه رایج در غرب تصریح می کند: «در این شکل استاد مجبور است هزینه دانشجو را شخصا بپردازد و از طرفی نسبت به ارائه نتایج از سمت دانشجو مصر باشد. در خارج از ایران استاد همه کاره است. به نظر من باید در ایران تلفیقی از دو سیستم پیاده شود».
از دو دانشجو که به تازگی دوره دکتری خود را گذرانده اند و جزء نخستین پذیرفته شدگان شیوه جدید هستند درباره تفاوت ها، محاسن و معایب می پرسیم. یکی از این افراد که تجربه آزمون های قدیمی را دارد با شیوه آزمون سراسری موافق است چون آن را واجد عدالت بیشتری می داند اما بر این باور است که باید سبک امتحان و مصاحبه تغییر کند و به سمت تخصصی تر شدن پیش رود. او که سابقه تدریس در دانشگاه های تهران را دارد می گوید: «امتحان به شکلی که در گذشته برگزار می شد و هر دانشگاه به شکل سلیقه ای برخورد می کرد به هیچ عنوان ایده آل نبود.
در شیوه کنونی با امتحان کتبی دوباره دانشگاه هم موافقم چون دید استادها درباره توانایی های دانشجو منطقی تر می شود و در مرحله سوم مصاحبه حضوری باشد که صحبت از تخصص شخص و برنامه علمی پژوهشی و موضوع رساله دکتری شود، نه اینکه دوباره وقت مصاحبه به مطرح شدن سوالات علمی تلف شود».
این استاد نوپای دانشگاه اظهار می کند: «یعنی اگر سوال علمی هم مطرح می شود، بهتر است در حهت سنجش سمت و سوی ذهنی دانشجو باشد نه در سطح اطلاعات عمومی که در دو آزمون قبلی سراسری و دانشگاهی سنجیده شده است».
داشن آموخته دکتری دیگری که تجربه تدریس در دانشگاه شیراز را دارد بر این باور است که باید در ابتدا یک آزمون سراسری مشابه آزمون فعلی در قالب تستی برگزار شود و به عنوان فیلتر اولیه عمل کند تا برخی از گردونه رقابت حذف شوند و در مرحله بعد دانشگاه ها یک آزمون تشریحی مفصل در درس های اصلی هر رشته برای متقاضیان برگزار کند که شیوه تحلیل دانشجو و دیدش نسبت به رشته بررسی شود یعنی همان روش قدیمی. در مرحله آخر نیز مصاحبه صورت گیرد که تعامل شخص و مدیریت جلسه مورد ارزیابی قرار گیرد.
او که عضو بنیاد ملی نخبگان نیز هست، می گوید: «در زمان ما خیلی از دوستانم که استعدادها خوب رشته ما بودند به سبب عدم توانایی در تست زدن، کل آزمون دکتری را متاسفانه از دست می دادند. بسیاری که تست زن های خوبی بودند ولی سواد چندانی نداشتند صندلی های دکتری را تصاحب کردند. اگر سیستم گزینش، سیستمی همه جانبه باشد تا حد زیادی انتخاب ها به عدالت نزدیک می شود».
یک دانشجوی دکتری دانشگاه تربیت مدرس به شیوه جذب غرب اشاره می کند که براساس زمینه های کاری دانشجو شکل می گیرد. او این شیوه را برای ایران نامناسب می داند چرا که اگر در ایران پیاده سازی شود متاسفانه چون دانشجویان به شکل فله ای صاحب پژوهش اند، اگر کنکور وجود نداشته باشد شاهد موجی از افرادی خواهیم بود که در انتظار ورود به دانشگاه هستند. این دانشجو از اصطلاح «شهوت تحصیلات تکمیلی» استفاده می کند که در این وضعیت افراد بدون هیچ زمینه فکری به دنبال ورود به عرصه دکتری هستند.
اشاره این دانشجو به تعداد بسیاری از افراد در ایران است که یا پشت دروازه ورودی به عرصه دکتری یا عرصه دانشجویی دکتری قرار دارند و آن را امتیاز مثبتی برای کشور نمی داند. او تاکید می کند باید فرهنگ سازی شود که لزومی برای حضور در مقاطع تحصیلات تکمیلی وجود ندارد و در عوض بهتر است به سمت بهینه سازی رشته ها براساس نیاز کاری جامعه پیش رویم. داستان آزمون دکتری روز به روز به مسئله مهم تری تبدیل می شود.
برخی دانشجویان فقدان فرصت ها در ایران را عاملی برای هجوم به سمت مقطع دکتری می دانند در حالی که دانشجوی غرب رفته با تصویری متضاد حرف می زند که تمایل به تحصیل جوان غربی، هیجان ایران را ندارد. در ایران هنوز روابط فردی افراد و نهادها بر ضوابط چیره است؛ همان طور که استادان به آن اشاره کردند. هنوز جامعه ایران نیاز جامعه به فردی با مدرک دکتری را تعیین نکرده است. در ایران مدرک دکتری منتهی به پست دولتی می شود تا جایگاه پژوهشی؛ رویه ای که در غرب دگرگون است.
داستان آزمون دکتری در فاز آزمون و خطاست. بدون شک شیوه جدید، موثرتر و عادلانه تر است اما هنوز برای صحت و سقم بخش مصاحبه فکری نشده است. تکثر آرای دانشگاه ها تجمیع نشده است و هر دانشگاه در مرحله دوم می تواند کفه ترازو را به نفع خود سنگین کند. داستان آزمون دکتری حداقل برای بازماندگان دهه ۵۰ و ۶۰ داستان سختی و مشقت است. افزایش ظرفیت ها خیلی زود به فضای خالی و تهی آینده منجر می شود و مشخص نیست زیرساخت به وجود آمده تا چه اندازه با روساخت حال و آینده تناسب دارد. این داستان کماکان ادامه دارد.
نظر کاربران
در وحله اول بهتر بود نظام آموزشی مقطع ارشد رو سخت تر میگرفت تا کارشناس ارشد های واقعی و برتر از حیث علوم و اطلاعات رشته خود وارد مرحله دکترا شوند.در حال حاضر ما در مقطع ارشد خیلی دانشجو و صاحب مدرک داریم و اگه همینطور پیش بره تا چند سال آینده ممکنه ما اصلا کارشناس نداشته باشیم و همه در مقطع ارشد باشند و به سمت دکترا هجوم بیارند کما اینکه الان هم همینطوریه،از طرفی هم به غیر از چند دانشگاه دولتی ما بقی دانشگاهها و موسسات در موضوع پژوهشی مقطع ارشد چندان سخت گیری نمیکنند و دانشجوی ارشد با یک پورپوزال بعضا بی کاربرد که نتیجه پژوهش به هیچ دردی از کشور نمیخوره فارغ التحصیل میشه یعنی ملاک عمل فقط ارائه پایان نامه است و به اثر پژوهشی اون توجهی نمیشه،البته با در نظر نگرفتن این معضل که الان در خیابان انقلاب عزیز همه رقم پایان نامه ارشد و دکترا با پرداخت پول قابل دسترسیه و هیچ اقدامی در جهت جلوگیری از اون انجام نمیشه،و نتیجه این سیستم آموزشی معیوب این میشه که همه پس از گذارندن مقطع ارشد با یک اطلاعات متوسط به سمت دکترا هجوم میارند و پس از طی چند دوره کاس آموزشی و تست زنی و غیره شاید در آزمون قبول هم بشن و وارد مقطع دکترا بشن ولی مطمئن باشیم در این سیستم اشخاصی وارد مقطع دکترا میشن از حیث علوم اطلاعاتی رشته خود و کار پژوهشی در حدی بسیار پایین تر از استاندارد مقطع دکترا هستند.برای مقطع دکترا به نظر من باید تا حد ممکن و نهایی سخت گیری و کنترل انجام بشه تا مثل مقطع ارشد دچار فراوانی فارغ التحصیل غیر قابل کاربرد نشیم.
(فارغ التحصیل مقطع ارشد حسابداری و شاغل فعال در بازار کار )
این سیستم پیر میکنه آدمو. حرف زیاده... واقعا خون به دل آدم میشه وقتی هرچی زحمت میکشی به جایی نمیرسی... فقط ضوابط ... که واقعا تو خون هر کسی نیست